نادر ابراهیمی و نوجوانی

درس ششم، قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟

مریم رحیمی‌پور
خبرنگار

درس ششم کتاب ادبیات فارسی کلاس هفتم، یک متن تقریباً پنج صفحه‌ای از نادر ابراهیمی است با عنوان «قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟» و جزو بهترین درس‌های این کتاب به حساب می‌آید. متن درس از زبان کودکی است که قلب کوچکی دارد و می‌خواهد آدم‌های مختلف را در آنجا بدهد و مثل بقیه آثار نادر ابراهیمی فضایی لطیف و شاعرانه دارد.
از زمانی که این درس را در کتاب فارسی هفتم دیدم، به خاطر ارادت شخصی به نادر ابراهیمی دلم می‌خواست بچه‌ها را بیشتر با آثار این نویسنده آشنا کنم اما همان‌طور که می‌دانیم آثار او زبان ادبی و بعضاً سخت‌فهمی دارد که در توان ادبی دانش‌آموزان کلاس هفتم نیست. تجربه خواندن دسته‌جمعی کتاب «مردی در تبعید ابدی» با بچه‌های کلاس نهم هم نشان می‌داد که زبان نادر ابراهیمی حتی برای بچه‌های کلاس نهم هم چندان روان و قابل‌فهم نیست. به همین خاطر هرقدر میان کتاب‌ها و داستان‌های کوتاه او جست‌وجو کردم چیزی مناسب این گروه سنی پیدا نکردم که بدون سختی بخوانند و لذت ببرند. حتی با وجود اینکه در کلاس چند دانش‌آموز خوره کتاب داشتیم که «آتش بدون دود» را به سختی خوانده بودند، باز هم ترجیح می‌دادم که بچه‌ها در سنی بالاتر با آثار نادر ابراهیمی آشنا شوند، زمانی که توانایی درک ظاهر و عمق متن‌های او را داشته باشند و لذت واقعی را تجربه کنند.
به همین خاطر دست به کار شدم و بخش‌هایی ساده‌تر از کتاب‌های مختلف او را همراه با اسم کتاب، در برگه‌های کوچک نوشتم و به کلاس بردم. پیش از خواندن درس بخش‌هایی از مستند «بار دیگر مردی که دوست می‌داشتم» را در کلاس پخش کردم و از بچه‌های خواستم حین تماشای مستند، در دفتر فارسی‌شان نمودار زندگی نادر ابراهیمی را رسم کنند و خودم هم از تماشای چندباره مستند زندگی او لذت بردم. مستند درباره بخش‌های مختلف زندگی نادر ابراهیمی صحبت می‌کرد، مانند کارگردانی، سرودن شعر، نویسندگی و مبارزات سیاسی. در طول مستند نام کتاب‌های مختلف او برده می‌شد و آشنایی با آثار نویسنده همان چیزی بود که من می‌خواستم. علاوه بر آن شاید یکی از جذاب‌ترین بخش‌ها جزئیات ساخت سریال آتش بدون دود و مجموعه «سفرها دور و دراز هامی و کامی در وطن» بود. در تیتراژ هم موسیقی «ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود» پخش شد که شعر آن سروده خود نادر است و در همین حین من برگه‌های بریده کتاب‌ها را به بچه‌ها دادم و از آنها خواستم هر کدام را با صدای بلند بخوانند و بعد از تمام این اتفاقات متن درس ششم را خواندیم و همان‌جا یکی از بچه‌ها گفت «ئه! اینکه مال نادر ابراهیمیه!» و احساس کردم تبدیل شدن یک اسم خشک‌وخالی به یک آدم واقعی در ذهن بچه‌ها، احتمالاً باعث شده که دِین خودم را به نویسنده موردعلاقه‌ام ادا کنم. نویسنده‌ای که شاید آثارش برای نوجوانان قابل‌فهم نباشد اما شناختن شخصیتش در نوجوانی الگوی جذابی برای آنها خواهد بود.