تهِ خویشتنداری

محمدعلی النجانی
طنزپرداز

سال‌ها پیش در چنین روزی، سرانجام یازده سال پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، یعنی در ۱۸ آذر ۱۳۷۰، دبیر كل سازمان ملل متحد پس از کش‌وقوس دادن به اعضا و مقداری هم جوارح خود و کشیدن یک خمیازه مبسوط و گفتن: «آخیش! عجب چرتکی، جیگرم حال اومد!» کشور عراق را به‌عنوان آغازگر جنگ معرفی کرد. و سپس با دهانی باز به قاعده غار کتله‌خور و در حالی که لوزالمعده‌اش هم از شدت تعجب معلوم بود، گفت: «ای بابا! کی جنگ شد؟ چرا زودتر نگفتید؟ حداقل یه نگرانی‌ای داشتیم که ابراز کنیم. حیف شد!» و درحالی که دوانگشتی بر پشت دستش می‌زد و لبش را می‌گزید، مکدرانه رفت تا برای رفع کدورت دمی بیاساید.
قضیه این‌جوری آغاز شد. همان‌‌گونه كه همگان اطلاع دارند (البته به غیر از دبیر کل وقت سازمان ملل)، عراق در 31 شهريورماه 1359 به ایران حمله كرد. صدام با چراغ سبزی که گرفته بود با خیال تخت برای تجزیه ایران و تبدیلش به ایرانک‌های کوچولو و گوگولی‌مگولی‌تر جنگ را آغاز کرد. (در کُری‌نامه: حسرت است، برو بوق بزن!) او تصور می‌کرد که می‌تواند ایران را در عرض یک هفته اشغال کند؛ اما از آنجا که هنوز در جای سفت قضای حاجت نکرده بود، با چراغ قرمز مقاومت ایرانیان مواجه شد و روزها را پس از هم به شب می‌رسانید؛ ولی دریغ از پیشروی قابل انتظار. پس بدین جهت برای تجدید قوا از سازمان ملل درخواست تایم اوت کرد. (در غلط‌نامه: کم آوردم. شکر خوردم) در پی همین امر فقط چند روز پس از شروع جنگ، اولین قطعنامه صادر شد. قطعنامه‌ای که در بند اول آن با قسم دادن به جان خواهر، مادر طرفین از آنها خواسته بود که حالا اتفاقی است که افتاده، بروید روی هم را ماچ کنید و با هم داداشی باشید.
در بند دوم آن نیز آمده بود حالا گیریم عراق دوتا تیر و ترکش هم زده تو خاک ایران، خب ایران هم برود یک تف (همان آب دهان) بیندازد تو خاک عراق تا قضیه فیصله پیدا کند.
در بندهای بعدی هم به‌صورت رگباری با دعوتِ همگان به خویشتنداری، خویشتنداریِ خویشتنداران را ستوده بود.
اما ایران اعلام کرد «زرنگید؟ بچه کدوم محلید؟! می‌خواید تا برگشتیم دوباره از پشت حمله کنید!» و با گفتن یه نِع کشدار بیان داشت: «ما از اوناش نیستیم. اول تکلیف کشور متجاوز رو مشخص کنید تا برسیم سر قدم بعدی.»
قضیه این‌جورکی ادامه داشت که هی عراق درخواست تایم اوت می‌داد (در غلط‌نامه جلد ۱۲: خیلی شکر خوردم.) و سازمان ملل هم با بغضی فروخورده و ابراز مراتب نگرانی قطعنامه‌ای جدید صادر و طرفین را به خویشتنداری دعوت می‌کرد و همچنان ایران پاسخ می‌داد: «بروید این دام بر مرغ دگر نِهید... اول آغازگر جنگ را معلوم کنید تا بعداً نگوید کی بود، کی بود، من نبودم.»
پس این‌جورکی‌تر شد تا درنهایت ایران با وقوع حوادثی در پشت پرده، قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت؛ اما کماکان خبری از اعلام آغازگر جنگ نبود. ظاهراً بروبچ سازمان ملل مشغول بازی «همه ساکت بودند ناگهان خری گفت» بودند که هیچ خری، چیز، یعنی هیچ کسی حرفی نمی‌زد. از طرفی دیگر صدام که در مقابله با ایران سابیده بود به الک، برای جبران سابیدگی و بازگرداندن سرِسوزنی غرور از دست رفته و جبران خیطی بالاآورده و البته با نیم‌نگاه زیرجلکی به نفت کویت به آن کشور حمله کرد. به همین علت آمریکا که جنگ را لحظه‌ای تحمل نمی‌کرد، شاید هم دوری از جنگ را، به کمک کویت شتافت و با یک تیپا و دوتا اردنگی به نشیمنگاه صدام، او را از آنجا بلند و بیرون کرد و به او گفت: «برو بشین سرِ جات. دِهَه». در پی آن اتفاق سازمان ملل هم قطعنامه‌‌ای علیه عراق صادر کرد و با گفتن جملاتی که نه در شأن نگارنده است و نه خواننده، صدام را سر جایش نشاند (در منابع آمده که صدام به علت سوزش در بعضی نواحی تا مدت‌ها نمی‌توانست بنشیند). در ادامه سازمان ملل که دید ته برگه قطعنامه هنوز در حد دو خط جا دارد، برای جلوگیری از اسراف و قطع نشدن درخت و حفظ محیط زیست و از این اراجیف، عراق را به ‌عنوان مسئول و آغازگر جنگ 8 ساله بر علیه ایران معرفی کرد.