نگاهی به احوالات و سیره مجاهد فلسطینی «صلاح شحاده»
مؤسس گردانهای نوین القسام
«صلاح مصطفی شحاده» در روز 24 فوریه 1952 در اردوگاه الشاطی غزه دیده به جهان گشود. وی پس از جنگ سال 1948 همراه خانوادهاش به شهر یافا مهاجرت کرد. صلاحالدین در سال 1976 ازدواج کرد و از این ازدواح صاحب 6 دختر شد.
فرماندهی که پژوهشگر امور اجتماعی بود
وی پس از گذراندن دوران تحصیلات خود بهعنوان پژوهشگر امور اجتماعی در شهر العریش در شمال سینا مشغول به کار شد و پس از آن در سال 1982 بهعنوان مسئول امور دانشجویی در دانشگاه اسلامی غزه فعالیت میکرد. صلاح شحاده در سال 1984 نخستین شاخه نظامی جنبش حماس را تحت عنوان «مجاهدان فلسطین» تشکیل داد. این گروه نظامی از برخی شبکههای سری نظامی تشکیل میشد که به عملیات علیه اشغالگران صهیونیست میپرداخت. نام این گروه در سال 1991 به گردانهای شهید عزالدین قسام تغییر یافت.
مؤسس گردانهای شهید قسام
صلاح شحاده بهعنوان مؤسس گردانهای شهید عزالدین قسام از شخصیتهایی بود که شاهد تغییر و تحولات درونی حماس بود. از جمله اینکه راهبرد حماس طی آن سالها از قتل نظامیان صهیونیست به اسیر کردن آنها جهت آزادی اسرا تغییر کرد. در همین راستا شحاده در سال 1988 در شرایطی که در اسارت قرار داشت به طور محرمانه دستور اجرای عملیات اسیرگرفتن را صادر کرد. مهمترین نتیجه صدور این فرمان، اسارت دو نظامی صهیونیست به نامهای «اوی اسبورتس» و «ایلان سعدون» و شمار دیگری از نظامیان این رژیم بود.
اولین عملیات موفق در اورشلیم
شهید شحاده در میدان رزم، مصمم ظاهر شد. او اولین اقدام نظامی خود را در اورشلیم اشغالی انجام داد و در آنجا مستقیماً یک سرباز اشغالگر را هدف گلوله قرار داد. او در این زمینه و همچنین بهدلیل چندین فعالیت نظامی در بخش غربی توسط جنبش فتح دستگیر شد. پس از آن بود که رژیم اشغالگر قدس او را به 25 سال زندان محکوم کرد. اما او در جریان مبادلهای که توسط جبهه مردمی- فرماندهی عمومی در سال 1985 با اشغال منعقد شد، از زندان آزاد شد.
انتفاضه حجر
با وقوع انتفاضه حجر در سال 1987 شهید شحاده فعالیتش را گسترش داد و در جریان جست و جوهای رژیم صهیونیستی بیش از دو سال در بازداشت اداری قرار گرفت. سپس به جنبش جهاد اسلامی پیوست و با بیش از 400 کادر و رهبر از گروههای فلسطینی در اواخر سال 1992 به «مرج الزهور» لبنان تبعید شد. این یک نقطه عطف قابل توجه در زندگی شهید شحاده بود و تبعید فرصتی برای او بود تا با مقاومت اسلامی در لبنان و ایدئولوژی آن آشنا شود. شهید شحاده این مقاومت را تحسین میکرد و به ایدئولوژی آن اعتقاد داشت و در بازگشت به بیت لحم آن را با خود حمل میکرد.
انتفاضه الاقصی
با وقوع انتفاضه الاقصی در سال 2000، آزار و اذیت رژیم صهیونیستی نسبت به این شهید و مسئول دانستن او برای رهبری یک هسته نظامی که در سال 2001، عملیاتی را انجام داد که منجر به کشته شدن دختر اسحاق عضو کنست شد، تشدید شد. رونی دانیل، خبرنگار نظامی کانال 2 عبری، در اظهاراتی ادعایی او را مسئول انفجار چهار خودروی بمبگذاری شده میدانست که دهها شهرکنشین را مجروح کرد. علاوه بر اینکه «شهید شحاده» را به کشتن یک سرباز در سال 2003 متهم میکردند. قابل ذکر است که شهید شحاده در عرصههای نظامی، سیاسی و اجتماعی اشکال کار مقاومت را متنوع میکرد و به امور و احوال مردم علاقه داشت و علاوه بر اشتیاق به وحدت ملی به کمکرسانی محرومان هم میپرداخت.
اشراف بر عملیاتهای موفق
وی علاوه بر سابقه چندین بار اسارت در زندانهای رژیم صهیونیستی، بر بسیاری از عملیات شهادتطلبانه که به هلاکت شمار زیادی از نظامیان صهیونیست منجر شد بهعنوان برنامه ریز و هدایتکننده، اشراف داشت. تا جایی که بهعنوان نخستین فرد تحت پیگرد جوخههای ترور رژیم صهیونیستی قرار گرفت.
از اسارت تا اطمینان به شهادت
شهید صلاح شحاده در مورد دوران اسارتش نیز در زندانهای رژیم صهیونیستی و رفتارهای وحشیانه این رژیم با وی میگوید: «صهیونیستها بارها تمام موهای صورت و سینهام را از جا کندند به طوری که من فکر میکردم از بس که اینکار را تکرار کردند دیگر هیچ وقت این موها رشد نخواهند کرد. ناخنهای دست و پاهایم را از جا کندند اما حتی یک آه هم از من نشنیدند زیرا همواره با قرآن انس گرفته بودم.» او بعد از آزادی، تلاشهایش را در جهت مبارزه با اشغالگری متمرکز کرد و به مانعتراشیها و سنگاندازیهای تشکیلات خودگردان فلسطین در مقابل حماس کاری نداشت و در سایه همین مجاهدتها موفق شد شماری از مقامات این تشکیلات را با خود همراه سازد و آنان را به عضویت این گردانها درآورد که این امر نشان از توان بالای شهید صلاح در جذب و جلب دیگران به خود دارد. یکی از تفاوتهای صلاح با دیگر فرماندهان شاخههای نظامی فلسطین را شاید بتوان در زندگی آشکار او جستوجو کرد.ام عبدالرحمن همسر صلاح میگوید:« او همیشه میگفت شهادتم حتمی است باید آشکارا فعالیت کنم و نباید در زیر زمین یا در خفی فعالیتی را انجام دهم.
میخواهم در کنار مردم باشم
در یکی از روزها رفته بودیم بیرون از منزل و در کنار ساحل با او نشسته بودیم. یکی از جوانان آمد و گفت که صهیونیستها تظاهراتی را به راه انداختهاند و رهبران آنها میخواهند تو را به شهادت برسانند. ایشان لبخندی زد و گفت من که تازه دامادم...» ابوطارق که محافظ شخصی شیخ صلاح بود نیز در همین باره گفته است: «صهیونیستها در اواخر عمرش تصمیم به ترور او گرفته بودند و ما از او میخواستیم تا از ظاهر شدن در انظار عمومی خودداری کند، اما ایشان میفرمودند که هرگز دوست ندارم یک روز از عمر را در خفا بگذارنم. یک روز زندگی آزادانه را بر چند روز زندگی در زیر زمین ترجیح میدهم. در آن صورت هیچ سودی به حال مردم ندارم. از آنچه انجام میدهم مزدی دریافت نخواهم کرد. من خود را وقف خدا کردهام و میخواهم بقیه عمرم را نیز وقف حضرت دوست کنم.»
شهادت، با بیرحمی صهیونیستها
روز 23 جولای 2002 روزی بسیار شوکآور برای همه فلسطینیها به ویژه ساکنان منطقه الدرج در شرق غزه بود. در این روز صدای انفجار بسیار شدیدی که ناشی از پرتاب موشک یک تنی از سوی جنگندههای رژیم صهیونیستی به یکی از منازل این منطقه پرجمعیت بود، به گوش رسید. زمان زیادی طول نکشید تا اینکه فلسطینیها متوجه شدند فردی که هدف حمله قرار گرفته «صلاح شحاده» مؤسس گردانهای عزالدین قسام است. در این حمله وحشیانه صهیونیستها که با نظارت مستقیم «آریل شارون» نخستوزیر وقت رژیم صهیونیستی انجام شد، علاوه بر شحاده، همسر وی، «زاهر نصار» از فرماندهان قسام و هشت کودک فلسطینی به شهادت رسیدند. شارون پس از این عملیات، به ارتش رژیم صهیونیستی به علت کشته شدن «دشمن شماره یک اسرائیل» تبریک گفت. صلاح شحاده بعد از یحیی عیاش بزرگترین فرماندهای بود که شهادتطلبان جنبش حماس به خود میدیدند و امروز از آن جمع سه نفره بنیانگذاران یگانهای «شهید عزالدین قسام» (شاخه نظامی حماس) تنها یک سردار دیگر به جا مانده است: «محمد الضیف»!