خاطراتی از زندگی شهید سعید صیام
شهادت با زبان روزه
شهید صیام مردی دلسوز و خانواده دوست بود. انسانی که با رفتنش همه را حیرتزده کرد و حالا با گذشت سالها از شهادتش همسر، فرزندان و نوههایش هر روز دلتنگ او هستند. سعید صیام با رفتنش، خلأ بزرگی در زندگی خانوادهاش به جا گذاشت اما این بدان معنا نیست که آنها باید تسلیم شوند، زیرا عروج این مرد والا مقام باعث افزایش قدرت و اراده آنها برای ادامه جهاد با استکبار شد. در این گزارش به سراغ گفتوگویی کمتر منتشر شده از خانواده شهید صیام در خصوص این شخصیت متعالی رفتهایم که در ادامه به مطالعه خواهیم نشست.
شهادت را آرزو میکرد
شهید صیام (ابو مصعب) رحمهالله از آغاز جنگ غزه مجبور شد در خانه اجارهای برادرش ایاد در محله (شیخ رضوان) به همراه فرزندش شهید محمدصیام اقامت کند. او نمیخواست از مردم دور باشد به همین خاطر در بین مردم سکونت میکرد. زیرا میخواست راه برادرش را که در دوران حملات رژیم صهیونیستی به شهادت رسیده بود ادامه دهد. او دوست داشت که خدا او را به عنوان شهید انتخاب کند. شیخ سعید در جریان یکی از بمبارانها علاوه بر برادرش، پسرش محمد، برادرش ایاد و همسر برادرش سماح که در حال تهیه صبحانه برای شوهر روزهدارش بود، را از دست داد و این نقطه عطف تلاش او برای رسیدن به سنگرهای شهادت بود.
خبر شهادتش عجیب نبود!
خبر شهادتش برای همسرش که دهها سال همراهش بود چیز عجیبی نبود، چرا که از همان دوران جوانی به عشق جهاد و آرزوی شهادت از خداوند شهرت داشت و خانوادهاش با همه وجود این حس الهی را پذیرفتند. بنابراین همسرش،
ام مصعب، میگوید:« زمانی که در منزله برادر شهید صیام بودیم، متوجه شدیم که محل اقامت ابو مصعب بمباران شده است. یقین داشتم که او شهید شد چون دعا میکرد که خداوند او را با شهادت بپذیرد تا از زیر بار مسئولیتی که بر دوشش گذاشته شده بود، رها شود. بویژه که مسئولیت سنگینی که بهعنوان وزیر کشور بر دوش داشت.» همسر صبور او با وجود از دست دادن شوهری دلسوز و سخاوتمند، که سالیان متمادی با او زندگی میکرد و جز سخنان نیک و قلبی مهربان و لبخندی همیشگی از او چیزی ندیده بود، نتوانست آنچه را که خداوند متعال نوشته بود قبول نکند. ام مصعب در پایان سخنان خود میگوید: «شهادت او یقین ما را به اهمیت جهاد بیشتر کرد و فرزندان خود را در راه او تربیت خواهیم کرد.» دخترش ام حمزه میگوید: «ما با پدری دلسوز و بشاش خداحافظی کردیم که همیشه مراقب ما بود. او با فرزندانم همراه بود و آنها را در مسیر خدا هدایت میکرد!»
برادری خوب، از جنس آسمان
ابومصعب نه تنها شوهر و پدری دلسوز بود، بلکه برادر خوبی برای خواهرانش بود، چنانکه خواهرش ام بلال در مورد او میگوید: «من به ابو مصعب وابستگی زیادی داشتم، زیرا ارتباط بسیار خوبی بین ما و او وجود داشت. اغلب به خانه من سر میزد و درکنار من آرامش مییافت. یادم میآید که او در آن لحظات بود.» او ادامه میدهد:« او اغلب به دل من و دخترانم شادی میبخشید و تحت هیچ شرایطی رابطه خویشاوندی را قطع نمیکرد و حتی در دورانی که از سوی صهیونیستها تحت فشار بود به دیدارعمه، عمو، خواهرش میرفت. همیشه از ما میخواست که هر چه نیاز داریم از او بخواهیم.»
ما خانواده فلسطین هستیم...
خانواده او تمام روزهای محاصره را گذراندند و در همین رابطه خواهرش میگوید: ما احساس نمیکردیم که خواهر وزیر هستیم، بلکه خواهر شیخ سعید صیام هستیم. چون میدانستیم مقصد بعدی او بعد از وزارت در دولت فلسطین، شهادت برای مردم این خاک و سرزمین است.» خون شیخ صیام فقط بر صبر و استواری آن خانواده مبارز افزود، چنانکه ام بلال سخنان خود را به پایان میرساند: «از خدا میخواهیم که خون او آتشی برای یهودیان و چراغی برای رزمندگان مقاومت و نیروهای امنیتی باشد.» شهید صیام به زنان مسلمان مبارز احترام میگذاشت و با نگاهی نیکو به آنها مینگریست و این ضرورت در توصیهاش به دخترانش مشهود بود. وی همواره به دختران نسبت به اتمام مراحل تحصیل و فعالیت در امور اجتماعی و دفاعی تأکید میکرد.
اعتقاد به خدمت برای همه مردم فلسطین
«شیخ صیام» به قلب مهربان و روحیه شادش معروف بود و هرکس را که به او توهین میکرد میبخشید و بین نیروهای حماس و اعضای دیگر گروههای فلسطینی فرقی نمیگذاشت. او فقط برای خدمت به جنبش حماس مبعوث نشده بود، بلکه برای خدمت به تمام مردم فلسطین آمده بود. چنانکه ام بلال ضمن سخنرانی خود خطاب به زنان نوار غزه گفت: «مصیبت بزرگ است و بهای آن گران است، اما شما باید قوی باشید.» این یک زن فلسطینی است که شهادت پسر، برادر و همسرش را با رضایت و شکیبایی تمام میپذیرد تا نماد زن صبورو خداطلب باشد، همانطور که شهید سعید صیام همیشه تکرار میکرد. شهید صیام میگفت: «صبر ما صبر چوب زیر اره است» و این همان چیزی است که شهید صیام در زندگی خود به عنوان الگوی رسیدن به رضایت الهی پذیرفته بود.