تکنگاری تحلیلی « ایرانجمعه» از هنری کسینجر، از معماران سیاست خارجی امریکا که در 100 سالگی درگذشت
فرشته یا شیــــــــــطان؟!
هنری آلفرد کسینجر، نظریهپرداز، استاد دانشگاه و البته سیاستمدار امریکایی، آخرین بازمانده دولت نیکسون بود که در روزهای اخیر درگذشت. او را قدرتمندترین وزیر خارجه ایالات متحده امریکا پس از جنگ جهانی دوم نامیدهاند. در تحلیل شخصیت کسینجر نمیتوان و نباید زوایای متناقض شخصیت او را نادیده گرفت. صرفنظر از اثرات مهم او در دانش روابط بینالملل که با نگارش کتابها و مقالات فراوانی صورت پذیرفته بود، قضاوتهای متناقضی پیرامون او وجود دارد. گروهی او را شریک جرمهای دولتهای امریکا میدانند و گروهی دیگر وی را دیپلماتی میشناسند که به صلح در جهان کمک کرد. کسینجر، به عنوان مخاطب منفور کتاب مشهور «جنایات آقای کسینجر» همانکسی است که برنده جایزه صلح نوبل هم شده است. کسینجر در حالی این جایزه را برد که به عقیده بسیاری عامل اصلی تداوم جنگ در ویتنام و کشتار مردم بود. با وجود این اختلاف نظرات برای هیچکس جای تردید نیست که در جهان امروز، ساختارها، قواعد و هنجارهایی حکمفرماست که کسینجر در شکلدهی به آنها نقش بسیاری ایفا کرد. او دستکم دوازده رئیسجمهور امریکا را مورد مشاوره قرار داد. بنابراین بیراه نیست اگر کسینجر را یکی از مؤثرترین افراد در تاریخ سیاست بینالملل یکصدسال اخیر بدانیم. دستکم در مهمترین رویدادهای قرن اخیر، یعنی فروپاشی شوروی و ظهور چین، نقش او مشهود است. اما به واقع، کدامیک از قضاوتها در مورد کسینجر صحیحاند؟
حسین مهدیتبار
پژوهشگر
کسینجر از زاویه دید منافع امریکایی
در بیشتر نقاط جهان، عمدتاً گروههای چپگرا از منتقدین کسینجر محسوب میشوند. انتقاد آنها اما بهترین تفسیری است که میتواند یک وطنپرست امریکایی را به کسینجر علاقهمند کند. برای یک امریکایی که به جایگاه کشور خود در سازکارهای توزیع قدرت در جهان اهمیت میدهد، چندان مهم نیست که کسینجر در چه فجایعی شراکت داشته است. کسینجر، در خانوادهای یهودی و در زمانه تسلط هیتلر در آلمان به دنیا آمد. مانند بسیاری دیگر از خانوادههای یهودی، او هم تحت فشار دولت نازی آلمان به امریکا گریخت. در تمام سالهای بعد، کسینجر دین خود را به دولت امریکا برای نجات جانش پرداخت کرد.
در طول سالهایی که کسینجر در جایگاه یک مقام امریکایی حضور داشت، هیچچیز را به منافع ایالات متحده ترجیح نداد. حقوق بشر و اصول امریکایی که او مدعی اهمیت آنها بود، به واقع هیچگاه برای او اهمیت نداشت. پس از انتشار کتاب «جنگ اتمی و سیاست خارجی» که به امکان پیروزی ایالات متحده در جنگ محدود اتمی پرداخته بود، کسینجر به طور جدیتری وارد سیاست عملی امریکا شد. ابتدا مشاور امنیت ملی و سپس در مقام وزیر خارجه در سیاست امریکا حضور داشت. شاید اغراق نباشد اگر او را از مهمترین شخصیتهای دوران جنگ سرد و در ردیف استالین تلقی کنیم.
در دولت نیکسون نقش اساسی در پیشبرد مذاکرات «سالت» ایفا کرد. این مذاکرات که منجر به اولین توافق مهم تسلیحاتی میان دو ابرقدرت شده بود، به دورهای کوتاه در جنگ سرد مربوط میشود که با تعیین سقف کمیت و کیفیت تسلیحات اتمی ایالات متحده و جماهیر شوروی به کاهش تنشها میان این دو ابرقدرت کمک کرد. بر مبنای مناسباتی که کسینجر ایجاد کرد، سالها بعد کنفرانس امنیت و همکاری اروپا در هلسینکی تشکیل شد که نقش مهمی در کاهش تشنجهای دوران جنگ سرد ایفا کرده بود.
انعقاد قرارداد کمپ دیوید هم که از نظر امریکاییها جایگاه ویژهای در کنترل بحران خاورمیانه -البته به نفع اسرائیل- داشته میراث کسینجر محسوب میشود. او با این اقدامات عملاً شوروی را از جایگاه یک قدرت تأثیرگذار در خاورمیانه خارج کرد. قرارداد کمپ دیوید که به صلح مصر و اسرائیل و در پی آن دیگر کشورهای عربی با اسرائیل منتهی شده بود، در حال حاضر، مسبب بخش مهمی از فجایعی است که در مورد فلسطین رخ میدهد. او در روزهای پایانی عمر خود نیز حماس و مقاومت فلسطینی را پس از اتفاقات هفت اکتبر محکوم کرده بود تا نشان دهد همچنان حامی سرسخت اسرائیل محسوب میشود.
در آن سوی جهان و در شرق آسیا نیز، کسینجر بود که مقدمات قرارداد پاریس را که به جنگ ویتنام پایان داد، فراهم کرد. هرچند کسینجر برای قرارداد پاریس جایزه صلح نوبل گرفت، اما تردیدی نیست که در انعقاد این توافق نیتهای بشردوستانه نقشی نداشت. در واقع قرارداد صلح منعقد شده بود تا از تداوم خسارتهای جنگ ویتنام برای ایالات متحده بکاهد. بنابراین، نقاط عطف مهمی در تاریخ ایالات متحده متأثر از نقش کسینجر است که تمام عمر سیاسی خود را صرف خدمت به منافع امریکا کرده بود.
با وجود همه موارد ذکر شده، حال شاید مهمترین خدمت کسینجر را بتوان در موضوع چین مشاهده کرد. با وقوع انقلاب کمونیستی مائو در چین، دولت ملی چین به تایوان فرار کرد. رابطه دولت امریکا هم با دولت ملی چین در تایوان ادامه یافت و امریکاییها از به رسمیت شناختن دولت کمونیستی چین که به مرکزیت پکن حکمرانی میکرد، سر باز زدند. این روند ادامه یافت تا زمانی که به واسطه دیپلماسی کسینجر با نخستوزیر چین -که از گسل در روابط چین و شوروی بموقع بهره جسته بود- دولت امریکا دولت کمونیستی پکن را در سال ۱۹۷۱ به رسمیت شناخت. از این واقعه، یعنی صلح چین و امریکا همچنان به عنوان یکی از افتخارات دیپلماتیک تحت مدیریت کسینجر یاد میشود.
همین شاهکار کسینجر موجب شده تا او احترام زیادی نزد چینیها داشته باشد که در سفر سال اخیر او به چین مشهود بود. البته، به رسمیت شناختن چین و همکاری با آن که کسینجر معمار آن محسوب میشد، در سالهای پس از فروپاشی شوروی به یکی از نقطه ضعفهای کنونی دولت امریکا منجر شده است؛ مسألهای که از آن به عنوان پدیده ظهور چین یاد میشود. خود کسینجر در این رابطه میگوید: «احتمالاً این نقصی در فهم و درک ما بود که نتوانستیم پیشبینی کنیم یک کشور در حال توسعه بهسرعت به رقیب ما بدل میشود.»
آنچه به آن اشاره شد، تنها بخشی از اقدامات مهم دیپلماتیک و مسالمتآمیز کسینجر بود که اثرات قابل توجهی در جهان کنونی داشته است؛ اقداماتی که کسینجر را از زاویه دید یک امریکایی به فرشتهای در تاریخ این کشور بدل میکند. لازم به تکرار است، اقدامات به ظاهر صلحجویانه کسینجر -صرفنظر از زاویه دید امریکایی- در عالم واقع چندان هم صلحطلبانه نبود. هر کدام از اقداماتی که در سطرهای پیشین به عنوان اقدامات مهم کسینجر از آن یاد شده، وجوهی قدرتطلبانه و به نفع امیال سلطهجویانه ایالات متحده دارد. با اینحال، کمک کسینجر به سلطهطلبی ایالات متحده به اقدامات مذکور محدود نمیشود.
کسینجر در مقام اندیشمند روابط بینالملل
کسینجر البته که تنها یک سیاستمدار نبود. دانشجویان زیادی در سراسر جهان تحتتأثیر نظریات او پیرامون واقعگرایی سیاسی قرار گرفتهاند. در واقع کسینجر کسی است که نظریه واقعگرایی را با پشتوانه علمی خود به طرز واضحی به صحنه عمل کشاند. اگر چه در طول تاریخ روابط بینالملل افراد زیادی با نگرشهای رئالیستی حکمرانی کردهاند، کسینجر از معدود اندیشمندانی بود که به مقام اجرا رسید و ایدههای علنی خود را اجرایی کرد. چنانچه پیشتر تشریح شد، کسینجر از جمله اثرگذارترین افراد در بهبود روابط چین و امریکا شناخته میشود. این واقعه البته پشتپردهای غیر صلحآمیز هم دارد. کسینجر به عنوان صاحبنظری در پارادایم رئالیستی یکی از نظریات اساسی این مکتب یعنی موازنه قوا را در برقراری روابط چین و امریکا اجرایی کرده بود. بر این اساس نفوذ امریکا در کشوری به پهناوری چین در همسایگی شوروی ضربه مهمی به قدرت روسها در نظام بینالملل محسوب میشد. بسیاری از تحلیلگران یکی از عوامل مهم و اثرگذار در فروپاشی شوروی را همین نزدیکی چین به ایالات متحده میدانند. بنابراین، در چنین واقعه عظیمی نیز نه گسترش روابط صلحآمیز در جهان که منافع ایالات متحده اثرگذار بود.
به هر روی نباید فراموش کرد که آثار و نظرات هیچیک از اندیشمندان حوزههای سیاسی را نمیتوان بدون در نظر گرفتن امیال درونی آنها مورد بررسی قرار داد. بر همین اساس در مطالعه و تحلیل آثار کسینجر نیز، ناگزیر به توجه به این مسأله مهم هستیم. کسینجر جهان را چونان یک امریکایی، به نفع امیال ایالات متحده میدیده و به نحوی تفسیر کرده که رویکردهای امریکایی را معقول نشان دهد. چنانچه پژوهشگری بدون توجه به این مسأله به مطالعه کتابهای او بپردازد، بیشک دچار اشتباهاتی در تحلیل سیاست بینالملل خواهد شد. با این حال، کتابهای کسینجر شاهکارهایی در تاریخ و تئوری روابط بینالملل است. کتاب درباره چین او منبعی بینظیر در شناخت ویژگیها و اهمیت چین از زاویه دید امریکایی است و کتاب دیپلماسی او تاریخ را از منظر واقعگرایی سیاسی مورد بررسی قرار داده است که برای هر علاقهمندی به تاریخ روابط بینالملل منبعی غیرقابل اغماض است. یکی از بهترین کتابهای او با عنوان نظم جهانی، به بررسی تغییر و تحول نظام بینالملل از زاویه دید ملل مختلف و نقش و اثرگذاری آنها پرداخته است. به عقیده کسینجر در کتاب نظم جهانی، از میان کشورهای خاورمیانه، ایران منسجمترین مفهوم از ملیت را دارد و رهبران آن به دنبال براندازی نظم جهانی و جایگزین نمودن نظمی عادلانه هستند. نکته با اهمیت دیگر در بررسی زندگی کسینجر که در آثار او هم متجلی شده بود، توجه او به نیازهای جامعه علمی است. برای مثال هوش مصنوعی و اثرات احتمالی این پدیده در سالهای پیشرو، چیزی است که توجه بسیاری از اندیشمندان علوم مختلف را به خود جلب کرده است. اما کسینجر از معدود اندیشمندان حوزه روابط بینالملل بود که تحقیقات خود را در سالهای اخیر به این مهم اختصاص داد. او با همکاری چند تن از پژوهشگران دیگر کتابی با عنوان عصر هوش مصنوعی نوشت و در پژوهشهای خود از خطرات و زوایای احتمالی توسعه هوش مصنوعی سخن گفت. به هر ترتیب نمیتوان از یاد برد که کسینجر با وجود تمام جنایاتی که میتوان به او منتسب کرد، از نوابغ تکرار نشدنی در دانش و عمل سیاست جهان محسوب میشد.
کسینجر شیطانی برای سراسر جهان
چنانچه گفته شد تمام اقدامات کسینجر که برای تاریخ امریکا افتخارآمیز محسوب میشود، روی دیگری هم دارد که برای دیگر جهانیان خسارتبار به نظر میرسد. به توافق پاریس بازگردیم؛ جایی که ایالات متحده موفق به توافق با ویتنام شمالی برای پایان دادن به مداخله امریکا در جنگ شد و کسینجر به دلیل این توافق جایزه صلح نوبل گرفت. با این حال به عقیده منتقدان کسینجر، او و دیگر رهبران امریکایی میتوانستند همین توافق را سالها قبل کسب کنند و از کشته شدن صدها نفر جلوگیری نمایند. در مورد حوادث مربوط به جنگ ویتنام، کسینجر همچنین متهم به نقض قوانین جنگی در مورد کشور کامبوج شده است. هدف کسینجر از تصمیمگیری در مورد حمله به کامبوج ریشهکن کردن کمونیستهای ویتنامی بود. تلاش برای دستیابی به این هدف، به کشته شدن دستکم ۵۰ هزار نفر غیرنظامی منتهی شد!
بر اساس اسناد انتشار یافته پنتاگون، کسینجر شخصاً ۳۸۷۵ حمله را که منجر به انفجار ۵۴۰ هزار بمب در کامبوج شد، تأیید کرده بود.
یکی از موارد دیگری که به او نسبت داده میشود، مشارکت او در تصمیمگیری برای سیاست خصمانه قرن بیستمی ایالات متحده در امریکای جنوبی بود. یکی از معروفترین موارد کودتا علیه آلنده در شیلی ترتیب داده شد که دیکتاتوری خسارتبار پینوشه را در این کشور حکمفرما کرد.
چنانچه از مطالعه آثار کسینجر -ازجمله در کتاب جهان بازیافته- برمیآید او مترنیخ را مورد احترام میشناسد. مترنیخ، صدراعظم اتریش در قرن نوزدهم بود که نقش مهمی در قدرت و شکوه اتریش ایفا کرد. مترنیخ نیز مانند تمام آنها که ماکیاولیستی در سیاست بینالملل به ایفای نقش پرداختهاند، بیتوجه به آنچه عموم مردم میخواهند یا آن را اخلاق مینامند، اهداف خود را دنبال میکرد. اهدافی که آزادی و استقلال ملتهای زیادی را زیر سؤال برد. در واقع «رسیدن به هدف آن هم به هر قیمتی که باشد» ویژگی اساسی مترنیخ بود که بنظر میرسد کسینجر نیز در طول دوران قدرت از آن برخوردار بود. به همین دلیل هم منتقدان او حتی در خود امریکا نیز او را به اتخاذ روشهای ماکیاولیستی متهم میکنند.