یک دورهمی صمیمانه با دانشجویان به بهانه روز دانشجو

از ترم 1 تا 11!

به مناسبت روز دانشجو، سراغ دانشجوهایی از شرق تا غرب و شمال تا جنوب کشور رفتیم و یک گپ‌وگفت ساده، دوستانه و خودمانی با آن‌ها داشتیم. سعی کردیم از انواع دانشگاه‌ها، انواع رشته‌ها، انواع مقاطع تحصیلی و انواع شهرها نماینده‌ای داشته باشیم؛ از ترم 1 تا ترم 11! از دولتی تا غیرانتفاعی و پیام نور و آزاد. خلاصه با دانشجوها ارتباط گرفتیم و از آن‌ها خواهش کردیم که به سوالات ما پاسخ‌های بانمک بدهند. البته یک جاهایی هم شوخی را کنار می‌گذاشتند و قضیه جدی می‌شد. ما هم همه شوخی و جدی‌هایشان که برخاسته از دغدغه‌ها و نگرششان به دانشگاه و دوران دانشجویی بود را در این صفحات آوردیم. از آنجایی که پشت هر شوخی یک حرف جدی نهفته است، از دل همه این شوخی و جدی‌ها کلی حرف‌های مهم درآمده و شما را با چالش‌ها و دغدغه‌های دانشجویی روبه‌رو می‌کند. از طرفی دیدیم مسئولان دانشگاه‌ها در روز دانشجو بیانیه و نامه و حرف جدی زیاد می‌شنوند، لذا گفتیم ما هم روش خودمان را امتحان کنیم؛ شاید موثر واقع شد!

سیده کوثر هاشمی‌زاده
روزنامه‌نگار و طنزپرداز

 

در ابتدا از دانشجوها خواستیم خودشان را معرفی کنند:

کوثر اکبرپور روشن دانشجوی کارشناسی رشته مواد و متالورژی از دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و دانشکده مواد و صنایع است. 22 ساله است و در حال حاضر دارد ترم آخر را پشت سر می‌گذارد.

معصومه شیروی دانشجوی رشته روانشناسی دانشگاه پیام‌نور اصفهان در مقطع کارشناسی است. او یک دانشجوی تشکیلاتی و یک اصفهانی اصیل است.

علی شهبازی دانشجوی سال سوم کارشناسی رشته آموزش زبان انگلیسی دانشگاه فرهنگیان بوشهر است. او یک دهه هشتادی شیرازی است و خوابگاهی. علیرغم بومی‌گزینی دانشگاه‌های فرهنگیان، وی جزو معدود افرادی است که از فرهنگیان شیراز، به بوشهر پاسش داده‌اند. او که به امید هم‌دانشگاهی شدن با دوست بوشهری‌اش به بوشهر می‌رود، متوجه می‌شود که دوستش را نیز به شیراز پاس داده‌اند!

فرزانه زینلی دانشجوی سال دوم کارشناسی ارشد رشته ادبیات کودک و نوجوان دانشگاه غیرانتفاعی امام رضا (ع) مشهد مقدس است و تحصیلات کارشناسی خود را نیز در دانشگاه فردوسی مشهد گذرانده. او 25 سال دارد و متاهل است.

زهرا ملاکریمی دانشجوی ترم یک کارشناسی ارشد رشته مشاوره شغلی از دانشگاه علامه طباطبایی تهران است. تحصیلات کارشناسی خود را نیز در دانشگاه خوارزمی گذرانده است. او 23 سال سن دارد و یک دانشجوی خوابگاهی و اهل اصفهان است.

رضا ندری دانشجوی کارشناسی ارشد رشته مدیریت رسانه از دانشگاه صداوسیمای تهران است. تحصیلات کارشناسی خود را در رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی اصفهان گذرانده و خوابگاهی است.
آتنا مزروعی دانشجوی سال آخر کارشناسی رشته علوم تغذیه و مهندسی صنایع غذایی از دانشگاه آزاد نجف‌آباد است. 22 سال سن دارد و یک دانشجوی تشکیلاتی و درس‌خوان است. ضمنا سردبیری یک نشریه را هم در دانشگاهشان به عهده دارد.

فاطمه احمدیان دانشجوی سال آخر کارشناسی بهداشت عمومی از دانشگاه علوم‌پزشکی یاسوج است. 23 سال سن دارد، خوابگاهی و بسیار تشکیلاتی است. او نیز یک دانشجوی درس‌خوان است.

مهدی رحیم‌دخت دانشجوی مقطع کارشناسی رشته مهندسی پلیمر از دانشکده فنی مهندسی دانشگاه ارومیه است. او اکنون ترم 11 است و 24 سال سن دارد. همچنین او در زمینه استندآپ کمدی به‌طور جدی فعالیت می‌کند.

 
یکسری عبارت داریم که از شما می‌خواهیم بعد از شنیدن آن‌ها، چیزی که به ذهنتان می‌رسد را بگویید:
قرمه‌سبزی سلف، گربه‌های خوابگاه یا دانشگاه، موذن جامعه، معدل الف کلاس
کوثر اکبرپور
قرمه‌سبزی سلف: خوشمزه‌ترین و خوشبوترین غذای سلف!
گربه‌های خوابگاه یا دانشگاه: لوس و تن‌پرور و از ساکنین اصلی دانشگاه.
موذن جامعه: خسته و خواب‌آلود، بی‌خیال دنیا نمره مهم است!
معدل الف کلاس: اگر همه‌ی نمره‌هایت هم ۱۹ یا ۲۰ نشود اشکال ندارد. باورکن!
معصومه شیروی
قرمه‌سبزی سلف: آب چمن!
گربه‌های خوابگاه یا دانشگاه: همیشه گرسنه!
موذن جامعه: دانشجویی که نیست.
معدل الف کلاس: همانی است که دوران مدرسه می‌گفت: خانم معلم مشق‌هایمان را نمی‌بینید؟
علی شهبازی
قرمه‌سبزی سلف: اگر چمن مصنوعی دانشگاه را ترمیم کنند قطعا کیفیت قرمه‌سبزی سلف هم بهتر می‌شود.
گربه‌های خوابگاه یا دانشگاه: نامردها فقط روزهایی که شام، مرغ داریم به ما محل می‌گذارند. انگار برنامه‌ی سلف دستشان است.
موذن جامعه: منظورتان دانشجویی است که موذن باشد؟ یکی را فعلا داریم. ولی روزهایی که نیست، مرحوم موذن‌زاده هوایمان را دارند.
معدل الف کلاس: می‌خواهم به معدل الف کلاس بگویم که دو روز دنیا ارزش این کارها را ندارد.
فرزانه زینلی
قرمه‌سبزی سلف:: دریاچه‌ای در یک بشقاب. دریاچه‌ای که گوشت‌ها شبیه جزیره‌ای دور از دسترس، در آن شنا می‌کنند.
گربه‌های خوابگاه یا دانشگاه: یار غار بچه‌ها در سلف. به‌طوری که جلوی در سلف می‌ایستند و عین خر شرک به تو نگاه می‌کنند و تو دو دستی غذایت را به آن‌ها تقدیم می‌کنی.
موذن جامعه: خواب مانده و کل مملکت نمازش قضا شده.
معدل الف کلاس: زبان از بیانش قاصر است. همان خودشیرینی که می‌گوید استاد قرار بود کوییز بگیرید و جزوه‌هایش را با خودکار رنگی می‌نویسد.
زهرا ملاکریمی
قرمه‌سبزی سلف: روغن‌های سبز!
گربه‌های خوابگاه یا دانشگاه: اشراف‌زاده‌های سعادت‌آباد.
موذن جامعه: موذنی که اذان و اقامه را جابه‌جا می‌گوید.
معدل الف کلاس: دیدنی است، وصف کردنی نیست.
رضا ندری
قرمه‌سبزی سلف: دانشگاه قبلی که بودیم چمن‌های آن دانشگاه بود، این دانشگاه هم چمن‌های اینجا. ولی با این وجود من همچنان به قرمه‌سبزی وفادار هستم.
گربه‌های خوابگاه و دانشگاه: موجوداتی پررو و لوس که ظاهراً بهتر از ما بودند و بیشتر از ما به آن‌ها خوش می‌گذشت.
موذن جامعه: روز دانشجو که می‌شود، هر که می‌خواهد صحبت کند با این جمله شروع می‌کند: «دانشجو موذن جامعه است!»
معدل الف کلاس: کسی که امکان روی نمودار رفتن نمرات را از ما سلب می‌کند.
آتنا مزروعی
قرمه‌سبزی سلف: من قرمه‌سبزی سلف را نخورده‌ام ولی فکر می‌کنم این غذا از چمن فضای سبز دانشگاهمان تهیه می‌شود.
گربه‌های خوابگاه یا دانشگاه: دانشگاه ما شکر خدا گربه ندارد، چون جایی دانشگاه ساخته‌اند که بزکوهی نمی‌رود، چه برسد به گربه‌ی بیچاره!
موذن جامعه: دانشجو موذن جامعه است تا نماز امت قضا نشود و آگاهی‌بخش باشد. البته به شرطی که خودش خوابش نبرد و سیب‌زمینی نباشد!
معدل الف کلاس: خودم؛ که از تخفیف شهریه بی‌نصیب ماندم و از طرفی مورد هجمه‌ی دوستان واقع شدم.
فاطمه احمدیان
قرمه‌سبزی سلف: خیلی بوی گوشت بدی می‌دهد.
گربه‌های خوابگاه یا دانشگاه: کاری با آن‌ها ندارم. فعلا که زرنگ هستند و با مظلوم‌نمایی فربه‌تر از ما شده‌اند.
موذن جامعه: سیم بلندگویش را قطع کرده‌اند و صدایش به جایی نمی‌رسد. ولی کم نیاورد چون الان زمانه‌ی بلندگوی بی‌سیم است.
معدل الف کلاس: فعلا خودم هستم. اینقدر درگیر فعالیت‌های فرهنگی نباش و کمی درس بخوان تا ارشد قبول شوی.
مهدی رحیم‌دخت
قرمه‌سبزی سلف: در حقش اجحاف شده که می‌گویند از چمن‌های دانشگاه درست می‌شود؛ چون کیفیت سبزی‌های داخلش از چمن‌های دانشگاه کمتر است.
گربه‌های خوابگاه یا دانشگاه: سوءاستفاده جهت خودنمایی توسط پسران سرزمینم!
موذن جامعه: خداقوت!
معدل الف کلاس: خداقوت‌ترتر!
معمولا در کدام یک از کلاس‌ها خوابتان می‌گیرد؟ چرا؟
کوثر اکبرپور: کلاس‌های تئوری که استاد از هر دری حرف می‌زند به جز درس و کلاس.
معصومه شیروی: کلاس های آمار. اصلا رابطه‌ی بین اعداد را درک نمی‌کنم. خب که چی؟
علی شهبازی: حس می‌کنم منظورتان این است که در کدام یک از کلاس‌ها خوابتان نمی‌گیرد! خب آن کلاس‌هایی که تن صدای استاد یک مقدار آزاردهنده باشد. اما معمولا این اتفاق هم بیفتد، تذکر می‌دهیم و استاد رعایت می‌کنند و مشکلی پیش نمی‌آید!
فرزانه زینلی: کلاس‌های ۸ صبح. کلاس ۸ صبح را باید با بالشت سر کلاس رفت. واقعا فلسفه وجودی‌اش قابل درک نیست.
زهرا ملاکریمی: دانش خانواده بعد از کوبیده با پیاز و دوغ!
رضا ندری: من فقط در یکی از کلاس‌ها می‌خوابم. چون استاد در یک عالم دیگر سیر می‌کند. حتی اگر شب قبل هم به اندازه کافی خوابیده باشم، صدای استاد مثل لالایی می‌شود و خوابم می‌برد.
آتنا مزروعی: سر یکی از درس‌های تخصصی‌مان که از قضا ۸ صبح است. استاد خیلی توضیح می‌دهد و صدایش آرام‌بخش است و برایمان مثل لالایی است.
فاطمه احمدیان: هر کدام که شب قبلش دیرموقع بخوابم، فردایش خوابم می‌آید.
مهدی رحیم‌دخت: ما از آن دانشجوهایش نیستیم؛ اگر احیانا خوابمان بیاید کلا سر کلاس نمی‌رویم.
فرض کنید دانشگاه وجود نداشت؛ آن‌وقت چه حرفه‌ای را دنبال می‌کردید؟
کوثر اکبرپور: نقاشی و گرافیک.
معصومه شیروی: خواب به صورت حرفه‌ای!
علی شهبازی: اگر وجود نداشت ما باز هم در جست‌وجوی علم تکاپو می‌کردیم. بدون شک!
فرزانه زینلی: از آن‌جایی که اسنپ برای خانم‌ها زیاد متداول نیست؛ به نظرم می‌رفتم عضو کانال خانم‌های قری می‌شدم و یاد می‌گرفتم که چگونه شوهر کنم.
زهرا ملاکریمی: هکر می‌شدم.
رضا ندری: چه دانشگاه باشد و چه نباشد، دوست داشتم معلم باشم و همین‌طور کشاورزی کنم.
آتنا مزروعی: یک خانم خانه‌دارِ نویسنده می‌شدم.
فاطمه احمدیان: بچه‌ی آکادمیکی بودم همیشه.
مهدی رحیم‌دخت: همین الان که دانشگاه وجود دارد هم حرفه‌ی دیگری را دنبال می‌کنم.
دوست دارید روز دانشجو چه چیزی از سمت دانشگاه هدیه بگیرید؟
کوثر اکبرپور: مدرک تحصیلی‌ام را بدهند بروم!
معصومه شیروی: کلید آسانسور اساتيد.
علی شهبازی: دوست دارم در روز دانشجو، مجوز تردد بعد از ساعت ۲۳ را از دانشگاه هدیه بگیرم. نمی‌خواهم ریا شود ولی بهتر است که برای کمک به نیازمندان از تاریکی شب استفاده شود.
فرزانه زینلی: کنسلی کلاس‌های ۸ صبح تا پایان دوران تحصیل.
زهرا ملاکریمی: ما را ببرند پیش اروین یالوم (روان‌پزشک).
رضا ندری: به دلیل حضورم در تشکل‌های دانشجویی می‌گویم، همین که دانشگاه ما را اذیت نکند و حرفمان را بفهمد کافی است.
آتنا مزروعی: شاید یک شاخه گل یا یک جشن درست و حسابی و جدی گرفته شدن و تضمین آینده شغلی. البته به نظرم یک تخفیف شهریه تپل برای ما دانشگاه آزادی‌ها هم می‌تواند هدیه خوبی باشد.
فاطمه احمدیان: کتاب.
مهدی رحیم‌دخت: فارغ‌التحصیلی! خدایا بس است دیگر خسته شدیم!
اگر قرار باشد به بچه‌های دانشگاه یا همکلاسی‌هایتان برای روز دانشجو هدیه بدهید، چه چیزی هدیه می‌دهید؟
کوثر اکبرپور: کمی انرژی مثبت و انگیزه سازندگی.
معصومه شیروی: کمی تامل.
علی شهبازی: نفری دو بشکه شعور تدارک می‌بینم که وقتی خوابیم، در اتاق از سشوار استفاده نکنند!
فرزانه زینلی: یک بیانیه که بیایند امضا کنند تا کلاس‌های ۸ صبح کنسل شود.
زهرا ملاکریمی: دوره‌های آموزشی سوال مسخره سر کلاس نپرسیدن!
رضا ندری: دوست دارم چیزی که بلدم را به آن‌ها یاد بدهم. البته اگر خودشان بپذیرند.
آتنا مزروعی: یک شاخه گل و کتاب مورد علاقه‌شان.
فاطمه احمدیان: کتاب.
مهدی رحیم‌دخت: تجربیات گران‌بهایم در این ۱۱ ترم!
دانشگاه؛ چه فکر می‌کردی چه شد؟
کوثر اکبرپور: فکر می‌کردم خیلی با مدرسه و دبیرستان فرق داشته باشد ولی فقط مختلط بود.
معصومه شیروی: آن چیزی که فکر می‌کردم نشد ولی برایم پر از خیر بوده.
علی شهبازی: قبل از اینکه شروع شود تازه مدرسه را تمام کرده بودم و دلم خوش بود که دیگر نیاز نیست 7 صبح بلند شوم و به مدرسه بروم. ولی دانشگاه فرهنگیان قبول شدم و آمدم اینجا که 4 سال درس بخوانم و بعدش به مدت 30 سال هر روز ساعت 7 صبح بلند شوم و به مدرسه بروم!
فرزانه زینلی: 12 سال درس خواندیم و ۶ صبح از خواب بیدار شدیم. گفتیم می‌رویم دانشگاه و یک چیز کاربردی یاد می‌گیریم. نمی‌دانستیم ۸ صبح دوباره بالشتمان را می‌زنیم زیر بغلمان و می‌رویم سر کلاس!
زهرا ملاکریمی: قرار بود سکوی پرتاب باشد ولی پرتگاه بود.
رضا ندری: فکر می‌کردم وقتی وارد دانشگاه می‌شوم با مسئله‌های جدی کشور درگیر می‌شویم و می‌توانیم با سروکله زدن با آن‌ها حلشان کنیم. ولی در واقعیت دیدم که کل ایام هفته را باید بنشینم تکلیف انجام بدهم و همین باعث شد که از رشته و دانشگاه قبلی‌ام انصراف بدهم و وارد حوزه‌ی دیگری شوم. الان هم کمی بهتر شده ولی هنوز آن بی‌خاصیتی محیط دانشگاه وجود دارد.
آتنا مزروعی: فکر می‌کردم دانشگاه باید خیلی جذاب‌تر به نظر بیاید و با دوران دبیرستان و مدرسه فرق داشته باشد ولی دیدم دانشگاه همان مدرسه است منتهی با چند تفاوت ریز.
فاطمه احمدیان: فکر می‌کردم عملکرد بهتری داشته باشم. مقصر را دانشگاه نمی‌بینم چون خودم کوتاهی داشتم و باعث شد که دانشگاهم پربار نباشد. هر چند ناراضی نیستم.
مهدی رحیم‌دخت: فکرهای خوبی می‌کردم؛ اتفاق‌های بدی افتاد.
ترم یک فکر می‌کردم ..... ولی .....
کوثر اکبرپور: ترم یک فکر می‌کردم نمره‌ها از بیست کم می‌شود ولی الان فهمیدم نیم نمره، نیم نمره، جمع می‌شود تا به ده برسد. بقیه‌اش مهم نیست!
معصومه شیروی: ترم یک فکر می‌کردم باید با مقنعه رفت دانشگاه ولی... روسری دوست خوب من است.
علی شهبازی: ترم یک فکر می‌کردم آشپز دیگر بدتر از این غذا نمی‌تواند درست کند ولی الان فهمیدم که نه! واقعا نباید به توانایی‌های هیچ‌کس شک کرد.
فرزانه زینلی: ترم یک فکر می‌کردم قرار است دنیا را با علم دانشگاه تکان بدهم ولی رفتم سر کلاس و دیدم داریم درس‌های دبیرستان را دوباره از اول می‌خوانیم.
زهرا ملاکریمی: ترم یک فکر می‌کردم می‌توانم مدرک دو رشته را به صورت همزمان بگیرم ولی فقط یکی‌اش را مجازی دانلود کردم.
رضا ندری: ترم یک فکر می‌کردم همه‌ی کلاس‌ها را باید شرکت کنم و معدلم بالای ۱۹ شود ولی بعدش به این نتیجه رسیدم که اکثر کلاس‌ها را شرکت نکنم و معدل هم زیاد مهم نیست.
آتنا مزروعی: ترم یک فکر می‌کردم خیلی مهم شده‌ام و قرار است دنیا را بترکانم ولی الان خودم در حال ترکیدن هستم!
فاطمه احمدیان: ترم یک فکر می‌کردم همه‌ی بچه‌ها با هم دوست می‌مانند و صداقت دارند ولی متوجه شدم پای منفعت که وسط باشد یک عده خدا را هم بنده نیستند.
مهدی رحیم‌دخت: ترم یک فکر می‌کردم قرار است آینده‌ساز این مملکت بشوم ولی الان اتاق به اتاق دنبال نمره‌ام برای فارغ‌التحصیلی!
استاد نمونه استادی است که .....
کوثر اکبرپور: امتحاناتش با تدریسش متناسب باشد، دوستی خاله خرسه برای دانشجوها نداشته باشد و ناراحتی‌هایش را سر دانشجو خالی نکند.
معصومه شیروی: با اینکه من نمی‌روم امتحان میان‌ترم را شرکت کنم، ولی خودش ۸ از ۸ بدهد.
علی شهبازی: که نشناسی‌اش و سرکلاس نیاید.
فرزانه زینلی: که امتحانش اوپن بوک باشد، خودش جزوه بدهد و نخواهد جزوه بنویسیم. کلاس ۸ صبح هم کلا قبول نکند.
زهرا ملاکریمی: سرکلاس مزاحم خوابمان نشود.
رضا ندری: دغدغه‌اش این باشد که باید مطالبش را به درستی به دانشجو منتقل کند.
آتنا مزروعی: در عین جدیت، با دانشجو راه بیاید و دانشجو را نیندازد. ضمن اینکه از سلامت روان هم برخوردار باشد!
فاطمه احمدیان: دانشجو را محدود به درس نبیند. چقدر شنیده‌ایم این جمله را که «تو دانشجویی و باید اولویتت درس باشد!» اگر قرار بود این جمله کارساز باشد، در دبیرستان بود. اینقدر سرگرم درس شدیم که دیدیم هیچ مهارتی نداریم.
مهدی رحیم‌دخت: استاد نمونه استادی است که با دانشجوهایش رفیق باشد.
یک جمله خطاب به آموزش دانشکده‌تان:
کوثر اکبرپور: در چارت درسی خلاقیت به خرج ندهید و اینقدر تغییرات ایجاد نکنید. با تشکر!
معصومه شیروی: واقعا دارید اینجا زحمت می‌کشید..... خداقوت!
علی شهبازی: می‌خواهم به آنها بگویم که واااقعا سایت خوبی داری آموزش جان!
فرزانه زینلی: کلاس‌های ۸ صبح را تعطیل کنید. واقعا کسی نمی‌فهمد. راندمان آموزشی آمده است پایین به خدا. در آخر از مسئولین تقاضا دارم یک فکری به حال کلاس‌های ۸ صبح بکنند.
زهرا ملاکریمی: چرا این واحدها؟
رضا ندری: کلاس‌ها را ۸ صبح نگذارند.
آتنا مزروعی: آن تلفن را گذاشته‌اند که پاسخگو باشید نه اینکه گوشی را بردارید و اِشغال یا قطع کنید!
فاطمه احمدیان: کاش دو تا چیز هم آموزش می‌دادند تا ما بدانیم. نه اینکه حتی ندانند شرایط استعداد درخشانی چیست و اقدام برای ارشد چگونه است و...
مهدی رحیم‌دخت: خداقوت‌ترترترتر!

 

ویژه نامه ایران طنز۸۳۴۷
 - شماره  - ۱۵ آذر ۱۴۰۲