درباره سریال جدید سروش صحت

مگه تموم عمر چند تا بهاره... باقی مونده جز مختصری نیست

بعضی از انسان‌ها، در هر حوزه یا حرفه‌ای که باشند، تبدیل به یک برند و حتی ژانر می‌شوند. این پدیده در هنر و مخصوصاً سینما پررنگ‌تر است. به‌عنوان مثال، بسیاری از علاقه‌مندان به سینما به فیلم‌های ترسناک و پرتعلیق، فیلم‌های هیچکاکی می‌گویند. این بدین معنی نیست که هیچ کارگردانی تاکنون نتوانسته است بهتر از هیچکاک فیلم ترسناک بسازد (البته نظر شخصی من این است که نتوانسته‌اند!)، بلکه به معنی تأثیر بزرگ و ادامه‌دار این کارگردان افسانه‌ای بر صنعت سینما و این ژانر است. در دنیا امروز، کمتر با این پدیده مواجه هستیم. تعداد کارگردان‌هایی که آثارشان امضا یک ژانر باشد شاید از تعداد انگشتان دست هم کمتر باشد. به‌عنوان مثال، کریستوفر نولان را می‌توان یکی از این کارگردان‌های نسل جدید سینما نامید که تا حد زیادی در زمینه کارگردانی فیلم‌هایی با درونمایه متافیزیکی و غیرخطی به یک برند تبدیل شده است.

نوشین تقیلی
   نویسنده

متأسفانه در سینمای ایران، حداقل دو دهه است که کمتر با تولید آثار منحصر به فرد روبه‌رو شده‌ایم. این جمله به این معنی نیست که هیچ اثر سینمایی خوبی تولید نشده، بلکه به معنی تکراری بودن قواعد فیلم‌سازی است. شاید تنها تغییر نسبتاً چشمگیری که در این به‌هم زدن قواعد و کلیشه‌ها رقم خورده است، سبک کارگردانی اصغر فرهادی باشد که متأسفانه در چند سال اخیر به طور ناشیانه‌ای مورد تقلید قرار گرفته است.
این تکراری و کلیشه‌ای شدن، بیشتر از همه در ژانر طنز سینمای ایران به چشم می‌خورد. در تقریباً 10 سال اخیر بیشتر از نود درصد فیلم‌های طنز سینمای ایران به سلسله دیالوگ‌هایی تبدیل شده‌اند که مخاطب بیشتر در توئیتر و تلگرام آنها را خوانده است. بعد از سریال‌هایی مانند شب‌های برره، بزنگاه، خانه به دوش و نقطه چین، کمتر شاهد طنز به معنی واقعی کلمه بوده‌ایم. حداقل برای من دیدن فیلم‌های طنز ایرانی در چند سال اخیر، بیشتر حس نشستن در کلاس یک مدرسه راهنمایی (یا به قول نظام جدیدی‌ها متوسطه اول!) را می‌داد که دانش‌آموزان نوجوان و بازیگوش به‌دنبال تبدیل هر جمله معلم به یک شوخی جنسی هستند (به‌عنوان مثال فیلم‌هایی مانند هزارپا، نهنگ عنبر، گشت ارشاد، فسیل و....). آنچه که کمتر با آن مواجه می‌شویم، فیلم‌های طنزی هستند که با احترام گذاشتن به شعور مخاطب بدون جوک‌های تکراری، انواع و اقسام فحش‌ها و جملات دوپهلوی جنسی خنده‌دار باشند.
خوشبختانه، در این قحطی فیلم خوب، هنوز کسانی هستند که می‌توان پای کارهایشان نشست و همزمان از هوش و طنازی نویسنده و کارگردان لذت برد و خندید. یکی از این افراد، که حتی اگر اهل سینما رفتن نباشید قطعاً از دیدن سریال‌های تلویزیونی‌اش لذت برده‌اید، سروش صحت است. نویسنده و کارگردان سریال‌های تلویزیونی جذاب ساختمان پزشکان، پژمان و لیسانسه‌ها (حبیب قهوه‌ای‌پوش محبوب‌القلوب!) و فیلم سینمایی بی‌نظیر «جهان با من برقص»، این بار با یک سریال طنز در شبکه نمایش خانگی بازگشته است. سریال «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟» که بر خلاف غالب سریال‌های تلویزیونی که بعد از دیدن دو قسمت اول قابل پیش‌بینی می‌شوند، مدام در حال غافلگیر کردن مخاطب است.
اگر فیلم سینمایی جهان با من برقص را دیده باشید، زودتر با حال و هوای سریال نیز ارتباط برقرار می‌کنید. ولی نگران نباشید، حتی اگر این فیلم را ندیده‌اید با تماشای دو، سه قسمت از سریال، کاملاً فضا را درک می‌کنید. به شرط اینکه دنبال هیجان و آدرنالین و شوخی‌های دست چندم تلگرامی ‌نباشید!
داستان از چه قرار است؟ عمو جلال (با بازی قدرت‌الله ایزدی) یک مرد میانسال اصفهانی ساکن تهران است که با دو فرزندش شاهین و شهرام (علی مصفا و کاظم سیاحی)، پدرش (اردشیر کاظمی) و دوست پدرش آقا رزاقی (عین‌الله دریایی) زندگی می‌کنند. در عین حال عموجلال طبقه بالای خانه‌اش را در اختیار دو برادرزاده‌اش نیما و آزیتا (مجید یوسفی و گیلدا ویشکی) که پدر خود را در یک تصادف از دست داده‌اند، گذاشته است. در همین ابتدای داستان ما متوجه می‌شویم که با نویسنده‌ای روبه‌رو هستیم که با عناصر داستان‌نویسی به خوبی آشنا است. به شخصیت عموجلال طوری پرداخته شده است که اصلاً انتظار آن را ندارید. تصور کنید در یک فیلم یا حتی داستان، یک کاراکتر را با این ویژگی‌ها توصیف کنند: مرد میانسالی در آستانه 60 سالگی که همسرش را هفت سال پیش از دست داده است، لهجه غلیظ اصفهانی دارد و صاحب یک سمساری قدیمی ‌است و با پدر پیر و دو پسرش زندگی می‌کند. بیشتر ما، وقتی این ویژگی‌ها را کنار هم می‌گذاریم، اولین خصوصیاتی که برای این فرد تصور می‌کنیم بداخلاق بودن و ناخن خشکی است (که متأسفانه دومی ‌ریشه در جوک‌ها و طنزهای سخیف قومیتی دارد). اما سروش صحت با افزودن چند خصوصیت متفاوت به این کاراکتر، هم محاسبات ما را به‌هم می‌ریزد و هم شخصیت عموجلال را برای مخاطب جذاب‌تر می‌کند. عموجلال برخلاف تصورات ما بسیار احساساتی، مهربان و دست و دلباز است. از همه اعضای خانواده‌اش (از پدر پیر تا برادرزاده پردردسرش نیما) حمایت می‌کند و نسبت به همه کس و همه چیز خوشبین است.
سایر کاراکترهای سریال نیز مانند عموجلال دارای ویژگی‌های جذابی هستند که مخاطب را به خوبی با خود همراه می‌کنند. شاهین، پسر بزرگ خانواده، یک نقاش است. ترکیب ظاهر جدی علی مصفا با کاراکتری که تا حدی نازک نارنجی، اهل غلو و ظاهراً مغرور است، شخصیت جذابی ساخته است. از طرف دیگر، کاظم سیاحی (صداپیشۀ پشه محبوب مجموعه مهمونی) در نقش شهرام، به عنوان یک نوازنده و خواننده خیابانی ظاهر شده است که برای گذران زندگی مسافرکشی می‌کند و تقریباً عاقل‌ترین عضو خانواده به حساب می‌آید! زوج بی‌نظیر پدربزرگ و دوستش آقا رزاقی، قطعاً شما را شیفته خود خواهند کرد. بخصوص زمان‌هایی که به تماشای شاهکارهای سینما کلاسیک نشسته‌اند و با جدیت کارگردان و فیلم را نقد می‌کنند. نیما ربانی، با موهای فرفری پریشان و اعتماد به نفسی بسیار بالا، که متخصص خراب کردن همه کارها است، مدام با نامزدش گلی، در حال قهر و آشتی هستند. تقریباً بیشتر ماجراهای سریال حول اتفاقاتی است که برای نیما رخ می‌دهد یا نیما باعث رخ دادن آنها می‌شود! اتفاقاتی که خواهرش آزیتا (بازیکن شطرنج و کافه‌دار) را هم درگیر می‌کند.
جذابیت اصلی همه این شخصیت‌ها برای من خاکستری بودن آنها است. کاراکترهای قصه سروش صحت از جنس ما هستند، از دل همین جامعه بیرون کشیده شده‌اند (حالا شاید با کمی‌اغراق که چاشنی فیلم است). به همین دلیل است که شما موقع دیدن سریال احساس غریبگی با شخصیت‌ها نمی‌کنید و کاملاً درگیر ماجرا می‌شوید. چه این ماجرا رقابت بین شاهین و آقا رسولی (رئیس نیما با بازی محمد نادری) برای به دست آوردن دل خانم دکتر باشد، چه مسابقه شطرنج آزیتا در مقابل حریفی که همیشه او را تحقیر می‌کند و چه تلاش شهرام برای دیده شدن و شنیده شدن تک آهنگش که در موقعیت‌های مختلف آن را می‌خواند: گل پونه نعنا پونه.... نکته جذاب دیگر این فیلم، موسیقی متن آن است. در فیلم جهان با من برقص ما برای اولین بار با اجرای موسیقی زنده در فیلم مواجه شدیم. گروه نوازندگان و خوانندگان، بسته به موقعیت، در صحنه حاضر می‌شوند. در مگه تموم عمر چندتا بهاره؟ نیز همین روند در پیش گرفته شده است. گروه موسیقی بمرانی در بیشتر صحنه‌ها حضور دارند و بسته به حال و هوای داستان موسیقی می‌نوازند. جذابترین بخش این موسیقی زنده، استفاده از موسیقی محلی در سکانس‌های خاص است. در بخش‌هایی از فیلم که در اصفهان و قشم فیلمبرداری شده‌اند، موسیقی محلی اصفهان و جنوب توسط نوازندگان محلی نواخته می‌شود که در کنار دلنشین‌تر کردن حال و هوای فیلم، موسیقی محلی آن منطقه را نیز به مخاطب می‌شناساند.
معمولاً در فیلم‌ها و سریال‌هایی که ساخته می‌شوند، به جز بازیگران، باقی عوامل دیده نمی‌شوند ولی در این سبک فیلمسازی سروش صحت، گروه موسیقی و زحمتی که می‌کشند نیز دیده می‌شود. به نظر من همین دیده شدن باعث می‌شود مخاطب نیز ارتباط بیشتری با موسیقی متن فیلم بگیرد.
آخرین نکته جذابی که از نظر من در این سریال وجود دارد، حضور کوتاه کاراکترهای قبلی سریال‌های سروش صحت در برخی از سکانس‌ها است؛ کاراکترهایی از قبیل دکتر نیما و خانم شیرزاد ساختمان پزشکان و حبیب لیسانسه‌ها، هرکدام چند دقیقه‌ای در یک سکانس حضور پیدا می‌کنند و با یادآوری نقش آفرینی‌شان در سریال‌های محبوب گذشته لبخندی دوباره به لب‌های ما می‌نشانند.