آقا موسی و مقـــاومت

هادی معصومی زارع
    پژوهشگر

تصویری که بیش از هر چیز در جنوب لبنان به چشم می‌آید همانا چهره زیبا و چشمان نافذ سیدموسی صدر است. بیست و هفت سال پیش‌تر از این نام او را برای اولین بار شنیدم. شروع به خواندنش کردم و هر چه پیش‌تر رفتم، بیش‌تر از قبل، شیفته‌اش شدم.
آقاموسی، بی‌آنکه پیامبر باشد، رسالتی پیامبرگونه بر دوش کشید. در کالبد امتی مرده روحی تازه دمیده و زنده‌اش کرد. امتی که برای قرن‌ها، محکومیت و فقر و فرودستی و در نهایت مردن برای اهداف دیگران را به مثابه سرنوشت محتوم خود پذیرفته و از قضا هیچ اعتراضی به حال پریشان خود نداشت. صدر این‌چنین مردم تسلیم و منفعلی را بیدار کرد.
یادشان داد که آدمی عزیز و آزاده به‌دنیا آمده و می‌بایست همین‌طور نیز بمیرد. در دوره مرگ معنویت و دیانت، متذکر شد که بشر فراتر از ماده و سخت‌افزارست. دین، نرم‌افزار زندگی بهینه اوست. معنویت و اخلاق، رکن حیات اوست. و نه چیزی تزئینی و ویترینی برای برهه‌هایی معین یا اماکنی مشخص.
یادشان داد که مؤمنان نیز سهمی از عیش کریمانه در این جهان دارند و می‌بایست برخوردار باشند. یادشان داد که خداوند مؤمن قوی را دوست می‌دارد. آموخت که فقر، دام شیطان برای شکار ایمان آدمی است. پس مرگ بر فقر و محرومیت. جنبش محرومان را به راه انداخت تا به مردمش بفهماند که محرومیت، امری عرضی و تحمیل‌شده و اکتسابی است. از سوی ساختار سیاسی و اجتماعی غیرعادلانه حاکم بر لبنانِ آن روز. یادشان داد که پس از آگاهی باید حرکت کرد. به جنبش در آمد. به خیزش علیه چنین ساختاری. ساختار فئودالی زالوصفتِ استثمارگر و ساختارِ طایفه‌گرای مارونی. و در نهایت صدر به مردمش آموخت که قدرت یک جامعه به ایستادگی در برابر دشمنان است و سلاح، زینت مردان. السلاح زینة الرجال.
آقاموسی، پویا بود و زنده و هویت‌بخش. برای همین بود که دوستانی داشت جان‌فدا و دشمنانی قسم‌خورده و سرسخت. در حضورش و در غیابش. محرومانی که با او تازه طعم شیرین عزت و هویت را می‌چشیدند، برای او جان می‌دادند و رقیبان و دشمنانی که بیدار شدن این مردمِ خفته تاریخ، منافع دنیوی‌شان را به خطر می‌انداخت، هر چه توانستند کردند تا سنگ راهش شوند. از فئودال‌های شیعه تا برخی از روحانیان معین تا رهبران برخی گروه‌های چپ و چریکی تا دستگاه دولتی و برخی حکام منطقه. با انواع و اقسام تهمت‌های رنگارنگ و جورواجور.
البته وضع هنوز تغییر چندانی نکرده است. حالا که او از میان ما غایب است نیز چرخ بر همین منوال می‌چرخد. از دشمنانی که هنوز نیز بر همان منهج‌اند و دست از شتم صدر نمی‌کشند تا دوستانی که بیش از هر چیز با صدر متأجره می‌کنند. برای مقاصد سیاسی‌شان او را گزینشی معرفی می‌کنند. در سطح یک کنشگر عرفی متساهلِ مبناگریز. چیزهایی را از مکتب فکری و رفتاری وی برش می‌زنند و عرضه می‌کنند که نه سیخ بسوزد و نه کباب. هزاران و هزاران بار داستان بستنی خریدن امام از آن بستنی فروش مسیحی یا دیدارهایش با زنان بی‌حجاب را برای ما تکرار می‌کنند اما به ندرت چیزی از اسرائیل‌ستیزی او می‌گویند‌. به ما نمی‌گویند که صدر همان کسی است که گفت اسرائیل شر مطلق است و تعامل با آن حرام. فراموش کرده‌اند که می‌گفت بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد. اگر اسرائیل و شیطان با یکدیگر بجنگند، ما در کنار شیطان می‌ایستیم. اگر اسرائیل با چپ بجنگد، ما درکنار چپ خواهیم ایستاد. اگر اسرائیل با راست بجنگد، در کنار راست خواهیم ایستاد. این است معنای «اسرائیل شر مطلق است». من شخصاً در حد مطالعاتم هیچ نهادی را خطرناک‌تر از اسرائیل نمی‌شناسم. به یاد نمی‌آورند که صدر فریاد می‌زد که اگر اسرائیل جنوب لبنان را اشغال کند، عبایم را درآورده و سلاح به دست می‌گیرم. گویا خجالت می‌کشند بگویند صدر برای نگه‌داشت امتش از خطر اسرائیل و تهدیدات داخلی، نخستین گروه مسلح شیعی را در لبنان پایه‌گذاری کرد: افواج المقاومة اللبنانیه. جنبش امل.
آقاموسی هنوز هم مظلومِ تاریخ است. ظلمی که دیروز دشمنانش به او روا داشتند امروز مدعیان دوستی‌اش به او می‌کنند. با مصادره فکر و مکتب او. آن هم به گزینشی‌ترین شکل ممکن. از نسخه شفابخش او سمی برای کشتن رقیبانشان در منازعات جناحی می‌سازند. و کیست که نداند به چنین سرمایه‌هایی در چنان منازعاتی چگونه ستم می‌رود.  ما امروز به اندیشه واقعی صدر بیش از هر وقت نیاز داریم. صدر، رحم جامعه لبنان را مستعد پذیرش جنین معنویت و دین‌گرایی و از دل آن مقاومت کرد. برای همین است که با جرأت می‌توان مدعی بود که اگر آقاموسی نبود، خاک جامعه شیعی لبنان اینگونه مستعد بذر نهضت نبود. پس از پیروزی انقلاب، این بذر در اراضی مختلفی پاشانده شد اما هیچ‌یک همچون تجربه لبنان به درختی اینگونه تناور، ریشه‌دار و البته مثمر مبدل نشد. چرا؟ چون از فاعلیت فاعل به تنهایی کاری برنمی‌آید. قابلیت قابل، لازم و البته مقدم است. و صدر جامعه شیعه لبنان را از حضیض ناقابلی خارج کرده و قابل ساخت. حزب‌الله امروز، آرزوی دیرینه آقاموسی بود. و کیست که نداند خودش نیز سهمی در غرس این شجره طیبه دارد. ولو سال‌ها پس از غیابش.
 آنچه گفته شد به معنای عدم وجود نقص و اشکال در حرکت آقاموسی نیست که هیچ حرکت اصلاحی در پرده‌‌نشین حریم عصمت نیست. به معنی نادیده گرفتن تأثیر ژرف انقلاب اسلامی بر جامعه شیعی لبنان و اثر آشکار و بزرگ آن بر سازماندهی مقاومت نیست. به معنی نادیده گرفتن زحمات دیگر چهره‌های مقاوم در دهه هفتاد میلادی نیست. کسانی که از قضا با صدر در سازکار مبارزه و کیفیت تعامل با فلسطینی‌های موجود در لبنان اختلاف ریشه‌ای داشتند. به حق باید اعتراف داشت که اینها نیز با تمام اختلافاتشان، سهم مهمی در تعالی فرهنگ مقاومت در لبنان داشتند. آنچه آمد، اشاره به زمینه‌سازی آقاموسی است. به ارتقای جایگاه جامعه شیعه لبنان است. به مردم ‌پایه دیدن امر مقاومت و نهضت در ادراک اوست. آقاموسی بیش از سازمان مقاوم در برساختن جامعه مقاوم توفیق داشت. برخلاف برخی گرایش‌های چریکی در دهه‌های شصت و هفتاد میلادی که نخبه‌محور، سازمانی و هرمی تأسیس و اداره می‌شدند و امروز از بسیاری‌شان جز نامی از آنها باقی نمانده است. شاید پدیدآمدن موجودیتی چون حزب‌الله به روحی ناآرام‌تر از صدر نیاز داشت که داشت. اما باید اعتراف کرد که بی‌صدر نیز چنین رؤیای شیرینی محال می‌نمود.