گزارشی درباره گرانی و تأمین مخارج روزمره

داریم یاد می‌گیریم دخل و خرج‌مان را جفت و جور‌کنیم

سمیه ملاتبار
 نویسنده

اگر از من بپرسید، می‌گویم بزرگترین اقتصاددانان دنیا، مردم هستند؛ مردمی که شاید حتی یک کلمه از علم اقتصاد را نخوانده باشند و چیزی از آن ندانند اما روزگار بهشان درس اقتصاد داده و تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌هایشان، گاه از تحصیلکرده‌های اقتصاد دقیق‌تر و منطقی‌تر است.
باید میان این اقتصاددانانِ تجربی بروی تا ببینی چطور می‌شود بدون هیچ علمی، دکترا اقتصاد و مدیریت گرفت و برای هر شرایط و پیشامد و تغییری، راه چاره پیدا کرد.
 در میدان میوه و تره‌بار: نسبتاً جوان است و چادری. با یک دست چادر را روی سر نگه داشته و با دست دیگر سبد فلزی چرخ‌دار کوچک را  دنبال خودش می‌کشد. سبد خیلی پر نیست و راحت می‌شود محتویاتش را دید. سیب‌زمینی و پیاز و لیموشیرین و خیار خریده و یک کیسه کوچک هم زیر همه اینهاست که گمان می‌کنم نارنگی باشد. جلو پیشخوان تره‌بار ایستاده و پرتقال‌های آبگیری را برانداز می‌کند. به فروشنده می‌گوید یک کیلو بکشد. کارگر کیسه را پر می‌کند و می‌دهد دستش. کیسه را از کارگر می‌گیرد و نصفش را خالی می‌کند و می‌رود سمت صندوق: «هیچ وقت نمی‌آمدم میدان. همیشه از میوه فروشی‌های نزدیک خانه خرید می‌کردم. پیش خودم می‌گفتم مگر چقدر می‌شود تفاوتش؟ هر چه می‌خواستم همان موقع می‌خریدم و می‌آوردم خانه. تازه یکی دوماه است که از اینجا خرید می‌کنم.»
زن نسبتاً جوان که حالا  لیموشیرین و خیار و سیب زمینی‌اش را خریده و در صف ایستاده تا پرتقال را حساب کند، اینها را می‌گوید. آن هم با یک ذوق غیرقابل وصف. خرید از میدان تره‌بار یک کشف بزرگ برایش محسوب می‌شود:
«واقعاً فکر نمی‌کردم اینقدر تفاوت قیمت داشته باشد.» زن جوان نزدیک شش سال است که ازدواج کرده ولی توی این سال‌ها نه خودش و نه همسرش عادت به خرید از میدان میوه و تره‌بار نداشته‌اند. می‌گوید چه برای میهمان چه غیرمیهمانی از میوه فروشی خرید می‌کرده‌اند و بار اول که آمده میدان، باورش نمی‌شده مثلاً نارنگی را بتواند نصف قیمت میوه فروشی بخرد. این است که خرید از میدان علاوه بر صرفه‌جویی در هزینه، لذت  یک کشف جدید را هم برایش همراه داشته.
حرف‌مان فقط اقتصادی است. از تحریم می‌گوید و اینکه ممکن است این قضیه به اقتصاد خرد هم فشار وارد آورد. از کم مصرف کردن می‌گوید و تطبیق با شرایط. وقتی از تغییراتی که شرایط جدید در نحوه مدیریت هزینه‌های زندگی‌اش ایجاد کرده می‌پرسم به کم شدن بریز و بپاش‌های قبلی‌شان اشاره می‌کند و اینکه شرایط جدید، مدیریت سنجیده‌تری می‌طلبد:
«دلیل اصلی اینکه تصمیم گرفتم برای خرید میوه به میدان بیایم، همین تغییرات مدیریت هزینه است. وقتی می‌آیم اینجا، با همان پولی که آن موقع از مغازه سه نوع میوه می‌خریدم، می‌توانم پنج شش نوع بخرم. البته برای خودمان، نه میهمان. برای مدیریت هزینه‌های میهمان هنوز فکری نکرده‌ام.»  خانمی که پشت او در صف است، نظر دیگری دارد. می‌گوید حتی برای میهمان هم می‌شود از همین میوه‌ها استفاده کرد و برای اثبات حرف‌هایش به کیفیت خیارها و اندازه پرتقال‌هایی که چند دقیقه پیش خریده اشاره می‌کند: «مگر میهمان از کره مریخ می‌آید؟ عمه و عمو و خاله و دایی خودمانند دیگر. من هم مثل این خانم معتقد بودم باید میوه آنچنانی جلو میهمان گذاشت. ولی وقتی دیدم هزینه‌هایی که ما الکی به خودمان برای برپایی میهمانی تحمیل می‌کنیم، دارد باعث کم شدن دید و بازدیدها می‌شود، از بریز و بپاش و تجملاتی برگزار کردن صرفنظر کردم.»
او هم از مصرف نکردن می‌گوید. اما من به او گفتم صاحب‌نظران اقتصادی بر این عقیده‌اند که اقتصاد به معنی مصرف نکردن نیست بلکه به مصرف بهینه و صرفه‌جویی عقلانی به دور از ریخت و پاش و هدررفت امکانات سرمایه اطلاق می‌شود.
که البته این خانم بدون اینکه معنی درستی از اقتصاد را بداند توانسته این امر را در زندگی‌اش پیاده کند و اتفاقاً بسیار هم راضی است: «وقتی همسر من یک مقدار پول به عنوان خرجی در نظر می‌گیرد، من چه بخواهم چه نخواهم همین قدر پول تا آخر ماه دارم برای خرج خانه. پس چاره‌ای نیست جز مدیریت کردن. من اولین کاری که در این زمینه انجام داده‌ام توجه به اسراف نکردن بود. از وقتی روی این مسأله حساس شدم، فهمیدم یکی از بزرگترین آفت‌های اقتصاد خانواده‌ها اسراف است.»
می‌گوید اگر بخواهیم نقش خانواده‌ها را در این اوضاع اقتصادی بیان کنیم، اولین و مؤثرترین راهی که به ذهن‌مان می‌رسد مدیریت درآمد و هزینه‌هاست. با برنامه‌ریزی و دقت عمل بیشتر، به بهترین بهره‌وری می‌شود دست یافت و شاید راحت‌ترین راه بهینه کردن این مدیریت، توجه به کمیت و کیفیت مصرف و پرهیز از اسراف باشد.
در صحبتی که با همین چند خانم می‌کنم، متوجه می‌شوم شرایط فعلی ناچارشان کرده از خیلی رفتارها که تا پیش از این داشته‌اند، دور شوند و اتفاقاً از این قضیه احساس نارضایتی و پشیمانی نمی‌کنند.
مثلاً همسایه‌ام می‌گوید همیشه وقت مشخص برای خرید میوه داشته؛ چه میوه‌شان تمام شده باشد چه نشده باشد. می‌آمده و خرید می‌کرده و جدیدها را در کنار قدیمی‌ها قرار می‌داده و بعضاً به خاطر خورده شدنِ زودترِ جدیدها، قدیمی‌ها فاسد می‌شدند و اسراف. اما حالا صبر می‌کند تا همه انواع میوه‌شان تمام شود بعد به خرید می‌آید و حساسیتش روی خرید در روز خاص را  کنار گذاشته است. همین کار باعث شده اسراف در مصرف میوه‌شان به حداقل برسد. دکتر محمد خوش‌چهره، استاد دانشگاه تهران هم نقش خانواده را در اقتصاد، پررنگ می‌داند و می‌گوید: آگاهی، بصیرت و اطلاع‌رسانی درست خانواده جزو وظایف و مسئولیت نظام و حاکمیت است. مسئولین باید بتوانند فضا و محیط اقتصادی که ضرورتش اقتصاد مقاومتی است را ایجاد کنند. خوش چهره با بیان اینکه خانواده می‌تواند در سطح توزیع کالا و خدمات نقش داشته ‌باشد می‌گوید: خانواده می‌تواند با مصرف صحیح، تغییر الگو و اجرای درست مصرف، کاهش وابستگی را در حوزه واردات به وجود آورده و به اقتصاد ملی کمک کند.
این استاد دانشگاه تأکید می‌کند: خانواده‌ها با دوری از تشریفات، کالاهای وابسته و اشرافی‌گری در سطوح مختلف می‌توانند نقش اثرگذار و تعیین کننده‌ای در چرخه اقتصاد داشته‌باشند، مخصوصاً در شرایطی که تحریم شکل جدی‌تری به خود گرفته و فشار دنیا سلطه و استکباری فراتر از فشارهای اقتصادی است. اتفاقی که خوشبختانه در مورد خانم‌هایی که امروز می‌بینم و خانواده‌هایشان، کم و بیش افتاده است.
زمانی که وارد یکی از فروشگاه زنجیره‌ای می‌شوم، با یک نگاه کوتاه هم می‌شود فهمید که خریدارهای زن، تقریباً دوبرابر مردان هستند و این کار مرا، که می‌خواهم نحوه خرید کردن خانم‌ها و نظرشان راجع به وضعیت اقتصاد فعلی را بدانم، آسان خواهد کرد. خریدارها چند دسته‌اند. یک دسته‌شان چرخ خرید را به دست می‌گیرند و توی راهروها می‌گردند و با دیدن اجناس یادشان می‌آید چه می‌خواهند. دسته دوم لیستی تهیه کرده‌اند و همزمان با گشتن تفریحی بین اجناس، مواد داخل لیست‌شان را پیدا می‌کنند و تیک می‌زنند اما داشتن لیست، محدودشان نمی‌کند و اگر چیزی دل‌شان خواست که توی لیست نبود را هم برمی‌دارند. اما گروهی هم هستند که مستقیم سراغ مایحتاج‌شان می‌روند و به لیست مواد مورد نیاز خیانت نمی‌کنند.
در بین خریداران، خانم مسنی را می‌بینم که به نظر می‌آید از گروه سوم باشد. توی همان یکی دو دقیقه‌ای که کنارش ایستاده‌ام فهمیدم که لیست کوتاهی دارد که دقیق نوشته شده؛ آنقدر دقیق که مارکِ چیزهایی که می‌خواهد را هم در لیست آورده است.
خانم مسن، جلو طبقه شوینده‌ها ایستاده و چشم ریز کرده تا بتواند قیمت صابون مایع را بخواند و گویا نمی‌تواند. برمی‌گردد سمت من و می‌گوید: این 200 هزار و 200 تومان برای همین مایع دستشویی‌هاست؟ و با دست صابونی را که مدنظرش است نشانم می‌دهد. نگاه می‌کنم و سرم را به علامت تأیید تکان می‌دهم. از گران شدن 300 تومانی صابون مایع شکایت می‌کند و کار من برای باز کردن سر صحبت آسان می‌شود.
30 سال است که خودش تنها همه خرید خانه را انجام می‌دهد: «از روزی که ازواج کردم به کسی اجازه ندادم برایم برود خرید. چون هیچ کس نمی‌داند چه بخرد و چقدر بخرد و چطور بخرد. نه شوهرم و نه بچه‌هایم.»
به نظر من کسی که 30 سال همه مایحتاج زندگی‌اش را خودش خریده، یک خریدار حرفه‌ای است و می‌شود روی خیلی از حرف‌هایش درباره مدیریت خانه و اقتصاد خانواده حساب باز کرد: «چیز جدیدی نیست، این وضعیت را زیاد دیده‌ام.» گرانی‌های اخیر و جهش یک‌باره قیمت‌ها را می‌گوید. از نظر او هر از گاهی به یک دلیل خاص یکباره قیمت‌ها بالا می‌روند و این جریان دیگر برایش غیرمنتظره و نگران کننده نیست. خانم مسن ذره ذره جلو می‌رود و همان طور که نظرش را راجع به گرانی و خرید و تحریم و مصرف می‌گوید، تک تک موادی را که در مدت کوتاه، تفاوت قیمت چشمگیر داشته‌اند با ذکر قیمت قبل و بعد نشانم می‌دهد و تسلطش بر قیمت‌ها را به رخم می‌کشد: «کاری نمی‌شود کرد جز برنامه‌ریزی. خودِ من راه حلی که به ذهنم رسیده این است که تنوع خریدم را کم کنم. گاهی مجبور می‌شوم ملزومات را اولویت‌بندی هم بکنم. مثلاً اگر تا پیش از این از قسمت لبنیات هم شیر می‌خریدم و هم ماست و هم خامه، الان می‌توانم خامه و گاهی ماست را حذف کنم و از باقی‌مانده‌های شیر، خودم ماست بزنم.» خانم مسن از گران شدن لبنیات شکایت می‌کند و می‌گوید که شاید بشود بعضی چیزها را با گران شدن‌شان از سبد خرید کم کرد اما بعضی چیزها حیاتی‌اند و حذف کردن‌شان ممکن نیست. جالب اینجاست که این مدیرِ خانواده، برای این مشکل هم راه حل پیدا کرده است: «دیدم وقتی نمی‌شود در مصرف بعضی چیزها مثل شیر صرفه‌جویی کرد، تصمیم گرفتم از مابه‌التفاوت پولی که از صرفه‌جویی در مصرف آب و برق و تلفن نسبت به ماه‌های قبل باقی می‌ماند، این جور اقلام را خریداری کنم.»
یکی دیگر از شیوه‌هایی که برای مدیریت بهتر در شرایط جدید به ذهن خانم مسن رسیده، این است که فاصله بین خریدهایش را بیشتر کند و اقلامی که مورد نیازش بوده را به دو وعده تقسیم کند: «مثلاً اگر هر بار که می‌آمدم اینجا، همه مواد شوینده را می‌خریدم، الان در دو ماه مختلف تقسیم‌‌شان می‌کنم و هر بار یک گروه را می‌خرم.» طبیعی است که در مورد مصرف کردن‌شان هم راه‌های بهینه‌ای به کار بسته و احتمالاً این راه‌ها جواب هم داده است.
خانم مسن خاطره‌ای هم از یکی دو ماه پیش تعریف می‌کند که چطور تحت تأثیر یک جو روانی کلی پودر شوینده و یک سری اقلام دیگر را خریداری کرده و بعداً فهمیده چیزهایی که شنیده چیزی جز شایعه‌های بی‌اساس نبوده است.
از این مورد در بین خانم‌ها کم نشنیده‌ام. تنشی که هر از گاهی ایجاد می‌شود و موجب احتکار، هر چند در مقیاس کم و کوچک در خانه‌ها می‌شود. اقتصاددانان معتقدند  ایجاد جو روانی و ایجاد ترس، هدف اصلی دشمن در تحریم‌هاست.
 وقتی از خانم میانسال در مورد تأثیر شرایط جدید اقتصادی بر خرید کالاها می‌پرسم، می‌گوید: «تأثیرش غیرقابل انکار است. در بین دوستانم کسانی بودند که مثلاً به محض خراب شدن مایکروفرشان و یا به خاطر قدیمی شدن مدلش بلافاصله تصمیم می‌گرفتند یکی‌ دیگر بخرند‌ اما الان به غیر از اینکه تلاش می‌کنند همان وسیله را تعمیر کنند، از خرید کالاهایی که خیلی مورد نیاز نیست هم صرف نظر می‌کنند.»
زن جوانی که کنارش ایستاده هم این را تأیید می‌کند و به لوازمی اشاره می‌کند که هیچ استفاده‌ای ندارند ولی از روی چشم و هم‌چشمی خریداری می‌شوند: «گرانی‌ها اگر صدتا بدی داشته باشد، یک خوبی هم دارد و اینکه یک عده را مجبور می‌کند چیزهایی که استفاده نمی‌کنند را نخرند. مثلاً کسی را می‌شناسم که در آشپزخانه‌اش سرخ‌کن و هواپز و قهوه‌جوش و ماشین ظرفشویی دارد ولی تا به حال هیچ کدام‌شان را حتی به برق هم نزده.»
آدم‌هایی که می‌بینم، چه سواد و علم داشته باشند چه نداشته باشند، چه بدانند علت گرانی چیست چه ندانند، چه از مفاهیمی مثل اقتصاد و امثال آن سر در بیاورند چه نیاورند، دارند با این شرایط دست و پنجه نرم می‌کنند و خودشان را با تغییرات وفق می‌دهند. زندگی‌شان را مدیریت می‌کنند و با شرایط کنار می‌آیند. اما این امر نباید موجب سلب مسئولیت از دستگاه‌های اجرایی و اطلاع‌رسانی در زمینه یاری مردم برای مدیریت هزینه و درآمد و بهینه مصرف کردن و در نتیجه زندگی بهتر و آسان‌تر بشود.