دستورالعمل «احسان رضایی» برای اهل کتاب!
روایتهایی از زندگی با کتابها
احسان رضایی را از همان سالهایی که شنبهها با ولع مجله «همشهری جوان» را از سخن سردبیر گرفته تا خط آخر مجله و حتی تبلیغهایش را میخواندم، میشناسم. از همان ستون باریک و کوچکش که هر بار با محوریت کتاب و کتابخوانی بود و از همان مصاحبهها و معرفیهای کتابهای بخش ادبی و کتابِ مجله. آن وقتها گوشیای نبود و اگر هم بود ذخیره کردن و اسکرینشاتی در کار نبود و من به اجبار و البته با علاقه قسمتهای جذاب مصاحبه با نویسندهها و مترجمها و معرفی کتابها را تمیز و مرتب میبُردیم و در پوشهای نگه میداشتم تا بعداً از رویشان کتابها را بخرم.
الهام اشرفی
نویسنده
با توجه به آن پیشینه، نوشتن کتاب «آداب کتابخواری» از احسان رضایی توقع میرفت! کتاب مجموعه یادداشتها و روایتهایی است در مورد کتاب و کتابخوانی؛ یادداشتهایی که نثرش همان نثر راحت و روان خبرنگاری و وبلاگنویسی احسان رضایی است. نویسنده در یادداشتهایش سروقت هرآنچه مربوط به کتاب و دغدغههای یک فرد کتابخوار است رفته؛ دغدغههایی چون: مصایب کمبود جا برای کتابها در خانهها، گرانی کتابها و راههای خرید کتاب ارزانتر و قیمت قدیم، اینکه بهعنوان یک منتقد چقدر میشود اثر ادبیای را نقد کرد (بویژه وقتی خودِ نویسنده و اعضای خانوادهاش در جلسه نقد حضور دارند!) تأثیر ترجمه در نسخههای متفاوت آثار ادبی، اقتباسهای سینمایی از آثار ادبی، کتابخوانی را از کجا و کدام کتابها شروع کنیم، در مورد مجله نوستالژی «کیهان بچهها» و تأثیرش در کتابخوان کردن خیلی از ما، چطور بچههایمان را کتابخوان کنیم، اعتراف به علاقه نداشتن خودش به موراکامی و بررسی چرایی اهمیت دادن ناشرها به آثار این نویسنده ژاپنی، چطور طی سالها یک کتابخانه شخصی جمع کنیم، کتابخوانی خودش چگونه شروع شد، در مورد امانت دادن یا ندادن کتابها، نسخههای مختلف رباعیات خیام، خاطرات کتابی خود نویسنده و.... میبینید؟ اگر «اهلش» باشی، همه دغدغهها آشناست.
از نکتههای شاخص کتاب این است که احسان رضایی به عمد یا شاید هم از سر عادت سالها خبرنگاری از نثر و لحنی استفاده کرده است که مخاطب کتاب همین من و شمای کتابخوان و کتابخوار و کتابخَر و شاید هم کتابفروش باشیم. همین من و شمایی که اخبار و احوال مربوط به کتاب و نشر و بازار کتاب برایمان مهم است. در هرکدام از روایتهای کتاب میتوانیم دغدغهای آشنا و ملموس از مسائل و مصایب خودمان بیابیم.
عکس روی جلد کتاب هم بسیار جذاب است؛ سعید نفیسی، نویسنده، ادیب، مترجم، پژوهشگر ادبی و صدها عنوان بزرگ دیگر، در کسوتی آراسته و منظم (هرچند با حذف کراوات نسبت به نسخه اصلی عکس!) در میان انبوهی نامنظم از کتابها با خونسردی نشسته و من خواننده فکرم میرود به اینکه کاش کتابها از طرف عطفشان کنار هم نشسته بودند که لااقل عنوانشان را میدیدم!
ازآنجایی که کتاب روایتها و جستارهای کوتاه است، میشود بهراحتی کتاب را در دست گرفت و در فواصل راه خانه تا محل کار و دانشگاه، در مترو و اتوبوس و سرویس مدرسه خواندشان. از سرویس مدرسه نوشتم، بهتر است اشاره کنم کتاب بسیار مناسب نوجوانها است؛ هم بهخاطر نثر وبلاگیاش و هم بهخاطر تسلط و اشراف نویسنده به موضوع کتاب و هرآنچه مربوط به کتابها است. نویسنده به مسائل کتاب با نگاه از بالا، به قول خود نویسنده عصاقورتداده، نپرداخته است، بلکه طوری صمیمی و اهل دل نوشته که پیداست که اتفاقها و مسائل را خودش درک و لمس کرده است.
یکی از جستارهای کتاب در اهمیت تقدیمیه نوشتن در اول کتابهاست؛ اگر چیزی تحت عنوان تقدیمیه نوشتن برای یادداشتها وجود داشته باشد، من بهعنوان تقدیمیه این یادداشت مینویسم: برای کسی که «کتاب» و «کلمه» را میشناسد.