توصیه بلینکن به اسرائیل:
لطفا از بمب های کوچکتر استفاده کنید
توصیه نکن، فرار کن
محمدرضا رضایی
طنزپرداز
توصیه چیست؟ توصیه به معنای اندرز، پیشنهاد و نصیحت است. خب تا اینجایش که صرفاً برای شروع مطلب بود و شما مخاطب گرامی هم آن را میدانستی. حالا چه کسی توصیه میکند؟ یا به بیان بهتر چه کسی صلاحیت توصیه کردن دارد؟
طبیعتاً وقتی میگوییم توصیه یعنی اندرز و نصیحت، پس یعنی کسی که آن را ارائه میدهد باید بهلحاظ عقل و دانش و فهم و شعور، در جایگاه بالاتری نسبت به کسی که توصیه را دریافت میکند باشد. حالا اگر اینجوری هم نبود و توصیهکننده عقل کافی نداشت، لااقل باید توصیهشونده این فهم و شعور را داشته باشد که توصیهی توصیهکننده را به یکسمتی
(ترجیحا سمت چپ) دایورت کند و خودش دنبال راهحل مناسب بگردد. در فرایند توصیه کردن، این تنها معادله منطقی است.
حالا بلینکن که بنا به ذات یک سیاستمدار آمریکایی، از عقل و درک و درایت محروم است، به یک فرد کاملاً فاقد شعور و فهم لازم، یعنی نتانیاهو توصیهای کرده است. یعنی این وسط فرمول منطقی ارائه توصیه ابداً رعایت نشده و فارق از محتوای توصیه، همینطور ندید میشود گفت که اسرائیل به فنا رفته است.
بلینکن اگر عاقل بود، همان راهکار معروف یعنی یادگیری شنا و فرار از راه دریا را به صهیونیستها توصیه میکرد؛ ما که هرچه گفتیم، فکر کردند شوخی است؛ حالا که قضیه جدی شده مجبورند به توصیه دیوانگان جهان متوسل شوند تا افاقه کند.
مانده در گِل
مرضیه قاسمعلی
شاعر
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم؟
ای کاش چونان خر به گل خویش نمانم
هم سوختم از آتش و هم خجلت ارتش
ای دوست! پمادی ز usa برسانم
با کبکبه و دبدبه بودیم و مسلح
شلوار سه خطی شده کابوس جهانم!
خرکیفی من بوده گلم دائمی اما
از شنبهی اکتبر، شدیداً نگرانم
بر سنگ نمیداد محل، هیچکس اما
حالا شده این سنگ همان فاتحه خوانم!
تنبان ترم یاد من انداخت که یک روز
با آب دهان پاک شود رد و نشانم
علی ای حال بمب را بزنید!
ابراهیم کاظمی مقدم
طنزپرداز
فکر کنید کلمات قبل، مدرک دانشگاهی است و شما در حال ثبت نام در تاکسی اینترنتی هستید؛ بگذاریدشان در کوزه. اصل حرف اینجاست. بمب را که قطعا استفاده کنید! زیاد هم استفاده کنید. اصلاً روی هر جایی عشقتان کشید، از بیمارستان و مدرسه تا منطقه مسکونی غیرنظامی استفاده کنید. اما این بمبهای بزرگی که میزنید سه مشکل دارد.
اول این که شعلهی انفجارش از کشورهای همسایه دیده میشود. اینترنت آنها هم که قطع نیست. اصلاً مردم خودتان میترسند. به فکر اسرائیلیهایی باشید که با این صداها روحشان پرواز میکند و آنقدر اوج میگیرد که راه بدنشان را گم میکند.
دوم این که بمب بزرگ یک مقدار گران است! درست است ما پشت شماییم دلار هم چاپ میکنیم ولی پرینتر پول هم یک ظرفیت روزانهای دارد. البته اینها قابل حل است. فوقش چند بیخانمان دیگر در آمریکا اضافه میکنیم.
اما مطلب سوم و اصل مطلب هم همین مشکل سوم است. شرکتهای اسلحهسازی آمریکا روی فروش بمبهای کوچکشان هم حساب کردهاند. این بندگان خدا هم باید شب یک لقمه نان حلال برای زن و بچهی خود ببرند. لذا استفاده کنید، اصلاً بزرگ هم استفاده کنید ولی این کوچکها را هم استفاده کنید!
به همین راحتی!
امیرحسن محمدپور
طنزپرداز
«لطفا» را خاصیت فراوان است. حتی از شامپو سیر پرژک هم بیشتر. شاید باورتان نشود (چون خود ما هم که بار اول از خودمان درآوردیم باورمان نشد(؛ اما در جلد پنجم شاهنامه آمده آنجا که رستم بالای سر سهراب رفت تا دمار از روزگارش دربیاورد، سهراب گفت لطفا مرا نکش؛ و رستم سهراب را نکشت. حتی در داستان معروف شنگول و منگول و حبه انگور که به هفتاد و سه زبان زنده دنیا و همینطور بیست و نُه زبان مرحوم مغفور شادروان، جنت مکان، خلد آشیانِ دنیا ترجمه و منتشر شده نیز به خاصیت «لطفا» اشارات فراوانی شده است.
مثلاً وقتی آقا گرگه وارد خانه میشود و میخواهد بزغالهها را بخورد، شنگول به وی میگوید لطفا مرا نخور و گرگ شنگول را نمیخورد. وقتی گرگ سراغ منگول میرود، منگول هم میگوید لطفا مرا نخور و گرگ منگول را نمیخورد. اما وقتی سراغ حبه انگور میرود، حبه انگور میگوید please don't eat me! متأسفانه چون آقا گرگه انگلیسی بلد نبود، حبه انگور را یک لقمه چپ میکند. کلاً حبه انگور آوانگارد عمل میکرد. آن از اسمش که به بقیهشان نمیخورد، این هم از حرف زدنش. اصلاً حقش بود.
باز هم شاید باورتان نشود؛ کنت مونت کریستو نیز رساله دلگشا را به خاطر دو «لطفا»، به رایگان در اختیار عبید زاکانی گذاشت. نخست عبید گفت لطفا رساله را به من بده که کنت طلب پول کرد؛ سپس عبید گفت لطفا پول هم نگیر و کنت هم نگرفت. باورتان نشد، نه؟ حق دارید. نه تنها کنت مونت کریستو؛ بلکه خود عبید زاکانی، رستم و سهراب، آقا گرگه، شنگول و منگول و حتی بلینکن هم باورشان نمیشد «لطفا» را خاصیت فراوان باشد؛ اما حبه انگور باورش شد!
بمبها
علیرضا عبدی
طنزنویس
برای راهنمایی کردنِ آنتونی بلینکن وزیر امور خارجهی دولت آقای بایدن، در خصوص انتخاب بمب موردنظر، انواع بستهی بمبهای پیشنهادی بهشرح زیر است:
بمب همزارتپندار!
این نوع بمبها فقط در انحصار جو بایدن است و هیچ شخص حقیقی و حقوقی دیگری نمیتواند از آنها تولید کند. اولین رونمایی از این بمب صوتی-تصویری به دیدار بایدن با کامیلا همسر شاهزاده چارلز برمیگردد. هرچند شاید قبلاً هم موارد مشابه زیادی بوده باشد، اما به نقل از دیلی میل، یک منبع در این راستا گفت که آن بمبِ بایدن در این دیدار، طولانی و بلند بود و نادیده گرفتن آن غیرممکن بود. وی هنگام افکندن چنین بمبی، چند بار هم سرفه کرد و حتی ادعا کرد که صدای چرم صندلی بوده، اما دیگر بمب افکنده شده بود. از آنجا به بعد باز هم چنین بمبهایی را از ایشان دیده و شنیدهایم.
بمب همزابراه!
بمب دیگری که از بمب قبلی کماثرتر است ولی هشیار کننده، باز هم در اختیار جو بایدن قرار دارد. این بمب، او را از خواب میپراند و گاهی نیز در قطع کردنِ صحبت بایدن با موجودات فضایی نیز مشاهده شده است. این بمب فعلاً در مرحلهی آزمایش انسانی قرار دارد و در هر دیدار رسمی و غیررسمی و نیمهرسمی، توسط بایدن مورد استفاده قرار میگیرد.
بمب همپنالتی!
این بمب، گذری است. یعنی وقتی که بایدن در حال عبور و مرور از جایی (مخصوصا پلههای هواپیما) است، ممکن است این بمب عمل کند و باعث زدن پنالتی سر وی به پاهایش شود که با زمین خوردن، کلهپا شدن، معلقزدن، اسکی رفتن، دادنِ صدای قوطینوشابهی لهشده و پرواز کردن وی نیز همراه است.
نظریهی کوچکیت
مرضیه ربیعی
طنزپرداز
یکی هم نیست به این آمریکاییها بگوید که قرار نیست اسرائیل هم مثل آنها باشد و احتمال این هست که نظرات هرکس در مورد جنگ و ادوات جنگی متفاوت باشد. اصلا چه کسی بزرگ و کوچک را تعیین میکند؟ باید لذت برد از جنگ، حتی به غلط! کوچکی و بزرگی یعنی چه؟ بزن! بکش! کی به کیه؟
معیار بزرگی و کوچکی بمب و موشک هم یک استراتژی نظامی دل بهخواهی بهحساب میآید. نسبیت هم با همهی نظریه بودنش و با اینکه اسم انیشتین را هم یدک میکشد، باز هم نسبی است و گرنه اسم آن را میگذاشتند نظریهی قطعیت! اصلاً طبق همین نظریه، سرعت و رفتار هر جسم در مقایسه با جسم دیگری محاسبه میشود و ثابت نیست! پس نتیجه میگیریم که قرار نیست نظر وزیر خارجه آمریکا درباره بزرگی یا کوچک بودن یک بمب با نظر اسرائیل و یا حتی حماس و دیگر کشورها یکی باشد! یعنی ممکن است یک بمب از نظر حماس بمب فسفری و یا خوشهای قلمداد شود، ولی در عین حال از نظر اسرائیل شیشه کوکتل مولوتوف به حساب آید. مثلاً وقتی هاری اسرائیل عود میکند و یک بیمارستان را با چند تا ترقه دستی روی سر مریضها و افراد داخل آن با خاک یکسان میکند، ممکن است از نظر فلسطینیها اینگونه برداشت شود که روی سرشان موشک دوربرد نقطه زن شلیک شده است، موشک نه ها، موووشک...
از طرفی همین آمریکایی که به اسرائیلیها توصیه کرده از بمبهای کوچکتر برای کشتن مردم غزه استفاده کند، خودش ید طولایی در استفاده از سایزهای مختلف انواع بمب و موشک را دارد. از بمب اتم گرفته تا تیرهای داخل تفنگ برای شلیک مستقیم. منتها مشکل اسرائیل که دچار مرض سندروم پرتاب موشک بیقرار هم هست، این است که آنقدر زن و کودک و غیرنظامی کشته، که هر تلاشی هم بخواهد برای گول زدن مردم کند، محکوم به شکست است! اما آمریکا، مثلاً اول مردم جهان را از سلاحهای کشتار جمعی عراق و تروریستهای افغانستان ترساند و بعد با نمایش کمک به صلح جهانی به آنها حمله کرد، اما این اسرائیل خاک بر سر حتی عرضه بهانهتراشی برای تصرف فلسطین و حمله به غزه را هم نداشت. چشمش را مستقیم روبهروی لنز دوربین گرفته و میگوید: زورم زیاده، پس کلیش واس ماس!