گفت‌و‌گو درباره مسأله خانه‌داری

خانه‌داری دقیقاً یعنی چه؟

سمیه ملاتبار
نویسنده

 درباره خانه‌داری حرف زیاد است. خانه مثل لنگر کشتی است، همه وقتی بیرون می‌روند، یک جایی باید بازگردند، خانه لنگرگاه زندگی است. احساس امنیتی دارد که نگو. خانه‌داری درست مثل برج مراقبت است. هواپیماها بدون برج مراقبت امنیت پرواز ندارند. خانه‌داری فقط انجام کارهای خانه نیست. خانه‌داری جمع کردن یکسری آدم در یک نقطه خاص است، این را سال‌هاست که درک کرده‌ام و چقدر ابعاد مختلفی دارد و چه آثار مفید و بابرکتی. شاید باورش سخت باشد ولی هم زن خانه‌دار داریم و هم مرد خانه‌دار، تا اسم خانه‌داری را می‌شنویم نباید سراغ زنان برویم. به ذهن شما، چه خانه‌دار هستید و چه نه، درمورد آدم خانه‌دار چه چیزی به ذهن می‌آید؟ به نظر شما ما الگو خوب از آدم خانه‌دار داریم؟ الگو موفقی در خانه‌داری می‌شناسید؟ الگو ناموفق چطور؟ آیا این الگوها تفاوتی با هم دارند؟ چه صفت‌هایی برای یک آدم خانه‌دار به ذهن‌تان می‌آید؟
یکی ازصفاتی که در جواب‌ها به ویژگی‌های آدم خانه‌دار بیشتر از همه تکرار شده بود، «مدیر» بود. به نظرم دلیل خیلی خوبی هم دارد. اگر به تک تک کارهایی که آدم خانه‌دار انجام می‌دهد نگاه کنیم، کارهایی هستند که مهارت و دانش زیادی نمی‌خواهند و به همین دلیل هم شاید عده‌ای از روی ناآگاهی، خانه‌داری را کار بی‌ارزشی بدانند.
 سارا می‌گوید من اصلاً تجربه‌های خوبی از خانه‌داری ندارم و واقعاً در امر خانه‌داری ضعیف هستم. ای‌کاش پادکست‌هایی درمورد اصول خانه‌داری داشتیم، خیلی لازم است که پادکست‌هایی تولید شود که بگوید چطور با وجود رفتن به سرکار، یا با وجود داشتن چند فرزند در خانه کوچک، یک خانه مرتب و راحت داشته باشیم.
اینطور فکر می‌کنم که آدم خانه‌دار فردی است که امورات خانه را انجام می‌دهد، از تمیزکردن تا نگهداری وسایل و پیگیری تعمیرات و آشپزی. من خودم زمانی که در خانه بودم و ترجمه می‌کردم و می‌نوشتم، وقتی کسی از من می‌پرسید که چه کار می‌کنی، سر کار می‌روی یا خانه‌داری؟ نمی‌دانستم که باید چه جوابی بدهم یا وقتی که باید فرمی را پر می‌کردم، دلم نمی‌خواست که بنویسم خانه‌دار. سعی می‌کردم به راه‌های مختلف خودم را شاغل نشان دهم. انگار خانه‌داری را بی‌فایده بودن و بیکار بودن می‌دانستم، که مطمئن هستم برداشت ذهنی غلطی است. انگار نمی‌دانستم حقم و سهمم از خودم چقدر است، نمی‌دانستم چه کاره هستم یا نمی‌دانستم چقدر و چطور برای خودم وقت بگذارم که انگشت اتهام به سمتم نباشد.
حالا یک مادر تمام وقت هستم که کارهای پاره وقتم تکه پاره شده‌اند و برای پیش بردنشان باید چند برابر بیشتر از قبل پوست کلفت باشم. فرد خانه‌دار برای اینکه دچار رکود نشود به نوآوری نیاز دارد. کاش اهالی خانه می‌دانستند چه تلاشی پشت چیزی که در خانه داریم هست و قدردان‌تر باشند.
تا جایی‌که من می‌بینم مشکلات بیشتر زوج‌ها عدم تفاهم و برنامه‌ریزی برای همین بخش است. خوب است که زوج‌ها چند وقت یک‌بار جلسه‌ای برای برنامه‌ریزی‌های کلان در زندگی داشته باشند و لازم نباشد که هر روز برایش انرژی صرف کنند. باید ارزش‌گذاری هم داشته‌ باشیم، اینکه ارزش‌های‌مان را به ترتیب اولویت بنویسیم. مثلاً برای ما داشتن غذای خانگی در اولویت بود، بعد نظافت آشپزخانه، بعد هم انجام کارهایی که حال من و بچه‌ها را خوب می‌کند. دیگر از خودم انتظار ندارم که صددرصد و همیشه پر از روحیه باشم و برای لحظاتی که حوصله ندارم غذا درست کنم خودم را می‌بخشم. این کار به بالارفتن روحیه‌ام خیلی کمک کرده تا فشار مضاعف به خودم نیاورم و ماهی دو سه روز را مرخصی بروم.
 زیبا می‌گوید من هم الگو خوبی ندارم که تعادل را در همه اصول خانه‌داری برقرار کنم ولی کار خانه که وظیفه فرد خاصی نیست. کارهای خانه باید براساس وقت و انرژی و توانایی افراد خانه تقسیم شود. مثلاً هر فردی که وقت کاری بیشتری را بیرون از خانه دارد، مسلماً سهم کمتری از کار خانه می‌گیرد. به نظرم حتی بهتر است که میزان درآمدی که هر فرد ایجاد می‌کند هم در این تقسیم‌بندی‌ها تأثیر بگذارد؛ درآمد بیشتر مساوی است با کار خانه کمتر. درهرحال خیلی مهم است که کسی ملزم به انجام کارهای خارج از توان جسمی و روحی‌اش نشود. آسیب نزدن به بچه‌ها با محدودیت‌های اشتباه هم مهم است. بچه‌ها به فضای بازی نیاز دارند، فضا هم ریخت و پاش دارد که آخر بازی همه با هم جمع می‌کنیم.
اما انسان خانه‌دار خوب، انسانی است که امورات خانه را طوری حل و فصل کند که نه از کارهای دیگرش بزند و نه از سلامتی و تفریح و لذت‌هایش. همین کارهای خانه را اگر کسی دیگر انجام دهد، باید کلی هزینه کنیم، پس چرا اگر خودمان با برنامه‌ریزی انجام دهیم بی‌ارزش بشود؟ اینکه گفتم الگوی خوبی سراغ ندارم، شاید به جای الگو، دنبال تصویر ذهنی می‌گردیم. یک الگوی خانه‌دار موفق، زمان را برای بهینه کردن کارها می‌گذارد، نه فقط انجام کارها.
قبلاً یکسری از کارهای روزمره را به دیوار آشپزخانه می‌چسباندم و تیک می‌زدم، اما مدتی است که برای خودم دفتر بولت ژورنال طراحی کردم و برای اینکه برنامه‌ها را مثل یک ماکت زیر نظر داشته باشم و بدانم که الان کجا هستم و پشت سر و پیش رویم چیست، کمک کننده است. مدیریت بدون برنامه نمی‌شود.
 هدی می‌گوید من فکر می‌کنم درمورد خانه‌داری، اشتباه لفظی وجود دارد. به کسی که شغل خارج از منزل ندارد و شغلش اداره خانه است، خانه‌دار گفته می‌شود که در مورد خانه‌های بزرگ مثل خانه‌های اربابی و خان‌ها و عشیره‌ها و قلعه‌ها و خانه‌های سیاسی، ضرورت حرفه‌ای داشته. یک فرد خانه‌دار به انجام امور خانه و خانواده اعم از تهیه و آماده‌سازی غذا، بهداشت خانه و افراد، روابط اجتماعی خانواده، ضرورت‌های شغلی، علایق فردی و تربیت افراد و تا حدودی به اهداف مالی خانواده رسیدگی می‌کرد. خانه‌دار اصولاً تعداد لازم خدمه و وکیل و حسابدار و راننده را برای انجام امور استخدام می‌کرد.
منتها در خانواده‌ها و خانه‌های کوچک امروزی معمولاً این وظیفه باید بین اعضای خانواده به طور غیررسمی تقسیم شود که ربط چندانی به شاغل بودن اعضا ندارد و خب البته که برای رسیدن به کیفیت لازم، نیازمند برنامه‌ریزی و مهارت است. ولی چیزی که معمولاً دیده می‌شود این است که این شغل محدود شده به نظافت و آشپزی که مدیریت همین کارها و تقسیم وظایف و پیگیری‌اش، کار کمی نیست.
به نظر من یکی از مهم‌ترین عوامل موفقیت و پیشرفت یک خانواده، مدیریت فرد خانه‌دار است.
روجا می‌گوید پرونده خانه‌داری من به قبل از آشنایی با صفحه دوستم و بعد از آن تقسیم می‌شود. صفحه‌هایی پر از برنامه‌ریزی. تمرین‌هایی برای خرید کردن‌های فله‌ای در ظرف‌ها و کیسه‌های خودمان و اهمیت این‌که پسماندها در خانه کم و کمتر شود. اما در این زمینه الگوها کم هستند. من زنان خانه‌دار موفق می‌شناسم که فقط درگیر روتین‌ها هستند و الان با ده سال قبل‌شان فرقی ندارند و معمولاً در دراز مدت فرسوده و ناراضی می‌شوند. اما الگوی موفق هم دوستم را می‌شناسم که برنامه‌ریزی‌های خوبی دارد، کتاب می‌خواند، آموزش می‌بیند، ورزش می‌کند، خانه‌داری هم می‌کند.
خودم ابتدای زندگی دانشجو بودم و کار پاره وقت داشتم ولی اوضاع خانه با همکاری همسرم خوب نبود. بعد از آشنایی با مطالب آن صفحه، خودم از خودم و برنامه‌ریزی‌هایم راضی بودم. حالا شغلم تمام وقت شده و یک پسر هم دارم ولی خانه همیشه تمیز است. وعده‌های غذایی حاضر است و به عنوان یک مادر شاغل خانه‌دار، خسته نیستم. واقعاً کیفیت خانه‌داری از کمیتش خیلی مهم‌تر است. اینکه احساس رضایت و عشقم را به فرزند و همسرم انتقال دهم برایم مهم‌تر است. توصیه من این است که نگران قضاوت بقیه نباشیم و کار درست را در خانه انجام دهیم و کیفش را ببریم.
اینکه بدانیم اجرای کارهای خانه بخش ساده داستان است، مدیریت و برنامه‌ریزی اینکه الان چه کاری لازم است و با چه اولویتی باید کدام را انجام داد، تقسیم مسئولیت و پیگیری انجامش، سخت است. قسمت فکری خانه‌داری و مدیریتش، خیلی سخت‌تر از بقیه قسمت‌هاست و اتفاقاً قسمتی است که در قریب‌به اتفاق خانواده‌ها، بارش روی یک نفر است. بهترین و مشارکت‌کننده‌ترین افراد هم توقع دارند مدیرخانه به آنها بگوید که چه کار کنند. کسی در برنامه‌ریزی به مرد و زن خانه‌دار کمک نمی‌کند. این بخش، بخشی است که خود ما خانه‌دارها هم خیلی وقت‌ها از آن خبر نداریم و ناخودآگاه انجامش می‌دهیم. درحالی که توجه به آن و کمی وقت گذاشتن برایش، کار خودمان را هم خیلی ساده‌تر می‌کند.