‌ درباب آموزش احساسات و بیان آن به کودک

تحمل شنیدنش را داری؟

الهام اسماعیلی
روزنامه‌نگار

 تب کتاب‌های توسعه فردی بین کتاب‌های کودک و نوجوان هم راه پیدا کرده است. چندسالی است کتاب‌هایی با عنوان مهارت‌های زندگی، شناخت احساسات، فیلسوف کوچک، من می‌توانم و موضوعات و عناوین مختلف دیگر چاپ می‌شود که بیشتر ترجمه هستند. این کتاب‌ها بیشتر در قالب داستان به موضوعات حساسیت‌برانگیز مانند مقابله با قلدری، نه گفتن در برابر خواست نابجا که منجر به آزار جنسی می‌شود، شناخت احساس‌ها از جمله تنفر، عصبانیت، خجالت، ترس، آشنایی با مفاهیم مختلف از جمله بخشش، احترام، دوستی، خدا، یوگا، انسان، آرامش و گاه مسائل روز مانند رسانه دیجیتال و اینترنت می‌پردازد که موضوع خیلی پررنگ و بعضی مواقع شعاری‌ست و در تمام صفحات همراه با تصاویری زیبا به کودک عرضه می‌شود.
این کتاب‌ها در بین خانواده‌ها هم بسیار پرطرفدار است و از میان کتاب‌هایی که از کتابخانه امانت می‌برند، حتماً یکی از این موضوعات هست. والدین نگران آسیب‌های عاطفی فرزندشان هستند و می‌خواهند آنها کمترین آسیب را ببینند و با روش‌های مختلف آنها را آماده ورود به جامعه کنند. با خواندن این کتاب‌ها قصد دارند، آنها را آماده یکی از سخت‌ترین مراحل زندگی یعنی شناخت خود کنند، می‌خواهند بچه‌ها برای خودشان بیش از دیگری ارزش و احترام قائل شوند.
این پرداختن به خود را در تمام لحظه‌های زندگی مدنظر داشته باشند. البته در دیگر فضاهای آموزشی نیز به‌گمانم این پرداختن به خویشتن در بین کودکان نیز بیش از همه اهمیت دارد و با عنوان پرورش احساسات و مهارت‌های شناختی، مدام بر آن تأکید می‌شود. در این رفت‌وآمدها به کتابخانه، گاه رفتارهای عجیبی از بچه‌ها مشاهده می‌کنم. کودکانی که به بیان صریح احساس‌شان نسبت به والدین یا دیگر کودکان می‌پردازند و بدون توجه به احساسی که در دیگری ایجاد می‌شود، فقط به تخلیه احساس خودش می‌پردازد. البته هنوز به‌طور قطع نمی‌دانم در بیان احساس تا چقدر باید به دیگری توجه کرد تا در او احساس ناخوشایندی ایجاد نشود.
یادم هست یکی از اعضا ظهر تابستان که به کتابخانه آمده بود، مدام به دوست همراهش می‌گفت: «ازت خوشم نمیاد، نمی‌خوام ببینمت، حوصله‌ام رو سر می‌بری.» و مادر تأکید می‌کرد الان خسته است که این حرف‌ها را می‌زند و خیلی هم تو را دوست دارد. یادم هست که مادر برای فرزندش انواع کتاب‌های شناخت احساس و بیان آن را امانت گرفته بود و با هم می‌خواندند و حالا خلاف آنچه آموخته بود رفتار می‌کرد. این رفتار با آن آموزش‌هایی که به بیان احساس به کودک‌مان می‌دهیم بسیار متفاوت است. شبیه همان چیزی است که خود والدین در کودکی در معرض آن قرار داشتند که عبارت بود از انکار یا تغییر احساس به‌نحوی که دیگری که دوست یا والد شماست ناراحت یا عصبانی نشود.
 کودک امروز به بیان احساس می‌پردازد اما والدین تحمل این بیان را ندارند و با صفت یا برچسبی آن را نامگذاری می‌کنند، آن‌را برای خود یا دیگری قابل هضم می‌کنند که در بیشتر موارد با آنچه کودک در خود احساس می‌کند متفاوت است و کودک را دچار سردرگمی خواهدکرد.
این آموزش‌ها رفتارهایی را در کودک نهادینه می‌کند که پس از طی دوران کودکی و رسیدن به نوجوانی، زمانی که فرزند ارتباط با والدینش را کاهش می‌دهد و به سمت حلقه هم‌سالان کشیده می‌شود. نسبت به والدین و رفتارهای‌شان منتقدانه پاسخ می‌دهند.
آیا ما والدین توان شنیدن صحبت‌های انتقادآمیز او را داریم؟ زمانی‌که درباره علائق و مسیرهایی که می‌خواهد انتخاب ‌کند، برای والدین سخنرانی می‌کند، تاب شنیدن نظرات صریح او را خواهیم داشت؟ با توجه به مشاهداتم، والدین در برابر این رفتارها از نوجوان خود، سرخورده و افسره می‌شوند و از اینکه سال‌ها برای آنها عمر صرف کردند و تلاش کردند تا به این حد برسند، احساس خسران و طردشدگی می‌کنند، این احساس که فرزندشان را از دست دادند بر قلب آنها چنبره می‎‌زند و ناتوان از انجام هرکاری می‌شوند.
تجربه نشان داده که لازم است والدین در بین آموزش‌هایی که به کودک‌ می‌دهند به آموزش و ارتقا خود نیز بپردازند. در دوره‌هایی برای شناخت احساس‌ها و آشنایی با هیجان‌ شرکت کنند و به یاد گرفتن شیوه فکر کردن منتقدانه بپردازند. گام به گام با فرزند، متناسب با زمانه او پیش روند و بدانند اولین مکان بروز و تجربه همه آنچه که کودک می‌آموزد خانه و در میان افراد خانواده است. خوب است که حلقه‌های گفت‌و‌گو هفتگی را در خانواده به راه اندازند و به صورت موازی به یادگیری تفکر نقاد مشغول باشند و به نوعی حریف تمرینی هم باشند که اگر در این امر آموزش خود، مستدام باشند، مرحله نوجوانی را به مراتب آسان‌تر از سایر والدین می‌گذرانند و در امر راهنمایی و مشاوره و افزایش اعتبار سخنان‌شان در نظر نوجوان موفق‌تر خواهند بود.