نگاهی به یک واقعه تاریخی به بهانه اجرای نمایش «کلنل»
عاشقانهای برای اولین خلبان ایران
محمد تقی خان پسیان اولین خلبان ایرانی بود که آوازه رشادت و وطنپرستی او همچنان در حافظه تاریخ ماندگار است. چهرهای که زندگی عزت بار و مرگ دلخراشش بهانه تولید دیگرباره یک نمایش شد. نخستین ایرانی که موفق به طی دوره خلبانی و پرواز با هواپیما شد، «کلنل (سرهنگ) محمدتقی خان پسیان» بود که در سال ۱۲۹۹ به هنگام حضور در کشور آلمان موفق به این کار شد و با انجام سی و سه سورتی پرواز نام خود را به عنوان نخستین خلبان ایرانی در تاریخ ثبت کرد. نمایش کلنل به نویسندگی محمد نقایی و کارگردانی امیر بشیری به اذعان مخاطبان یکی از اجراهای موفق در بازپرداخت یک واقعه تاریخی بوده است. پسیان که در طول زندگی خود به عنوان سربازی دلاور شناخته میشد در این نمایش نیز در برهههای مختلف در مقابل وسوسهها و حیلههای پیرامون میایستد و خود را یک سرباز معرفی میکند. اما پسیان که بود و چرا بارها مورد توجه قرار گرفته است؟ در سال 1309 هجری قمری در محله سرخاب تبریز طفلی به نام محمدتقی متولد شد. پدرش یاور محمدباقرخان پسیان از ایلات کرد منطقه و مادرش فاطمه سلطان عزتالحاجیه بود که در این نمایش به شخصیت برجسته مادر در تربیت اخلاقی محمد تقی به دفعات اشاره میشود. وی دوران تحصیلات ابتدایی خود را در تبریز به پایان برد و در سال 1324 هجری قمری برای تکمیل تحصیلات به تهران آمد و وارد مدرسه نظام شد. او در سال 1329 هجری قمری با درجه نایب دومی وارد خدمت شد و مدارج ترقی را یکی بعد از دیگری پیمود. در سال 1331 هجری قمری وارد مدرسه صاحب منصبان ژاندارمری شده و در سال 1332ق در جنگی که با الوار در بروجرد داشت شجاعانه جنگید و مجروح شد. وی پس از پیروزی از سوی ستاد ژاندارمری به درجه یاوری رسید. در 20 رجب 1332ق به ریاست باطالیان همدان منصوب گشت. هنگام جنگ جهانی اول همراه ملّیون به مبارزه پرداخت و از خود شجاعت بسیار نشان داد به طوری که آوازه شجاعت او در جنگ با روسها حتی به خارج از ایران رسید و پس از عقبنشینی ملیون به ناچار به آلمان رفت.
ونوس بهنود
روزنامهنگار
تلاش برای اصلاح امور مملکت ارجح بر رفاه شخصی
کارگردان در مقطع حضور پسیان در آلمان به زیبایی فرصتهای متعدد رفاه و آسایشی که میتواند با ماندگاری پسیان برای او به وجود بیاید را یادآور میشود. اما محمد تقی به تمامی آنچه که او را از مبارزه برای اصلاح امور مملکت دور سازد، نه گفته و به ایران باز میگردد و اندکی بعد به سمت ریاست ژاندارمری خراسان میرسد. در آن زمان قوامالسلطنه حاکم خراسان بود و کلنل به محض ورود مشغول به اصلاح امور و برقراری امنیت شد و با سختگیری بر کارپردازان دستگاه والی، قوامالسلطنه را از خود رنجاند. پس از کودتای سوم اسفند 1299 و روی کار آمدن دولت سید ضیاالدین طباطبایی، کلنل پسیان طبق دستور رئیس دولت اقدام به دستگیری قوامالسلطنه کرد (13 فروردین 1300خ) و او را تحت الحفظ به تهران فرستاد اما پس از مدتی سید ضیاالدین متواری شد و قوامالسلطنه خود به نخستوزیری رسید و کشمکش میان کلنل و قوام شروع شد.
کلنل در نمایش میگوید: «در سرم مدام صدای اسبانی است که میدوند. اسبانی وحشی که رام نشدهاند.» در طول داستان نیز تمامی علاقهمندی قوام السلطنه یعنی اسبهای وی را مصادره میکند و بعدها میگوید: «او در دو جا از من دلچرکین شد. زندانی شدن خودش و اسبانش.»
مبارزه با فساد حتی به قیمت از دست دادن جان
محمد نقایی در نمایش کلنل بسیاری از ترفندها برای به عقب راندن و مبارزه با اقدامات اصلاحگرانه کلنل را به جا آورده است؛ حتی اصلاحاتی که در سایه برقراری امنیت و نظم و مبارزه با فساد در مشهد شکل میگیرد و تبعات اجتماعی و فرهنگی آن موجب میشود مردم ستم دیده چند صباحی به راحتی زندگی کنند.
این اثر نمایشی در تالار وحدت با بازی و خوانندگی همزمان محمد معتمدی آیینهای از تاریخ گذشته این مرز و بوم است تا جایی که درآن بسیاری از مشکلات و فسادهای ریشهدار حکومت و مقابله با مشروطه خواهان، انزوای اهل اندیشه و بیتوجهی به امنیت و قوام کشور مورد توجه قرار گرفته است.
بعد از ماجراهای پیش آمده، قوامالسلطنه، نجدالسلطنه را به حکومت خراسان گمارد اما کلنل که از حکومت قوامالسلطنه بیمناک شده بود به فکر طغیان افتاد و مصمم شد که خود زمام امور خراسان را در دست بگیرد. بدین نیت هنوز چند روزی از کفالت نجدالسلطنه نگذشته بود که بدون بهانه و بیمقدمه شخص نامبرده را توقیف کرده، اداره حکومتی را خود در دست گرفت و جمعی از ارباب نفوذ شهر که مخل امنیت میشمرد توقیف و تبعید کرد. در مرداد 1300 دولت بار دیگر صمصامالسلطنه بختیاری را به حکومت خراسان منصوب کرد و صمصامالسلطنه نیز برای دلجویی یا فریب کلنل محمدتقی خان پسیان با آگاهی از محبوبیت و نفوذ او در خراسان او را طی حکمی به کفالت ایالت خراسان منصوب نمود و با او مدارا نمود.
اما در اواخر مرداد 1300شمسی قوامالسلطنه با کلنل علناً مخالفت کرد و طی تلگرافهایی برای حاکمان و خوانین منطقه کلنل را یاغی و متمرد خواند و دستور شورش علیه او را صادر کرد. بدین ترتیب سردار معزز والی بجنورد، شجاعالملک رئیس ایل هزاره، شوکتالسلطنه و سید حیدر رؤسای طوایف سریری و سالار خان بلوچ جهت جنگ با کلنل بسیج شدند.
به روایت تاریخ امیر شوکتالملک خواهان خاتمه قضیه با صلح و آشتی بود و در حالی که شرایط ملاقاتی را با کلنل در گناباد فراهم نمود، سردار معزز با کردهای قوچانی به شهر قوچان حمله کرده ژاندارمری را خلع سلاح نموده و قوچان را متصرف شدند.
کلنل به محض شنیدن این خبر گناباد را ترک کرد و راهی قوچان شد و در جعفرآباد دو فرسنگی قوچان جنگ سختی بین قوای کلنل و کردهای قوچانی شروع شد و کلنل شخصاً در تپههای جعفرآباد با تفنگ و شصت تیر جنگید و به دلیل محاصره شدید و اتمام مهمات، ناجوانمردانه کشته شد. در اینجاست که کلنل آرام گرفته و به تعبیری در صحنهای میگوید دیگر صدای شیهه اسبان آزارش نمیدهد. وصیت میکند پرچم ایران کفنش باشد.
سر کلنل توسط کردهای قوچانی از بدن جدا گشت. پس از رسیدن خبر شکست ژاندارمری و مرگ کلنل، محمودخان نوذری بلافاصله دولت را از قتل کلنل آگاه ساخت و خود نیز اظهار اطاعت نمود. جنازه و سر کلنل در 15 میزان هجری شمسی1300 با تجلیل و احترامات نظامی فراوان به مشهد وارد شد و عده بسیاری از اهالی شهر و افراد ژاندارم در حالی که گریه میکردند آن را مشایعت کردند. کارگردان در صحنه به صحنه فیلم قهرمان داستان خود را در یک دو راهی قرار داده و از او میخواهد انتخاب کند. انتخابهایی که در طول زندگی کوتاه کلنل پسیان از او یک چهره ملی و مبارز میسازد. اما این تمام داستان نیست. کارگردان به دنبال تکثیر این اندیشه است و به دنبال بازآفرینی ارج و قرب جوانمردی و وطندوستی.