درباب تعامل با خویشاوندان
در ستایش عمه و شوهرش!
وقتی میخواستم درباره یکی از ابعاد سبک زندگی که انتخاب ما در نحوه تعامل با «فامیل و آشنا» است بنویسم، بیشترین مطالبی که به چشمم خورد، مطالب پزشکی بود؛ اینکه مثلاً فلان سرطان اگر در فامیل و خویشاوند شما باشد، ممکن است بهصورت ارثی در شما هم باشد. یا اینکه ازدواج فامیلی چه پیامدهایی دارد و چیزهایی از این قبیل که خواندن تیترش خودبهخود آدم را از فامیل و خویشاوند دور میکند، چه رسد به اینکه بخواهیم در تعامل با خویشاوند عمیق شویم و ببینیم وقتی که انتخابمان تعامل با خویشاوندان است، چه اثراتی روی ما و فامیلمان دارد. «اصطلاح خون، خون رو میکشه» مستقیماً به فامیل، همکیشی و خویشاوندان وصل میشود، به این معنا که در بدترین، دورترین، تلخترین و سردترین حالت، وقتی که یکی از فامیلهای ما به مسألهای بحرانی دچار میشود، دلمان برای او میسوزد یا چند دقیقه یا ثانیه به او و تجربه نسبت و تعاملی که با او داشتیم فکر میکنیم. بنابراین ارتباط سطحی، اولیه و خیلی کمرنگ را با خویشاوندانمان داریم. این با نظریه اساسی که میگوید انسان یک موجود اجتماعی است هم بیربط نیست. آدمی تاب «تنهایی مدام» را ندارد، وگرنه بازداشتهای خانگی و زندانهای انفرادی برای مجازات اختراع نمیشد. یک خاله پیر در یک شهر کوچک را تصور کنید که او هم روزی شاد و سرحال و جوان بوده و شبکه اجتماعی شلوغی داشته، اما حالا تنهاست و تنها چیزی که برایش مانده شما هستید، همین برادرزاده یا خواهرزادههایش. انتخاب تعامل با او اجباری نیست، اما مشاهده، صبوری، سازش و ساعاتی جداشدن از جهان شلوغ پیرامونتان را بهدنبال دارد که دیدن لبخند یا شادی او از دیدن شما، ناخودآگاه به شما حس مسئولیتپذیری، محبت و حتی تغییر جهان را میدهد و این چیزی نیست که جای دیگر و در زمانی کوتاه بتوان بهدست آورد.
سارا مؤمنی
دانشجوی دکترای مدیریت رسانه
تعامل با فامیل، چرا، چقدر و چگونه؟!
اغلب روانشناسان، جامعهشناسان و مشاوران دینی در حوزه خانواده بر این باورند که انسان موجودی اجتماعی است و تعامل، برقراری ارتباط و گفتوگو با دیگری از نخستین نمودهای اجتماعی بودن انسان است. خوب و زیاد و بیشتر شدن اخلاق و روزی و بخشندگی آدمی با تعامل با قوموخویش و بسیاری از اثرات مثبت تعامل با فامیل را که فقط اشاره کنیم به این میرسیم که حضرت امیر علیهالسلام خویشاوندان را پروبال آدمی دانسته که پرواز با آنها ممکن است. رشد و پیشرفت در سایه کمکهای آنها، تنها نبودن در مواجه با مشکلات و مبارزه با دشمنان با کمک خویشاوندان سه عبارت کلیدی همین فرموده امام است. برای هرسه مورد مثالهای واقعی در ذهنم دارم. «لیلا دختر کوچکی بود که با حمایت مالی و روانی عمویش برای تحصیل به شهری دیگر رفت و دکتر شد.»، «ثریا، عمهای بود که ناگهان فهمید غدهای سرطانی دارد و باید عمل کند. همه خواهرزادهها و برادرزادهها بهمحض شنیدن خبر همراه پسرعمه و دخترعمه خود شدند و دنبال دکتر و بیمارستان برای او و تا لحظه مرخصی از بیمارستان همراه او بودند.». برای مورد سوم مثال پرغمی از زنی در غزه دارم که به برادرش گفت: «بیا بچههایمان را عوض کنیم و بچههای من در خانه شما و بچههای شما در خانه ما باشند که اگر بمبهای اسرائیل به یکی از خانهها فرود آمد، خیالمان راحت باشد در خانه دیگر از هردو خانواده کسی زنده مانده...» یا «دختربچهای که وصیت کرده بود و لباسها و عروسکهایش را به خواهر و دخترعمه و دخترعمو داده بود...»
اینجا کمی درباره چرایی گفتم. اما کیفیت و کمیت تعامل را خود ما تعیین میکنیم. مثلاً اینکه یک عصر سرد پاییزی از شیفت بیمارستان یا کلاس دانشگاه یا شرکت بیرون بزنیم و راهمان را به سمت خانه مادربزرگ، عمو یا دایی پیر کج کنیم و چندساعتی کنارش بمانیم، انتخاب خود ما است. ممکن است کمتر زمانی برای تعامل حضوری داشته باشیم؛ میشود مثلاً تماس بگیریم و اگر دسترسی به پیامرسانها دارد برای او سبکی از موسیقی را که دوست دارد بفرستیم یا حتی چند عکس و فیلم خانوادگی از خودمان یا مسخرهبازیهای بچهمان بفرستیم. اینها همه درعین اینکه فامیل و خویشاوند را از تنهایی درمیآورد، به خود ما هم حس اثرگذار بودن میدهد؛ چیزی که ممکن است کمتر برایمان اتفاق بیفتد. راستش باید این را هم بگویم که توجه و محبت بدون توقع در یک تعامل هر دوطرف را چند پله در انسانیت و ارتقا شخصیت فردی بالا میبرد.
ما در نقش عمه یا شوهرش!
ممکن است یکی از علل عدم تعامل ما با قوموخویش، تصورات غالبی باشد که فیلم و کتاب و رسانه و دوستان و محیط به ما تلقین کرده باشند. اصلاً چه شد که در بحثوجدالها همه ناسزاها نصیب عمهها شد و از کی شوهرعمهها موجوداتی منفور، بیخیال، فضول و دردسرساز شدند؟ فارغ از اینکه خود ما تصمیم میگیریم که دیگری بیرون از ما با ما چه رفتاری داشته باشد، در چه فاصلهای از ما قرار بگیرد و اجازه گفتوگو درباره چه چیزهایی را با ما داشته باشد، مگر غیر از این است که ممکن است ما به عنوان یک فرد با هویت مشخص، یک خواهرزاده و برادرزاده داشته باشیم که برای یکی خاله و دایی باشیم و برای دیگری عمو و عمه؟ پس راه اول برای تغییر نوع تعاملاتمان با قوموخویش این است که تصورات قدیمی را از ذهنمان خارج کنیم. عمه یا شوهرش پیش از اینکه عمه یا شوهرعمه ما باشند، دختر و پسر جوانی شبیه خود ما بودهاند و در آینده ما هم نقش آنها را نسبت به برادرزاده یا خواهرزادهمان خواهیم داشت.
ورود فامیل و آشنا ممنوع!
یکی از علتهای مهم عدم تعامل ما با قوموخویش، ورود همزمان همه ما به عصر شبکهها و رسانههای اجتماعی بود که نهتنها تعامل ما با قوموخویش را تغییر داد یا حتی حذف کرد، بلکه نگرشی منفی نسبت به خانواده پدری و مادری را در ما ایجاد کرد که پیش از این با هم دور یک سفره جمع میشدیم و یا انتخاب گردش در طبیعتمان حتماً با خانواده گسترده و عمو و دایی و خاله و عمه بود، بنابراین در پروفایل صفحه مجازیمان نوشتیم: «ورود فامیل و آشنا ممنوع!» و بهطور همزمان بیخبر و ناخودآگاه در حال تنیدن پیلههای تنهایی خود شدیم. فکر کردیم غریبهها بهتر هستند، ما را بهتر میبینند و دیگر تنها نیستیم. فارغ از اینکه حواسمان نبود آن غریبهها هم شبیه ما و مانند خود ما عمو و خاله و عمه و دایی کسی دیگر هستند یا اینکه برادرزاده و خواهرزاده کسی دیگر هستند. اینجا نمیخواهم درباره سواد رسانه و مصرف درست و آگاهانه رسانه حرف بزنم؛ اما همین را بگویم که این ورود سریع به فضای مجازی و شوق بیحدوحصر کشف جهان پوشالی آن، زمان، توجه و هویت ما را در زندان مجلل انفرادی خودش قرار داد و ما را از چیزهایی غافل کرد که ریشه اصلی وجودی ما را شکل داده بودند.
ارتش سری جهان جدید مقابل قوموخویش
شاید شما هم این گفتههای کلی تعمیمدادهشده را شنیده باشید که مثلاً «کردها خیلی پشت هم هستند» یا «تعامل جنوبیها با قوموخویش زیاد است» «یا رفتوآمد در شهرهای کوچک بیشتر و راحتتر است و زندگی شادتری دارند» و غیره. فارغ ازاینکه تأیید این نکات به پژوهشهای علمی دورهای نیاز دارد و نباید آن را با لابی و پارتی اشتباه گرفت؛ باید بگویم که بیراه نیستند. موقعیت جغرافیایی، فرهنگی و اجتماعی محیط زندگی بر تعامل با خویشاوندان اثرگذار است. مثلاً مردم در کلانشهرها خیلی امکان دورهمیهای خانوادگی در وسط هفته را ندارند. تعامل با قوموخویش شبیه حضور کودکتان در سینما است. به این معنا که کودکان اغلب تنها یا بدون والدین به سینما نمیروند؛ در تعامل خویشاوندی هم قانون نانوشته قدیمیای هست که همه خانواده به دیدن قوموخویش بروند و هماهنگی همه اعضا برای حضور در یک میهمانی خانوادگی بویژه با بزرگتر شدن فرزندان سخت است. میشود اینجا آسان گرفت. میشود فقط تعامل و رفتوآمد و حتی تماس و گفتوگو انتخابمان باشد، بویژه که در جهان جدید رسانهها امکان خوبی برای تماسهای صوتی و تصویری ایجاد کردهاند و به نوعی فاصله را حذف کردهاند. هرچند حسوحال تعاملات قوموخویشی با تعداد بالای افراد بسیار متفاوت از تعاملات فردی است.
قوموخویش خارجیها
پیش از ورود به این بحث یک نکته قابل توجه درباره کلمات مرتبط با قوموخویش در زبان انگلیسی بگویم. در زبان انگلیسی برای خواهر، مادر و پدر یک کلمه وجود دارد؛ همچنین برای برادر، مادر و پدر هم یک کلمه. همین هم میتواند نشان از این باشد که تصورات غالب درباره مثلاً نقش «عمه» را از ذهن خارج کنیم.
فیلمها و سریالها و انیمیشنهای خارجی را که بررسی میکنیم، میبینیم که در اغلب فیلمها یک یا چند فرد که نسبت فامیلی با شخصیت اصلی دارد هستند. کسانی که تنها نسبت آنها با خانواده، نسبت خونی است. مثلاً در سریال «Peaky Blinders»(فارغ از ژانر درام و جنایی آن) یک عمه قدرتمند بههمراه خانوادهای گسترده را میبینیم که در همه جای سریال بر اهمیت خانواده و در اولویت بودن آن تأکید میشود. در انیمیشن «coco» یک خانواده گسترده مکزیکی پر از عمو و خاله و دایی و عمه میبینیم، در سریال «this is us» خانوادهای را میبینیم که با ماندن در کنار هم، یک خانواده گسترده را تشکیل دادهاند. در واقع علیرغم تصویری که از تکفرزندی، فردگرایی، تجرد و غیره در کشورهای دیگر میبینیم، باید بگویم که خانواده و تعامل با اقوام در کشورهای دیگر هم در سطح خرد و کلان دارای اهمیت جدی است.