حملونقل شهری و رفتارهای ما
خردهرفتارهای شهروندی جهــــانساز!
همه ما در روزمره خود لحظههایی داریم که من اسم آنها را پل میگذارم؛ مسیر، لحظه یا اتفاقی که «باید» طی کنیم و از آن بگذریم تا فرایند به شب رساندن روزمرههایمان تکمیل شود. لحظاتی که در آن کار خاصی نمیکنیم، رفتار خاصی نداریم یا اغلب انتخابمان نیست. فقط میخواهیم این لحظات بگذرند تا به هدف و مقصد اصلیمان برسیم. یکی از این پلها حضور در محیط شهر و استفاده از حملونقل عمومی برای رسیدن به مبدأ یا مقصد است. اغلب ما روزانه برای رفتن یا رسیدن به خانه، محل کار، مدرسه، دانشگاه، بیمارستان، سینما و غیره از وسایل حملونقل عمومی استفاده میکنیم و دقایق یا ساعاتی را در این مرحله روزمره میگذرانیم؛ همراه و در کنار بقیه. بقیه اجتماع. بقیه مردم و بقیه آدمهایی که با آنها در یک شهر زندگی میکنیم. این اتفاق در شهرهای بزرگتر و با ترافیکهای بلند و طولانی بیشتر اتفاق میافتد و همین باعث میشود که این لحظههای بینام و نادیدهگرفتهشده زندگی روزمره هرکدام از ما بیشتر اهمیت پیدا کند.
سارا مؤمنی
دانشجوی دکترای مدیریت رسانه
لحظههای مهم گذرا در زندگی اجتماعی
علت اینکه میگویم این لحظهها مهم هستند این است که زمان زیادی از زندگی روزمره اغلب ما در راه و در مسیر میگذرد. قاعدتاً بیاهمیت دانستن یا بیتوجهی به آن باعث نمیشود که آن زمان کوتاهتر شود و یا ما سریعتر به مقصد برسیم. توصیه دینیاش همان صحبت حضرت امیرالمؤمنین درباره فرصت و زمان است که همچون ابر آن را گذرا و از دسترفتنی دانسته و توصیه علمیاش از دیدگاه علم مدیریت همان تبدیل تهدیدها به فرصت است. حالا، ترافیک، صف تاکسی و اتوبوس و مترو و حضور در این فضاها برای همه ما فرصتی است که اغلب آن را یک تهدید میبینیم؛ از آن بدمان میآید، دوست داریم نباشد و زودتر به مقصد برسیم، در حالی که از نگاهی متفاوت باید گفت همان زمان که سبکزندگی شهری را پذیرفتیم، به تبعات مثبت و منفی آن با هم لبیک گفتیم، پس چه بهتر که به جای به انتظار نشستن و به ساعت نگاه کردن و احتمالاً اضطراب داشتن برای دیر رسیدن به مقصد، از آن استفاده کنیم. حتماً تجربه کردهاید که گاهی به دلایل مختلف مانند باران، تصادف و غیره به قدری زمانش زیاد است که به آن نمیتوان به چیزی جز فرصت نگاه کرد. فرصتی برای محک زدن خودمان، برای تغییر و برای اثرگذاری.
رفتار شهروندی، اجباری یا اختیاری؟
هرکدام از ما در زندگی روزمره و در محیط زندگی اجتماعی خود که از کوچه و خیابان و محله تا مدرسه و دانشگاه و محل کار و دیگر محیطها را در برمیگیرد، به طور ناآگاهانه و خودکار، یک تصویر فردی و یک تصویر اجتماعی از خودمان به دیگران نشان میدهیم. حتی ممکن است اغلب درباره آن با دیگری حرف نزنیم و یا دیگران درباره این تصویر ما با ما حرف نزنند، اما این تصویر را به دیگران نشان میدهیم و بهدنبال این اثرگذاری، الگوبرداری و تکرار را میبینیم. متأسفانه برای این مسأله مثالی ناراحت کننده را باید بزنم که منظورم را سریعاً منتقل کند؛ کلماتی را که در یک دعوا در تصادف دو خودرو یا موتور رد و بدل میشود به خاطر بیاورید؛ تکراری، شبیه هم و تشدیدکننده حال بد طرف مقابل و حتی منجرشدن آن به زد و خورد. معکوس همین رفتار هم همین اثر تکرار، الگوپذیر و اثرگذار را دارد؛ فقط نیاز داریم مشاهده، توجه و انتخاب کنیم که خنثی نباشیم. بلکه واکنش و رفتاری برای «بهتر شدن حال هم» در همین پل، مسیر و راه داشته باشیم. گفتم انتخاب کنیم، چون دقیقاً این هم به سبکزندگی ما برمیگردد. رفتار شهروندی اگرچه فرهنگ، هنجار و ارزشهای خودش را دارد، اما در اغلب کشورها اجباری نیست. اینکه به کودک گریان ماشین کناریمان در ترافیک لبخند میزنیم و بهنحوی او را که کل سرنشینان ماشینشان را کلافه کرده است سرگرم میکنیم، انتخاب ما است.
صف و ترافیک و مسیر؛ فرصتی برای اتصال به جهان بیرون از خودمان
اغلب در این موقعیت هستیم که در صف تاکسی، در مترو یا در اتوبوس خیلی حواسمان به اطراف نیست. در بهترین حالت یا در حال شنیدن یک پادکست هستیم، یا اگر جای نشستن داریم کتاب میخوانیم یا فیلم میبینیم که هر دو با سبکزندگی فردی ما ارتباط ملموسی دارد. اما برای سبک زندگی اجتماعی ما، آن هم دقیقاً زمانی که در اجتماع هستیم چه اتفاقی میافتد؟
اغلب توجهی به دیگران، مسیر و اتفاقاتی که در مسیر میافتد نداریم یا اصلاً حوصله ارتباط و تعامل با جهان بیرونمان را نداریم. اما پس از مشاهده و دیدن این قضیه فرق میکند؛ پس از «مشاهده» است که ذهن ما تصمیم میگیرد که برخوردی خنثی و بدون اثر داشته باشیم یا اینکه اثربخش باشیم. هرچند من همین برخورد خنثی و بدون اثر را هم در طولانی مدت، برای یک جامعه اثرگذار میبینیم؛ یک اثرگذار منفی که باعث میشود دیگر اصطلاحاً هیچکدام از ما از هیچچیزی دردمان نگیرد و شبیه روباتهایی بشویم که چندوقت پیش در میان تماشاچیان یک مسابقه فوتبال مستقر شده بودند و اتفاقاً هوشیار، متوجه و مشاهدهگر آمده بودند که جای انسانها را بگیرند. بیواکنشی پس از مشاهده نسبت به تمام آدمها و اتفاقاتی که دارد میافتد، در حالی که فقط نیاز به یک لبخند، کلمه یا ملاحظه از سمت ما دارد، نه تنها در طولانی مدت روی حال خود ما اثر دارد، بلکه روی افراد دیگری که در این مسیر همراهمان هستند هم اثرگذار است.
جزئیات مهم، ارزشمند و اثرگذار است
پس از مشاهده انتخاب ما مهم است. توجه به افراد بدون نیت کنجکاوی یا فضولی ارتباطات میانفردی گستردهای در فرهنگ شهروندی خلق میکند که اثرگذاری مثبتی روی رفتار و حال عمومی همه ما دارد. هیچ اشکالی ندارد که نفر اول صف تاکسی باشیم، اما جای خود را به کسی بدهیم که «میبینیم» هیکل درشتتری دارد یا زنی باردار است یا دانشجو نقشهکشی با وسایل و کوله و کتابهایی است که اگر در صندلی پشت بنشیند هم خودش اذیت و معذب میشود و هم ممکن است مسافران دیگر اذیت شوند.
اشکالی ندارد که اگر «میبینیم» راننده تاکسی از رانندگی بقیه در ترافیک عصبانی شد، یک شکلات به او بدهیم و او را به سمت بهتر شدن حالش سوق بدهیم. اشکالی ندارد که در مترو دست خود را از میله پایین بگیریم و اجازه بدهیم مثلاً فروشنده مترو محصولاتش را آویزان کند یا حتی اگر قدمان بلند است، دستمان را به میله بلند قطار مترو یا اتوبوس بگیریم و جا را برای افراد دیگر باز کنیم. اشکالی ندارد اگر از مبدأ سوار قطار یا اتوبوس شدهایم و تا رسیدن به مقصد چیزی حدود 10 ایستگاه فاصله داریم، 5 ایستگاه مانده به مقصد را بایستیم و جایمان را به مادری بدهیم که ایستاده در حال شیردادن به فرزندش است. شاید فکر کنید این چیزهای ریز و جزئی خیلی مهم و اثرگذار نباشد، با احتساب اینکه نسل بعدی هم در کنار ما در حال مشاهده این کنشگری و بیاهمیت نبودن است و دارد یاد میگیرد، باید بگویم که همه این رفتار و واکنشهای مثبت جزئی که پس از مشاهده اتفاق میافتد، نوعی از توجه و محبت اجتماعی را ایجاد میکند که اتفاقاً واگیردار است و افراد بهصورت شبکه بهدنبال هم الگوبرداری کرده و این نوع رفتارها را نسبت به هم تکرار میکنند. همین خردهرفتارهای روزمره به ظاهر بیاهمیت به رشد فرهنگی و رفتاری فردی و جمعی یک جامعه کمک میکند.