نگاهی به فیلم‌های منتخب ایران برای حضور در اسکار

اســـــکار سیـاسی و همه گزینه‌های روی میـــــــــــــــز!

مریم اسدزاده
 نویسنده
جایزه اسکار بهترین فیلم بین‌المللی که تا سال ۲۰۲۰ با نام بهترین فیلم خارجی‌زبان شناخته می‌شد، یکی از بخش‌های جایزه آکادمی است که توسط آکادمی علوم هنرهای سینما تعیین می‌شود. در اصطلاح رایج و عمومی به جایزه آکادمی، اسکار می‌گویند. بخش فیلم‌های خارجی‌زبان یا با نام جدیدش فیلم بین‌المللی از سال ۱۹۵۶ به عنوان یک بخش رقابتی به جوایز اسکار افزوده شد و از همان سال تاکنون بی‌وقفه فیلم‌های غیرامریکایی و غیرانگلیسی زبان در این رقابت با هم سنجیده شده‌اند. بدیهی است هر کشوری می‌خواهد نماینده آداب و رسوم و سیاست‌ها و خط مشی خود را در ادامه راه مراوده با کشورهای دیگر جهان در این رقابت به نمایش بگذارد اما متأسفانه رویکرد سیاسی اسکار سال‌هاست که به سینمای کشورهای دیگر ثابت کرده که سیاسی است و به آنچه بر اساس منافع ایالات متحده روی پرده نقره‌ای نقش می‌بندد، جایزه می‌دهد.
اولین فیلمی که از طرف کشور ایران برای رقابت در اسکار فرستاده شد، فیلم «دایره مینا» ساخته داریوش مهرجویی بود که در سال ۱۹۷۷ یعنی قبل از وقوع انقلاب اسلامی ایران نماینده کشور ایران بود. البته این فیلم در میان ۵ کاندیدای نهایی انتخاب نشد و بعد از این دوره تا سال ۱۹۹۴ ایران فیلم دیگری را به اسکار نفرستاد. در سال ۱۹۹۴ فیلم «زیر درختان زیتون» ساخته عباس کیارستمی به اسکار فرستاده شد و از این سال تا به امروز به‌جز یک وقفه، مجید مجیدی بود که در سال ۱۹۹۸ نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم خارجی شد اما در نهایت جایزه را به فیلم «زندگی زیباست» ساخته روبرتو بنینی از ایتالیا دادند. در سال ۲۰۱۱ فیلم «جدایی نادر از سیمین» ساخته اصغر فرهادی تبدیل به دومین فیلم ایرانی شد که توانست در میان ۵ فیلم نهایی قرار بگیرد و در نهایت جایزه بهترین فیلم خارجی‌زبان را دریافت کرد.

بایکوت اسکار

در ۲۴ سپتامبر سال ۲۰۱۲ فیلم «یک حبه قند» ساخته رضا میرکریمی از طرف ایران به اسکار معرفی شد اما در همان زمان رئیس بنیاد سینمایی فارابی به دلیل پخش فیلم بی‌گناهی مسلمانان در سایت یوتیوب درخواست بایکوت کردن اسکار را کرد و با تأیید وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران در آن سال فیلمی به اسکار نفرستاد.
شاید این تنها مرتبه‌ای باشد که ایران در قبال اسکار به عزت ملی و مذهبی خود ارج نهاده است، زیرا اگر روند ارسال نماینده‌های ایران به اسکار را بررسی کنیم، به غیر از فیلم‌های سیاه‌نمای وضعیت سیاسی و اجتماعی و حتی فرهنگی ایران نوع دیگری از فیلم را نمی‌‌بینیم.

سیاهی از دایره مینا  آغاز شد

از فیلم دایره مینای مهرجویی که قبل از انقلاب ساخته شده بود، این روند سیاه نمایش دادن فرهنگ و جامعه ایرانی در فیلم‌‌های نماینده ایران در اسکار را می‌‌بینیم، زیر درختان زیتون که در بستر فاجعه زلزله گیلان اتفاق می‌افتد و فرهنگ مردم ایران و سرخوردگی جوان حاضر در فیلم را که نماینده جوانان ایران است، هدف قرار می‌دهد، تا «بادکنک سفید» که حتی شادی‌های دم عید در ایران را به کام مردم تلخ نشان می‌‌دهد و باعث دردسر است، تا «گبه» که فریاد فروخورده دختران ایرانی است و البته سال 1998 با فیلم «بچه‌های آسمان» و سال 1999 با «رنگ خدا»ی مجید مجیدی این روند تغییر می‌کند ولی سال بعد با فیلم «زمانی برای مستی اسب‌ها»ی بهمن قبادی، جبران مافات شده و کودکان ایرانی معادل قاطران مستی که به خاطر گرم شدن در سرمای سخت مناطق مرزی کردستان مجبور به کولبری هستند، نمایش داده می‌‌شوند. این روند مجدداً با فیلم «باران» اثر مجید مجیدی که روایت قرین عزت و حیای عشق پسری ایرانی به دختری افغان است، تعدیل می‌شود. اما دوباره با زدن احکام اسلام و مسأله محرمیت در فیلم «من ترانه 15 سال دارم» اثر رسول صدرعاملی برای اسکار سال 2002 به سیاق قبل باز می‌‌گردد.
 در ادامه «نفس عمیقِ» پرویز شهبازی و «لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند» اثر بهمن قبادی هم با همین خط‌کش سنجیده و انتخاب می‌شوند اما سال 2005 روند با «خیلی دور، خیلی نزدیک» میرکریمی تغییر کرده و با «کافه ترانزیت» و زدن سنت و غیرت مرد ایرانی در سال 2006 به روش ابتدایی باز می‌گردد، «میم مثل مادر»، «آواز گنجشک‌ها» و «درباره الی» هر کدام به نوعی در روند قبل هستند. اما نماینده ایران در سال 2010 یعنی فیلم «بدرود بغداد»، رسماً برای جایزه خیز برداشته و فیلمی به زعم صاحبان اثر، بین‌المللی است. نجات‌بخش سرباز عراقی را سرباز امریکایی نشان می‌دهد! سال بعد بالاخره طلسم اسکار بعد از این همه خوش‌رقصی می‌‌شکند و جدایی نادر از سیمینِ اصغر فرهادی، برنده اول اسکار سینمای ایران می‌شود، فیلمی که ایران را جایی می‌‌نمایاند که باید از آن مهاجرت (بخوانید فرار) کرد.

یک سال بدون نماینده

سال 2012 که طبق آنچه گفته شد، نماینده نداشتیم و سال بعد باز هم اثری از فرهادی اما این بار نه در ایران، بلکه در لوکیشن‌های کشور فرانسه؛ قاب‌های تنگ فرهادی در جدایی به قاب‌هایی زیبا از نمایش زندگی چون کارت‌پستال‌های قدیمی تبدیل شده بود. این فیلم اما چون سیاه‌نما نبود حتی در بخش مسابقه هم پذیرفته نشد. پس از آن، «امروزِ» میرکریمی طبق همان دست‌فرمان و «محمد(ص)» مجیدی به خاطر بین‌المللی بودنش ارسال شدند تا سال 2016 که فرهادی با «فروشنده» مجدد برنده اسکار خیانت به نظام شد؛ نظامی که در ساختمان لرزان اول فیلم نشان می‌دهد که با هر گودبرداری در حال فروریختن است و قابل سکونت نیست. نظامی که زنانش را به آوارگی از خانه مجبور می‌کند و در جای جدید به آنها تجاوز می‌شود و این هم امری طبیعی است که مرد ایرانی فیلم باید تاب آورده و در قبال تجاوز حتی نباید سیلی به متجاوز بزند!
 پس از این پیروزی البته فقط برای فرهادی، نه مردم ایران، «نفس» اثر نرگس آبیار در سال 2017 ارسال شد، فیلمی ضدجنگ و ضدفرهنگ ملی مذهبی با تمسخر زنان سنتی و آداب مسلمانی در ایران، «بدون تاریخ، بدون امضا»ی جلیل‌وند، «در جست‌و‌جوی فریده»، «خورشید»، «قهرمان» و «جنگ جهانی سوم» آثار سال‌های بعد تا به امروز که «نگهبان شب» با همین فرمان در حال پیمودن مسیر اسکار است، انتخاب شده‌اند.

و حالا «نگهبان شب»...

بر اساس قوانین اسکار باید نهاد سینمایی هر کشور از سوی سینمای وطن‌شان، فیلم‌های منتخب خود را به آکادمی ارائه کند. در ایران این وظیفه از 1993 بر عهده بنیاد سینمایی فارابی است. امسال فیلم نگهبان شب ساخته رضا میرکریمی که نویسندگی، کارگردانی و تهیه‌کنندگی فیلم را هم برعهده دارد، نماینده ایران در اسکار است. متأسفانه تغییر دولت‌ها باعث نشده است که روند فارابی در انتخاب فیلم‌های نماینده ایران تغییر کند و مانند سال قبل که فیلم جنگ جهانی سوم را برای اسکار ارسال کرد، فیلم نگهبان شب را که محتوایی ضدنظام جمهوری اسلامی ایران دارد، انتخاب کرده است.
اگر بخواهیم به‌صورت اجمالی این فیلم را نقد کنیم، باید به نشانه‌های موجود در تصویر بیشتر دقت کنیم، جایی که بنر تبلیغاتی روی ساختمانی نیمه‌کاره است، درختی که سوخته به دست رسول(تورج الوند) کارگر شهرستانی ترمیم می‌شود، همین ساختمان نیمه‌کاره هم با حقوق معلمان ساخته شده است و پیرمردی که فرزند چتربازش را از دست داده، حال به‌جای فرزندش که حین خدمت از دست رفته است، با چتر رسول می‌پرد و به آرزویش که پرواز با پسرش بوده، می‌‌رسد.
ساختمان کنایه‌‌ای از ایران است و درخت قدیمی که ریشه‌‌اش سوخته، نمادی از رژیم قبل که می‌توان ریشه‌اش را ترمیم کرد چون حرمت دارد و این ریشه به دست رسولی ترمیم می‌شود که پاک و درستکار است و خودش از ظلم مهندس صاحب این عمارت(محسن کیایی) به تنگ آمده و از او ضربه خورده است. در صحنه‌‌ای که انتخابات را می‌‌بینیم، برگه سفید داخل صندوق می‌اندازند و رسول و همسر کر و الکنش با لباس عروسی پای صندوق رفته و تصویرشان در تلویزیون برای تبلیغ مشارکت مردم در انتخابات پخش می‌شود، رسول و همسر ساده‌دلش از مهندس برای هماهنگی این اتفاق و پخش تصویرشان ممنون هستند و نمی‌دانند که مهندس برای منفعت خودش این اتفاق را رقم زده است. بدیهی است که مهندس هم نمادی از دولت‌مردان جمهوری اسلامی است، در این نظام فساد در حدی است که می‌‌توان رسولی که فریب مهندس را خورده و پشت چک‌اش را امضا کرده است با سه میلیون تومان در ازای چکی 10 میلیاردی که او امضا کرده‌ است، خرید و آزادش کرد. در تصاویر قبل‌تر صحنه‌‌هایی از دادگاه طبری را دیده بودیم و این صحنه و فشلی سیستم قضا ارجاع و شاهد مثالی است برای همین موضوع و فساد قوه قضائیه.
رسولی شخصیتی است که نمازخوان و متعهد به صاحب عمارت است و حتی مراقب دزدان است که شب‌ها وسایل ساختمان نیمه‌تمام را ندزدند (البته که دزدان همان کارگرانی هستند که حقوق‌شان را دریافت نکرده‌اند)، با توجه به کلیت داستان و زیر متن آن، معنای این صحنه‌ها هم این است که، حتی برای نیروهای مخلص‌تان هم دیگر دست‌تان رو شده است و آنها به شما اعتماد ندارند و می‌خواهند به سوی آینده پرواز کنند آن هم با یادگار کشته‌ها، حتی اگر این یادگار خودش چیزی از گذشته به یاد نداشته باشد. با توجه به این زیرمتن از ریاست بنیاد فارابی بعید است که فقط برای گرفتن تشویق از سوی قله سینمای غرب بخواهد چنین نماینده‌‌ای را برای دیدن جهان از اتفاقات داخل ایران ارسال کند، آن هم وقتی که به انتخابات دوازدهمین دوره مجلس نزدیک می‌شویم.