فنــــاوری و رسانه
ز مـــــــــــــــــان باور فردی تا واقعیتی محض
ونوس بهنود
دبیر تحریریه
vbehnood@gmail.com
دانشمندان باور دارند که زمان نسبی و بر اساس ادراک افراد از شرایطی که قرار گرفتهاند، است و بیش از آنکه یک واقعیت محض باشد، پدیدهای قابل برنامهریزی و تغییر است.
شاید این جمله را زمانی که موضوعی دلتنگتان کرده است، با خود مرور کردهاید که زمان نمیگذرد. به ساعت خیره شدهاید و تصور کردهاید هر دقیقه بهاندازه 10دقیقه کش آمده است.
واقعیتی که دانشمندان روی آن دست گذاشته و با اثبات در آزمایشگاه به این نتیجه رسیدهاند که گذشت زمان امری نسبی و در تناسب با شرایط یک موجود است.
یک فیزیکدان ایتالیایی به نام کارلو رووِلی، در کتابی با عنوان «نظم زمان» پیشنهاد میدهد که ادراک ما از زمانـ این حس که زمان همیشه رو به جلو در حرکت استـ میتواند ناشی از فرافکنیهای فردی ما باشد. هرچه باشد، وقتی در کوچکترین مقیاس به واقعیت نظر میکنیم، زمان ناپدید میشود.
میتوان تفاوت گذشته و آینده را از بین برد
او مینویسد: «اگر وضعیت میکروسکوپی اشیا را مشاهده کنیم، تفاوت بین گذشته و آینده از بین میرود. در دستور زبان ابتدایی اشیا، هیچ تمایزی بین علت و معلول وجود ندارد.» پس چرا ما فکر میکنیم که زمان همواره دارد رو به جلو حرکت میکند؟ روولی میگوید:«اگرچه زمان در مقیاسهای کوچک ناپدید میشود، ما هنوز به وضوح رویدادها را در واقعیت بهصورت رویدادهای متوالی و پشت سرهم میبینیم. به عبارت دیگر، ما آنتروپی را مشاهده میکنیم: منظور از آن تبدیل شدن نظم به بینظمیاست؛ تخممرغ میشکند و به تخممرغ همزده تبدیل میشود.»
روولی میگوید: «ابعاد اصلی زمان توسط دومین قانون از ترمودینامیک توصیف میشود که بیان میکند گرما همیشه از گرم به سرد تغییر میکند.این جادهای یکطرفه است. مثلاً، یک قالب یخ در چای داغ ذوب میشود، اما عکس آن هرگز نمیتواند رخ دهد.» روولی پدیده مشابهی را برای توضیحاین نکته که چرا ما فقط قادریم گذشته و نه آینده را درک کنیم، میآورد.
او میگوید: «هر زمانی در آینده کاملاً از گذشته متمایز و قابل تشخیص است، چیزی مثل مداخله گرما و حرارت است.
ترمودینامیک جهت زمان را در چیزی به نام «آنتروپی پایین گذشته» ردیابی میکند، که هنوز هم پدیده اسرارآمیزی است و بحثها درباره آن بسیار داغ است.» او ادامه میدهد: «رشد آنتروپی به زمان جهت میدهد و امکان ایجاد ردپای گذشته را فراهم میکند و این امر امکان ایجاد خاطرات را فراهم میکند که در کنار یکدیگر حس ما از هویتمان را شکل میدهد.
من تصور میکنم آنچه بهعنوان «جریان» زمان درک میکنیم، از طریق مطالعه ساختار مغزمان پدید میآید تا مطالعه فیزیک.
فرگشت مغز ما را بهصورت ماشینی درآورده که بتواند خاطراتمان را به منظور پیشبینی آینده تغذیه کند؛ بنابراین «جریان» زمان، در حوزه عصبشناسی بیشتر از فیزیک پایه قابل فهم است. نمیتوان در حوزه فیزیک به جریان زمان فکر کرد، این کار خطاست.»
براین اساس این شما هستید که انتخاب میکنید واقعیت موازی آینده که سمت آن حرکت میکنید چه باشد. بهاین ترتیب شما جهتی را که زندگیتان طی خواهد کرد انتخاب میکنید.
اگر میخواهید زندگیتان را به طرز چشمگیری تغییر دهید، باید خاطرات گذشته را از شکلی که هماکنون در مغزتان ذخیره شده است، تغییر دهید. خاطرات بخشی از اطلاعات موجود در ناخودآگاه مغز هستند.
این کار به معنای برنامهریزی تفکر و احساسات است. شما میتوانید دوباره خودتان را برنامهریزی کنید.پس بهاین معنا آنچه وجود دارد واقعیتهای موازی است که شما از بین آنها انتخاب میکنید، اما زمان وجود ندارد.
روولی میگوید: «آنچه زمان مینامیم، مفهومی غنی و طبقهبندی شده است؛ زمان لایههای متعددی دارد. برخی لایههای زمان در مورد مقیاسهای محدود و دامنههای محدود صدق میکند. معنایش این نیست که زمان فقط یک توهم است.»
وقتی حرکت میکنید زمان کند میشود
دانشمندان نخستینبار اثر «اتساع زمان» را در سطح کیهانی مشاهده کردند، مثل وقتی که ستارهای از کنار یک سیاهچاله عبور میکند. سپس در سال ۲۰۱۰، در مقیاسی بسیار کوچکتر، اثر مشابهی را در ساعتهای اتمیای شناسایی کردند که یکیشان ۳۳ سانتیمتر مرتفعتر از دیگری قرار داشت. باز هم ساعتی که به زمین نزدیکتر بود، عقبتر از ساعت بالایی
بود. تفاوت بسیار ناچیز بود، اما حاوی پیام عظیمی بود و آن اینکه، زمان مطلق وجود ندارد. زمان، برای هر ساعتی و فردی در جهان متفاوت میگذرد. اما حتی اگر زمان با نوسان دائمی سرعت در سراسر هستی میگذرد، همچنان به معنای آن است که به معنایی عینی «غیروابسته به شخص» در حال سپری شدن است، درست است؟ نه حتماً.
اما مطالعات آلبرت اینشتین انقلابی در باور پیرامون چیستی زمان بهدنبال داشت. اینشتین نظریه نسبیت خود را (نظریه نسبیت خاص در سال ۱۹۰۵ و نظریه نسبیت عام در سال ۱۹۱۶) منتشر کرد و درک ما از زمان به طرز چشمگیری تغییر کرد.در حقیقت او متوجه شد که هر دو عامل فضا و زمان باید متغیر و نسبی باشند و خودشان را باهم تطبیق دهند واین دو از هم جدا نیستند!
به عبارت دیگر هنگامیکه مکان تغییر کند زمان هم تغییر خواهد کرد. نظریه نسبیت میگوید وقتی جسمیحرکت کند زمان برایش کندتر خواهد شد، این یعنی حرکت بر زمان تأثیر دارد؛ به عبارت بسیار ساده زمانی که شما حرکت میکنید زمان شما کند میشود، مثلاً اگر شما با یک هواپیما سفر کنید و دوست شما در خانه بماند زمان شما کندتر خواهد گذشت.
در سال ۱۹۷۱ برای آزمایش نظریه اینشتین دو ساعت اتمی، یکی در فرودگاه بهصورت ثابت و یکی در هواپیمای مسافربری که پرواز میکرد قرار دادند و در کمال تعجب پس از بازگشت هواپیما متوجه یک اختلاف چند میلیونیوم ثانیه شدند، دقیقاً همان چیزی که اینشتین گفته بود.
بر اساس نظریه اینشتین جاذبه هم مانند حرکت میتواند بر زمان اثر بگذارد و گذر آن را آهسته کند، در حقیقت هر چقدر که جاذبه بیشتر شود زمان کندتر خواهد شد. ثابت شده است برای کسی که در طبقه اول یک برج زندگی میکند با کسی که در پنتهاوس زندگی میکند زمان کندتر میگذرد. چون جاذبه در نزدیک زمین قویتر است.
همچنین هرمان مینکوفسکی مفهوم نسبیت زمان مناسب (زمان هماهنگی) را معرفی کرد.بر اساساین تفسیر زمان واقعی بین دو رویداد که توسط یک ساعت اندازهگیری میشود شامل هر دو رویداد نیز میشود. یعنی زمان مناسب نه تنها به خود وقایع بستگی دارد، بلکه به حرکت زمان بین دو رویداد هم بستگی دارد.
درواقع یک رویداد هم مکان است و هم زمان و میتواند توسط یک نقطه خاص در فضا-زمان نشان داده شود.
بنابراین فضا- زمان بهعنوان یک کل میتواند بهعنوان مجموعهای از تعداد نامحدودی حوادث مورد توجه قرار گیرد.
نظریه اینشتین میگوید: «گذشته و آینده وجود دارند.در حقیقت، گذشته، حال و آینده برای یک جسم خاص (مثل انسان) در یک زمان خاص قابل دسترس است. زمان تنها دنبالهای است از وقایعی که در حال رخ دادن هستند. اگر فضا- زمان را بهصورت یک تکه نان بزرگ فرض کنیم، همان گونه که تکه نان را میتوان به روشهای مختلفی برش داد، در فضا-زمان هم میتوان برشهای مختلفی از زمان حال ایجاد کرد. درواقع افراد با سرعتهای متفاوت در برشهای متفاوتی از زمان حال قرار دارند و درنتیجه اتفاقاتی را که بهصورت همزمان میبینند متفاوت است.