ریشه عدم انتشار اسناد کودتای 28 مرداد پس از 70 سال
یکی از تأثیرگذارترین حوادث سیاسی ایران در سده گذشته که تأثیری ژرف بر روند حکمرانی، دیپلماسی، ساختار مردمسالاری، نظامی، دیوانسالاری و دیگر ارکان سیاسی ایران گذاشته است؛ کودتای 28 مرداد 1332 است.
این رخداد که حاصل تلاش انگلستان بر حفظ سلطه خود بر نظام سیاسی ایران برای باقی ماندن استخراج و بهرهبرداری از نفت ایران بود و در ادامه امریکا را نیز به میدان کشاند تا آرزوی دیرینش در دسترسی به نفت ایران به صورت ارزان برآورده شود؛ فرایندی قرار گرفته بر خط زمانی طولانی است و نمیتوان آن را در روزهای داغ تابستان 1332 خلاصه کرد.
پیشینه آن از زمان کشف نفت در ایران و امتداد آن تا امروز را شامل میشود. محمدرضا پهلوی، فردی که کودتا حول حفظ قدرت او دنبال شد؛ از هنگام تولد نوع تعامل پدرش با بریتانیا و عواملش را دیده بود و خود، هنگامی که در ۲۲ سالگی توسط قوای اشغالگر خاک ایران به پادشاهی رسید، همزمان چگونگی خلع توهینآمیز پدرش را نیز مشاهده کرد.
فردوست درباره چرایی اصرار لندن به ممانعت از ایفای رأی مردم ایران در تعیین سرنوشت آنها مینویسد: «انگلیسیها سلطنت را برای موقعیت ژئوپولیتیک ایران مناسبترین سیستم حکومتی میدانستند. این تحلیلی است که بارها حتی از قبل از تشکیل دفتر ویژه اطلاعات یا از خود انگلیسیها یا از ایرانیان وابسته به انگلیس شنیدهام. اساس این تحلیل این بود که برای ایران با بیش از ۲۲۰۰ کیلومتر مرز مشترک با شوروی و با توجه به تاریخ و سنتهای ایرانی، سلطنت بهترین نوع حکومت برای ثبات کشور در قبال کمونیسم است. وجود سیستم جمهوری این امکان را ایجاد میکرد که با نفوذ روسها، تصادفاً یک رئیسجمهور متمایل به چپ آرای بیشتری کسب کند و کشور را در اختیار شوروی قرار دهد.»
اما با سرد شدن آتش جنگ جهانی و پس از ثبت خاطراتی تلخ از دوره اشغال ایران، به مرور نهضتی ضدانگلیسی در میان مردم رشد کرد که بلوغ آن، در آرمان «ملی شدن صنعت نفت» متبلور شد.
پس از تشکیل 16 دولت طی 10 سال سرانجام شاه مجبور شد قدرت روحانیت را به رسمیت شناسد و به خواست آیتالله کاشانی، فداییان اسلام و متحدانشان، به نخستوزیری مصدق رضایت دهد. چنین بود که مجلس به رهبری آیتالله کاشانی و دولت به صدارت مصدق در مقابل منفعتطلبی انگلستان ایستاد و توانست نفت ایران را ملی اعلام کند. تلاشهای اولیه انگلستان برای کودتا نیز ناموفق بود تا آنجا که در تعطیلی نهادهای رسمی خود در ایران، ناگزیر به استمداد از امریکا برای همکاری در ایجاد کودتا شد و فرایند مردمسالاری را در ایران متوقف کرد تا سرانجام ربع قرن بعد، با انقلاب اسلامی مطالبه معوقه مردم به سرانجام رسید.
پس از 28 مرداد 1332، شاه در حالی از پلههای هواپیمایی که او را از ایتالیا به کشور بازگردانده بود، پایین میآمد که این رخداد تأثیری عمیق بر شیوه نگاهش گذاشته بود. اتکای شاه به غرب برای بازگشت به قدرت پس از فرار به ایتالیا، به سیاستی رسمی تبدیل شد و حتی شاه آن را در سفر فروردین 1341 خود به امریکا، در بنیاد خاور نزدیک رسماً اعلام کرد که «ایران سرنوشت خود را به غرب پیوند داده است.» این امر درباره امریکا دو چندان بود.
دخالت بیگانگان برای حفظ وی، سرپنجه نشان دادن ارتش و در صورت ضرورت خروج کوتاهمدت وی از کشور برای ساکت شدن اوضاع سهضلعی سیاستهای او برای آینده بود. آنچنان که در زمستان 1357 نیز به بهانه سفر به مراکش، سفر اعلام شدهاش به امریکا را عقب انداخت، در منطقه باقی ماند و چشم انتظار کودتا و بازگشت به قدرت بود.
روی دیگر سکه، امکانی بود که این کودتا، برای نوع جدیدی از سلطهگری برای امریکا و انگلستان پدید آورد. ایران اگرچه رسماً مستعمره آنها نشد، اما شاه رسماً در خاطرات خود از تعیین نمایندگان مجلس به خواست این کشورها سخن گفته است. امری که سبب شد بهرغم همه احساسات ملی، خواسته بریتانیا برای جدایی بحرین از خاک کشور اجرا شود و اگر کاپیتولاسیون امریکا نیز امکان تحقق نیافت، در خارج از این مدار و بر اساس نقشآفرینی مرجعیت بود.
اینک، 70 سال پس از آن حادثه سرنوشتساز؛ همچنان ابعاد بسیاری از حادثه، نقشآفرینان آن و پیامدهایش مکتوب مانده است. از جمله نکات مهم در این موضوع، عدم انتشار اسناد حادثه است. امری که در دنیا عموماً پس از سه دهه از محرمانگی خارج میشود اما کارشناسان معتقدند بخش عمدهای از اسناد امریکا و انگلستان در این خصوص، پس از هفت دهه همچنان منتشر نشده است. این امر بدان معنا است که اگر این اسناد امحا نشده باشد، همچنان اسناد جاری حساب شده و مشمول قوانین انتشار سند نشده است. با این وصف، تردیدی بر بقای اثرات کودتا تا امروز، باقی است؟
سند منتشرنشده از جنایات کودتاگران 28 مرداد 1332
تهران مخوف
تهران روز ۲۸ مرداد با چراغ سبز ارتش مطیع سرلشگر زاهدی، در تسخیر اوباشی بود که مأموریتشان ایجاد رعب و وحشت و سرکوب مخالفان بود. یکی از اسناد انگلستان که بافاصله زمانی کمی پس از این واقعه تنظیم شده از «جمعیتی حدوداً 3هزار نفره از مردان مسلح به چوب و چماق» یاد میکند که اوباش سرشناس بینشان حضور دارند و در سطح شهر میچرخند و شعار میدهند و به هرجایی دلشان بخواهد حمله میکنند. برخی گزارشهای تاریخی، چهار دسته اوباش را نام میبرند که هر یک در این روز در منطقه خاصی از تهران دست به راهپیمایی و آشوب زدهاند.
عصر نوبت خانه مصدق بود. بنابر این گزارش«اول جمعیتی انبوه به منزلش حمله کردند اما با آتش مسلسل عقب رانده شدند؛ کلی آدم کشته و مجروح شدند. دومین حمله که با همراهی و پشتیبانی سربازان طرفدار زاهدی انجام شد، باز ناکام ماند. این بار تانکهای سنگین شرمن به محل رسیدند و خانه را به توپ بستند، حدود ۶ بعدازظهر دیگر دفاع مسئولان حفاظت خانه در هم شکست و در خانه ویران شد. بعد جمعیت داخل ریختند، هر آنچه بود را به تاراج بردند و ساختمان را به آتش کشیدند. با خانه کناری هم، که منزل پسر دکتر مصدق بود، همین کار را کردند. عصر همه زندانیان آزاد شدند و سرلشگر زاهدی قدرت را در دست گرفت.»
هرچند، چند روز بعد، پزشکی قانونی آمار کشتهشدگان این روز را ۴۶ نفر اعلام میکند، اما جزئیات بیشتری از این مسأله اعلام نمیشود. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی برای نخستینبار سندی از اوضاع رقتبار اجساد قربانیان این روز را منتشر میکند که گویای عمق فاجعهای است که توسط هواداران شاه در تهران رقم خورده است. این سند در واقع، گزارش نماینده دادستان فرمانداری نظامی تهران از اوضاع گورستان مسگرآباد، یک روز پس از کودتا است. متن کامل این سند به شرح زیر است:
تیمسار دادستان ارتش
گزارش
محترماً معروض میدارد
در ساعت ۹ صبح روز بیست و نهم مردادماه ۱۳۳۲ اینجانب به نمایندگی دادستان فرمانداری نظامی برای معاینه اجساد مقتولین واقعه بیست و هشتم مردادماه به اتفاق آقای دکتر سپهر پزشک قانونی و سه نفر از بازپرسان فرمانداری نظامی (سرکار سرگرد دکتر فروزین-سرکار سرگرد جمزاد- سرکار سرگرد دکتر میرفخرایی) در گورستان مسگرآباد حضور به هم رسانیدم و در بدو امر در سالن، 26 جسد از مقتولین روز بیست و هشتم مردادماه را مشاهده کردم که وضع عمومی سالن بهشرح زیر بود؛
جنازهها به موازات یکدیگر روی زمین چیده شده بود. تعداد کمی با یک یا دو گلوله به وضع عادی شهید شده بودند. به طور کلی سنین مقتولین بین 14 و 30 سال بود و وضع رقتبار اجساد، هر شخص قسیالقلبی را دچار انقلاب میکرد. ابتدائاً رودههای بیرون ریخته و جمجمههای متلاشیشده جلب توجه میکرد، ولی وقتی مشاهده شد جوانی اساساً سر ندارد و طبق نظریه پزشک قانونی، سن او 20ساله تشخیص داده شد و جوانی 18 ساله که بدن از شکم به پایین نداشت؛ متلاشی بودن جمجمهها منظره ناچیزی بنظر میآمد. دست چپ جوانی در حدود 20ساله به کلی متلاشی که فقط به پوست بند بود در برابر جسد جوان 18سالهای که هردو لگن متلاشی و فقط ستون فقرات باقی مانده بود و مشاهده علامت اصابت چهار گلوله در بالای بدن، منظره هولناکی را مجسم مینمود و این مناظر اسفناک وقتی مشاهده شد که زنی 45 الی 50 ساله به وسیله اصابت دو گلوله مقتول شده است، بیرحمی قاتلین را به خاطر مجسم مینمود.
در گوشهای از سالن گورستان، مقداری دست و پا و امحاء و احشاء و یک سر و مقداری انگشت دست و پا و مغز و سایر جوارح ریخته شده بود و اجساد شهدا با قیافههای متورم، دهنهای باز، زبانهایی از دهان خارج شده، چشمانی بینور با لباسهای خونآلود به حدی ایجاد رقت میکرد که کمتر کسی تاب مقاومت دیدن داشت.
پس از تدوین صورتجلسه و صدور جواز دفن 26 جسد که منظره عمومی آن به شرح بالا بود، اجساد 10 نفر از نظامیان را از بیمارستان شماره دو ارتش به گورستان آوردند که اجساد سرهنگ بایندر و ستوان دوم پیاده مهدی مظاهری در بین اجساد هشت نفر درجهدار و سرباز مشاهده میشد که این اجساد نیز به وسیله آقای دکتر میرحقانی پزشک قانونی معاینه و صورتمجلس معاینه تنظیم و پروانه دفن صادر شد.
در گورستان مسگرآباد، ضجه جگرخراش پدران، مادران، برادران، خواهران و اولاد شهدا که عزیزان خود را از دست دادهبودند، صحنه را غمانگیزتر میساخت. زنانی در بین اجساد دنبال جگرگوشه خود میگشتند و اطفالی در جستوجوی مشاهده جسد پدر خود بودند، شهدایی که سرباز بودند و از سربازان گارد شاهنشاهی نیز بین آنان وجود داشت که لبخندی بر لبان آنان نقش بسته بود، رستگاری آنها را در پیشگاه خداوند و وفاداری آنان را به سوگندی که در برابر بزرگ ارتشتاران فرمانده یاد کرده بودند در نظر مجسم مینمود.
در خاتمه، تعداد مقتولین به شرح بالا، آن تعدادی است که اینجانب در گورستان مشاهده نموده و صورتجلسه معاینه آنان را نیز شخصاً در گورستان امضا کردهام که علاوه بر تعداد بالا، مأمورین دیگری اجسادی را معاینه کرده و صورتجلسه مربوطه را تنظیم و امضا کردهاند که در پرونده امر بایگانی است.
سرگرد پیاده سیاوش بهزادی