مشروطه خواهان چطور سر از سفارت انگلیس درآوردند

مبال ایرانی توی باغ انگلیس

بهزاد توفیق‌فر
طنزپرداز

صدونوزده سال پیش، مردادماه 1285 هجری شمسی، در چنین روزی، صبح نه چندان زود، سفیر انگلیس توی باغ قلهک بیدارشد و فریاد زد: فوراً خوابگزاران و کاهنان معبد آمون را فرابخوانید! زنش ایشششی گفت و ناله کرد: وات دِ بلغور بابا؟! باز فازِ رامسس برداشتی؟ سفیر گفت: آخه خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم سیزده توالت فرنگی، سیزده مبال ایرانی را روی سر گذاشته‌اند و کِل می‌کشند. زن سفیر نیم خیز شد و گفت: عه! هنوز دو سال مونده تا تجار تهرانی برای عدالتخانه بیان تقاضای تحصن توی سفارت انگلیس کنن. تو چرا الان این خوابو دیدی؟ سفیر نگاه چپکی به زنش کرد و بیحال گفت: اولاً که عدالتخانه نه و مشروطه. دوماً دیدم دیگه. دست خودم که نیست. زنش گفت: حالا تعبیرش چیه؟ سفیر گفت: باید شصت تا مبال ایرانی گوشه باغ بسازیم. شاید یهو مردم زودتر اومدن. زن سفیر داشت می‌گفت بیرون باغ قلهک مبال بساز که کاردار سفارت واردشد و گفت: بیرون باغ نمیشه! تجاری که می‌خوان درخواست تحصن توی سفارت کنن باید همه توی باغ باشن! سفیر گفت مگه اینجا آمریکاست که همینجوری سرتو میندازی می‌آی تو؟! کاردار گفت آخه یه خواب عجیب دیدم! خواب دیدم سیزده تا کالسکه سلطنتی، سیزده تا درشکه رو... سفیر حرفشو قطع کرد و گفت: شات آپ! اینو من سوزوندم. کاردار که لب و لوچه‌اش آویزان شده بود گفت: هیچکدوم از گاری‌خانه‌های تهران اینقد گاری و درشکه و چهارپا ندارن که چندهزارنفر رو یه جا بیارن باغ قلهک. پیاده هم کسی نمیاد. دروازه دولت و پیچ شمرون کجا، قلهک کجا!؟
سفیر پاپیون‌اش را صاف کرد و خواست چیزی بگوید که کاردار ادامه داد: برای سه تا کدخدای دهات بالا ماهیانه مقرر کردیم که هروقت آب خواستیم سهم آبشون رو بفرستن توی مسیل کنار باغ. چاه‌کن‌ها هم از صبح زود دارن کنار دیوار چاه می‌کنن. زن سفیر باتعجب گفت: از الان؟ سفیر رو به کاردار گفت: برو ببین وابسته اقتصادی هم خوابش را دیده یا نه؟ بگو سیاهه برنج فروش‌های پامنار رو بگیره و باهاشون دوست بشه. وابسته فرهنگی رو هم بفرست بره کرمانشاه برای روغن کرمانشاهی. از گله گوسفند چه خبر؟
کاردار گفت: اونا که دو سال دیگه میان برای تحصن. هنوز زوده! سفیر کف دستش را به طرف کاردار گرفت و دوبار تکان داد و گفت: خاک! منظورم گوسفندهای واقعی هستن که تازه خریدیم. من دوسال دیگه این موقع یه مأموریت برام پیش میاد ولی تا یک ماه باید دیگ پلو و خورشت توی باغ سفارت به‌راه باشه. فهمیدی؟ یا بگم وابسته نظامی بیاد؟