درباب عبارت مسخره «کتاب بهترین دوست آدم»

آیه طائبی
دبیر گروه زندگی

 
نادرخان ابراهیمی جایی در کتاب یک عاشقانه آرام از زبان عسل می‌گوید: «من دبیری داشتم که مجموعه‌ای از شریف‌ترین دلایل را برای کم‌خوانی در اختیار داشت. او می‌گفت صدکتاب برای یک عمر بلند کافی‌ است... او به جای کتاب خواندن، زیستن با مردم را تبلیغ می‌کرد و اندیشیدن را و عمل کردن را: پیاده رفتن، بیل زدن، سخن گفتن با دردمندان، دویدن در دشت، خندیدن و نترسیدن»
راستش می‌خواستم کمی درباب «کتاب بهترین دوست آدم» نفرت‌پراکنی کنم اما ترجیح دادم با نقلی از نویسنده‌ای بزرگ شروع کنم و حرفم را بگویم.
هفته پیش روز قلم بود و یکی از دوستان کتاب‌خوار ما در یکی از شبکه‌های اجتماعی نوشته بود: «به مناسبت روز قلم اگر می‌توانستید، دلتان می‌خواست با کدام یک از نویسندگان ملاقات داشته باشید و معاشرت کنید؟» شخصی برایش نوشت چرا بخواهم با نویسنده‌ای معاشرت کنم؟ من با کتاب‌ها معاشرت می‌کنم و آن دوست در ادامه صحبت این شخص را تأیید کرد و سرم درد گرفت. به معنای دقیق کلمه سرم درد گرفت از یادآوری همان عبارت کتاب بهترین دوست آدم.
و مدام از خودم می‌پرسم اگر بتواند با حافظ بنشیند و چای بنوشد و گپ بزند، می‌گوید نه ممنون من دیوان حافظ را دارم برای معاشرت؟ اگر همینگوی را در کافه‌ای ببیند از کنارش عبور می‌کند و به خواندن پیرمرد و دریا اکتفا می‌کند؟ نویسنده را رها می‌کند و کتاب را برمی‌دارد؟ خالق را می‌گذارد و مخلوق را دوست می‌دارد؟
ای دوست شکر بهتر یا آنکه شکرسازد
 خوبی قمر بهتر یا آنکه قمر سازد
 آدم بهترین دوست آدم است. کتاب‌ها را آدم‌ها می‌نویسند و ما از طریق خواندن‌شان به ذهن آن نویسنده می‌رسیم. کتاب مسیر است، مقصد نیست. اما کسی که در کتا‌خانه زندگی می‌کند هیچ‌گاه عمیقاً درد آدمی را درک نمی‌کند. چون با مردم زمانه‌اش زیست نمی‌کند. تعامل با مردم در کوچه و خیابان، تجربه کردن این روزها که نامش زندگی ا‌ست و موهبتی تکرار ناپذیر است به مراتب دستاوردهای مفیدتری دارد از مرور کتاب‌ها و تنها بودن در کتابخانه.
من نمی‌گویم کتاب خواندن کار مفیدی نیست که حتماً و یقیناً هست. کتاب خواندن یکی از بهترین راه‌ها برای رشد زبانی، فهم احساسات، درک تناقضات و البته گسترش گنجینه لغات است. اما تنها راه خوب و درست نیست. روزی روزگاری کتاب‌ها تنها به دست افراد خاصی نوشته می‌شدند که مرجع حوزه خاصی بودند.
تجربه زیسته فراوانی داشتند و کتاب تنها راه دستیابی به آن دانسته‌ها و زیسته‌ها بود. اما حالا در این دوره و عصر تکنولوژی، چه کسی می‌تواند بگوید تمام کتاب‌هایی که به چاپ می‌رسند از پادکست‌ها، شبکه‌های اجتماعی مبتنی بر متن و تصویر یا حتی فیلم‌ها بهترند؟ گاهی سرعت پیشرفت آنقدر زیاد است که تا یک کتاب هرچندعالی مسیر چاپ را طی کند آن موضوع بیات شده و از دهن افتاده، پیشرفت اتفاق افتاده و به نوعی قدیمی شده‌است.
 گاهی کتاب‌ها اشتباهات فاحش دارند. گاهی کتاب‌ها خوراک فاسدند همان‌طور که بسیاری از صفحات در شبکه‌های اجتماعی و بسیاری از پادکست‌ها و...
مهم قدرت انتخاب است، این روزها اگر بتوانیم اولویت‌بندی کنیم، مسیر زندگی‌مان را انتخاب کنیم و درگیر جو غالب نشویم، می‌توانیم از تمام رسانه‌های موجود برای پیشرفت و دانستن و فهمیدن استفاده کنیم و در عین حال با آدم‌ها رفاقت عمیق‌تر و بهتری داشته بشیم.