گفتوگو با دکتر رضا ماحوزی، دانشیار پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی
مواجهه فیلسوفانه با حل مسائل جامعه
گفتوگو
ابونصر فارابی ملقب به «معلم ثانی» از نوابغی است که در زمانه حساس تاریخی ظهور کرد و توانست تأثیر عمیق و بسزایی در تفکر اندیشمندان بعد از خود بجا بگذارد. خلوص علمی فارابی و کنکاش و تلاش او و در عین حال متد عقلی او را میتوان از مهمترین دستاوردهای فارابی در حوزه علم و اندیشه قلمداد کرد. فارابی متفکری فراتر از زمان و جریان خاص و فیلسوفی است که فراتر از زمانه خود جلوه کرده است. برای آشنایی بیشتر درباره اندیشه فارابی و نگرش او به فلسفه گفتوگویی با دکتر رضا ماحوزی، استاد فلسفه و دانشیار پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم داشتهایم که در ادامه میخوانید.
تأثیر فارابی در تأسیس فلسفه اسلامی و بازشناسی فلسفه یونان چقدر است؟
شخصی مثل فارابی و اشخاص بعد از فارابی از عنوان «فلسفه اسلامی» استفاده نکردهاند. با این تمایز صریح که آنها فلسفه و فیلسوفان یونانی داشتند و بودند و ما فلسفه و فیلسوفان اسلامی داریم و هستیم. آنها مرزی را بین خودشان و دیگران قائل نبودند. اساساً در آن روزگار این مرزبندی نبود و آن فیلسوفان از جمله شخص فارابی خودشان را در ادامه یک جریان فلسفی متصور بودند که در سرزمینهای مختلفی وجود داشت. آنان بر این باور بودند که وجود فلسفه در سرزمینهای مختلف بدون خط و ارتباط نبوده است. فارابی آگاه بود که فلسفه یونانی از طریق فیلسوفان شمال آفریقا یعنی حوزه اسکندریه در مصر و حوزه ایران قبل و بعد از اسلام به وی رسیده است.
فارابی در خراسان از طریق استادان مسیحی و برخی از استادان حوزه فلسفه با این تفکرات آشنا شد. وی برای آشنایی و استفاده از محضر استادان بیشتر راهی بغداد شده و در امالقرای فلسفی روزگار خود مستقر و بعد از شاگردی و تحمل مرارتهای بسیار، استاد میشود و شاگردپروری میکند. این نگاه را بعد از فارابی هم داریم.
این مرزگذاریها که امروزه بهعنوان فلسفه غرب، اسلامی و یونانی میشناسیم، اساساً در دنیای قدیم معتبر نبود. این زمینه ارتباطی و بینش جهانی به فارابی اجازه میداد که بتواند از آثار اندیشمندان مختلف استفاده کند؛ اندیشمندانی که در مناطق مختلف و در قلمروی پیرامونی پراکنده بودند. در حوزه خراسان، فارابی میراثدار تفکر مانوی و زرتشتی بود و بعداً با ظهور اسلام، گفتوگوی دینی، کلامی، علمی و فلسفی در خراسان بزرگ باعث شد او بهعنوان فردی دانشجو و دانشدوست و عقلگرا و علاقهمند به مباحث عقلی و بهعنوان شخصیتی جوینده دانش هویت یابد و فلز وجود او در این مرحله با شاکله عقلانیت ضرب بخورد.
فارابی از جمله فلاسفهای است که برای رسیدن به پاسخ سؤالات خود و دستیابی به اندیشه سایر فلاسفه ملل مختلف، راهی سفر شد. فارابی جویای دانش و حکمت بود و رنج سفر را با امکانات آن موقع از منطقه ماوراءالنهر به بینالنهرین در بغداد و دمشق و به مصر به جان خرید و پای درس آدمهای بزرگ نشست و نظام فکری خود را با دقتها و تأملات بسیار ساخت. او سپس این نظام فکری را تدریس کرد و شاگردهایی را تربیت کرد تا این چراغ را روشن نگه دارد و آنها آن را به منزل بعد برسانند.
بزرگترین میراث فارابی چیست؟
جستوجوگری فارابی معروف است. او با باز کردن چشمان خود روی افکار ملل مختلف هندی ، ایرانی ، یونانی و مصری و همچنین با تماسی متأملانه با ادیان مختلف از زرتشتی و مانوی تا اسلام و مسیحیت و... و افکار عرفانی و فلسفی و کلامی مسلمانان و مسیحیان و یهودیان، اندیشه خود را شکل داد. همه اینها نشان از این دارد که فارابی مسألههای موردنظر خود را فراتر از پاسخهای درون دینی ، زبانی ، قومی و فکری دنبال کرده است.
تفکر وی، به تعبیر دیگر، محدود به قوم یا دین خاصی نیست. او بهدنبال نوعی از عقلانیت است که میتواند بین ملل مختلف و ادیان و گرایشهای فکری، معقولیت داشته باشد. فارابی به کمک این نگاه از بالا و از بیرون توانست گفتوگوی این فرهنگها و ملتها را برقرار کند. این بزرگترین وجه تفکر فارابی است. از این منظر، سبک و روش فارابی برای آدمهای مختلف و ادوار مختلف چه دوران قدیم و چه الان و چه آینده قابلیت استفاده دارد.
فارابی بهعنوان استاد فلسفه چگونه راه خود را با پرورش دانشجویان و استادان بعدی ادامه داد؟
معلم بودن فارابی دو وجه دارد. در وجه اول، او معلمی است که طبق روال معمول معلمان، آنچه از پیشینیان آموخته را به شاگردان خویش منتقل کرده و شاگردپروری کرده و حتی در این راه ابتکاراتی نیز داشته است. وجه دوم، ناظر به معنای مؤلف بودن برای واژه معلم است. در این معنا، «معلم ثانی» خواندن فارابی به معنای کسی است که دستگاه فکری خود را متناسب با پرسشها و نیازهای زمانه ساخته است و در این راه آرا و افکار متعددی را به خدمت گرفته و آنها را در هیأتی جدید تألیف کرده است. فارابی به هر دو معنا معلم است. یعنی هم در معنای شاگردپروری و هم در معنای دوم که توانست افکار متعدد را چه ایرانی و غیر ایرانی و چه اسلامی و غیر اسلامی به میز گفتوگو دعوت کند و از دل این گفتوگوها دستگاه فکری جدید خود را در قالب سیستمی که «فلسفه فارابی» میخوانیم، معرفی کند.
برخی از پژوهشگران فلسفه درباره ساحتهای فکری خاص فارابی سخن میگویند. برخی او را در حوزه موسیقی و کلام تعریف میکنند و برخی اعتقاد دارند او در بعد سیاسی تعاریف دقیق و مشخصی برای ما به جا گذاشته است. آیا چنین مرزبندیهایی در مورد فارابی صدق میکند؟
نزد فارابی، فلسفه ساحتهای متعدد دارد و همه این ساحتها همدیگر را تکمیل میکنند و به هیچ عنوان نباید این دستگاه فکری را به یک وجه فکری خاص تقلیل داد. پروفسور محسن مهدی، استاد عراقی، وجه سیاسی فلسفه فارابی را برجسته کرده و چنین القا میکند که تمام فلسفه فارابی در خدمت نظریه سیاست او است. این تقریر اساساً به رویکرد فکری فارابی نمیخورد. در فلسفه فارابی با یک نوعی وجودشناسی، انسانشناسی، نظریه اخلاق، نظریه سیاسی و یک نوعی از زیبایی و هنر و علم سر و کار داریم که همه درهم تنیده هستند و با هم یک دستگاه فکری را میسازند و لذا نمیتوان یکی از چرخها و قطعههای این دستگاه را برداشت و این دستگاه همچون یک پیکره سازمند کار کند.
بنابراین نمیتوان بعدی را برجسته کرد و ابعاد دیگر را در خدمت این بعد دانست. همه اجزای فلسفه او در خدمت همدیگر هستند.
چرا فارابی در ساحت طبقهبندی علوم و اشراف به عرصههای متنوع علمی و بخصوص کلاننگری در میان اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان برتری دارد؟
من قائل به برتری فارابی به فیلسوفان بعد از او نیستم. فارابی از آن جهت که برای اولین بار زحماتی که در بغداد و خراسان و کارهایی که در حوزه اصفهان و شیراز و آذربایجان انجام شد را صورتبندی کرد و نقشه درخت علم و دانش را ترسیم کرد مبنی بر اینکه چه علومی ریشه و چه علومی ساقه و برگ و میوه هستند و ارتباط بین این علوم را ترسیم کرد، شایسته ستایش است. البته این کار خیلی ابتکاری هم نیست و قبلاً هم مورد بحث بود.
فارابی در ادامه زحمات قبلیها یک چنین تصویری را با زبانی که برای مسلمان آشنا باشد، انجام داده است. از این جهت، فارابی برای ما شخصیت محترمی است اما این بدان معنی نیست که او دقیقترین حرفها را زده و بعد از وی بقیه پشت سر او قرار دارند. از جهت تاریخی کار فارابی ارزشمند است و او در پازل رشد تاریخی فهم بشری جایگاه مطلوبی دارد.
طبق اذعان برخی اندیشمندان غربی اگر فارابی نبود، خط فلسفههای کلاسیک یونان مانند فلسفه افلاطون و ارسطو به درستی شناخته نمیشد. به نظر شما این عقیده درست است؟
مسلماً فارابی اولین فردی نیست که در تمدن اسلامی و در ایران به فلسفههای یونانی و مصری رجوع کرده است. قبل از او دارالترجمه کندی و در بیتالحکمه بسیاری از آثار فیلسوفان یونانی و مصری به عربی ترجمه شده بود. قبل از بیتالحکمه بغداد، مدرسه فلسفی در حوزه مرو در حوزه خراسان بزرگ شکل گرفته بود. در مدرسه علمی جندیشاپور نیز حوزه علوم انسانی وجود داشت و این فلسفهها که با اصول تفکر زرتشتی هم غریبه نبودند، تدریس میشدند.
اگر به نقش مترجمهای آثار فلسفی یونانی و مصری از زبان سریانی به زبان عربی توجه کنید، میبینید که این مترجمان قبلاً این آثار را خوانده بودند و مدرس آنها بودند. خانواده ابنمقفع و بختیشوع و بعداً خانوادههایی مثل برمکی که وارد دستگاه قدرت شدند به ترجمه آثار فلسفی یونانی پرداختند لذا فارابی اولین فردی نبود که در قلمرو اسلامی با فلسفههای یونانی و یونانیمآبی سر و کله زده است.
اگر فارابی نبود همچنان این علاقه ادامه پیدا میکرد و بالاخره یک نفر پیدا میشد که مثل فارابی و ابنسینا یا کمتر از ابنسینا بهصورت منسجم این آرا و آثار را در نسبت با هم خوانش کند و راهی برای ورود سیستماتیک به دنیای فلسفه برای مسلمانها و زبان عربی و فارسی جدید باز کند.
البته با این حرف نمیخواهم منکر تولد شخصی جایگزین فارابی شوم. از اینکه بگذریم، در آن دوره تاریخی فارابی یک شخصیت با ذکاوت و طرفدار گفتوگو و دور از تعصب بود و فرصت تاریخی مناسبی را پیدا کرد تا با کتابهای متعدد سر و کله بزند و با استادان مختلف گفتوگو کند و بالاخره متناسب با بحرانهای زمانه، از جمله بحران خلافت و جدال میان عباسیان و فاطمیان و اسماعیلیان در قلمرو گستره اسلامی در سه قاره اروپا و آفریقا و آسیا، نظام فکری خود را بسازد. اداره قلمرو به این بزرگی نیازمند دانش و نظریه بود مبنی بر اینکه حاکم چه ویژگیهایی داشته باشد و چطور خانواده و جامعه را در نسبت با هم و با حکومت تنظیم کنیم.
فارابی سعی داشت یک دستگاه فکری را بسازد که نیاز روز را از زوایای مختلف ببیند، تحلیل کند و برای آن راهحل ارائه دهد.
فارابی در این دوره متلاطم و پر از بحرانهای مختلف در چه راستایی تلاش کرد؟ او سعی در خلق چه تفکری داشت؟
فارابی سعی کرد در مقام فیلسوف، کلیت قلمرو اسلامی را در تفکر خود موردنظر قرار دهد و بخشهای مختلف فرهنگی، اقتصادی ، سیاسی و فرهنگی تمدن جدید اسلامی را در نظر بگیرد. او همچنین توضیح میدهد حاکم جامعه و افراد در دو سطح جامعه و خانواده، باید به هم متصل و مرتبط شوند و در نتیجه اتحاد آنها، الگوی عقلانی قدرتی شکل بگیرد که میتواند از ظرفیتهای متنوع و متکثر خود بهرهمند شود. این کار فارابی عین دغدغه افلاطون بعد از کشته شدن سقراط و وقوع بحرانهای متعدد فکری و اجتماعی و سیاسی آتن است مبنی بر اینکه حکومت باید چه شکلی داشته باشد و جامعه و وضعیت قوانین ناظر به اقتصاد و هنر و زیبایی چگونه باشد.
عیناً میبینیم همان دغدغههای افلاطون در فلسفه فارابی هم حضور دارد. او هم بهدنبال راهحلی برای خروج از بحرانهای اجتماعی و سیاسی و رشد ایمانگرایی منهای عقلانیت در سطح جامعه است.
تفاوت اندیشههای فارابی و افلاطون در چیست؟
تفاوت تفکرات افلاطون و فارابی در مسائل سرزمینی، فرهنگی و اجتماعی است. اینطور نیست که الگوی افلاطون عیناً مورد استفاده فارابی قرار گرفته باشد. فارابی الگوی ویژه خود را مطرح کرده، هرچند مسأله او همان مسأله افلاطون است.
او بهدنبال «ترسیم الگویی از مدیریت اجتماعی» است که در آن به کمک معیارهای عقلی، ضمن حصول سعادت، آدمیان و مردم شهر و جامعه کمترین رنج ممکن را ببرند.
این مسأله خیلی مهم است که محدودیتهای زمان خود را بشناسیم و در این زندگی کمترین رنج ممکن را متقبل شویم. به نظرم این همان خرد و خردورزی است که در آثار افلاطون و فارابی جا به جا به زبان درآمده و سطوح خانوادگی، اجتماعی و سیاسی دارد.
ما امروز چه نسبتی با فارابی داریم و از او چه میآموزیم؟
این پرسش مهمی است. اینکه بدانیم بازخوانی آرای فارابی چه فایدههایی دارد. به نظرم این خوانش دو فایده بهدنبال دارد: اول روش فارابی برای فلسفیدن است.
این روش دو سویه دارد. فارابی سعی میکند فلسفه را برای فلسفه به خدمت نگیرد و به جای آن، فلسفه را برای حل مشکلات زمانه به خدمت گیرد.
فیلسوف زمانی مؤثر میشود و حرفهایش در زمان خود و بعدها مؤثر میافتد که ببیند اساساً اصلیترین مسائل جامعه چیست و آنها را چگونه میتوان صورتبندی و تقریر کرد؟ یک فیلسوف صادقانه به این مواجهه روی میآورد. فارابی چنین کرد و از این جهت میتواند برای ما درسآموز باشد. اگر فارابی با مسائل زمانه خودش ارتباط نگرفته بود، فلسفه او چیزی بیش از تفریح و تفنن نبود.
بحث دوم در رویکرد گفتوگومحور فارابی با افکار دیگران است.
اگر مثل فارابی قائل باشید که تفکر و عقلانیت امری منتشر و توزیع شده در سرزمینهای مختلف و نزد آدمهای مختلف است و چنین نیست که بهترین تقریر از حقیقت و حقایق متعلق به مرز و طایفه ما باشد، بلکه این دانش و عقلانیت در زمانهای متعدد توسط آدمهای مختلف بهوجود آمدهاند، آنهم آدمهایی که برداشت خود را از وقایع و حقایق داشته و دارند، آنگاه فیلسوفانه ذهن خود را باز نگه میداریم تا تقریرها و تبیینها را از این آدمها و دانشمندان ازمنه و امکنه مختلف بشنویم و متناسب با مسائل و پرسشهای محلی به آن افکار رجوع کرده و با آنها وارد گفتوگو شویم.
فارابی مترجم نیست که گرفتار «سندروم نقل» شده باشد. او نمیگوید افلاطون اینگونه گفت و زرتشت آنگونه گفت و بنابراین چون آنان گفتند خوب است که ما هم مقلد آنها باشیم. فارابی سعی میکند با متفکران سرزمینهای مختلف وارد گفتوگو شود.
برای ما ایرانیها که این روزها نیازمند تفکر بیشتر و گفتوگوهای مستمر و مؤثر هستیم، روش فارابی میتواند حرفهای نغزی در روش تأمل و پژوهش برای ما داشته باشد.
وجه دوم که خیلی مهم است آن که فارابی سعی میکند میدان دعواهای درون سرزمینی را به دقت شناسایی کند. ما در صد سال اخیر زیاد دیدهایم که یک عده طرفدار تفکرات بلشویکی روسی و یک عده طرفدار تفکرات فرانسوی و یک عده طرفدار تفکر امریکایی و یک عده هم طرفدار تفکرات هزار سال قبل ایرانی و اسلامی شده و در این راه چنان سعایت ورزیده که حسد دیگران را برانگیختهاند.
فارابی در زمانه خود دعواهای مختلف را خوب شناسایی کرد و سعی کرد طرف دعوا نباشد و بلکه سعی کرده از بیرون آنها را شناسایی کند و یک راهحل عقلانی فراتر از آن دعواها ارائه دهد. فارابی متفکری فراتر از زمان و جریان خاص است. فارابی فیلسوف جهان است. او فیلسوفی است که فراتر از قوم و دین و زمانه خود جلوه کرده است. ما نیز لازم است در سطح سیاستگذاری کلان، دعواها و مسائل درونسرزمینی و برونسرزمینی خود را بهصورت دقیق شناسایی کنیم و فراتر از ایسمها و فیلها (طرفداریها) مسیر آینده کشور را ترسیم کنیم.
بــــرش
فارابی گرفتار «سندروم نقل» نشد
فارابی مترجم نیست که گرفتار «سندروم نقل» شده باشد. او نمیگوید افلاطون اینگونه گفت و زرتشت آنگونه گفت و بنابراین چون آنها گفتند خوب است که ما هم مقلد آنها باشیم. فارابی سعی میکند با متفکران سرزمینهای مختلف وارد گفتوگو شود.
برای ما ایرانیها که این روزها نیازمند تفکر بیشتر و گفتوگوهای مستمر و مؤثر هستیم، روش فارابی میتواند حرفهای نغزی در روش تأمل و پژوهش برای ما داشته باشد.