روابط تنیده بختیار با آمریکا
شاپور بختیار، آخرین نخستوزیری که از دست شاه حکم صدارت دولت را دریافت کرد؛ اما در حقیقت بخشی از راه حل بلوک غرب، برای ممانعت از پیروزی انقلابی بود که میتوانست خطری برای هژمونی آنها در منطقه باشد. جدای از اسنادی که نشان دهنده ارتباط بختیار از مهر 1357 با سفارت امریکاست؛ در اطراف او افرادی بودند که ارتباط مستحکمی با امریکا داشتند. به عنوان مثال اسناد لانه جاسوسی نشان میدهد عبدالرحمن برومند با اسم رمز اس. دی. استی از سال 1336 با سفارت امریکا در تهران ارتباط برقرار و به جاسوسی مشغول گردید. (شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک، ص 190)
محمدمهدی اسلامی
پژوهشگر
توطئهگران تبعیدی
پیروزی انقلاب اسلامی اگرچه مانع از تداوم صدارت بختیار شد؛ اما او تلاش داشت تا نظر طرف امریکایی را برای کودتا به سوی خویش جلب کند. در مجموعه اسناد لانه جاسوسی، سندهای متعددی از نقش شاپور بختیار در انجام توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران به چشم میخورد. در یکی از این اسناد به تاریخ ۶ سپتامبر ۱۹۷۹ (۱۵ شهریور ۱۳۵۸) که از سفارت امریکا در تهران به وزارت امور خارجه آن کشور مخابره شده، زیر عنوان «توطئهگران تبعیدی» آمده است: «رو آمدن شاپور بختیار در پاریس و شایعات مداوم درباره چند ایرانی که در توطئه برای برانداختن رژیم اسلامی آیتالله خمینی فعالانه کوشش میکنند این هوس را ایجاد میکند که در این مهاجران سیاسی میتوان راه حلی را برای اوضاع ایران که به نظر ایالات متحده ناخوشایند است، یافت. امریکاییها میتوانند با بختیار وقتی به روانی به زبان غرب صحبت میکند، کنار بیایند.»
یک سند لانه جاسوسی با طبقهبندی «خیلی محرمانه» و به تاریخ ۱۵ اکتبر ۱۹۷۹ (۲۳ مهر ۱۳۵۸) پس از ارائه فهرستی از شخصیتها و گروههای سیاسی خارج از ایران که سرگرم برنامهریزی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران هستند، به تلاش شاپور بختیار برای ایجاد هماهنگی میان آنان اشاره کرده است.
ارتباط با سیا
یکی از اسناد لانه جاسوسی حاوی درخواست شاپور بختیار از سازمان سیا برای تأمین مالی وی و گروهش میباشد. امریکا فردی را با نام رمز پ/1 معرفی میکند و بختیار استقبال میکند. در سندی با تاریخ 28 مهر 1358 و با عنوان: «هشدار ـ شامل منابع و شیوههاى اطلاعاتى است» چنین میخوانیم: «بنا به اظهارات پ/1 بختیار با وى تماس گرفته و از او خواسته که ملاقاتى بین او(بختیار) و مقامات عالیرتبه دولت امریکا یا سیا ترتیب دهد. ما پیام بختیار را خیلى صادقانه به حساب آوردیم. او از مشکلاتى که باید با منابع بسیار محدود بر آنها غلبه نماید، آگاه است. او راحت اعتراف مىکند که نهضتى به آن معناى واقعی ندارد و فقط در مراحل طرحریزى اولیه است. معذالک او امیدها دارد.»
ناصر رکنی یکی از عوامل بختیار و از اعضای اصلی کودتای نوژه میگوید: «در پانزدهم اسفند 58 که قرار بود دکتر بختیار به ایران بیاید، قرار بود که به تبریز یا خوزستان برود. اگر تبریز در جریان اقدامات حزب خلق مسلمان تصرف میشد و نیروی زمینی و پایگاه هوایی آنجا تبعیت میکرد، بختیار به آنجا وارد میشد و آذربایجان را به عنوان ایران آزاد اعلام مینمود. البته آذربایجان به علت نزدیکی با مرز شوروی و حساسیت روسها به آن از لحاظ جمهوریهای مسلماننشین خودش در مرحله دوم بود. مرحله اول خوزستان بود که قرار بود با یک تهاجم گسترده هوایی و زمینی توسط عراق و مصر تصرف شده و به عنوان ایران آزاد اعلام و در اختیار بختیار قرار گیرد.»
کودتای نقاب
در آذر 1359، انجام کودتایی به دستور امریکا در برنامه شاهپور بختیار (از رهبران جبهه ملی و آخرین نخستوزیر رژیم شاهنشاهی) و عوامل داخلی و بیرونیاش قرار گرفت. آغاز کودتا از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان برنامهریزی شده بود و به همین دلیل پس از کشف و سرکوب به «کودتای نوژه» شهرت یافت، اگرچه اسم حقیقی آن «کودتای نقاب» بود. سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (CIA) به «کودتای نوژه» امید زیادی بسته بود و اهمیت آن را بیش از تجاوز نظامی صدام ارزیابی میکرد. یک سند فوق محرمانه در میان اسناد لانه جاسوسی وجود دارد که به همکاری پنهان شاپور بختیار با رژیم بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران اشاره کرده است. به تازگی اسناد بیشتری نیز در این خصوص از دستگاه اطلاعاتی انگلستان منتشر شده است. به گفته عوامل «کودتای نوژه» مدتی بر سر تقدم «کودتای نوژه» یا آغاز جنگ تحمیلی بحث شد و سرانجام، بعد از سفر بنیعامری(از عناصرکودتا) به پاریس در اسفندماه، این طرح (آغاز جنگ تحمیلی) در «تقدم 2» قرار گرفت و «تقدم 1» به کودتا داده شد.
هماهنگیها
برای کودتای نقاب
این کودتا، از لحاظ تجهیزات نظامی که قرار بود از داخل و خارج در جریان آن به کار گرفته شود به نحوی طرحریزی شده که سیا موفقیت آن را قطعی میدانست. از این رو حتی اعلامیه پیروزی آن نیز آماده شده و خانهای نیز برای انتقال شریعتمداری به تهران اجاره شده بود. شریعتمداری باید در این خانه مستقر میشد و به عنوان «رهبر مذهبی» کودتا، آن را تأیید میکرد.
یکی از سران کودتا در دادگاه انقلاب، نقش سازمان سیا و ارتجاع عرب و جریانهای سیاسی راست مرتبط با کودتا را چنین توضیح میدهد: «دو الی سه ماه بعد از پیروزی انقلاب اولین تماس بین مأمورین «سیا» و یکی از دوستان بنیعامری در اروپا برقرار شد و آنها بنیعامری را در خط بختیار قرار دادند. تمام هماهنگیهای لازم بین کشورهای عضو بازار مشترک اروپا و ستاد بختیار در پاریس از طریق سیا انجام گرفت...» وی از هماهنگی بین اسرائیل و کشورهای منطقه نظیر عربستان، مصر و عراق توسط نماینده سیا که در دفتر دکتر بختیار در پاریس مستقر بود، یاد کرده است و اینکه تأمین هزینههای مادی از این طریق هماهنگ میشد که از آن جمله یک چک ده میلیون دلاری عربستان سعودی بود. شناسایی افراد مخالف در کشور یا در خارج از کشور و معرفی آنها به بختیار انجام شد از جمله پالیزبان که در یکی از دهات عراق مخفی بود، توسط سازمان جاسوسی اسرائیل شناسایی و معرفی و هماهنگی لازم بین او و بختیار انجام شد.
وی میافزاید: «آقای مهندس قاضی در جواب ایشان (در جواب تیمسار محققی) گفتند که ما با روحانیت پیشرفت خوبی داشتهایم و توانستهایم به توافق برسیم، مثلاً با آقای شریعتمداری. با پسر ایشان وارد صحبت شدیم، پسرشان از جانب آقای شریعتمداری قول همهگونه همکاری را دادند؛ حتی منزلی در حوالی یوسفآباد برای ایشان اجاره کرده و قرار بود که ایشان بلافاصله به تهران منتقل بشوند... تا اینکه زمان به اصطلاح آماده شود، و مکان آماده شود، رادیو و تلویزیون تصرف بشود که یا ایشان مستقیماً خودشان از رادیو و تلویزیون صحبت بکنند یا اینکه نوار و اعلامیهشان پخش شود و از ایشان کمک گرفته شود.» (کیهان هوایی، 25 تیر 1365)
مهندس اسفندیار درویش، مشاور صنعتی ریاست جمهوری، به همراه افرادی که از دیدگاه ما کاملاً مشخص میباشند، در کودتای نافرجام نوژه نقش فعال داشته با منوچهر قربانیفر، سرشاخه مالی کودتاچیان همکاری نزدیک دارد و قبل و بعد از کودتا میلیونها تومان پول رد و بدل کرده است. منوچهر قربانیفر از سال 1974 جزو منابع سازمان «سیا» بود.
سران کودتا از طریق بختیار با «کومهله» و «حزب دموکرات» نیز تماس گرفته و بختیار در جریان ملاقاتهای متعدد با قاسملو و عزالدین حسینی موافقت آنها را جلب کرده بود؛ حتی بخشی از تیم کودتا که در زمان حادثه شناسایی نشدند و مأمور به اشغال سازمان صدا و سیما بودند، در اواخر مرداد ۱۳۶۱ دستگیر شدند که به عضویت خود در سازمان کومله اعتراف کردند.
کودتاچیان با جریانهای سیاسی دیگر نیز مصالحه کرده بودند. به عنوان مثال طبق اسناد و مدارکی که بدست آمده، تماسهایی میان کودتاگران و موسی خیابانی صورت گرفته بود و ضمن پیشنهادی که رهبران کودتا به سازمان مجاهدین داده بودند، موافقت شده بود که سازمان مجاهدین در مقابل پستی که به مسعود رجوی واگذار میشود، به نفع کودتاگران از موضعگیری در مقابل عمل کودتا خود را کنار بکشد. (کیهان هوایی، 25 تیر 1365)
دیگر اسناد و مدارک کشف شده حاکی از آن بود که احمد روناس و منوچهر مسعودی (مشاور حقوقی بنیصدر) محور ارتباط بنیصدر و دفتر وی با بختیار و گروه به اصلاح اپوزیسیون بودند. احمد روناس از اعضای کنفدراسیون (دانشجویان خارج از کشور) بود که بعد از انقلاب به ایران رفت و آمد داشت.
هدف: جماران
عملیات کودتا قرار بود به طور همزمان در تهران و سایر شهرهای بزرگ به اجرا درآید و اماکنی با هواپیماها بمباران شود. بنا بود کودتاگران در این بمباران از بمبهای خوشهای و آتشزا استفاده کنند. آنان در حدود 30 فروند هواپیما، 60 نفر خلبان و حدود 500 نفر افراد فنی و نظامی را برای شرکت در عملیات آماده کرده بودند. برخی از عناصر دستگیر شده، اهداف تعیین شده برای بمباران در تهران را به این ترتیب نام بردند: بیت امام در جماران، فرودگاه مهرآباد، مقر نخستوزیری، ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، ستاد مرکزی کمیته انقلاب اسلامی، پادگان ولی عصر(عج)، پادگان امام حسین(ع)، پادگان خلیج، کمیته انقلاب اسلامی منطقه 9، کمیته انقلاب اسلامی منطقه 4، کاخ سعدآباد (چون آنجا را انبار مهمات میدانستند) و پادگان نوجوانان در لویزان.
به گفته همه افراد دستگیر شده از جمله تیمسار محققی، «بیت امام» نخستین و مهمترین هدفی بود که باید بلافاصله بمباران میشد. حمله به بیت امام مرکز ثقل کودتا را تشکیل میداد و به معنای به دست آوردن کلید پیروزی کودتا بود. برای سران کودتا کاملاً مشخص بود تا زمانی که امام زنده است، مردم با یک کلمه ایشان به خیابانها ریخته و عمل کودتا را عقیم خواهند کرد... به همین جهت از بین بردن امام یکی از مهمترین هدفهای کودتا بود و برای اجرای آن بیش از سایر هدفها، هواپیما و مهمات سنگین در نظر گرفته شده بود.
«رضا مرزبان» که از عناصر ستاد سیاسی بختیار بوده و در اواسط بهمن ماه 1358 به پاریس عزیمت کرد تا بختیار را در جریان تحولات ایران قرار دهد، اظهار میدارد: «من از ایشان (بختیار) و جواد خادم خواستم به من نیم ساعت فرصت بدهند تا آنها را از وضع کشور و آنچه از نزدیک شاهد آن بودهام، آگاه کنم و سپس شروع کردم به تفسیر درباره جو سیاسی موجود مملکت، وضعیت نیروهای سیاسی دستاندرکار مثل حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین خلق، فداییان خلق، حزب توده، سازمان پیکار و گروههای مختلف. سپس به وضعیت پوسیده جبهه ملی و احزاب وابسته به آن پرداختم و اینکه در تهران به کمک دوستان خیلی سعی کردیم یک جبهه ملی فعال و دربرگیرنده نسل جوان ایجاد کنیم اما به هر در که زدیم به سنگ خورد... سپس برای ایشان شرح دادم که مسأله گروگانگیری روی اقتصاد ایران اثر گذاشته و اثراتش در بهار آینده (1359) شدیدتر میشود. بخصوص که کشورهای دوست امریکا ممکن است عکسالعمل نشان دهند... در مورد پاکسازی در ارتش نیز صحبت کردم و اینکه ارتش به شدت لطمه خورده است. سپس به وضع عراق پرداختم و اینکه صدام از قرارداد 1975 و شکست 1973 سخت شرمزده است و ممکن است از ضعف ارتش ایران بهرهبرداری کند و...»
در پی سفر مرزبان به پاریس و اطلاع بختیار از شرایط تازه کشور، بنی عامری نیز در روز پانزدهم اسفند ایران را به قصد فرانسه ترک کرد. او در پاریس به اعضای ستاد نظامی بختیار یعنی تیمسار امیر فضلی (رئیس هواپیمایی ملی در دولت شریف امامی) و سرهنگ بای احمدی و پالیزبان و نیز با خود بختیار، جواد خادم و... ملاقات و گفتوگو کرد.
گزارش بنیعامری از تدارکات فراهم شده در نیروهای مسلح، مکمل تحلیل مرزبان از وضعیت آسیبپذیر جمهوری اسلامی شد و ستاد بختیار را به این نتیجه رساند که در بهار آینده (1359) این «تزلزل» در اوج است و چون از یک سو جمهوری اسلامی در بعد داخلی رو به فرسایش است و در بعد خارجی با فشارهای سنگین سیاسی و اقتصادی ناتو و امریکا و خطر نظامی رژیم عراق مواجه است و از سوی دیگر زمینههایی نیز بین برخی از نظامیان و «رجال» سیاسی و تعدادی از روحانیون فراهم آمده، لازم است طرح اول تا نتیجه انجام «کار بزرگ» به بوته تعویق سپرده شود. کم و کیف «کار بزرگ» به واسطه فرار قادسی (از مسئولان کودتا) از ایران همچنان پوشیده ماند ولی پس از شکست ماجرای طبس و متعاقب ملاقات سفرای امریکا و انگلیس در پاریس با بختیار برای کودتا، ضربالاجل آن تعیین گردید. البته حق تقدم کودتا نسبت به طرحهای دیگر از قبیل حمله عراق به ایران و تصرف خوزستان و اعلام «ایران آزاد»، پس از مسافرت بنیعامری به پاریس در 15 اسفند 1358، مشخص شده بود و در تصویب اولویت کودتا نظرات نمایندگان «سیا»ی امریکا و «موساد» اسرائیل و «استخبارات» عراق نقش مهمی داشت.
وظیفه سه نماینده مذکور به ترتیب عبارت بود از: هماهنگی برنامههای ستاد بختیار با سیاستهای امریکا، قراردادن تجربیات جنگی برقآسای رژیم اشغالگر قدس و بهرهجویی از نیروهای هوایی در ضربات نخست تهاجم توسط گروه نظامی ستاد و ایجاد هماهنگی میان ستاد کودتا و نیروهای پالیزبان و طرحهای تجاوزگرانه رژیم عراق.
افشای کودتا
3 روز مانده به موعد کودتا یکی از خلبانان که برای همکاری انتخاب شده بود، در تهران با سروان حمید نعمتی ملاقات میکند که حمید نعمتی به او میگوید مأموریت تو بمباران بیت امام(ره) است و ما میتوانیم تا 5 میلیون نفر را بکشیم. خلبان یاد شده در مقابل نوع مأموریت و وسعت کشتار مردم غافلگیر و مردد شد، اما بهدلیل ترس از سران کودتا نمیدانست چه باید کند.
وی پس از خروج از خانه حمید نعمتی، تشویش و نگرانی بر او مسلط شده و میخواست موضوع را با کسی در میان بگذارد. آن شب در خانه موضوع کودتا را با برادر و مادرش در میان میگذارد و مادر که به شدت ناراحت شده بود، پاسخ داد: تو نه تنها نباید این کار را بکنی، بلکه باید به انقلابیون خبر دهی و جلوی این کار را بگیری که اگر غیر از این باشد شیرم حلالت نیست.
این سخن مادر موجب شد در نخستین دقایق بامداد چهارشنبه خلبان یاد شده تصمیم خود را بگیرد و با پذیرش احتمال کشته شدن توسط سران کودتا، ماجرای کودتا را افشا کند.
او از خانه خارج میشود و پس از پرس و جوها و دوندگیهای مختلف، حدود اذان صبح منزل حضرت آیتالله خامنهای را یافته و خود را به آنجا میرساند. رهبر معظم انقلاب این واقعه را چنین تعریف میکنند: شبی حدود اذان صبح دیدم که در منزل ما را به شدت میزنند، من رفتم دیدم میگویند یک ارتشی آمده و با شما کار واجب دارد، دیدم یک نفر تکیه داده به دیوار، با حال کسل و آشفته و خسته سرش را فرو برده، گفتم شما با من کار دارید، بلند شد و گفت: بله گفتم: چکار دارید، گفت: کار واجبی دارم و فقط به خودتان میگویم... من به حرفش حساس شدم... احتمال این بود که سوءنیتی داشته باشد اما دیدم نمیشود به حرفش گوش نداد... یک جایی گوشه حیاط نشستیم... آثار بیخوابی و خیابانگردی و خستگی و هیجان در او پیدا بود. خلاصه آنچه گفت این بود که در پایگاه همدان اجتماعی تشکیل شده و تصمیمی بر کودتایی گرفته و پولهایی به افراد زیادی دادهاند، به خود من هم پول دادهاند... قرار است جماران و چند جای دیگر را بمباران کنیم، پرسیدم: کی قرار است این کودتا انجام شود، گفت: امشب.
چند ساعت پس از افشای کودتا به وسیله خلبان یاد شده، یکی از درجهداران تیپ 23 نوهد نیز به کمیته مستقر در اداره دوم ستاد مشترک مراجعه میکند و پس از افشای کودتا و اعتراف به اینکه قرار است به همراه عدهای دیگر در براندازی جمهوری اسلامی شرکت کند، یک پاکت حاوی بخشی از طرح عملیات کودتا را در اختیار کمیته فوق قرار میدهد، به این ترتیب به فاصله چند ساعت از سوی 2 عنصر جذب شده به کودتا، اقدام به ضد کودتا تبدیل میشود و انقلاب در برابر خطری که در چند قدمیاش کمین کرده بود، آگاه میشود.
با جمعبندی اطلاعات و تکمیل آن و با اطلاعاتی که از قبل جمعآوری شده بود، عملیات مقابله با کودتای قریب الوقوع، به سرعت در دو محور پارک لاله و پایگاه شهید نوژه طرحریزی شد. پارک لاله محل تجمع 40 تن از خلبانانی بود که قرار بود با اتوبوس به پایگاه هوایی نوژه بروند و به دیگر خلبانان کودتا بپیوندند. (کودتای نوژه، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی بهار 1384)
خنثی شدن کودتا
«کودتای نقاب» که بسیار پیشرفتهتر از کودتای 28 مرداد 1332 بود، در تاریخ 18 تیر ماه 1359 خنثی شد. اما «سیا» و «اینتلیجنس سرویس» از این شکست درس نگرفتند و به تلاشهای خود برای اجرای طرحهای براندازی دیگر ادامه دادند. در فاصله شکست «کودتای نوژه» تا «کودتای قطبزاده ـ شریعتمداری» (فروردین 1361)، یعنی در طول یک و نیم سال، سه توطئه کودتایی دیگر نیز به سرنوشت «نوژه» دچار شد. آن هم در شرایطی که اغتشاش و آشوب در سنندج، نقده، مریوان، پاوه، گنبد، زاهدان، خوزستان و... مکمل این کودتاها بود.
حجتالاسلام ریشهری، رئیس وقت دادگاه انقلاب ارتش، در گزارش مطبوعاتی خود گفت: «... اولین گروه براندازی «پارس» بود، که مخفف «پاسداران رژیم سلطنتی» است. دومین گروه براندازی «نمارا» بود و سومین گروه «نیما» نام داشت و چهارمین گروه که آقای قطبزاده نام آن را «نجات انقلاب ایران» گذارده بود. ارتباط تمامی این گروهها با واسطهیابی واسطه به سازمان جاسوسی «سیا» و شیطان بزرگ برمیگردد. طبق مدارکی که در دست است، شخصی به نام آرمین با نام مستعار «آرش» ضمن تماس با خانواده منحوس پهلوی در مصر و ژنرال علا در آن کشور گروه «پارس» را تشکیل میدهد، که اعضای این گروه حدود یکسال و نیم قبل دستگیر شدند. از اعضای این باند، مهاجری با قطبزاده تماس داشته است. پس از دستگیری این باند، متوجه توطئه باند و شبکه دیگری به نام «نمارا» شدیم. عامل ارتباطی این شبکه پزشکپور بود، که در تماس مستقیم با اسرائیل بود و رهبر آن سرهنگ رضازاده بود. بعد از دستگیری اینها شبکه دیگری به نام «نیما» کشف شد، که حدود یک ماه قبل برادران سپاه موفق به کشف این شبکه و دستگیری اعضایش شدند، که در این رابطه حدود 25 نفر شناسایی و دستگیر شدند. خط ارتباطی این شبکه با سازمان «سیا»، «جبهه ملی» و دکتر منوچهر شایگان بوده است. جالب این است که این افراد حتی کابینه خود را هم تشکیل داده بودند.
این طرحهای ناموفق کودتا برای «سیا» هزینههای بسیار سنگینی دربرداشت. در پی چنین شکستهای متوالی بود که «بنیاد هریتج» اعلام داشت: «انقلاب ایران خود را مستحکم کرده و مخالفین خود را در هم کوبیده تا حدی که یک انقلاب یا کودتا در آینده نزدیک غیرممکن است.»
آنچه قابل توجه است؛ طرح ثانویهای است که با شکست کودتا اجرا گردید. از یک سو عوامل نفوذی همچون کشمیری با بهانه پاکسازی ارتش، ضرباتی غیرمرتبط زدند که آن را تضعیف کرد و زمینه را برای حمله عراق فراهم ساخت و از سوی دیگر بختیار و عناصر اطلاعاتی فرانسه و... عراق را برای حمله به ایران تشویق کردند تا به گمان خویش، در مدتی کوتاه انقلاب متوقف شود.
پایگاه نوژه: مبدأ و محور عملیات
از نظر رهبران کودتا فتح تهران مساوی با پیروزی در سراسر کشور تلقی میشد و در این محاسبات با سقوط تهران مراکز نظامی ـ اداری سایر شهرها با توجه به ضرباتی که همزمان با عملیات تهران توسط شاخههای کودتا در سراسر کشور بر آنها وارد میشد و به تبعیت از تغییر قدرت در مرکز با رهبران کودتا اعلام همبستگی میکنند و مترصد اجرای فرمانهای «شورای نظامی» میشوند.
با این تصور طبیعیتر این بود که مبدأ و مرکز عملیات کودتا در تهران شناسایی میشد و نه در نزدیکی همدان. البته در طرح اولیه کودتا پایگاه یکم نیروی هوایی در مهرآباد بهعنوان مرکز ثقل کودتا انتخاب شده بود. اما بزرگترین نقطه قوت این پایگاه همان امتیازی بود که بزرگترین نقطه ضعف آن نیز محسوب میشد. پایگاه در تهران بود و این امتیاز بزرگی بود. اما این پایگاه در مناطق مسکونی محصور و در دسترس مردم بود و این ضعف بزرگی محسوب میگردید. کودتاگران از این بیم داشتند که در روز عملیات پس از پروازهای نخستین و بمباران اهداف تعیین شده مردم از هر سو به پایگاه هجوم برند و پس از خارج کردن پایگاه از دست محافظین در سطح باندها پراکنده شوند و امکان فرود و صعود را از هواپیماها بگیرند و کودتا با شکست مواجه شود. لذا آنان درصدد شناسایی پایگاهی برآمدند که:
1 ـ دارای هواپیما باشد.
2 ـ به تهران نزدیک باشد.
3 ـ خارج از شهر باشد.
4 ـ عناصر مستعد و قابل جذب داشته باشد.
5 ـ رهبران عملیات هوایی کودتا حداکثر آشنایی را با پرسنل و اماکن آن داشته باشند.
«پایگاه شهید نوژه» در آن زمان و در ارتباط با کودتاگران بهدلیل امتیازاتی که داشت برای اهداف کودتا مطلوب تشخیص داده شد. زیرا هم از نظر داشتن هواپیماهای قابل تجهیز به سلاح سنگین بر پایگاه مهرآباد برتری داشت و هم نزدیکترین پایگاه به تهران بود. از طرفی در 60 کیلومتری همدان قرار داشت و دور از دسترس مردم بود.
از جهتی دیگر سرتیپ خلبان آیت محققی، فرمانده پیشین پایگاه یکم مهرآباد، سپهبد سعید مهدیون، سروان نعمتی، سروان بیژن ایراننژاد، سروان یوسف پوررضایی و... در آنجا خدمت کرده و اماکن و پرسنل پایگاه را میشناختند.
قرار بود همزمان با پخش خبر بمباران جماران و دیگر مراکز نظامی و سیاسی و اعلام اسامی مراکز تخلیه شده در شمال غربی و غرب و جنوب و شرق ایران، نیروهای زیر وارد عمل میشدند؛ در آذربایجان شرقی بقایای «حزب جمهوری خلق مسلمان»، در آذربایجان غربی صنار و چنگیز مامدی، در باختران پالیزبان، در خوزستان بخشی از لشکر 92 زرهی اهواز به اضافه افراد خودفروخته عشایر به فرماندهی سرهنگ عزیز مرادی در اصفهان و در فارس باند خسرو قشقایی، در خراسان قسمتی از لشکر 77 پیاده مشهد و...