نگاهی تاریخی به قیام گوهرشاد

سد خونین مردم مقابل کشف حجاب

21 تیرماه سالروز واقعه قیام گوهرشاد است؛ قیامی‌ که منجر به شهادت تعدادی از افرادی شد که به خاطر یک هدف مقدس در یک مکان مقدس اجتماع کرده بودند. واقعه گوهرشاد ثابت می‌کند مردم پای اسلام چگونه تا پای جان خویش ایستادگی می‌کنند و مقابل کشف حجاب که به اسم مدرنیزه یا شبیه به اروپا شدن برای ضربه زدن به اسلام مطرح می‌شود، کوتاه نمی‌آیند. از زاویه دیگر واقعه گوهرشاد نشان می‌دهد مردم تا چه حد گوش به فرمان فقها و علمای اصیل هستند و هراسی برای مقاومت و حمایت از آنها ندارند. در متن پیش رو سعی شده تا با ریشه‌یابی زمینه‌های قیام، روند حوادث اتفاق افتاده در مسجد گوهرشاد مورد بازخوانی قرار گیرد.

صادق رخ فرد
دبیر گروه تاریخ

مقدمات کشف حجاب در ایران
جهت بررسی قیام گوهرشاد بایست ابتدا نگاهی اجمالی به زمینه‌های پیدایش کشف حجاب در زمان پهلوی اول داشته و آن گاه مراحل وقوع این جریان را که منجر به قیام مسجد گوهرشاد شد، مورد بررسی قرار دهیم.
با استقرار پایه‌های سلطنت پهلوی، رضاخان مدرنیته‌کردن و پیشرفت کشور را سرلوحه کارش قرار داده و پیشرفت غرب را به اشتباه در ورود زنان به جامعه و هرزگی آنان جست و لذا تمام سعی و تلاش خود را در این راه به کار برد. اما وی یک مسأله را در ایران فراموش کرده بود و آن هویت دینی و مذهبی مردم ایران و عدم سنخیت پیاده شدن افکار مغشوش وی در بین مردم جامعه ایران بود. پیش از این دو همسایه ایران یعنی افغانستان و ترکیه در این راه گام برداشته بودند و تا اندازه‌ای هم موفق شده بودند. امان‌الله‌خان پادشاه افغانستان و مصطفی کمال‌آتاتورک سعی کردند با برداشتن حجاب از زنان در اروپایی مآب‌کردن مملکت خود گام بردارند و کشور افغانستان اولین کشور اسلامی‌ بود که اقدام به کشف حجاب از بانوان کرد.
پادشاه افغانستان پس از مسافرتی به اروپا، در 1306 ه.ش در بازگشت به کشورش، به ایران آمد و با خانواده خود که لباس‌ها و کلاه‌های اروپایی پوشیده بودند در محافل رسمی ‌ظاهر گشت.«امیر افغانستان که برای گردش اروپا رفته است و خیلی پذیرایی شایان در همه جا از ایشان نمودند به ایران هم خواهند آمد....به قدر سی نفر مرد و زن افغانستانی همراه ایشان هستند. زن‌ها تماماً رو باز هستند. در تمام میهمانی‌ها ملکه را همراه خودش برده است، شاه و ملکه تماماً لباس اروپایی و کلاه‌های اروپایی داشتند» در نقلی این هیأت توسط رضاشاه به ایران دعوت شده بود تا پس از گردش آنها در ایران بازتاب بی‌حجابی آنها را در سطح کشور بسنجد و در صورت عدم اعتراض جامعه ایران به این مسأله، آن را بزودی در ایران پیاده سازد و در غیر این صورت، بی‌حجابی پادشاه افغانستان و هیأت همراه او را امری شخصی قلمداد کرده، خود را بی‌گناه جلوه دهد.
سوغات آنکارا
از سویی دیگر رضاخان پس از سفری ‌که به ترکیه داشت، ظواهر غربی را که آتاتورک در کشور پیاده کرده بود، از نزدیک مشاهده کرد و بسیار تحت تأثیر قرار گرفت به‌ طوری که طی نطقی در ترکیه، اظهار امیدواری کرد با رفع خرافات مذهبی درکشور، ایران هم بتواند چون ترکیه مراحل ترقی را بپیماید.«به واسطه برداشتن خرافات مذهبی در مدت سلطنت من امیدواریم که هر دو ملت بعد از این با هم با یک روح صمیمیت متقابل دست در دست داده، منازل سعادت و ترقی را طی خواهند کرد.» پس از این مسافرت بود که رضاخان در مسیر تأسی صرف و تشبیه به اروپایی شدن بیش از پیش مصمم‌تر شد، چنانچه طی نطقی دیگر در موقع شرفیابی وکلای مجلس شورای ملی، در جواب یکی از وکلا که ایران را مترقی‌تر از ترکیه دانست، این چنین بیان‌ کرد:«من ترکیه را دیدم در چهار دیوار زینت و صفای طبیعی بساط خودنمایی شما می‌خواهید به این اظهار نگذارید ایران جلو برود، کوشش من این است که ایران را در طریق ترقی و قبول تمدن جدید وارد کنم....» پس از این قضایا بود که رضاخان متحول شد چنانچه پس از مشاهده دستجات منظم دختر و پسری که در ترکیه از مقابل او رژه رفتند، چون به ایران بازگشت دستور داد که دختران و پسران در مراسم رژه‌ها شرکت کنند و جهت تشویق محصلان در امور پیشاهنگی، ریاست آن را برعهده ولیعهد ‌گذارد.
در اغلب اوقات او از کشف حجاب و آزادی زنان سخن رانده چنانچه روزی هیأت دولت را احضار و بیان ‌کرد:«ما باید صورتاً و سنتاً غربی بشویم و باید در قدم اول کلاه‌ها تبدیل به شاپو بشود و پس فردا که افتتاح مجلس شورا است همه باید با شاپو حاضر شوند و در مجالس کلاه را به عادت غربی‌ها باید بردارند و نیز باید شروع به رفع حجاب زن‌ها نمود و چون برای عامه مردم دفعتاً مشکل است اقدام نمایند شما وزرا و معاونین باید پیش قدم بشوید...» در همین راستا طی دستوری به علی اصغر حکمت، وزیر فرهنگ دستور ‌داد تا در مدارس دخترانه، معلمان و دختران بدون حجاب ظاهر گردند و در صورت امتناع از ورود آنها به مدارس جلوگیری کنند. بر همین اساس است که مهدی قلی هدایت کشف حجاب را سوغات آنکارا می‌داند.
رضاخان در تصمیم خود قاطع بود، اما جهت سنجش افکار عمومی‌ مردم بخصوص طیف مذهبی جامعه، قبل از کشف حجاب دست به اقداماتی زد. ابتدا ممنوعیت پوشیدن لباس روحانیت و بساط لباس متحدالشکل و کلاه پهلوی مطرح شد چنانچه تنها عده معدودی از علما جواز پوشیدن لباس را داشتند. پس از مدتی کلاه یک لبه یا همان کلاه پهلوی که استفاده از آن در سطح جامعه متداول بود، منسوخ و طی دستوری اعلام شد که مردان بایست از کلاه شاپو که تمام لبه بود، استفاده کنند. البته رضاشاه جهت اطمینان دست به اقدام زیرکانه‌ای زد چنانچه تبدیل کلاه پهلوی به کلاه شاپو را جهت حفظ کارگران از گرمای آفتاب اعلام کرد و طی نامه‌ای به وزارت داخله دستور اجرای آن را صادر کرد. این جایگزینی کلاه هم از سوغاتی‌های ترکیه بود چرا که ترک‌ها پس از تغییر رژیم، کلاه فینه را تبدیل به شاپو کرده بودند.
دلایل رضاشاه در انجام کلیه این اقدامات، این بود که نبایست بین ایرانی‌ها با اروپائیان هیچگونه اختلافی باشد و آنها بدانند که تفاوت بین ایرانیان و اروپائیان جز همین کلاه و لباس چیزی نیست. حاج مهدی قلی هدایت بیان می‌کند که «در ملاقات روزی شاه کلاه مرا برداشت و گفت حالا این چطور است؟ گفتم فی‌الجمله از آفتاب و باران حفظ می‌کند اما آن کلاه که داشتیم اسمش بهتر بود. آشفته چند قدمی ‌حرکت فرمودند گفتند آخر من می‌خواهم همرنگ شویم تا ما را مسخره نکنند»
اولین اعتراضات به کشف‌حجاب در کشور
برگزاری جشن شیراز با حضور علی اصغر حکمت در 13 فروردین 1314ه.ش و پایکوبی تعدادی از دختران بی‌حجاب در این جشن نگرانی علما و طیف مذهبی را به‌دنبال داشت. در اولین اقدام حسام‌الدین فال اسیری از علمای شیراز به برگزاری چنین مراسمی‌ اعتراض کرده و آن را از مظاهر بی‌دینی در جامعه دانست. اعتراض او باعث شد تا بلافاصله زندانی ‌گردد.
بی‌حرمتی به یک عالم دینی و حبس وی، موجی از اعتراضات را در کشور بویژه در حوزه‌های علمیه قم، مشهد و تبریز در پی داشت. در تبریز دو مرجع عالیقدر، سید ابوالحسن انگجی و میرزا صادق آقا به تغییر لباس و کلاه شاپو اعتراض و به سمنان تبعید ‌گردیدند. اما از جمله مکان‌هایی که کشف حجاب باعث اعتراضات شدید شد، شهر مقدس مشهد بود که منجر به قیام مسجد گوهرشاد شد.«در مشهد هم که دستور تغییر لباس رسیده بود و خبر جشن شیراز و گرفتاری فال اسیری و تبعید دو نفر از علمای تبریز منعکس گردیده بود، غوغایی برپا کرده و مراجع روحانی را سخت ناراحت نمود. جلساتی برای بحث و گفت‌و‌گو درباره تغییر لباس و سختگیری‌هایی که درباره معممین بموقع اجرا گذارده بودند تشکیل می‌گردد. در این جلسات که آیت‌الله حاج آقا حسین قمی‌ و آیت‌الله سید یونس اردبیلی و آقازاده فرزند آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و جمعی دیگر از علما و مدرسین درجه اول مشهد شرکت‌ داشتند، مسأله تغییر لباس مطرح و اظهار عقیده می‌کنند که دنباله تغییر لباس به برداشتن حجاب منتهی خواهد گردید و باید با شدت از آن جلوگیری نمایند.» تا این زمان برخی از علما معتقد بودند که کارهای صورت گرفته بدون اطلاع شاه بوده و ایشان مخالف این اعمال ضد دینی بوده و هستند، اما علی اصغر حکمت طی نطقی در میدان جلالیه تهران با حضور رئیس الوزراء (ذکاء الملک) به‌طور آشکار اعلام می‌کند که گمان مردم مبنی بر عدم آگاهی رضاشاه از جشن شیراز و خود سرانه بودن این حادثه اشتباه محض است. در این نطق حکمت وقوع این حادثه را مستقیماً به دستور شخص رضاشاه می‌داند.
اسلام فدایی می‌خواهد
این اظهارات و وقوع این حوادث در کشور پس از درج در مطبوعات در سطح شهر مشهد هم انتشار یافت. آیت‌الله سید عبدالله شیرازی که در این زمان در مشهد حضور داشته و از نزدیک شاهد وقایع بوده است، بیان می‌کند که چون روزنامه حاوی درج این مطالب به مشهد برای آیت‌الله حسین قمی‌ ارسال شد. ایشان پس از مطالعه این اخبار و جریانات طی سخنانی گریه کرده، این‌طور بیان می‌کنند که«خلاصه اسلام فدایی می‌خواهد و من حاضرم فدا شوم.»
پس از این حوادث بود که علمای مشهد همه روزه در مسجد گوهرشاد تجمع می‌کنند تا با تبادل نظر و گفت‌و‌گو مانع از اجرای سیاست‌های ضد دینی رضاخان گردند.«علمای آن زمان خیلی زیاد بودند مثل مرحوم آقازاده پسرآخوند خراسانی و شیخ حسن کاشانی و شیخ حسن برسی، اینها همه مرجعیت داشتند و بخصوص مرحوم قمی‌ رساله‌شان پخش بود. مرحوم آقازاده مقام‌شان از همه بالاتر بود، در حدود60 سال سن داشتند و پسر دوم آخوند خراسانی بودند بعد از ایشان حاج میرزا احمد بود....اینها هر روز جمع می‌شدند در مسجد گوهرشاد هر روز یک نفر سخنرانی می‌کرد» در همین راستا آیت‌الله قمی‌ جهت مقابله با اجرای کشف حجاب حجج الاسلام غلامرضا طبسی و شمس طهرانی را احضار کرده، از آنها ‌خواست تا از علما دعوت کنند، در منزل ایشان تجمع نمایند. در این جلسه، آیت‌الله قمی‌ از آنها می‌خواهد تا با همراه شدن آنها با وی و عزیمت به تهران از رضاشاه تقاضا کنند تا از کشف حجاب صرفنظرکند. تعلل این عده از علما، مانع از تصمیم آیت‌الله قمی‌ نمی‌گردد، به‌طوری که پس از اندک زمانی ایشان تصمیم ‌می‌گیرند با فرزندان خود جهت ملاقات با رضاشاه به تهران مسافرت کنند.
مهاجرت آیت‌الله حسین قمی ‌به تهران
درباره مهاجرت آیت‌الله قمی‌ به تهران اقوال گوناگونی گفته شده است. صاحب حدیقه الرضویه می‌نویسد:«مرحوم آیت‌الله قمی‌ با اینکه فوق‌العاده متأثر در اجرای احکام شرعی بود، در عین حال به هیچ وجه حاضر نبود بر خلاف امنیت رفتاری کند و یا اظهاری نماید که منجر به آشوب گردد. به بیان و نصایح مراجعین را اسکات می‌نمود تا آنکه شخصاً اقدام نماید بلکه اعلیحضرت شاهنشاه فقید و مرکز تجدید نظر دستور فرمایند. بدین مناسبت آقایان پاکروان «استاندار» و اسدی «نایب التولیه» را در دارالضیافه آستان قدس ملاقات و اظهار فرمود:« من مناسب نمی‌دانم فعلاً در مشهد این امر اجرا شود، مردم را مخالف موضوع دیده و فهمیده‌ام شما دو نفر به شاه عرض کنید چرا می‌خواهید ما را مستهلک در تنصّر فرمایند مگر لباس دیگر نمی‌توان درست نمود و پوشید؟ آن دو نفر در جواب اظهار داشتند ما نمی‌توانیم و جرأت هم نمی‌کنیم این مطلب را به شاه گزارش کنیم، چاره‌ای نیست باید امر مبارک بموقع اجرا گذارده شود.» اما عذر و بهانه تراشی استاندار و نایب التولیه باعث شد تا ایشان به فکر ملاقات با شاه بیفتد و یا اینکه آیت‌الله شیرازی که در این زمان در مشهد مقیم بوده است، ادعا می‌کند که روزی در جلسه‌ای که در منزل آیت‌الله قمی‌ به همین مناسبت برقرار بوده، به ایشان گفته است، که شاه گوشش از این تلگراف‌ها پر بوده پس شما باید جهت مؤثر واقع شدن اعتراض خود به تهران مسافرت و قضیه عدم اجرای کشف حجاب را از شاه خواستار شوید. لذا ایشان هم این پیشنهاد را پذیرفته و در عزیمت بر تهران مصمم شده‌اند. در هرحال این مباحث که آیا چه عللی آیت‌الله قمی‌ را برآن داشته تا به تهران سفر کند و یا اینکه این فکر ابتدا از سوی چه کسی پیشنهاد شده، از ارزش اقدام ایشان به هیچ عنوان نمی‌کاهد.آیت‌الله جهت مذاکره با رضاخان به همراه دو فرزندش حاج مهدی و حاج حسن به تهران سفر کرد. قبل از حرکت، از ایشان درباره نحوه عملکرد و اینکه در ملاقات با شاه چه خواهد کرد، سؤال شد و ایشان در جواب بیان کردند: «اول اصرار و التماس می‌کنم که از برنامه‌های ضددینی و اسلامی‌خود دست بردارد و اگر موافقت نکرد، دست او را می‌بوسم و اگر باز هم موافقت نکرد، خفه‌اش می‌کنم» ایشان در تصمیم خود قاطع بود به‌طوری که قبل از عزیمتش به تهران در حوزه تدریس خود بیان کرد که اگر جلوگیری از این عمل خلاف مذهب، منوط به کشته شدن ده هزار نفر شود که در رأس آنها خودش هم باشد، باز هم ارزش دارد.
با ورود آیت‌الله قمی‌ به تهران، ایشان در باغ سراج‌الملک شهرری اقامت ‌کرد. با آگاهی یافتن علما و مردم تهران سیل جمعیت جهت دیدار و ملاقات با ایشان به سوی اقامتگاه ایشان سرازیر گردید. این امر باعث نگرانی رژیم شد، لذا باغ را محاصره و از ملاقات مردم با وی جلوگیری به عمل آورد و حتی به اطرافیان او اجازه بیرون رفتن هم نمی‌داد. آقای فقیه یکی از اسباط مرحوم حاج آقا احمد قمی‌ برادر آیت‌الله قمی‌ بیان می‌کند که در مدت اقامت یکماهه ایشان در باغ از جمله کارهای وی تدریس به سه نفر از همراهانش بوده است. در این مدت عده‌ای از علما به آیت‌الله عبدالکریم حائری پیشنهاد کردند که اقدامی‌ در این راستا انجام دهد. لذا هر چند در آغاز جواب منفی داد اما پس از مذاکره شیخ محمدتقی اشرافی با ایشان، وی طی تلگرافی تند به دولت، اقدامات آنها را خلاف احکام مسلم اسلام و قانون اساسی دانست. از سویی دیگر رضاخان که حضور و فعالیت آیت‌الله قمی ‌در تهران را باعث بیداری توده‌های مردم می‌دانست، محمود جم، نخست‌وزیر خود را خدمت ایشان فرستاد تا درباره علت آمدن آیت‌الله قمی ‌به تهران با او مذاکره نماید. آیت‌الله قمی‌ با فرستاده رضاخان بسیار سرد برخورد کرد، لذا ترفندهای رژیم جهت بازگرداندن قمی ‌به مشهد ناکام ماند. درهرحال با وجود آنکه آیت‌الله قمی‌ از جایگاه ویژه‌ای میان علما برخوردار بود و مرجع تقلید بیشتر مردم خطه خراسان ایشان بودند، با وجود این از حرکت و موقعیت ایشان چندان استفاده نشد و ایشان پس از اقامت یکماهه، در اوایل جمادی الاولی 1354ه.ق به عتبات تبعید شدند.
ورود شیخ محمدتقی بهلول به مشهد و آغاز درگیری مردم با رژیم
شیخ تقی پسر نظام‌الدین معروف به بهلول که در این زمان در شهرستان فردوس بود، پس از سخنرانی و تحریک مردم علیه رژیم از سوی شهربانی محل مورد تعقیب قرار گرفته و ضمن فرار از آنجا به مشهد وارد می‌شود. درباره ورود وی به مشهد اقوال گوناگونی وجود دارد. در نقلی او به دعوت علما به مشهد وارد شد و در نقلی دیگر گفته شده اسدی نایب‌التولیه، جهت فهماندن این مسأله به رضاخان که اجرای کشف حجاب هنوز در مشهد به صلاح نیست، از بهلول دعوت کرد به مشهد بیاید. اما بهلول خود مدعی است که پس از ملاقات با یکی از افرادی که از مشهد به قائن برگشته بود، پس از اطلاع یافتن از قضایای به وقوع پیوسته، به مشهد آمده است. بهلول عصر روز چهارشنبه، 17 تیر ماه 1314 به مشهد وارد و پس از مراجعه به منزل آیت‌الله قمی ‌از محاصره ایشان در شهر ری اطلاع یافت. او سپس به حرم امام رضا(ع) آمد و پس از سخنانی کوتاه دستگیر و در اتاقی محبوس شد. با اطلاع یافتن نواب احتشام رضوی از خدام حرم که تا حدودی در وعظ هم دستی داشت، به یکباره کلاه پهلوی را از سر برداشته ضمن پاره کردن آن، مردم را به رها ساختن بهلول از چنگ مأمورین فرا می‌خواند. با آزاد شدن بهلول از چنگ دولتیان، وی طی سخنانی مردم را به آرامش دعوت کرده، بیان می‌کند: «من گفتم شما نبایست این‌گونه عمل کنید بلکه اگر نزد رئیس شهربانی و یا استاندار رفته و خواهش می‌کردید که من را آزاد سازد، این‌گونه می‌شد اما کار از کار گذشته و ما نباید نرمی ‌نشان دهیم. باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم؛ یا حاج آقا حسین قمی‌ را از زندان آزاد کرده و احکام اسلامی ‌را جاری کنیم یا همه کشته شویم.» او در این سخنرانی از مردم خواست به خانه‌های خود رفته، ضمن فراهم کردن مایحتاج خانواده‌هایشان برای یک هفته و یا بیشتر، با اسلحه به مسجد بازگردند. در همین سخنرانی بود که بهلول از مردم دعوت کرد تا شب جمعه در مسجد گرد هم آیند. در شب جمعه اتفاق خاصی نمی‌افتد چنانچه بهلول در ایوان مصّلی صحن نو منبر رفته و با کمک نواب احتشام رضوی سخنرانی می‌کند و در ضمن به ایرج مطبوعی فرمانده لشکر مشهد که قصد مذاکره با او را دارد، جواب رد می‌دهد. با اذان صبح روز جمعه (19/4/1314ش) نظامیان مسجد گوهرشاد را محاصره و از پیوستن مردمی ‌که قصد ورود به مسجد را داشتند، جلوگیری به عمل می‌آورند. این مسأله باعث درگیری بین مردم و مأمورین و لذا کشته و زخمی‌شدن تعدادی می‌شود. درباره کشته‌شدگان حادثه اقوال مختلفی وجود دارد. در نقلی 40 نفر مجروح و 15 نفر مقتول و در نقلی دیگر 8 کشته و 20 نفر مجروح می‌گردند. براساس گزارشی که به اسدی دادند مقتولین و مجروحین را 150 تن اعلام کردند. بنا به اظهار بهلول پس از حمله مأمورین به مردم 22 نفر کشته و 67 نفر زخمی ‌شدند و در عین حال آنها هم تعدادی تفنگ از سربازان به غنیمت گرفتند. بهلول در ادامه می‌افزاید که خیانت احتشام رضوی که مسئول مراقبت از یکی از درهای مسجد گوهرشاد بوده است، باعث ورود سربازان به داخل مسجد و قتل‌عام مردم گردیده است.
تعداد کشته و زخمی‌شدگان قیام گوهرشاد
عمق فاجعه بسیار شدید بود، به‌طوری که اجساد کشته‌ها و زخمی‌ها را با کامیون‌های بزرگ از شهر خارج و در گودال بزرگی دفن کردند و حتی بعضی بدین ترتیب زنده به گور شدند. بعضی از منابع تعداد مقتولین و مجروحین را بالغ بر 850 نفر ذکر کرده، شدت کشتار را به حدی دانسته‌اند که چون مأموران نمی‌توانستند در مدت زمان کوتاهی خون‌ها را از روی دیوارها پاک کنند، لذا بالاجبار آجرها را کنده و به‌جای آن با آجرهای کوچکی آن را بازسازی کرده‌اند. سیدمحمدعلی شوشتری که خود ناظر وقایع بوده، تعداد کشته‌ها را 1670 نفر ذکر می‌کند. شوشتری بیان می‌کند که آقای دیهیمی ‌ریاست مالی مشهد از قول کربلایی تقی، تحصیلدار مالیات نقل کرده که وقتی ‌از کربلایی تقی از تعداد مقتولین سؤال کرده است، او در جواب گفته: «از عده مستحضر نشدم ولی کامیون و اتومبیل‌هایی که جنازه حمل می‌کرد، شمرده یادداشت کردم؛ تعداد 56 کامیون بود که در اغلب این کامیون‌ها صدای ناله‌های زخمی‌ها هم شنیده می‌شد که التماس می‌کردند برای رضای خدا ما زنده‌ایم.»
نتیجه قیام
هرچند مدت زمان زیادی از قیام مسجد گوهرشاد نگذشت که با شدیدترین وجه ممکن سرکوب شد اما در مجموع این حرکت نتایج مثبتی را به همراه داشت. با اجرای کشف حجاب در ایران هرچند علمای شهرهای شیراز و تبریز هم واکنش نشان دادند اما بیشترین اعتراضات به این مسأله از سوی روحانیت بیدار مشهد صورت گرفت که طی قیام گوهرشاد تبلور یافت. عزیمت آیت‌الله حسین قمی‌ که دارای مقلد بسیار در خراسان بودند به تهران، ابتکار عملی بود که اگر تعلل بعضی از روحانیت نبود و از سویی برنامه‌ریزی صحیحی صورت می‌گرفت، می‌توانست بهتر مورد استفاده قرار گیرد، اما با وجود این خالی از فایده هم نبود. آیت‌الله قمی ‌هر چند در تهران موفق به مذاکره با رضاخان نشد، ولی با گذشت هشت سال از حادثه، با ورود به ایران در سال 1322ش با تصویب مواد پنجگانه پیشنهادی ایشان توسط دولت علی سهیلی توانست بی‌حجابی را رسماً ملغی سازد. در واقع قیام گوهرشاد تقابل روحانیت با سلطنت پهلوی و نشان از بیداری و همیشه در صحنه بودن آنها داشت و نارضایتی مردم از اجرای سیاست‌های ضددینی حکومت پهلوی را آشکار ساخت، چنانچه در کتب اسنادی موجود در این باره شاهد مخالفت‌های مردم با این مسأله هستیم.

 

مذاکره عده‌ای از دولتیان و روحانیون با بهلول
اوضاع متشنج مشهد همچنان ادامه می‌یابد. پس از گذشت مدتی به بهلول خبر می‌دهند هیأتی مرکب از هشت نفر از جانب حکومت قصد ملاقات با ایشان را دارند. بهلول ملاقات با آنها را پذیرفته، خود درباره مذاکرات صورت‌گرفته و سخنانی که بین آنها رد و بدل شده، چنین اظهار می‌کند: «نزد هیأتی که در آن اتاق منتظر بودند، رفتم. چهار نفر آنان روحانی و بقیه کلاه به سر بودند. یکی از روحانیون، فرزند بزرگ مرحوم آخوند خراسانی بود. دیگری شیخ مرتضی آشتیانی و دو نفر دیگرشان را نمی‌شناختم. فکر می‌کنم از علمای تهران و حامی‌ رضاشاه بودند، اما آن چهار نفر دیگر به ترتیب اسدی، پاکروان، سرهنگ نوایی و سرلشکری که فرمانده نیروی ارتش خراسان بود، ولی اسم او را نمی‌دانستم...» بهلول می‌افزاید که آقازاده پسر آخوند اقدامات او را به خاطر برهم زدن آرامش و امنیت تخطئه کرده و دیگران هم سخنان او را تأیید و از او خواسته‌اند تا به این‌گونه اقدامات پایان بخشد. بهلول در خاطراتش به توافق خود و رژیم اشاره کرده، بیان می‌دارد که با رژیم در موارد ذیل به توافق رسیده است:
«1ـ مسجد و اطراف آن در اختیار ما باشد و هیچ‌یک از عوامل رژیم بدون اجازه ما وارد این محوطه نشوند.
2ـ ما در امور شهر دخالت نکنیم، آنها نیز کسی از طرفداران ما را بازداشت نکنند.
3ـ نیروهای ما بتوانند برای انجام امور شخصی با آزادی کامل البته بدون سلاح تردد نمایند.
4ـ نیروهای ما به ادارات دولتی وارد نشوند.
5ـ اجازه دهند کشته‌ها را دفن کرده و مجروحین را پانسمان کنیم.»
تلگراف علما به رضا شاه و دستور وی مبنی بر سرکوب مردم
در این زمان دیگر علمای مشهد که شاهد حمله نظامیان به حرم و مسجد گوهرشاد و قتل‌عام مردم بودند، درصدد چاره‌جویی برآمدند. لذا هشت تن از آنها از جمله: سیدیونس اردبیلی، شیخ‌هاشم قزوینی، سید‌هاشم نجف‌آبادی، سیدعبدالله شیرازی، سیدعلی‌اکبر خوئی، حاج‌میرزا حبیب ملکی، سیدعلی سیستانی، شیخ آقا بزرگ شاهرودی و شیخ مرتضی آشتیانی، طی تلگرافی به رضاشاه و شرح وقایع اتفاق افتاده در مشهد، از او خواستار توقف بی‌حجابی می‌گردند. رضاشاه بی‌تفاوت به اخبار مشهد به مأموران نظامی ‌دستور داد تا مردم و جماعت متحصن در حرم امام رضا(ع) را متفرّق سازند. پس از پاسخ ایرج مطبوعی فرمانده لشکر مشهد به رضاخان مبنی بر حفظ آرامش و به‌کار بردن سیاست جهت تفرّق مردم، رضاخان سرتیپ البرز را به مشهد فرستاده، به او دستور می‌دهد تا سربازان وارد صحن حرم شده در صورت لزوم تیراندازی هم نمایند. روز شنبه سرگردی از سوی رژیم جهت مذاکره با بهلول به مسجد گوهرشاد ‌آمده، ضمن مذاکره با بهلول به توافق نمی‌رسند و متحصنین همچنان بر خواسته‌های خود اصرار می‌ورزند. خواسته‌های آنها عبارت بود از: 1ـ وصول خبر از حاج حسین قمی‌ که چندی پیش به تهران رفته بود. 2ـ مراجعت شیخ غلامرضا طبسی و شمس نیشابوری به مشهد که توسط شهربانی به نیشابور تبعید شده بودند.
از عصر روز شنبه حوادث در مشهد اوج می‌گیرد و چند دسته از مردم روستاهای نزدیک مشهد با سلاح‌های سرد از قبیل بیل، تبر، داس و... به یاری مردم مشهد می‌شتابند. به نقلی آنها توسط اسدی به مشهد آورده می‌شوند اما صدرالاشراف در خاطرت خود این مسأله را تکذیب کرده است. پس از ختم شدن کار بدین‌جا، بعضی از علمای مشهد جهت جلوگیری از قتل‌عام و خونریزی در حرم به تکاپو می‌افتند. شیخ مرتضی آشتیانی نزد اسدی رفته و ضمن گفت‌و‌گو با او، از وی می‌خواهد که اوضاع با آرامش خاتمه یابد. آیت‌الله حسین فقیه سبزواری و نهاوندی هم در همان شب یکشنبه نزد پاکروان رفته و از او می‌خواهند تا اقدامات لازم را جهت بازگرداندن آرامش به شهر انجام دهد. در این دیدار آنها قول می‌دهند تا مردم را به سرعت متفرق سازند. هرچند پاکروان سخنان آنها را نمی‌پذیرد. اما اسدی که از دستور کشتار مردم توسط رضاخان آگاه بود، در پی ملاقات آشتیانی با او، درصدد برآمد که از قتل‌عام مردم جلوگیری به‌عمل آورد، لذا به دروغ به علمای متحصن در حرم پیغام می‌فرستد که پاسخ تلگراف آنها به رضاخان از مرکز رسیده و بدین ترتیب تعدادی از آنها را به دارالتولیه می‌کشاند تا بلکه اوضاع آرام شود. با وجود این تمهیدات، نظامیان صبح یکشنبه مورخه 21 تیرماه 1314ه.ش با یورش به متحصنین در حرم به سرکوب آنها می‌پردازند، لذا پس از مدتی مقاومت مردم در مقابل تجهیزات نیروهای رژیم شکسته و آنها قتل‌عام می‌شوند. با شروع حمله و کشتار جمعی از مردم، بهلول به همراه تعدادی از همراهان خود از دری که به سوی بازار راه داشته، خارج و پس از استراحت کوتاهی در منزل یکی از اشخاص، به‌صورت پیاده از مرز به سوی افغانستان خارج می‌شود. ‌