بررسی ابعاد و چرایی ترور سرچشمه

هدف «حزب جمهوری اسلامی»

حوادث سال ۱۳۵۴ و آن اعلام مواضع خاصی که پیش آمد [تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق به مارکسیسم] همه را نگران کرد، برای ما هشیارباش بود که حرکت متشکل باید برخوردار باشد از یک نوع هدایت و رهبری متعهد واجد شرایط فقاهت پویا و ارزنده اسلامی... پس از پیروزی ۲۲ بهمن مجدداً مسأله و مطلب با امام درمیان گذاشته شد نظر ایشان را جویا شدیم. ایشان همان موقعی که ما در تلاش بودیم برای تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت انقلاب به رأی‌العین دیدند که چطور اگر یک انقلاب و مبارزه تشکیلات از خودش نداشته باشد، روزگاری می‌رسد که باید آدم از اینجا و آنجا قرض کند... یکی دو روز گذشته بود ما هنوز اعلام نکرده بودیم و برادر عزیزمان آقای رفسنجانی خدمت امام بودند. پس از بازگشت گفتند امام می‌گفتند پس چه شد؟ یعنی این‌قدر به رأی العین این ضرورت را احساس می‌کردند می‌خواستند این کار هرچه زودتر انجام بگیرد.»

محمدمهدی اسلامی
پژوهشگر

 

 

هدف قرار گرفتن «حزب جمهوری اسلامی» به عنوان بزرگترین عملیات تروریستی در بحرانی‌ترین سال پس از انقلاب اسلامی، نشان از اهمیت جایگاه آن برابر دشمن دارد. چرا حزب تا این حد اهمیت داشت؟
هنوز یک هفته از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که بیانیه‌ای با امضای ۵ روحانی نزدیک به امام خمینی، خبر از تأسیس یک حزب داد. حزبی که با تجربیات پیشین متفاوت بود و «حزب جمهوری اسلامی» نام گرفته بود، بلافاصله با چنان استقبالی مواجه شد که برای مؤسسان پیش‌بینی‌ناپذیر بود.
اما شاید این سؤال مطرح باشد که از منظر نسل اول انقلابیون چرا این امر آن قدر ضروری تلقی شد که هنوز انقلاب تثبیت نشده اقدام به تأسیس آن کردند؟
این پرسش در همان روزهای ابتدایی تأسیس حزب جمهوری اسلامی نیز مطرح بود. به عنوان مثال در فروردین ۱۳۵۹ آیت‌الله شهید، دکتر بهشتی در ابتدای ارائه گزارش عملکرد یکساله حزب می‌گوید: «دیروز در دانشکده الهیات بحثی داشتم... یکی از سؤالات این بود که... آیا فکر نمی‌کنید که شما و امثال شما از همان طریق روحانیت و رابطه‌ای که از این طریق دارید نقش اجتماعی‌تان را بدون پرداختن به حزب ایفا کنید؟» او با تأکید به اشراف مؤسسان حزب که هر پنج نفر روحانی بودند (حضرات آیات بهشتی، خامنه‌ای، باهنر، اردبیلی و هاشمی) به این پایگاه اجتماعی، از نیاز مضاعفی سخن به میان می‌آورد: «تجربه تاریخی نشان داده است که در تاریخ ملت ما هر بار ملت قیام کرد و در این قیام به‌خصوص هنگامی‌که روحانیت و نقش علمای اسلامی متعهد و آگاه به صورت عامل برجسته پیروزی قیام مورد قبول خودی و بیگانه قرار گرفت... پس از پیروزی یک گروه متشکل... به دلیل تشکل‌شان آمدند و صاحب همه دستاوردهای این مبارزه و نبرد و خلق و ملت شدند و مبارزه را پس از پیروزی به هر سمتی دلشان خواست بردند یک وقتی به سمت شرق، یک وقتی به سمت غرب و همه فریادهای ملت که از عمق وجدانشان برمی‌خاست که نه شرقی و نه غربی را خنثی و بی‌اثر کردند.» (روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۲۵۵، ۲۸ فروردین ۱۳۵۹، ص۶)
او در ادامه درباره شتاب در زمان تأسیس حزب چنین گفت: «این تجربه‌ای بود که ما در بررسی حوادث همین آب و خاک و همین شما مردم به دست آورده بودیم. به همین دلیل ما مدت‌ها و سال‌ها بود با یاران و دوستانمان در پی این بودیم که به ایجاد نوعی تشکیلات اسلامی- سیاسی فعال مردمی دست بزنیم... به خصوص حوادث سال ۱۳۵۴ و آن اعلام مواضع خاصی که پیش آمد [تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق به مارکسیسم] همه را نگران کرد، برای ما هشیارباش بود که حرکت متشکل باید برخوردار باشد از یک نوع هدایت و رهبری متعهد واجد شرایط فقاهت پویا و ارزنده اسلامی... پس از پیروزی ۲۲ بهمن مجدداً مسأله و مطلب با امام درمیان گذاشته شد نظر ایشان را جویا شدیم. ایشان همان موقعی که ما در تلاش بودیم برای تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت انقلاب به رأی‌العین دیدند که چطور اگر یک انقلاب و مبارزه تشکیلات از خودش نداشته باشد، روزگاری می‌رسد که باید آدم از اینجا و آنجا قرض کند... یکی دو روز گذشته بود ما هنوز اعلام نکرده بودیم و برادر عزیزمان آقای رفسنجانی خدمت امام بودند. پس از بازگشت گفتند امام می‌گفتند پس چه شد؟ یعنی این‌قدر به رأی العین این ضرورت را احساس می‌کردند می‌خواستند این کار هرچه زودتر انجام بگیرد.»
 

 تحزب در برابر حزب‌بازی
چهارم اسفندماه ۱۳۷۷، اندکی پس از اعلام موجودیت دومین حزب دولت‌ساخته بعد از انقلاب اسلامی، جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی برقرار می‌شود. از میان جمع، یک نفر که به‌دنبال «آزادی» فعالیت احزاب است، تقاضا می‌کند پیشنهادی برای خروج بحث «تحزب در ایران» از بن‌بست ارائه شود. امام خامنه‌ای، که در سال 1360 تجربه مسئولیت دبیرکلی حزب جمهوری اسلامی را به عنوان سومین دبیرکل در یک سال در کارنامه دارد؛ در پاسخ به وی نکات جامعی را بیان می‌کند. اما در میان آنها جملاتی به جهت توصیف دیدگاه شخصی ایشان متمایز است: «بدانید من خودم قبل از پیروزی انقلاب، سال‌های متمادی دنبال همین تحزب بودم. بنابراین، من به حزب به معنای صحیحش معتقدم؛ لیکن آن چیزی که امروز در جامعه ما می‌گذرد-این تشکیلات حزبی‌ای که الان به وجود می‌آید- شکل غلط حزبی است؛ و این هیچ حسرت و تأسفی ندارد که شما بگویید این کار به‌جایی نرسیده است. نرسد! این‌طور تحزب و این‌گونه حزب‌بازی، اصلاً لطفی ندارد.» (بیانات در جلسه پرسش و پاسخ مدیران مسئول و سردبیران نشریات دانشجویی، 1377/12/4)
آنچه در آن جلسه به عنوان وجه تمایز تحزب مطلوب با تحزب مخرب مطرح شد این بود که «اگرچه کسب قدرت برای یک حزب موفق، یک امر قهری است اما هدف حزب نباید به دست آوردن قدرت باشد. هدف بایستی هدایت فکری مردم به سمت آن فکر درستی باشد که خود شما به آن اعتقاد دارید. این عقیده من درباره تحزب است. شما هم آزادید قبول بفرمایید یا نفرمایید.»

تشکیلاتی آرمان محور
البته این تنها اشاره امام خامنه‌ای به موضوع تحزب در دوره رهبری نبوده است. ایشان چند نوبت دیگر هم به این موضوع پرداخت. مثلاً در سفر استانی به کرمانشاه در میان چند موضوع مهم و راهبردی، مسأله تحزب و تفاوت حزب آگاهی‎بخش و حزب قدرت‌طلب را نیز مورد توجه قرار داد و در آن میان به تجربه خود اشاره کرد: «قبل از پیروزی انقلاب، پایه‌های یک حزب بزرگ و فعال را خود ما ریختیم؛ اول انقلاب هم این حزب را تشکیل دادیم، امام هم تأیید کردند، چند سال هم با جدیت مشغول بودیم؛ البته بعد به جهاتی تعطیل شد... آن حزبی که موردنظر ماست، عبارت است از یک تشکیلاتی که نقش راهنمایی و هدایت آحاد مردم را به سمت یک آرمان‌هایی ایفا می‌کند...» (بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه، 1390/7/24)
این موضوع در دوره حزب نیز بارها بیان شده بود. به عنوان مثال، معظم له در دیدار با مسئولان واحدهای حزب جمهوری اسلامی سراسر کشور تحزب صحیح را به دور از قدرت طلبی و بر این مبنا تعریف کرد: «تحزب یعنی اندیشه‌های درست، افکار اسلامی متین و قوی، برخوردهای برداشت‌ها و تحلیل‌های سیاسی دقیق و بموقع را بشکل صحیح به تمام اقشار جامعه رساندن، تحزب یعنی بسیج نیروهای هماهنگ و به‌هنگام و مردم را از کندی و توقف و انحراف و کجروی بازداشتن.» (۱۱/ ۶/ ۱۳۶۱) (چهارسال با مردم، ص ۹۴)

آسیب‌های فقدان حزب
ایشان درباره ضرورت تشکیل حزب به جنبه کادرسازی و برنامه‌ریزی هم اشاره داشتند: «اگر ما پیش از پیروزی انقلاب یک تشکیلات اسلامی داشتیم و یک تشکل و انسجام به معنای واقعی کلمه بین ما وجود داشت و برنامه‌ریزی می‌بود و عناصر صالح برای تصدی مسئولیت‌های مهم اجتماعی از پیش تعیین می‌شدند؛ مطمئناً دوران فترتی که در آغاز انقلاب پیش آمد و در حقیقت بهترین فصل‌های بعد از پیروزی انقلاب را از دست انقلاب گرفت، این فترت را دیگر نمی‌دیدیم.» (جزوه سؤال‌های اعضا و جواب‌های مسئولان حزب جمهوری اسلامی، گفتار شماره یک، ۱۳۶۳)
همچنین ایشان در دیدارهای مکرر بر نظم در محیط حزبی تأکید داشتند که امری مشترک بین انواع تحزب است اما با یک قید، تحزب اسلامی را متفاوت از دیگر اقسام کردند. «انضباط به‌معنای اطاعت چشم بسته و کورکورانه نیست؛ همه افراد و مسئولان باید خود را دارای حق اندیشیدن و اظهار نظر بدانند و آن را بخواهند.» (۲۹ بهمن ۱۳۶۰، پیام به مناسبت چهارمین سال تأسیس حزب جمهوری اسلامی)

سه محور اصلی تحزب
اگر سخنان متعدد سومین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی را بررسی کنیم؛ ترجیع‌بند اصلی آن بر سه رکن استوار است. برنامه‌ریزی برای اداره کشور، کادرسازی و از همه پرتکرار‌تر هدایت. این هدایت خود به دو نوع مورد توجه بوده است. شبکه‌سازی از طریق برادریابی و عضوگیری در دفاتر شهرستان‌ها و دیگر تبلیغ با تکیه بر ابزارهای رسای هنری و البته پیش زمینه آن تقویت مبانی و آموزش «حزب برای ما یک کلاس بزرگ آموزش عقیده و سیاست است.» (نشریه عروة الوثقی، شماره ۱۲۹، ۲۵ بهمن ۱۳۶۳، ص۱۳)
ایشان در سال‌های تثبیت حزب جمهوری اسلامی نیز بر همان منهاج باقی ماندند، به عنوان نمونه وقتی به عنوان دبیرکل حزب جمهوری اسلامی در اجلاس دبیران دفاتر سراسر کشور این حزب در سال ۱۳۶۳ به ایراد سخن پرداخت، تأکید کردند: «ما از اول که این حزب را تأسیس کردیم برای هدایت شروع کردیم و برای کار روی اذهان مردم آغاز کردیم و... باز هم همان کار را خواهیم کرد.»
اما همه اینها بر یک اصل مسلم بنیان نهاده شده بود. اصلی که همه این موارد برای آن بود: «توصیه من به برادران و خواهران حزبی این است که سعی کنند حزب را یک حزب خدایی به تمام معنا کنند. معیارهای اسلامی یعنی تقوا، ایمان و جهاد را بر هر چیز دیگر مقدم دارند.» (نشریه عروة الوثقی، شماره ۱۲۹، ۲۵ بهمن ۱۳۶۳، ص۱۳)

 

تفاوت‌های این مدل تحزب جدید
شهید بهشتی این نوع تحزب را دارای یک تفاوت با حزب‌های قدرت طلب معرفی می‌کند: «اگر دو نفر از نظر ارزش‌ها از هر جهت مساوی باشند خوب اولی که عضو این تشکیلات است به دلیل اینکه هماهنگ‌تر می‌تواند کار بکند یک اولویت و یک امتیاز فقط دارد همین فقط یک امتیاز معمولی والا اگر یک کسی از بیرون عضو تشکیلات نیست اما از نظر معیارها و ارزش‌ها برتر باشد او مقدم بر این خواهد بود.» ادعایی که با رجحان شهید رجایی، عنصر برجسته‌ای که عضو حزب نبود بر نامزدهای حزبی هنگام انتخاب نخستین نخست‌وزیر از طرف اولین مجلس شورای اسلامی که اعضای حزب در آن فراکسیونی قوی داشت و سپس معرفی او به عنوان نامزد ریاست جمهوری در عمل اثبات شد.
محوریت ایدئولوژی به‌جای قدرت
در میان نظرات دیگر مؤسسان هم، نشانه‌هایی از تفاوت مبنایی و انگیزه متفاوت برای تأسیس حزب بیان شده بود. به عنوان مثال شهید دکتر باهنر دومین دبیرکل حزب چنین گفت: «حزب جمهوری اسلامی بر این اساس تشکیل شد که نیروهای پراکنده و مؤمن به انقلاب را سامان بدهد و هماهنگ کند و از نظر بینش ایدئولوژیکی آنها را مجهز کند و به مشارکت و فعالیت وادارد.» (نشریه عروة الوثقی، شماره ۱۲۹، ۲۵ بهمن ۱۳۶۳، ص۱۳)
او با اشاره به نقش قدرت مردم در حفظ انقلاب اسلامی، این دیدگاه را چنین تشریح کرده بود: «مردم اگر منسجم باشند قوی‌تر می‌توانند به این وظیفه عمل کنند. لذا تشکل و تجمع قوی، زیر پوشش حزب، مطلبی لازم و مفید است. اگر یک حزب در دست سازماندهی و استخوان‌بندی عمیق در سراسر شهرها و افراد بانفوذ نباشد، این نیروهای تازه و جوان، رو به کاهش نهاده و کم‌کم از درون به سردی می‌گراید و این پیکر منسجم شده، رو به تفرقه و تَشتُّت می‌رود. ولی وقتی این نیروها را سازمان دادیم و اسکلتی تشکیل شد، همچون پیکری می‌شود که با مختصر ضربه به یک عضو، تمامی اعضا به کمک آن شتافته و اعصاب یک پیکر، ضربه را به مغز رسانده و از مرکز، دستور لازم صادر می‌شود. لذا لازم است به این امر توجه شود که اگر انقلاب بخواهد به تمام ابعادش پیش برود، احتیاج به بسیج شدن نیروهای صالح و مفید دارد.»

 

پیشنهاد امام که حزب جمهوری اسلامی نپذیرفت

 
 شهید آیت‌الله بهشتی در مصاحبه‌ای با نشریه داخلی حزب جمهوری اسلامی (عروة الوثقی) خاطره‌ای نقل می‌کند که نشانگر رویکرد متفاوت یک حزب اسلامی به قدرت است و جنبه دیگر این نقل، بیانگر اعتقاد امام خمینی به تشکیل دولت حزبی توسط یک حزب اسلامی است.
این روایت کمتر شنیده شده را، فصلنامه یاد نیز در سال 1378در میان مصاحبه تفصیلی اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی منتشر کرده است؛ اما به نظر می‌رسد این خاطره هنوز چندان دیده نشده است:
دکتر بهشتی در پاسخ به این پرسش خبرنگار که آیا تا کنون از طرف امام رسماً پیشنهاد مشخصی در جهت همکاری و مشورت با حزب شده یا نه؟ می‌گوید: «یکی دو نوبت صحبت این بود که دولت موجود و قوه مجریه موجود توانایی همکاری سریع با آرمان انقلاب و خط انقلاب را ندارند، پیشنهاد کردند که آیا حزب می‌تواند دولت تشکیل بدهد. به ایشان عرض کردم به نظر من هنوز خیر. برای اینکه حزب باید دولتش، یک دولت کاملاً مستقل و دارای برنامه مشخص باشد ما در این زمینه به آن مرحله از رشد نرسیدیم. علاوه بر این مکرر اظهار علاقه کرده‌اند که حزب حضور خودش را در جامعه گسترده‌تر و فعال‌تر کند. در مورد انتخابات مجلس شورا ایشان مکرر فرموده بودند که حزب بکوشد نمایندگان زیادی را به مجلس بفرستد. در مورد مجلس خبرگان ایشان تأکید داشتند که حزب با جامعه مدرسین ائتلاف داشته باشد و با اینکه ایشان در مورد مجلس شورای اسلامی تأکید کرده بودند که حزب حضور فعال داشته باشد و ما یک کلمه این را ابراز نکردیم، چون نمی‌خواستیم از این استفاده تبلیغاتی کنیم.»

 

راز مکتوم ترور بزرگ تروریست

جعبه سیاه را چه کسی حذف کرد؟
در ۲۴ آذر ۱۳۹۴ (۱۵ دسامبر ۲۰۱۵) فردی به نام علی معتمد در هلند به قتل رسید، یکی از فعالان سیاسی چپ هلند به نام مرتضی صادقی ابتدا در صفحه فیس‌بوکش و هفته بعد در گفت‌وگو با صدای امریکا مدعی شد که علی معتمد همان محمدرضا کلاهی، عامل انفجار دفتر حزب جمهوری در ۷ تیر ۱۳۶۰ است.
علی معتمد هنگامی که ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵ (۲۴ آذر ۱۳۹۴) خانه‌اش را در شهر آلمیره هلند ترک می‌کرد به ضرب گلوله از سوی دو مرد ناشناس کشته شد. گفته شده او در این شهر به عنوان برقکار برای یک شرکت برق‌رسانی به نام اینکو کار می‌کرده، دوربین‌های مداربسته نشان می‌دهند که روز ۱۵ دسامبر دو نفر با نقاب در یک ماشین بی‌ام‌و علی معتمد را هدف قرار داده‌اند. بعدها لاشه سوخته خودرو پیدا شد. پلیس انور آولاد (Anouar Aoulad) ۲۸ ساله و مُرئو مِنسو (Moreo Menso) ۳۵ ساله را به اتهام قتل معتمد بازداشت کرد.
دادستان عمومی هلند می‌گوید این دو نفر از شخصی به نام نوفل فصیح، که یک جانی حرفه‌ای است و آن زمان در زندان بوده، دستور قتل را دریافت کرده‌اند و حتی از علت اصلی قتل علی معتمد هم بی‌خبر بوده‌اند، یکی از جدی‌ترین گمانه‌ها درباره این قتل حضور علی معتمد در بازار قاچاق مواد مخدر بوده است. در تحقیقات قضایی و در حکم دادگاه هیچ‌گاه اسمی از محمدرضا کلاهی
 برده نشد. پس از مدتی سازمان اطلاعات و امنیت هلند هم مدعی شد که علی معتمد همان محمدرضا کلاهی است و نهادهای امنیتی ایران را به دست داشتن در این قتل متهم کرد، اما دادستانی هلند به صراحت اعلام کرد که مدرکی دال بر دست داشتن ایران در این قتل ندارد. جالب آنجاست که حتی همسر افغانستانی معتمد نیز تا سال 1379 از هویت اصلی او بی‌خبر بوده است.
سال‌های آوارگی
کلاهی، لحظاتی قبل از وقوع انفجار هفتم تیر از در ساختمان حزب خارج شد و درفرایند فرارش که قرار بود به پادگان اشرف مقر اصلی گروهک منافقین در عراق ختم شود، در خانه‌ای امن در تهران مخفی شد.
وی به‌سرعت خانه‌های محل اقامت خود را تعویض می‌کرد تا در نهایت بتواند از تعقیب نیروهای اطلاعاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بگریزد. آنچه بر اثر نشانه‌های کشف‌شده در همان روزها مشاهده شد این بود که وی در مسیر تهران به شمال حداقل در سه خانه و در سه منطقه متفاوت مخفی شده است.
با اعلام عکس و مشخصات وی در روزنامه‌ها چندین گزارش مردمی در مورد او به نیروهای سپاه می‌رسد که سه خانه در مسیر شمال را نشان می‌دهد، اما هر بار نیروهای سپاه دیر به محل رسیده و کلاهی فرار می‌کند. مسیر شمال برای رسیدن به مرزهای غربی کشور هم درواقع به‌نوعی انتخاب مسیر غیر قابل پیش‌بینی برای فرار او بوده است.
محمدرضا کلاهی سرانجام از مرزهای غربی خارج و وارد پادگان اشرف می‌شود. جلوگیری از لو رفتن هویت کلاهی به‌قدری برای سران گروهک منافقین اهمیت داشته است که او را با تغییر چهره و اسم مستعار به یکی از مراکز تخلیه تلفنی در بغداد می‌فرستند. اما مدتی بعد برای تعدادی از همکارانش مشخص می‌شود که «کریم رادیو» همان محمدرضا کلاهی عامل بمب‌گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی است. زندگی کلاهی در تشکیلات منافقین در عراق دوام زیادی نمی‌آورد، زیرا کلاهی به‌واسطه اقدام مهمی که برای این گروهک تروریستی انجام داده، انتظار دارد در شرایطی بهتر از وضعیت دیگر اعضای منافقین زندگی کند و این مسأله نیز برای سران گروهک قابل تحمل نیست.
کلاهی در شرایطی از سازمان می‌برد که نه پیامد این خبر برای رجوی مطلوب است و نه ادامه حضورش؛ ناگزیر تن می‌دهد تا کلاهی از اشرف و عراق برود و با انتشار شایعه اعزام او برای یک مأموریت، وی در اروپا زندگی کند. دوره‌ای که حدود 25 سال به طول می‌انجامد اما به گفته خانواده او، همیشه همراه با ترس بوده است. این ترس گویا بیش از همه پس از دیداری که در آخرین سال زندگیش با مسعود کشمیری در آلمان داشت بر او چیره می‌شود.
آنچه مشخص است، ایران سال‌ها بود با تشکیل پرونده در پاریس برای وی و دیگر اعضای تروریست سازمان سعی به بازداشت آنها توسط پلیس اینترپل داشت تا با تشکیل یک دادگاه، اسرار بسیاری از گروهک تروریستی منافقین را برملا سازد؛ خاصه آنکه کلاهی، کشمیری و برخی دیگر از این عناصر دارای اطلاعات ذیقیمت از سازمان بریده بودند و تنها علت سکوت طولانی مدت آنها، جمله معروف مسعود رجوی بود که او خیانت اطلاعاتی را تحمل نخواهد کرد.
با این حال باید پرسید چه کسی از ترور کلاهی، این جعبه سیاه در آستانه رازگشایی سود ‌برد و چرا خواستار آن بود؟