گزارشی از شیوههای قانونگذاری برای کودکان و ایجاد حد و مرز
احساس امنیت در کودک
سمیه ملاتبار
نویسنده
گذاشتن قانون در خانه
بخشی از شخصیت کودک در خانواده شکل میگیرد. پی، اصل و اصول و سقف و مهمترین طبقه ساختمان تربیت کودک در خانواده شکل میگیرد. ممکن است که برای زدن در و پنجره و تزئینات کمک بگیریم ولی برای پیریزی و ستونها نمیتوانیم. باید بتنریزی و قالببندی بلد باشیم و طوری عمل کنیم تا خود کودک یاد بگیرد ادامه راه را خودش برود، چون ما والدین تا یک سنی مسئول هستیم و بعد از آن به عهده خودش است. قبول دارید که میگویند اگر میخواهید ساختمان تربیت کودک شما برج شود، باید خودش بتنریزی را بیاموزد و ادامه دهد؟ داریم درمورد آموزش قوانین در خانه، ساعت خواب و بیداری به فرزند، زمان مفید مطالعه و بازی کودکان حرف میزنیم. آیا در خانه و بین اعضای خانواده شما قواعد و قوانینی حاکم است؟ شما والدین چقدر نسبت به رعایت قواعد زندگیتان و آموزش رعایت آنها به فرزندانتان مقید هستید؟ چطور به کودکتان یاد دادهاید که هر چیزی وقتی دارد؟ یادتان میآید که خودتان در کودکی چطور با قوانین ریز خانه آشنا شده بودید و یادش گرفتید؟
کودکان ما به مرزبندیها نیاز دارند
سه فرزند دارد، همزمان گاهی پروژههایی برای ترجمه هم در خانه انجام میدهد، میگوید: کبوتران جوجههای خود را وابسته نمیکنند. زمانی که جوجه ناتوان است و بال پرواز ندارد، نوازشش میکنند اما همین که بال و پری درآورد و قوه پرواز در او بروز کرد، سعی میکنند او را از وابستگی خارج کنند.
شاید دیده باشید که کبوتر به جوجهاش نوک میزند و او را وادار به پرواز میکند یا مثلاً جلو جوجهاش حرکت میکند و یکمرتبه در یک فاصله دو متری پرواز میکند تا بچه هم به هوای او بپرد، دوباره چهار متر آن طرفتر پرواز میکند و جوجه باز از او تقلید دارد.
اینها راه و رسم زندگی را به فرزندانشان اینگونه یاد میدهند. همه این روشها را خدا به حیوانات یاد داده است، حیوانات میتوانند بزرگترین منبع معلومات برای ما باشند، چون معلمشان خداست.
کودکان ما هم به مرزبندیها نیاز دارند. بدون وجود مرزبندیهای مشخص، هیچگونه راهنما و اصولی هم برای زندگی وجود نخواهد داشت. زندگی کردن بدون راهنما و اصول نیز احساس ناامنی را در زندگی کودکان به وجود میآورد.
والدین، مهمترین و اصلیترین مرجع امنیت در زندگی کودک هستند و اگر رفتار والدین طوری باشد که نشان بدهد هیچ کنترلی بر زندگی کودک ندارند، روند بیاعتمادیها و بیاطمینانیها نیز در زندگی کودک آغاز میشود. توجه داشته باشید که کودکان ذاتاً به سمت محدودیتها حمله میبرند چون نیاز دارند بدانند که محدودیتهایی هم وجود دارد و افرادی هم هستند که میخواهند امنیت آنان را تأمین کنند. منزل ما، منزل شما نیاز به قوانین و مقررات مشخصی دارد. چنانچه این قوانین وجود نداشته باشد، فرزند شما نمیداند که وظیفهاش چیست و شما هم نمیتوانید کودک را از امکاناتی محروم و یا برخوردار کنید، همان تنبیه و پاداش قدیمی خودمان. اگر در خانه، ساعت رفتن به خواب مشخص نباشد، شما نمیتوانید به کودک خود بگویید که چرا دیر میخوابی. اگر برای استفاده از تلویزیون و گوشی، قانونی نداشته باشید، نمیتوانید به کودک خود بگویید که چون از گوشی زیاد استفاده کرده، به همین علت از گوشی محروم میشود.
مفهوم دیر، زیاد، میهمانی، خانه و این کلمهها زمانی معنا پیدا میکند که شما از قبل آنها را مشخص کرده باشید. پس اگر در منزل شما قوانین مشخصی وجود ندارد، باید در انتظار بینظمی کودک هم باشید. فرزند شما هیچگاه این لحظات را از یاد نخواهد برد.
اما گاهی هم میشود کوتاه آمد. مثلاً ما مسافرت رفته بودیم با یکی از دوستانمان. در مسافرت هم عادت خواب و بیداری با تغییراتی همراه میشود. ساعت یک ربع به یک نیمهشب بود که بچهها گفتند میخواهیم تفنگبازی کنیم. گفتم تفنگبازی برای فردا که همسایهها بیدار باشند تا با خیال راحت بتوانید باهیجان بازی کنید. چون الان دیر وقت هم هست فقط میتوانید تا یک ساعت با نقاشی و لگو بازی کنید. قبول کرده بودند.
بااینکه ما هر دو خانواده روی ساعت خواب بچهها حساس بودیم ولی به بچهها گفتیم که مسافرت با خانه این فرقها را هم دارد چون نیاز به انصاف و عدالت نیاز مهمی است که کودک و آدم بزرگ ندارد. خیلی از ذوقهای بچهها درست مثل ما آدم بزرگهاست اما انگار گاهی فراموش میکنیم و فکر میکنیم چون آدم بزرگ هستیم برای خودمان حق بیدارماندن و بازی گروهی قائل هستیم ولی برای بچهها نه. ممکن است مادری هم قبول نداشته باشد و بگوید خب پس بچه از کجا فرقی که با آدم بزرگ دارد را متوجه بشود و اصلاً وقتی به خانه برگردند، عادت روزمرهشان دچار بینظمی میشود. ولی من میگویم بچهها از مدل رفتار ما متوجه میشوند، اینکه آن خط قرمزها را در فضای اقتدار و مهر چطور برای کودک مشخص کنیم و بگوییم بدن من کمتر از تو به خواب احتیاج دارد، پس ممکن است شما بخوابید و ما هنوز بیدار باشیم. ولی حواسمان است که شما هم علایقی دارید مثل بیدارماندن بیشتر و بازی با رفیق که ما درک میکنیم.
نباید افراط و تفریط کرد
به دلیل تولد فرزند دومش ادامه تحصیل در مقطع ارشد و بازار کار را رها کرد و گفت معتقد است رشد تربیتی فرزندانش خیلی مهمتر است؛ خیلی خوب است که ما از کودکی به فرزندانمان یاد بدهیم که هر چیزی حد و حدود و عقربه و زمانی دارد و همه افراد ملزم به رعایت آن هستند حتی موضوعات سادهای مثل خندیدن، بازی کردن، خوابیدن یا بیدار بودن، شلوغ کردن و سر و صدا کردن تا برسیم به مسائل مهمتر در زندگی آینده فرزندمان. البته سختگیری بیش از حد و خارج از توانایی کودک میتواند نتیجه عکس داشته باشد و نباید افراط و تفریط کرد. گاهی دیدم که به دلیل سختگیری بیش از اندازه والدین، فرزند به رفتارهایی همچون جویدن ناخن، شب ادراری و... مبتلا شده است.
هر کودکی و اصلاً هر آدمی، اینکه احساس کند دارد زور یا رفتار کنترلگرانهای به او گفته میشود، حتی اگر بخواهد آن کار را انجام بدهد هم مقابلش مقاومت میکند. اما اگر کنار فرزندمان قرار بگیریم و به او فضا و انتخاب دهیم که مثلاً این همه اسباببازی که از نوزادی تا هفت سالگی را در اتاقت داری که درست است همه برای شماست و ما بدون گفتوگو با شما اینها را بیرون نمیدهیم، یعنی احساس اطمینان خاطر را میدهیم تا خودش برای وسایلی که دیگر هیچ جایی برای نگه داشتنش نیست تصمیم بگیرد.
نکته مهمتر در این تجربهام این بود که استفاده از یک جمله، کاربرد مختلفی دارد. مثلاً من ابتدا طوری بیانش میکردم که میخواستم فقط نیاز خودم را به نظم برقرار کنم که طبیعی بود با گاردهای زیادی از سمت فرزندم مواجه شوم اما بعد به او فرصت دادم تا خودش برای وسایلش جایی در اتاقش پیدا کند که دقیقاً یک روزی آمد و پیشنهاد داد که وسایل سالم بازیاش که دیگر نیازی ندارد را به بیرون بدهیم تا جای اتاقش بیشتر شود.
الگوی خوبی برای کودکمان باشیم
کارگر یک کارگاه سفالگری است. یک پسر نه ساله دارد. میگوید: اگر از فرزندمان میخواهیم که وسایلش را سر جایش بگذارد، لباسهایش را مرتب کند و اسباب بازی هایش را جمع کند، خودمان هم در منزل باید نسبت به جمعکردن کارهای شخصیمان حساس باشیم و وسایلمان را پخش و نامرتب نکنیم؛ بویژه این رفتار در ما آقایان شاید بیشتر نمود داشته باشد، توجه به نظم و انضباط باعث میشود فرزند ما حتی بدون آنکه سخنی با او گفته باشیم این مسأله را یاد بگیرد.
این سفالگر است که به گِل شکل میدهد و کوزه یا گلدان میسازد. پس اول باید خاک و آب و گِل داشته باشد، اگر یکی از این موارد وجود نداشته باشد، کوزهای وجود نخواهد داشت و سفالگری هم. گِل تمثیل شخصیت و وجود کودک است. گِل و شکلدادن باید هماهنگ باشند. شش سال اول زمان تربیت نیست. زمان ایجاد گِل برای سفالگری است، نه زمان شکل دادن. شش سال اول زمان درست کردن گِل است. ما هنوز گِل را درست نکرده میخواهیم به آن شکل دهیم. هنوز خاک و آب را درست با هم مخلوط نکردهایم، میخواهیم یک گلدان شیک و قشنگ داشته باشیم. بعد این گلدان برای تمام عمرش یک گلدان شکننده میشود.
رفتار مثبت؛ تشویق، رفتار نادرست؛ جریمه
سه فرزند دارد و خانهدار است. میگوید در خانه ما از ابتدا این گونه بود که رفتار خوب و مثبت همراه با تشویق بوده و رفتار نادرست جریمه داشته است؛ مثلاً بچهها با اینکه کوچک هستند میدانند که به رختخواب رفتن به موقع، مشارکت در کار خانه و کنترل در شرایط بحرانی که پیش میآید چقدر برای ما مهم است. مثلاً بچههای من یاد گرفتند که در شرایط بحرانی، دنیا مسخرهبازی خیلی به کمکمان میآید. مثل وقتی که کلید را جا گذاشته بودیم و وسط ظهر در گرما پشت در ماندیم، من به بچهها میگفتم بابا مثل اسپایدر من شده یا به قول پسرم که بابا مثل دزد شده بود گذراندیم. پسرم بلافاصله بعد از من این حرف را زده بود چون یاد گرفته بود کسی که میتواند بحران را مدیریت کند توانمند است و میخواست در آن لحظه عرقریزان و استرس، از خواهرش توانمندتر شده باشد. یا موضوع پسانداز، برای اولین بار این موضوع را در شش سالگی به پسرم یاد داده بودم که عاشق موتور شارژی شده بود و ما مدام با هم گفتوگو میکردیم و بهش میگفتیم که فعلاً خرید این موتور در برنامه من و بابا نمیتواند قرار بگیرد ولی پشتکارش در مجاب کردن ما همانقدر که روی مخ بود، قابل تحسین هم بود. ما هم کم از ارزش پول حرف نزده بودیم. اینکه چه تلاشهایی را من و بابا انجام میدهیم تا بتوانیم فلان وسیله را بخریم و به پسانداز رسیدیم. قیمت موتور شارژی را که تقریباً ده میلیون بود را هم برایش توضیح داده بودیم تا اینکه تصمیم گرفت در خانه برای ما شربت موهیتو یا چایی و کافه درست کند. سرچ کردیم و قیمت سفارش این نوشیدنیها را برایش گفتیم. روزهای بعد برای مادربزرگهایش هم سفارش گرفت و درست کرد و ما ذوق چشمانش موقع فروختن نوشیدنیهایش را میدیدیم و کم کم به پولها و پساندازهایی رسید و با ارزش پول آشنا شد. این وسط وقتی که دلش یکهو وسط مطب دکتر، ماشین 405 فلزی میخواست و میگفت با پساندازم میخرم، ما قیمتش را میگفتیم که بعدش خودش تصمیم میگرفت و میگفت الان فکر میکنم نیازش ندارم.
ممکن است مادری بگوید خب اگر بچه عادت کند که برای هر کاری طلب پول کند چی؟ خب به نظر من اینها فکرهای ماست و واقعیت نیست چون ما پنج سال پایهگذاریهایی کردیم و با ارزشهایی زندگی کردیم که مثلاً مامان بخاطر پختن غذا پول نمیگیرد و بچه اینها را هم دیده. از نظر من مرز باریکش آنجایی است که ما به جای تشویق کودکمان برای طیکردن خلاقیت و تلاشکردن، به فضا استرسدادن به بچه و چککردنش برویم؛ یعنی مدام بپرسیم الان چقدر پول داری؟ زیاد شده؟ چقدر کم داری؟ یا هر چیزی که بتوان بگوییم با پول خودت بخر و کم کم جذابیت فرایندی که قرار بود خروجیاش انتقال ارزش تلاشگری باشد به حریصشدن کودک برسد.
هیچ قاعده و قانون کلی وجود ندارد
خانم محبی که مربی مهد و پیشدبستانی است میگوید هرچه زمان آموزش به کودک عقب بیفتد، یادگیری آن مشکل خواهد شد؛ البته هیچ قاعده و قانون کلی وجود ندارد. راهکاری که در یک خانواده مؤثر واقع شده، ممکن است در خانواده دیگری کارآیی نداشته باشد. از طرفی روشی که برای یکی از فرزندانتان مناسب است ممکن است با خواستهها و نیازهای سایر فرزندانتان در تضاد باشد. یک نوع رفتار در مورد بعضی بچهها خیلی خوب جواب میدهد اما همان رفتار در مورد بعضی دیگر نه. به نظر من چیزی که مهم است این است که با توجه به اینکه طبق گفته روانشناسان بهترین زمان برای آموزش مهارتهای اصلی زندگی سنین 3 تا 8 سالگی است ما تمام تلاش خود را برای فهماندن معنا قانون و رعایت قانون و فواید آن به فرزندانمان در طول روز انجام دهیم.
خودم با اینکه بعد از پنج پسر، تک دختر بودم و خیلی عزیز، اما قانون خانه ما برای هر شش فرزند خانواده یکسان بود و هیچ وقت والدینم برابر رعایت کردن یا نکردن قواعد و مقررات خانه رفتار متضادی نسبت به من نداشتند در واقع همان طور که با برادرانم رفتار میکردند با من هم همان گونه بودند البته گاهی چشمپوشیهایی میشد اما من هم میدانستم که برخی رفتار و حرکتها در خانه نباید انجام شود.
این را هم بگویم که مقررات خانه نباید سفت و سخت باشد، یعنی نباید خانه را تبدیل به یک پادگان نظامی کرد اما باید حد و حریم همه چیز مشخص باشد. مطمئناً وقتی اینگونه باشد خانه هم محل آرامی میشود و کودکان بهتر رشد میکنند. مطمئناً کودکان در محیطی که هرج و مرج بر آن حاکم است به خوبی تربیت نمیشوند. به عقیده من والدین باید در خانواده محیطی متعادل ایجاد کنند. بهترین الگو رعایت قواعد خانه و اجتماع، والدین هستند. والدینی که تحت هر شرایط مثلاً روزی یک ساعت مطالعه دارند، به اقوام سر میزنند یا تماس میگیرند، ورزش میکنند، سر ساعت میخوابند و بیدار میشوند، به حقوق همسایه احترام میگذارند، در موقع رانندگی نسبت به رانندگان دیگر گذشت دارند، به نظر فرزندانشان اهمیت میدهند و با آنها مشورت میکنند، خودداری از توهین و بیاحترامی به شهروندان و همسایهها، رعایت ادب در کلام، توجه به افراد سالمند، محبت به سایر کودکان و هزار مدل کار دیگر که والدین به طور ناخواسته با انجام آنها قانونمدار بودن و رعایت قواعد را به فرزندانشان یاد میدهند.
حالا تصور کنید محیط خانه برای کودکان آزاد است و آنها هیج محدودیتی در انجام امور ندارند یا قاعده خاصی برای انجام فعالیتهایشان وجود ندارد، مسلماً در جامعه که بدون قانون و حد و مرز نمیتوان زندگی کرد، این کودکان بعد از خانه وارد مدرسه و بعد وارد اجتماع میشوند، چطور میخواهند نسبت به برخی محدودیتها و قواعد از خود احترام و مسئولیتپذیری نشان دهند؟ قطعاً نمیتوانند و دچار قانونگریزی میشوند و به هر راهی متوسل میشوند که قانون را رعایت نکنند. این نتیجه عدم قانونمندی در خانواده است.
خانواده بدون قواعد و مقررات و با محبت بیقید و شرط و بدون گذاشتن خط قرمز و محدودیت محیط سالمی برای رشد کودک نیست.
زمین میخ دارد
زهرا مادر امیررضا ۵ساله میگوید راستش من هنوز موفق نشدم. فقط با تلاشهای بیثمری دارم میگذرانم. پسرم یکسری عدد را یاد گرفته اما اعتقادی به رعایت ساعت ندارد که روش عقربه و زمان را برایش استفاده کنم و همین کارم را در آپارتمان سختتر کرده. فقط میتوانم با چیزهایی که دوست دارد از کار قبلی که وقت مناسبش نیست جدایش کنم، از چاله به چاه میافتم. در کل با پختن کیک، تزئین کیک، ساختن خمیر پیتزا و مراحل آشپزی و کار با وسایل برقی میتوانم جلو یکسری از کارهایش را بگیرم و نگذارم بیشتر از نیمساعت با گوشی مشغول شود. هنوز متوجه زمان نیست. گوشی را هم نمیتوانم به تنهایی به دستش دهم چون سختتر دل میکند. باید با همدیگر در گوشی، بازی فکری و خلاقانه انجام دهیم. اینطوری میتوانم بگویم که دو سه دست دیگر بازی کنیم کافی است که معمولاً جواب میدهد.
برای ساعت خوابیدن هم تا وقتی که بیدار باشیم، نمیخوابد. اما اگر خاموشی بزنیم و خودمان را هم به خواب بزنیم، یک ربعه میخوابد. امکان ندارد مثلاً ما فیلم ببینیم ولی امیر بخوابد. چون بعد از خوابش هم خانه باید در سکوت باشد. در غذاخوردنش هم هنوز موفق نشدم چون درکل نشستن سر سفره را بلد نیست و در حرکت غذا میخورد. برای اینکه بنشیند دو لقمه غذا بخورد مجبورم گاهی منچ، گاهی ماشینبازی و خیلی اوقات هم متأسفانه گوشی را بیاورم. زمین انگار میخ دارد خواهر. تقریباً همه غذاها را به دست میگیرد و در حال راه رفتن و ایستادن غذا میخورد.
هر خانه توافقاتی دارد
کارمند است و مادر دو فرزند. میگوید: هر خانهای توافقاتی دارد ولی گاهی در شرایطی قرار میگیریم که با نیاز کودکمان باید مرتبط بشویم. مثلاً گاهی در دیدارهای خانوادگی سر و کله نوشابه مشکی و لیمونادها ظاهر میشود و خب اینها جزو استانداردهای ما در خانه نیست. دوستم گفت نگران نیستی اجازه میدهی به خوردنش درحالی که برایش بدآموزی داشته باشد که چرا خانه دایی اجازه دادی ولی خانه خودمان، نه؟ گفتم من اینطوری جا انداختم که وقتی محمدطه میگوید فلانی مثلاً چرا در گوشی بازی دارد ولی ما نداریم، از تفاوت قوانین و توافقات متفاوت در هر خانه برایش میگویم.
مثلاً برایش میگویم ما روزی مخصوص برای خرید اسباببازی داریم ولی ممکن است آنها نداشته باشند. وقتی در این موقعیتها قرار میگیریم مهم است که حواسمان باشد در بازی بچهها نیفتیم و نخواهیم خودمان را به درستی اثبات کنیم و دیگران را سرکوب. در مورد لیموناد و نوشابه هم بعداً به او میگویم که تو دوستداری اگر قرار است لیموناد بخوری، همه جا این اجازه را داشته باشی؟ و بعد برویم سر اینکه چه میشود که همیشه لیموناد جزو خوردنیهای ما نیست و آن وقتهایی هم که هست جزو چه استثناهایی میتواند باشد و بعد دوباره به قواعد منحصربه فرد هر خانواده برسیم.