مصطفی مصلح زاده دیپلمات سابق درگفت و گو با«ایران» از سیاست همسایگی دولت سیزدهم گفت

تلاش برای فریززدایی روابط در صحنه بین‌الملل

با روی کار آمدن دولت سیزدهم، «سیاست همسایگی» به یکی از اولویت های دستگاه دیپلماسی تبدیل شد؛ آن هم در شرایطی که به گفته مصطفی مصلح زاده دیپلمات سابق، دولت قبلی نسبت به همسایگان، اگر نگوییم بی توجه، بسیار کم توجه بود و یک سیاست خارجی شکست خورده را تحویل دولت بعد از خود داد. مصلح زاده با تقسیم بندی سیاست خارجی به 4 بخش مختلف، از کاستی های دولت گذشته در برقراری ارتباط با کشورهای مختلف یاد کرد و گفت که دولت سیزدهم به دنبال فریززدایی از این روابط است. مشروح این گفت و گو را در ادامه بخوانید:

 لازمه ارزیابی سیاست همسایگی دولت سیزدهم در مسیر حل چالش ها، این است که مقایسه ای با دولت گذشته انجام شود تا مشخص شود که در چه شرایطی کشور تحویل دولت سیزدهم شده و طبق همین شرایط تا چه اندازه توانسته در حل چالش ها موفق عمل کند. ارزیابی شما از وضعیت سیاست خارجی حاکم بر کشور در زمان روی کار آمدن دولت سیزدهم چیست؟
دولت سیزدهم یک سیاست خارجی تقریباً شکست خورده را تحویل گرفت. به هر پروژه ای در زمان دولت قبل نگاه کنیم، آن را شکست خورده می بینیم. مهمترین پروژه دولت قبلی، بازاندیشی و بازسازی رابطه با امریکا بود؛ من عمداً کلمه بازاندیشی و بازسازی را بطور توأمان بکار می برم. امریکا در این بازاندیشی، اساساً دشمن محسوب نمی شد بلکه دوست و یا نهایتاً رقیب شناخته می شد. در مورد اروپا هم اینگونه بود. دولت قبل سعی داشت ارتباط نوینی را با کشورهای اروپایی ایجاد کند. دولت درهمه این استراتژی ها شکست خورد. سمبل آن هم برجام بود که نه امریکایی ها و نه اروپایی ها، تقریباً به هیچکدام از تعهدات خود عمل نکردند. این تنها یک بخش از سیاست خارجی ایران بود. بخش دیگری از سیاست خارجی ایران در قبال کشورهای جهان سوم در امریکای جنوبی و آفریقا بود. دولت قبل تقریباً اقدام مهمی در ایجاد و یا بهبود رابطه با آنها انجام نداد و دچار نوعی تعلیق شده بود.
بخش سوم از سیاست خارجی که به دولت تحویل داده شد، بخش همسایگان و دولت های منطقه غرب و شمال آسیا شامل چین و روسیه و در واقع دولت های عضو شانگهای بود. دراین دو مورد هم سیاست دولت قبلی، چیزی جز فریز کردن رابطه نبود. نمونه آن کشور چین بود. رئیس جمهور چین، به ایران سفر کرد و متأسفانه دولت قبلی پاسخی به خواسته های دولت این کشور نداد و وی کاملاً مأیوس به کشورش بازمی گردد. تا سال 1400 رابطه ایران و چین به صورت فریز شده باقی ماند. ما تا سال ها دراین کشور سفیر نداشتیم و فقط در مواردی مانند برجام به این کشور روی می آوردیم. این نکته خیلی عجیبی است. روابط ایران با روسیه هم اینگونه بود. مگر در مواردی که به برجام مربوط می شد، کاری به روس ها نداشتیم.
بخش چهارم از سیاست خارجی هم، منطقه آسیای غربی را شامل می شود که البته برخی از کشورهای آن همسایه ایران هستند. بطور مثال، روابط با سوریه در دولت قبلی بشدت محدود شده بود. به طوری که نه رئیس جمهور حاضر به سفر به آنجا بود و نه حاضر بود قدمی در جهت گسترش روابط با سوریه بردارد. در مورد لبنان و عراق هم اینگونه بود. بسیاری از پروژه ها در دولت قبلی که مربوط به عراق و سوریه و لبنان بودند، تعلیق شدند. راه آهن خرمشهر-بصره در طول 8 سال دولت قبلی حتی یک متر هم پیشروی نداشت.
برای راه خاکی ایران-عراق-سوریه که از مرز بوکمال رد می شود حتی یک قدم هم برداشته نشد. اینها پروژه های بسیار مهم ایران بوده است؛ هم به لحاظ همسایگان و هم به لحاظ منطقه ای که مربوط به بلوک مقاومت می شده است.
 پروژه اربعین هم همین بود. یادمان هست که مردم در چه شرایط سختی به اربعین می رفتند اما دولت قبل اقدام در خوری انجام نداد. در حالیکه بلافاصله با روی کارآمدن دولت جدید، با حذف ویزا زائران به راحتی به عراق سفر کردند.

نزدیک به دو سال از روی کار آمدن دولت سیزدهم می گذرد، حالا وضعیت این پروژه ها در چه شرایطی قرار دارند؟
الان هم راه های خاکی در حال پیگیری است و هم راه راه آهن. این مقایسه نشان می دهد که توجه به دولت های همسایه و کشورهای بلوک مقاومت در دو دولت چقدر با هم تفاوت داشته است. دولت فعلی دردومین سال حضورش به سوریه سفر داشته است.
در حالی که رئیس جمهور قبلی 8 سال حاضر به انجام این سفر نشد. این موارد نشان می دهد که اساساً دولت قبلی چقدر نسبت به همسایگان، اگر نگوییم بی توجه، کم توجه بوده است.
بنابراین سه منطقه بزرگ برای این دولت حائز اهمیت است. منطقه جنوب که شامل کشورهای حوزه خلیج فارس می شود، منطقه غرب، که کشورهای بلوک مقاومت را در خود جای داده و منطقه شرق و شمال شرق که به عنوان منطقه شانگهای از آن نام می برند.
 سیاست دولت فعلی درهر سه منطقه تحول بزرگی ایجاد کرده است.
کما اینکه بلافاصله بعد از پایان دولت قبلی، عضویت ایران در سازمان همکاری های شانگهای تثبیت شد.
 این نشان می دهد که چقدر دولت فعلی به این سه منطقه توجه داشته است.
سفر رئیس جمهور به منطقه شانگهای و همچنین به منطقه غرب از جمله سوریه و همچنین کشور قطر درهمین نزدیک به دو سال انجام شده است. در صورتی که دولت قبلی کاملاً به این سه منطقه بی توجه بوده و نگاهی به اهمیت این مناطق نداشته است.

وضعیت منطقه با توجه به تحرکات دیپلماسی که در حال انجام است، به کجا خواهد رسید؟ با توجه به اینکه ایران و عربستان هم چندی پیش برای از سرگیری روابط خود، تصمیمات مهمی اتخاذ کرده اند چه آینده ای را می توان برای منطقه ترسیم کرد؟ همچنین امریکا و اسرائیل برای چنین وضعیتی چه عکس العملی از خود نشان خواهند داد؟
با توجه به تحولاتی که در مناسبات منطقه ای رخ داده است، چالش های منطقه هم رو به کاهش گذاشته شد. از منطقه آسیا طی دهه گذشته به عنوان بحرانی ترین منطقه جهان یاد می شد که جنگ های متعدد و بحران های تروریستی زیادی را به خود دید. اما حالا همه چیز تغییر یافته است. پایان بحران سوریه و بازگشت این کشور به اتحادیه عرب یک نمونه از کاهش تنش ها است. مهمترین آن را شاید بتوان از سرگیری رابطه ایران و عربستان دانست. عربستان در گذشته با ایران تقابلاتی داشته اما حالا با دوستی دوباره ایران و عربستان، همه این نقشه ها به پایان رسیده است. بحران قطر با کشورهای حوزه خلیج فارس، پایان پیدا می کند، بحران یمن رو به کاهش است و احتمالاً آتش بس فعلی به قرارداد صلح منجر شود. درهمه اینها البته جا پای عمانی ها هم به عنوان میانجیگر اصلی دیده می شود.

مقام های دیپلماسی کشور در راستای به اجرا درآوردن اهداف تعیین شده در سیاست منطقه ای دولت سیزدهم، رایزنی های سیاسی و اقتصادی با بسیاری از کشورهای دور و نزدیک را در دستور کار قرار داده اند. تحولات حاکم بر منطقه را برای به کارگیری ایران از ظرفیت های مغفول چگونه می بینید؟ سیاست منطقه ای دولت سیزدهم تا چه اندازه امکان احیای وجوه مختلف دیپلماسی در عرصه های مورد نیاز را فراهم کرده است؟
تمرکز دولت جدید بر توسعه همه جانبه رابطه با دولت های منطقه تحولات متعددی را ایجاد کرده است اما تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله زیادی وجود دارد. اگر منطقه غرب ایران را شامل عراق، سوریه، لبنان و یمن در نظر بگیریم و بخش شمال را شامل آذربایجان، ارمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان و ترکمنستان، بخش شرق را شامل پاکستان، افغانستان، هند بجز چین و روسیه و همچنین قسمت جنوب ایران را کشورهای حوزه خلیج فارس در نظر بگیریم، باید گفت دولت سیزدهم در ارتباط با همه این کشورها تحول ایجاد کرده است.
 این تحول فقط شامل تقویت نقش ایران در سازمان های منطقه ای همچون «شانگهای» نیست بلکه اتفاقاً دولت توانسته این تحول را بویژه در روابط دوجانبه صورت دهد. برخلاف مقامات قبلی که بویژه در رابطه با مناسبات منطقه ای به سختی کنشگر بودند، رئیس دولت سیزدهم رکورد سفر به کشورهای منطقه را شکست. اما این در حالی است که علاوه بر آقای رئیسی باید سایر مقام ها و وزرا نیز مرتب به سفرهای منطقه ای بروند و با شناسایی مشکلات، زمینه را برای توسعه روابط فراهم کنند.

چرا سطح مناسبات ایران در عرصه اقتصادی و حوزه های دیگر که خود از مؤلفه های تعیین کننده قدرت در منطقه به شمار می آیند، هم سطح این نقش منحصر به فرد در زمینه تعیین استراتژی های سیاسی نیست؟
متأسفانه ایران در حالی که به همه نشان داد چه نقش مهمی در فرایند تحولات استراتژیک منطقه دارد ولی در بخش های دیگر هنوز نتوانسته است، قدرت خود را نمایان کند.
دولت قبلی با رها کردن دیپلماسی اقتصادی همه تمرکز خود را بر دیپلماسی برجامی گذاشته بود و همه منطقه و کل آسیا را رها کرده بود و سراغ اروپایی ها و امریکایی ها رفته بود. به این ترتیب انواع وجوه دیپلماسی در منطقه ازجمله در زمینه دیپلماسی مذاکرات، دیپلماسی اقتصادی، دیپلماسی فرهنگی و عمومی و حتی دیپلماسی قضایی و حقوقی در واقعیت مغفول مانده بود.
 یعنی دولت پیشین نتوانست پا به پای تحولات میدانی و استراتژیک پیش برود؛ قطر مصداق بارزی ازاین سیاست انفعالی دولت پیشین در منطقه به شمار می آید. زمانی که قطر نیاز شدید اقتصادی پیدا کرد که بتواند از محاصره کشورهایی مانند عربستان و امارات و بحرین خارج شود، ایران نتوانست از دیپلماسی اقتصادی استفاده کند و خود را به عنوان منجی اقتصاد قطر مطرح کند در حالی که ترکیه این کار را کرد.
 در مجموع سهم ایران در اقتصاد کشورهای منطقه غرب آسیا بسیار کمتر از سایر کشورهای فعال است که این نشان می دهد فاصله دیپلماسی اقتصادی ایران با دیپلماسی استراتژیک آن بسیار عمیق است.