کتاب دزد!
این یکی دیگر همزمان نوبرش را آورده و عالَم عجیبی هم دارد. دزدی کتاب را میگویم، کاری است بسیار عجیب؛ یعنی اگر خوب به ماجرا فکر کنید دزدیدن کتاب به هیچکدام از دردسرهایش نمیارزد. کتاب را به قصد مال اندوزی که نمیشود دزدید، نه خودش در برابر دیگر اقلام قابل سرقت ارزش خاصی دارد و نه برای فروختنش مالخر پیدا میشود. نهایتاً یا باید چندین تُن کتاب دزدید و کیلویی فروخت که کاری است بسیار غیرعقلانی، یا باید کتاب را جایی بساط کرد و تک تک فروخت که این یکی با ذات نیت سارق تباین دارد؛ البته دزدی کتاب ممکن است بابت علاقه بیش از حد به کتاب باشد، بابت برخی انگولکهای روان بر جسم باشد و ممکن است کلی دلیل دیگر داشته باشد. به خاطر همین در این شماره سرک کشیدم به دنیای کتاب دزدها، باشد که رستگار شویم.
دستهبندی کلی کتاب دزدها
هرچند در مقدمه گفتیم که دور از عقل است، اما باز هم بخش عمده کتاب دزدی با همان دلیل دزدی طلا و جواهر انجام میشود، کسب مال بادآورده. یک عده دیگر صرفاً دوست دارند هیجان دزدی را تجربه کنند، بنابراین به فروشگاههای مختلف میروند و هنرنمایی میکنند. دسته سوم شبیه به دسته دوم هستند با این تفاوت که این کار را محض هیجان انجام نمیدهند، بلکه تمایلی وسواسگونه به دزدی دارند که در روانشناسی به آن «دزدی بیمارگون» گفته میشود. دزدی بیمارگون میتواند بدون شیء مورد علاقه انجام شود یا ممکن است دزد به یک هدف خاص وسواس داشته باشد، کتاب اتفاقاً از موارد مورد علاقه این دسته از افراد است. دسته چهارم به نظر من دردناکترین گروه در بین این تقسیمبندی هستند. آنها دست به دزدی کتاب میزنند چون غرق در کتاب هستند اما واقعاً برای تهیه کتاب پولی ندارند، آنها هر کتابی را که سرقت میکنند میخوانند و اتفاقاً اکثر آنها با عذاب وجدان چنین کاری هم دست و پنجه نرم میکنند. دسته پنجم هم به هر دلیل تصادفی دیگری که در دستههای بالا ذکر نشده دست به این عمل شنیع و ناشایست میزنند. خلاصه این ماجرا برای خودش بساطی دارد.
کتابدزدی که ماهیتاً دزد است!
ببینید، اگر قرار باشد که دزدی کتاب تجارت غیرقانونی سودآوری باشد بهتر است که به شکل چاپ و توزیع زیرزمینی و غیرقانونی انواع کتابها انجام شود چون همانطور که میدانید تولید کتاب زیرزمینی به دلیل نادیده گرفتن حقوق ناشر و مؤلف و مترجم برای خودش یک پا دزدی است. متأسفانه این موضوع بحث امروز ما نیست. کتابدزدی که کتاب را سرقت میکند تا پولی از آن به دست بیاورد هم دزدی است خُردهپا، هم ناشی و هم به احتمال زیاد بسیار ترسواست. مگر چقدر میتوان کتاب دزدید؟ و این اموال مسروقه مگر قرار است به چه قیمتی فروخته شوند؟ اما در هر صورت این اتفاقی است که میافتد. در مورد اینکه این افراد چگونه حاصل دسترنج غیر اخلاقیشان را به پول تبدیل میکنند اطلاع دقیقی از دست نیست. گفته میشود برخی واقعاً آنها را بساط میکنند. عدهای دیگر کتابها را تک به تک و اصطلاحاً «به دست» میفروشند. برخی دیگر صرفاً کتاب را در جایگاه کاغذ باطله معامله میکنند و احتمالاً عدهای هم این کتابها را در یک مبادله کالا به کالا وارد معامله میکنند. جز اینکه اضافه کنم دزدی، در هر صورت دزدی است و بسیار قبیح، حرف دیگری در مورد این دسته ندارم که بزنم.
هیجان سرقت؟ واقعاً؟
این عجیبترین نوع دزدی است، نه در مورد کتاب که در مورد هر شکل دیگری از دزدی؟ در این دسته از سرقت، سارق به کالایی که دزدیده است نیازی ندارد، در اکثر موارد حتی ممکن است کالای دزدیده شده را دور بیندازد. تنها هدف این دسته از افراد تجربه هیجان بالا در یک عمل مخاطرهآمیز است. از دیدگاه روانشناختی، محرک چنین عملی ارتباط مستقیم با «هیجانخواهی بالا» در افراد دارد.افرادی که بیشترین میزان هیجانخواهی بالا را تجربه میکنند با احتمال بیشتری به سمت اعمال خلاف قانون و ضد ارزشهای جامعه حرکت میکنند. حالا البته سؤال اینجاست که واقعاً آیا دزدیدن کتاب از یک کتابفروش مظلوم واقعاً هیجان بالایی دارد یا خیر؟ برخی بررسیهای میدانی غیررسمی بیانگر این است که بله! هیجان بالایی دارد. در آن سوی آبها معمولاً این هیجانخواهی را به سمت فعالیتهای ورزشی و ماجراجوییهای پرهیجان هدایت میکنند که ملت الکی و محض تفریح به دزد تبدیل نشوند! این هم از ای دسته.
دزدی بیمارگون، یک اختلال روانی
دزدی بیمارگون به شکل کلاسیک یکی از اختلالات روانی است، در این اختلال فرد وسواس و کشش زیادی به سمت دزدی - معمولاً دزدیهای خرده ریز- احساس میکند به نحوی که اگر دست به این کار نزند تمام آرامش خاطر و پایداری روانی او و تمام کارکردهای مورد نیاز برای انجام امور روزمره را از دست خواهد داد. این دسته ممکن است صرفاً به دزدی از یک فروشگاه دست بزنند یا اینکه به دزدیدن یک کالای خاص وسواس داشته باشند. کتاب یکی از اهداف مورد علاقه این دست از افراد است. دزدی بیمارگون البته درمانهای دارویی و روان درمانی مخصوص به خودش را دارد. بیایید برای سلامتی تمام کسانی که درگیر یک اختلال روانی هستند هم دعا کنیم.
تراژدی اهالی کتاب...
خیلی سال پیش، همان زمانی که سریال کتابفروشی هدهد پخش میشد در یک قسمت به داستان پیرمردی بسیار موجه پرداختند که از شدت علاقه و عشق به کتاب و عدم توانایی مالی برای خرید کتاب دست به دزدی از کتابفروشیها میزد. این مورد، دردناکترین اتفاق در بین اهالی کتاب است. یک فردی که معمولاً اندیشمند و عاقل است، به قوانین احترام میگذارد و اصلاً اهل رفتارهای غیرقانونی و ضداجتماعی نیست، با هزار خطر و مشکل دست به سرقت کتاب میزند، آن هم فقط به این دلیل که دوست دارد آن را مطالعه کند و نمیتواند آن را بخرد. ممکن است بگویید خب برود سمت یک کتابخانه عمومی که حرف غلطی هم نیست. اما تمام مزایایی که «تصاحب کتاب» دارد به علاوه دور باطل احساس گناه و عشق به کتاب در فرد، باعث میشود که این اتفاق ادامه دار شود. حدود یک دهه پیش دو یا سه کتابفروشی در سطح شهر دیده بودم که فضایی را برای مطالعه کتابهای موجود اختصاص داده بودند تا اگر فردی به هر دلیلی توانایی خرید کتاب ندارد، با خیال راحت بنشیند یک گوشه و یک ساعتی کتاب مورد علاقهاش را بخواند. اینکه این راهحلها چقدر در حل مشکل این دسته آخر از «کتابدزدها» تأثیر دارد مشخص نیست، اما در هر صورت این یکی از تلاشهایی است که در این زمینه دیدم.
سخن آخر
اگر اشتباه نکنم مدیر انتشارات چشمه سالها پیش گفته بود «دزدی کتاب اصلاً وجود ندارد» و بعد در محفلی خصوصی توضیح داده بود که «حالا اگر مواردی هم باشد، بالاخره یا خود سارق کتاب را نیاز داشته، یا نهایتاً به دست یک نفری رسیده که کتاب را نیاز دارد.» گرچه این توضیح از زشتی دزدی کم نمیکند، اما حداقلش این است که نگاهی فرهنگی و انسانی پشت سر خودش دارد، قبول دارید؟