زن موفق بدون فیلتر یا زن نقطه پرگار خانواده است
یک دست صدا ندارد
- برای خرید کردن لیست تهیه میکنید، خریدهای مورد نیاز فرزندان را یادآوری میکنید، مقدمات میهمانی را آماده میکنید، برای چشم روشنی هدیه تهیه میکنید و همه و همه اینها، یعنی مرد خانواده به شما اعتماد کرده و درآمد را صرف این لیستها و خریدها میکند. کمی انصاف لازم است تا ببینیم تمامی این خریدهایی که انجام میدهیم واقعاً اولویت داشته و باید انجام میشده یا اینکه اولین گزینهای که به ذهنمان رسیده را اجرایی کردهایم. - از مادرانمان زیاد شنیدهایم که فلان چیز را کنار گذاشتهاند برای روز مبادا! روز مبادا هر روزی ممکن است باشد. تعریف خاصی هم نمیتوان برایش داشت. همین که شاید روزی در مضیقه قرار بگیری و کمک حال مادی داشته باشی. این یعنی آینده نگری از نوع خانوادگی آن. که همه ما با آن زندگی کردهایم و همین روند را هم باید در زندگی خودمان پیش بگیریم.
قبلترها، یعنی وقتی مجرد بودم یا تازه ازدواج کرده بودم، کنجکاو دیدن و دنبالکردن مطالبی که درباره زنان موفق در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی و شغلی منتشر میشد بودم. عموماً دنبال میکردم ببینم چطور زندگی میکنند و چطور مسائل را مدیریت میکنند. توی این گونه فیلمها یا مصاحبهها همیشه این خانم هم به کارش خیلی عالی میرسید، هم خانه و خانوادهاش گرم و روبهراه بود. خب، تا اینجای کار درست، اما با گذشت زمان و بچهدارشدنم و سرکار رفتن - تازه آن هم از نوع نصفه نیمه و نه تماموقتش- دیدم این فقط میتواند یک نمایش قشنگ باشد، یعنی نمیشود یک نفر مثل آن فیلمها و گزارشها صبح از خانه زده باشد بیرون و حسابی از خودش کار کشیده باشد و موفق درخشیده باشد و عصر بیاید خانه و از خانه بوی قورمهسبزی بیاید و بچهها مشقهایشان را نوشته باشند و با یک چای گرم از همسرش پذیرایی کرده باشد. یعنی مدیریت این همه کار از توانایی یک انسان در عرض 24ساعت فقط یک ایجاد توقع بیجا در آدمهایی است که دارند نمایش را میبینند، یک حس شبیه به اینکه تو کم گذاشتی یا القای بیمورد تو باید بتوانی اینطوری باشی است و بس.
حالا من خوب میدانم که یک قورمهسبزی پختن چقدر وقت میخواهد، بچه چقدر مریض میشود و به مادر نیاز دارد، بچهها تازه بعد از آنکه از آب و گل در آمدند ممکن است شبهای زیادی نگذارند شما تا صبح چشم بر هم بگذارید، مدیر شما ممکن است نگذارد همان روز صبح شما دو ساعت دیرتر سر کار حاضر شوید، جلسههای کاری شما ممکن است با ساعت آمدن فرزندتان از مدرسه کاملاً تداخل داشته باشد، بچههای شما ممکن است ساعتها به خاطر ساعت اضافی کار شما در خانه مجبور به تنها ماندن باشند، خیلی طبیعی است که شما سرکار با یک دعوا، چالش یا دردسر بزرگ در طول روز سر و کله زده باشید و وقتی برمیگردید خانه حوصله خودتان را هم نداشته باشید، چه برسد همسرتان، ممکن است شما به این دلیل که انسان هستید یک شب تب کرده باشید و فردا یک قرار مهم کاری داشته باشید و تازه بعد از آن از سوپ گرم که خبری نباشد هیچ، چندتا چشم و دهان گرسنه هم به شما خیره شده باشند و هزار تا موقعیت خانه و یا کار دیگری که با هم تداخل عجیب و غریب دارند و شما لابلای این دوتا سنگ که مدام در حال چرخشند له و لهتر شوید.
ممکن است کسی انتخابش همین باشد، همانطور که انتخاب من هم همین بوده و بار تمام این موقعیتها بر دوش من و همسرم که دست به کمکش زیاد است، قرار دارد. ولی میدانم که من در حد وسعم تلاش میکنم و بار هیچ عنوان برتر و نمونه و موفقی را به دوش نمیکشم و نمیخواهم بکشم.
ممکن است کسی باشد که انتخابش همین باشد ولی کارگری داشته باشد و مثل این فیلمها خانهاش توسط خودش برق نیفتاده باشد، ممکن است مادرش برایش پیاز داغ آماده کند و کودکش را وقتی مریض است با خیال آسوده به آشنای نزدیکی بسپارد و همسرش به درس و مشق و امور بچهها ببیشتر برسد.
ممکن است کسی باشد که کار کند اما نخواهد نفر اول باشد و کمتر وقت بگذارد و با همان مقدار رضایت اجتماعیاش جلب شود و بیشتر به کار خانهاش بپردازد.
خلاصه اینکه خیلی طبیعی است که کسی در حد توانش زندگی کند و خوش باشد و خوشبختیاش برای خودش تعریف شود، چه لزومی دارد که خوشبختی و کمال برای ما طور دیگری تصویر شود؟ چه اشکالی دارد که زنی خانه امن و آرامش خانگی را ترجیح داده باشد و نخواهد دست توی جیب خودش کند؟ یا چه اشکالی دارد زنی که کار میکند بگوید کارهای خانهاش مانده یا کمک میگیرد؟ چرا باید الگو زندگی ما اینقدر سخت و غیرواقعی باشد؟ همین است که حالا نسبت به این الگوهای عجیب و دستنیافتنی که مدام به خورد ما زنها میدهند حساسیت پیدا کردهایم. الگوهایی که نمایش زندگی گل و بلبلشان از نگاه من پوستهای بیش نیست مگر اینکه: آن زن دارد به بهای حفظ این دو تا سنگر له میشود و با این همه هندوانه که جامعه زیر بغلش میگذارند صدایش در نمیآید. یا اینکه پشت سر، یک کمککار بزرگ و حامی بیکار منظورم تمام وقت در اختیار آن زن و خانوادهاش است، چیزی که توی این مصاحبه و نمایش و گزارش دیده نمیشود، یا یک جای کار میلنگد و باید پای درد دل اهالی خانه یا اهالی کار نشست. یا اینکه آن زن عصای جادویی دارد که رسانهها موفقش نامیدند و شش فرزند دارد.
آزار دهنده این است که خود ما زنها گاه نمیدانیم که چرا در رنج هستیم، چرا آنچه میخواهیم اینقدر سخت است و هیچ حواسمان نیست که ما یکبار خودمان ننشستهایم برای خودمان تعیین تکلیف کنیم، کسانی پسندیدهاند که ما چطوری باشیم و با عناوین مختلف این را به خورد ما دادهاند، قالبهای از پیش تعیین شده، قالبهای براق و قشنگ مثل تحصیلات، موفقیت، استقلال مالی، کدبانو ایرانی، همه فن حریف و از این دست و ما هم مدام سعی میکنیم هرطور شده خودمان را در این قالبهای سرسخت جا بدهیم بیآنکه بدانیم خودمان چه دوست داریم و چه میخواهیم و چطور راحت هستیم؟
خیلیها معترف هستند که زن، نقطه پرگار هزینههای خانواده است. این نگاه دور از واقعیت نیست وقتی قرار است درآمد بهدست آمده صرف رفاه خانواده و آرامش آن شود. پس این زن است که تعیین میکند هزینهها باید در کجا صرف شود و اولویت خرج کردن در کدام قسمت از زندگی است. اما باید دید که چه عواملی باعث میشود تا پرگار هزینهکردهای زندگی، بیضی رسم کند به جای دایره.
- خانواده یک سازمان کوچک است که رفتار افراد آن بر هم تأثیر میگذارد و بیشتر از همه رفتار و عملکرد زن است که در بعضی کارها نقشی به سزا دارد. مثلاً اگر زن اهل تجملات باشد و خریدها را بدون در نظر گرفتن شرایط زندگی انجام دهد، فرزندان هم با همین شیوه رشد خواهند کرد و اینها را ارزش میدانند. حال اگر زن اهل حساب و کتاب باشد و وقتی که پول بود و وقتی که نبود طبق همان زندگی را جلو برد، فرزندان نه فقط شیوه صحیح خرج کردن، بلکه در حال زندگی کردن را هم میآموزند.
- اگر روزهایی تعیین شود که همه اعضای خانواده در آن روز به مرتب کردن خانه، انجام خریدها، آماده کردن وسایل مورد نیاز در طی هفته بپردازند، دیگر احتیاجی به پرداخت هزینه برای کارگر و گرفتن پیک نخواهد بود در حالی که کارها با نظارت خودمان و باب میل خودمان انجام شده است.
- سلولها به تنهایی تعریف نشدهاند. این وجود تک تک آنها در کنار هم است که به هدف نهایی آنها را نزدیک میکند. خانوادهها در اجتماع هم همین نقش را بازی میکنند و چرخه اقتصاد جامعه در همین روند حرکت میکند حالا مصرفگرا بودن، اهل مشارکت بودن، تجملگرایی و همه اینها تأثیرات خود را در این چرخه بزرگ ملی در ابعاد بزرگتر و آینده پیش رو نشان میدهند و باز هم در اغلب موارد این وجود تأثیرگذار زن است که با روشی که برای زندگی خود درپیش میگیرد میتواند موفقیت و یا شکست چرخه را سبب شود.
- چشم وهمچشمی از آن داستانهای کلیشهای و قدیمی است که همه ما به خوبی با آن و زمینههای به وجود آمدنش که شبیه بعضی از همان جلسات زنانه است و روشهای پیشگیریاش آشنایی داریم اما دانستن این تا عمل کردن و وارد زندگیکردنش فاصله زیادی داریم. وقتی بتوانیم جلو ریخت و پاشها و هزینههای سرسامآور خیلی از مراسم و جهیزیهها و جشنتولدها را بگیریم؛ تنها به زندگی خودمان و جیبمان کمک نکردهایم بلکه به فرهنگهای غلط نه گفتهایم و جلو انتشار قارچ تجملگرایی را به نوعی گرفتهایم.
- ق مثل قناعت؛ گنج ناپیدای زندگیهای این روزهای ما. با قناعت میشود خیلی از رؤیاپردازیها و کمالگراییها را کنترل کرد و از آن به عنوان یک عامل کنترلکننده در مسائل اقتصادی استفاده کرد تا زندگی کمتر از بعد مادی به مشکل دچار شود.ممکن است در ابتدا این نوع زندگی سخت به نظر بیاید اما استقلال حاصل از آن و سودهایی که به دست میآید طعم شیرینی را در خاطر مینشاند که بعد از مدتی ناممکن را ممکن میکند.
- زندگی را نباید آنقدر سخت گرفت که روی خوش نداشته باشد و نه آنقدر آسان گرفت که دائماً با مشکلات حاصل از همین راحت گرفتنش درگیر باشیم. در خرجکردن باید با احتساب تمام عوامل آیندهنگری و وضعیت مالی فعلی طوری برخورد کنیم که نه برچسب خساست به ما بخورد و نه ولخرجی، یک راه کوچک ساده میان این دو است.
- همه میدانیم که بدون الگو خوب نمیشود زندگی کرد. اگر به این نتیجه رسیده باشیم که زندگی مدرن با ادعای دوری از دین برای پیشرفت، خودش به انتهای خط ادعاهایش رسیده؛ میتوانیم به الگوهای دینی خودمان رجوع کنیم و به قول معروف دنیا و آخرت خودمان را ضمانت و برای زنها چه کسی بهتر از حضرت فاطمه(س) که تمام زندگیشان درسی است برای این روزهای زنهای ما.
روی سخن این نوشته تنها با زنها و دختران جوان نیست که یک دست صدا ندارد و هرچه قدر هم که گفته شد که زن نقطه پرگار اقتصاد خانواده است و با هنرمندی میتواند ایدههای در ظاهر ناممکن کلان را اجرایی کند، اما باز هم پیاده کردن و الگوسازی اینها و خیلی چیزهای دیگر برای پیشرفت زندگی احتیاج به همکاری هم زن و هم مرد دارد.