روایت از درون بعث
«وقتی خرمشهر آزاد شد، حسین كامل، داماد صدام، گفت در 24 ساعت اول یك پزشك دائماً بالای سر صدام بود؛ آنقدر فشار روحی روی او بود.» روایتهایی از این جنس و ماجرای اعدام فرماندهان شکستخورده و مدالهای صوری صدام به آنها در مقابل رسانهها و بعد تحقیر آنها بیرون از دید رسانهها، در خاطراتی که از اسرای عراقی منتشر شده بازتاب فراوانی دارد.
مسیر فراموششده
باوجود دهها مجموعهی تحقیقی و اسنادی پیرامون جنگ ایران و عراق در ایران، هنوز بسیاری از زوایای جنگ به صورت تحقیقی و علمی بررسی نشده است و دردناکتر اینکه سهم ایران در روایت بینالمللی از جنگ به صفر میل میکند.
مسیری که به آزادی خرمشهر ختم شد یک فرایند تحولی بسیار مهم در تاریخ ایران است که متأسفانه در مصاحبههایی که در این سالها ژنرالهای عراقی انجام دادهاند، این پیروزیها را اغلب اتفاقی، بدون برنامه و متکی به ضعف شخصیتی و نظامی صدام تحلیل کردهاند.
کِوین وودز و همکارانش که اساتید موسسهی تحلیلهای دفاعی دانشگاه دفاع ملی آمریکا هستند، در مقدمهی کتاب مصاحبهی ژنرال حمدانی نوشتهاند: «نمیتوان در چهار سال اول جنگ از عملیات نظامی منسجم ایران با هدف راهبردی صحبت نمود.» کتاب مصاحبه با حمدانی با نام «جنگ صدام» منتشر شده است و کوین وودز در ادامه نوشته است: «تاکتیکهای ایرانیها غیرخلاقانه باقی ماند و به لحاظ نظامی در تمام مدت جنگ بیارزش بود. اغلب حملات آنها از نوع امواج انسانی بود. شیوهای که به تاکتیکهای جنگ جهانی اول شبیه بود.»
بخشی از این موضعگیریها در این موضوع ریشه دارد که ایران و اسناد ایرانی سهم قابلتوجهی در روایت بینالمللی جنگ ندارند و موسسههای ایرانی در این زمینه در حال و هوای دیگری هستند و اغلب نویسندگان و محققان جهانی، جنگ را بر اساس روایتها و اسناد عراقی مرور میکنند. ایران نه تنها میتواند با نقد روایتهای بینالمللی و انتشار اسناد و آثار قابل توجه ایرانی در این فرایند تأثیر بگذارد که حتی میتواند با انتشار اسنادی که از عراق در اختیار دارد، فضای اسناد عراقی منتشرشده را نیز متحول کند. اما چه سود که آنچه در این سالها از آثار تحلیلی جنگ به زبانهای دیگر ترجمه شده آثاری است که فاقد استانداردهای بینالمللی است و اصولاً با یک نگاه بینالمللی نوشته نشده اما به همان صورت ترجمه شده است.
نگاه ژنرالهای صدام
در اینجا به صورت نمونه برخی تحلیلهای منتشر شده از فرماندهان ارتش صدام پیرامون آزادی خرمشهر را که در سالهای اخیر منتشر شده مرور میکنیم.
کتاب زیر پوست جنگ که توسط وحید خضاب گردآوری و ترجمه و توسط نشر نارگل منتشر شده است سه مصاحبه از فرماندهان و شخصیتهای مطرح حزب بعث دارد. حامد علوان الجبوری در این کتاب، در تحلیل موفقیتهای ایران در جنگ میگوید که روش ایران «دکترین نظامی کرهی شمالی بود و آن هم تمرکز بر امواج انسانی.» او میگوید که نظامیان عراقی با امواج انسانی از جوانان کم سن و سال روبهرو بودند «که روی پیشانیبندهایشان شعار نوشته شده بود و بر این اساس که کلید بهشت در جیبشان است میآمدند و میدانهای مین با افراد بشری باز میشد و صدها نفر کشته میشدند تا یک راه امن به سمت یک پایگاه نظامی معین باز شود. سپس موجهای دیگر میآمد و همینطور به تهاجم ادامه میدادند. راستش بعضی نظامیها برای من تعریف میکردند همینطور شلیک میکردیم و اجساد جلویمان روی زمین میریخت و موجها ادامه داشت تا آنکه به پایگاه میرسیدند و گلولههای ما تمام میشد و آن موقع نبرد با سلاح سرد شروع میشد؛ یعنی یک امر وحشتناک.» این در حالی است که در دورهی پیروزیهای ایران تا آزادسازی خرمشهر یکی از دغدغههای اصلی فرماندهان ایرانی بالا نرفتن تلفات بود. سال 60، در عملیات طریقالقدس تعداد شهدا نسبت به عملیات قبلی زیاد شده بود. بر اساس آمار بنیاد شهید كه در كتاب «نبرد طریقالقدس» آمده کل آمار شهدای این عملیاتِ بزرگ ١٢٩٠ شهید بود. با این حال برخی فرماندهان به تردید افتاده بودند و میگفتند مسئولیت پذیرفتن سخت است؛ آنها پس از دیدار با امام و شنیدن سخنان او قانع شدند همچنان فرمانده باشند.
ایرانیها و میدان مین
دربارهی روی مین رفتن ایرانیها هرچند روایتهایی شفاهی و محدود در خاطرات افراد وجود دارد اما روایت علوان الجبوری بهشدت غیرواقعی است. محمد درودیان از نویسندگان و تحلیلگران مطرح جنگ در سپاه دربارهی مسئلهی روی مین رفتن ایرانیها مینویسد: «تاکنون بارها اینگونه گزارشها را که بیشتر در مراسم خاطرهگویی و یا عزاداری، همچنین از سوی راویانی که در جنگ حضور نداشتهاند، مطرح شده است، شنیدهام اما به دلایلی از پذیرش آن خودداری کردهام. نخست اینکه ما و مجموعهی دوستانی که بهعنوان راوی در کنار فرماندهان برای ثبت و ضبط عملیاتها حضور داشتیم، حتی یک مورد را نشنیدهایم که یکی از راویانی که در کنار فرماندهان حضور داشته است، اظهار کند که در یگان نظامی و در شب عملیات، چنین اتفاقی رخ داده است. در عملیاتهایی که در قرارگاه فرماندهی جنگ سپاه و ارتش حضور داشتم، حتی یک مورد گزارش در جلسات عمومی و یا خصوصی در این زمینه بیان نشده است.» سردار درودیان خود از راویان دفتر سیاسی سپاه بوده که هزاران صفحه گزارش را مرور کرده و در جلسات متنوعی حضور داشته و میگوید: «اگر این احتمال را در نظر بگیریم که مواردی وجود داشته اما به دلایلی در جلسات بیان نشده و یا راویان از ثبت و گزارش آن خودداری کردهاند، دو مسئله به میان خواهد آمد: نخست اینکه، موارد یاد شده بهقدری نادر و یا غیرقابل پذیرش بوده که از بیان و نقل، همچنین ثبت و ضبط آن، خودداری شده است. در این صورت موضوع دوم به میان خواهد آمد که چرا آنچه وقوع آن بسیار اندک و تاکنون در هیچ گزارش رسمی بیان نشده، تا این اندازه رواج یافته و به مثابه یک رویهی عمومی در جنگ تلقی میشود؟ متأسفانه در جلسات نقد و بررسی جنگ و یا سخنرانی فرماندهان نیز دربارهی چگونگی این نوع موارد، در صورت وقوع و همچنین تکذیب و مقابله با ترویج این روش، به عنوان یک رویهی عمومی برای عبور از میادین مین، توضیحی داده نشده که خود محل تأمل است.»
دغدغهی مهم
درودیان پس از توضیحاتش دربارهی گسترش روایتهایی مانند روی مین رفتن جوانان ایرانی مینویسد: «گسترش چنین باورهایی دربارهی جنگ، به معنای نادیده گرفتن عقل و تدبیر، همچنین محاسبات و بررسی در طراحی عملیات است که گاهی بررسیهای اطلاعاتی برای شناسایی و طرحریزی بیش از شش ماه به طول میانجامید. گشودن معابر مین نیز بخشی از همین اقدامات بود که از قبل انجام میشد و علائمی نیز برای عبور از میدان مین گذاشته میشد تا رزمندگان پس از عبور از میدان مین، اهداف تعیین شده را تصرف نمایند.» او در ادامه اشاره به روایتی از سردار غلامعلی رشید دارد؛ «در عملیات دارخوین نیروهای تیپ ۱۴ امام حسین برای عملیات علیه مواضع لشگر ۳ زرهی عراق، هفتهها روی میادین مین دشمن شناسایی انجام دادند. شهید اکبر تیموری مسئول این اقدام بود. وی با تخصصی که در تخریب و خنثیسازی مین داشت، پس از شناسایی میادین مین، برای گشودن معبر برای پیشروی نیروها، مینهای دشمن را خنثی و سپس در جای خود قرار میداد تا دشمن متوجه این موضوع نشود. وی برای این کار در شبهای مهتابی آنقدر به مواضع و سنگرهای عراقیها نزدیک میشد که صدای آنها را به راحتی میشنید. پس از اتمام عملیات دو تن از کشتههای دشمن را شناسایی کرد و میگفت من زیر نور ماه آنها را دیده بودم.»
یادداشت دروردیان نیز با یک دغدغهی داخلی نوشته شده است و تاکید میکند: «با این توضیح چرا چنین تصوری از نحوهی جنگ و گشودن میادین مین، به عنوان یک رویهی عمومی و جاری در عملیاتها، در تصور عمومی جامعه ایجاد میشود و در عین حال هیچگونه اقدامی برای توضیح دربارهی وقوع احتمالی آن در شرایط خاص و یا تکذیب آن به عنوان رویهی جاری و عمومی در جنگ، صورت نمیگیرد؟ اگر اینگونه موارد که در صورت وقوع بسیار نادر و در شرایط غیرمنتظره و خاص و بدون مجوز و تدبیر فرماندهی بوده، به عنوان رویهی جاری در جنگ تصور شود و با گذشت یک نسل و در زمان حیات فرماندهان جنگ اینگونه بیان میشود و هیچ توضیحی دربارهی آن صورت نگیرد، آیا بیم آن نمیرود که وقایع جنگ بیشتر از آنچه تصور میشود، در معرض تحریف قرار گیرد؟» اما سوال دیگر اینجاست که در صحنهی بینالملل چه کاری انجام گرفته است؟
چند روایت دیگر
جنبهی دیگری که در روایتهای عراقی، در تحلیل پیروزیهای ایران در این مقطع وجود دارد، انداختن تقصیرها و ضعفها به دوش شخصیت صدام است. در کتاب «جنگ ایران و عراق از دیدگاه فرماندهان صدام» که حاصل مصاحبهی کِوین وودز و همکارانش با چند ژنرال ارتش عراق در سالهای جنگ است، این موضوع بارها روایت شده است.
نکتهی دیگری که در این روایتها به چشم میخورد توصیف فضای پس از شکست خرمشهر است که در آن عکسالعمل خشن و عصبی صدام به این شکست روایت شده؛ از جمله روایتهایی از اعدامها پس از شکست خرمشهر. حمدانی دادگاهی صحرایی را در تیرماه 61 روایت کرده که در بصره تشکیل شد. در این دادگاه وزیر دفاع، معاون وزیر دفاع، عزت ابراهیم الدوری، معاون سیاسی صدام، و چند نفر از نظامیان عالیرتبه که رابطهی نزدیکی با صدام داشتند حضور پیدا کردند و چند فرمانده شکستخورده در عملیات آزادسازی خرمشهر محاکمه و اعدام شدند؛ «جلسهی محاکمه هم مملو از داد و فریاد و فحش و ناسزا بود. شکست خرمشهر ضربهی سیاسی بزرگی برای عراقیها بود؛ زیرا بازپسگیری خرمشهر به معنای آن بود که امکان سقوط بصره نیز وجود دارد.» ماجرای اعدامها و خشم صدام در منابع دیگری نیز روایت شده است.
در این منابع اشاراتی وجود دارد که با واقعیتهای تاریخ نیز همخوانی ندارد. حمدانی در اهمیت خرمشهر میگوید: «باید بدانیم که خرمشهر برای عراقیها دارای یک تأثیر معنوی بود. آبادان و خرمشهر عراقی بودند و در همین اواخر توسط انگلستان به ایران داده شده بودند... خیلی از عراقیها بازگرداندن این دو شهر را یک وظیفهی معنوی میدانستند، چون این دو شهر همواره نمادی از عراق بودند.» این توضیحات او به هیچ وجه دقیق نیست و این دو شهر از سالهای دور و پیش از استقلال عراق از شهرهای ایران بودند و نام اروندرود در شاهنامهی فردوسی نیز آمده است اما عراقیها علاقه دارند آن را شطالعرب بنامند.
نگاهی به اسناد عراقی
باوجود آنکه نظامیان عراقی در مصاحبههای اینروزها پیروزی ایرانیها در خرمشهر و چند عملیات قبلی را چندان مبتنی بر برنامهریزی و ابتکارعمل معرفی نمیکنند، اسناد عراقی در زمان واقعه نشان از غافلگیری شدید آنها از ابتکار ایرانیها در این دوره دارد. نشریهی تخصصی نگین ایران که به موضوع جنگ اختصاص دارد در شمارهی 24 خود بخشی از اسناد عراقی را منتشر کرده است که در اینجا نگاهی به آنها خواهیم داشت.
یکی از سندهای عراقی مربوط با 14 فروردین 1361 است که در آن ماهرعبدالرشید، فرمانده مشهور عراقی، در آن توضیحی دربارهی شیوهی جدید ایرانیها در نبردها داده است. این تاریخ چند روز پس از شکست سنگین عراق در عملیات فتحالمبین است و نشان میدهد فرماندهان عراقی پس از چند شکست دریافتهاند که شیوهی نبرد و طراحی ایرانیها تغییر کرده است. در این سند با بررسی یکی از نبردهای ایران در عملیات فتحالمبین دربارهی شیوهی ایرانیها اینگونه توضیح داده شده است:
«1. دشمن، نیروهای پیاده را رکن اساسی عملیات میداند (از جهت اعتماد و کثرت نفرات) و سپس بعد از اطمینان از به دست آوردن پیروزی محدود، نیروی زرهی خود را وارد عمل می نماید.
۲. دشمن تلاش خود را برای هجوم از جناحین توسط نیروی اصلی میگذارد و جبهه را توسط نیروی کمتری تأمین مینماید.
٣. دشمن در حملات خود بر هجوم شبانه در اوایل شب اتکاء دارد.
۴. هدف دشمن در عملیات هجومی، رسیدن به قرارگاه یگانها و ستادها و مواضع توپخانه بوده تا به این وسیله تشکیلات فرماندهی و مراکز پشتیبانی آتش را فلج نماید.
۵. دشمن دیگر مانند سابق با اجرای آتش تهیه مبادرت به حمله نمینماید، بلکه از آتش سنگین و موثر توپخانه جهت اهداف خود در عملیات استفاده میکند.
۶. نیروی هوایی و هوانیروز دشمن هنوز موفق نگردیدهاند تا به برتری هوایی بر نیروهای خودی دست یابند؛ اما در این عملیات،[فتح المبین]، فعالیت بیشتری از خود نشان دادهاند.»
نگران خرمشهر
پس از عملیات فتحالمبین برای عراقیها مشخص بود که هدف عملیات بعدی ایران خرمشهر است. ایران یک بار در دیماه 59 از منطقهی کرخهکور در شمال خرمشهر عملیاتی برای آزادی خرمشهر و مناطق اشغالی منتهی به آن انجام داده بود و به احتمال فراوان ماهر عبدالرشید گمان میکرد ایران این بار نیز از همین محور عملیات خواهد کرد و در دستورالعمل 14 فروردین برای نیروهایش توصیههایی برای دفاع از این منطقه ابلاغ کرده بود؛ «انهدام و در هم کوبیدن هرگونه تعرض دشمن در حوزهی استحفاظی لشکر، در صورت موفقیت در عبور از رودخانهی کارون، کرخهکور (منطقهی استحفاظی تیپ ۱۰۹ پیاده) و پل احمد عمار... نحوهی عمل پدافند در مناطق استحفاظی یگانها باید بر اساس [الگوی] زیر استوار باشد:
- عدم ترک موضع، مگر در صورت نیاز به اتخاذ مواضع تاکتیکی مناسبتر؛
- ضرورت انهدام دشمن در جلوی خط مقدم منطقهی درگیری؛
- محدود کردن مانور دشمن در محدودهی میادین مین و مراکز زیر آتش توپخانه؛
- نیروهای در خط، حتی اگر دشمن موفق به دور زدن خطوط اولیه شده باشد، باید مقاومت کنند تا فرمانده یگان درگیر، فرصت وارد کردن نیروی احتیاط محلی را پیدا کند.»
طرح غافلگیرانه
نکتهای که هنوز ماهرعبدالرشید و برخی فرماندهان عراقی به آن پی نبرده بودند این بود که در دورهی جدید ایرانیها تأکید بسیار زیادی بر راهکارهای غافلگیرکننده داشتند. به عنوان مثال در عملیات طریقالقدس عراقیها هنگامی غافلگیر شدند که ایران یک محور ویژه را عبور از منطقهی رملی قرار داده بود؛ جایی که نیروهای عراقی احتمال حمله از آنجا را نمیدادند. در عملیات بیتالمقدس محور کرخهکور یکی از محورهای عملیات بود و دو محور دیگر بر اساس عبور نیروها از کارون و رسیدن به جادهی اهواز-خرمشهر بود. عبور از رودخانه در عملیات نظامی فرایندی بسیار پیچیده بود که شاید از نظر عراقیها ایرانیها چنین امکانی را نداشتند اما با توجه به شکستهای قبلی نمیتوانستند هیچ احتمالی را دور از ذهن نگه دارند. فرمانده تیپ 5 زرهی از نیروهای زیرمجموعهی ماهرعبدالرشید در حاشیهی دستورهای عبدالرشید به این موضوع اشاره کرده بود؛ «سعی شود که از نیروهای حفاظتی جاده (اهواز-خرمشهر) به عنوان پایگاههایی برای انهدام نیروهای دشمن در صورت موفقیت آنها در عبور از رودخانه (کارون) استفاده شود.»
عراقیها گمان میکردند ایرانیها برای عبور نیروهایشان از کارون باید نیروها را هلیبرن کنند، از همین رو موانعی در مسیر کارون چیدند که امکان هلیبرن را بگیرند. مدتی بعد نیروهای عراقی در مسیر کارون سعی کردند به رودخانه بچسبند و در برخی نقاط محدود از رودخانه فاصله داشتند که اگر ایرانیها کمی تعلل میکردند آن نقاط نیز پر میشد اما ایرانیها روز به روز تحولات جبههی عراق را زیر نظر داشتند و از همین رخنهها برای عبور از کارون استفاده کردند.
بخش مهم توصیههای ماهرعبدالرشید دربارهی منطقهی کرخهکور در شمال خرمشهر بود و به نظر به توصیههای او کامل عمل شد و در این محور ایرانیها در آغاز عملیات بیتالمقدس متوقف شدند و پیشروی موفقی نداشتند اما فشاری که نیروهای ایران در منطقهی کارون وارد کردند سبب شد که در مرحلهی دوم عملیات، عراقیها آن منطقه را رها کنند و برای دفاع از خرمشهر و بصره عقبنشینی کنند.
تلاش برای تقویت روحیه
ارتش صدام پس از مقاومت اولیه در عملیات فتحالمبین به یکباره از هم پاشید و ایرانیها به سرعت مناطق بسیاری را آزاد کردند. پیش از عملیات بیتالمقدس یکی از محورهای تلاش فرماندهان و مقامات بعثی بازسازی روحیهها بود. به عنوان نمونه در سندی به تاریخ 27 فروردین رهنمودهایی از این دست برای نیروهای عراقی صادر شده است: «هر فرد نظامی تا حد معینی توان پایداری و مقاومت دارد، تا اینکه به حالت خستگی روحی میرسد و اصولاً مقاومت و پایداری، مسئلهای است که با ساختار شخصیت رزمنده، ارتباط مستقیم دارد.»
«رسیدن نظامیان به حالت ناامیدی مقطعی، نتیجهی تأثیر بر سلولهای مغز و بیشتر نتیجهی خستگی و ترس است.»؛ «آتش توپخانه و بمباران موشکی مواضع دشمن، از قبیل آتش ایذایی، بمباران متقابل و آتش تهیهای که قبل از تک صورت میگیرد باید رعایت شود. علاوه بر این انجام مأموریتهای شکست، خنثیسازی و انهدام، به منظور تضعیف روحیهی دشمن و خسته کردن آنها، لازم میباشد. همچنانکه باید رابطهای قوی بین موقعیتهای انجام جنگ روانی علیه دشمن و حالتهای روحی ایجاد گردد.»
صدام که به هیچ وجه علاقه نداشت خرمشهر را هم از دست بدهد، خودش نیز برای کمک به روحیهی نیروهای نظامی دست به کار شده بود. در تاریخ 21 فروردین 1361 نامهی «فرمایشات رئیس و فرماندهی کل نیروهای مسلح» به نیروهای عراقی ابلاغ شد و جالب اینکه در سخنان صدام به جزییات نظامی پرداخته شده است. توصیهی اول صدام حفظ انضباط بود؛ «ضمن حفظ انضباط نظامی، رفتار انسانی بین فرماندهان و نیروهای تحت امر خود در تمامی ردهها، هرچه بیشتر افزوده گردد؛ هرچند، وقتی که یک نظامی یک فرد منضبط و با اخلاق شد، این موضوع از اهمیت خاصی برخوردار میشود و فرماندهان باید آن را به خوبی نشان دهند.» و بندهای بعدی توصیهی نظامی بود؛ «میبایستی بر موارد ذیل تأکید شود:
- ماندن فرمانده در قرارگاه جهت شناختن موقعیت کامل خود در مواقعی که اتخاذ تصمیمات سریع ضرورت دارد، از اهمیت خاصی برخوردار است، و همان طوری که از قرارگاه بازدید میکند، ارتباط با یگانها و کنترل کارهایی که به او برمیگردد در آن لحظههای سرنوشتساز جهت نیل به هدف، میبایستی سریع انجام شود.
- لشکرها و تیپها میبایستی قرارگاه تاکتیکی داشته باشند، و قرارگاه اصلی، مناسب با موقعیت بند ۱ باشد. خواهشمند است نسبت به موضوع فوق دقت شود و کارها را جهت دستورات آماده کنید تا به یک دستور کار ثابت و جزوه بیانجامد و همینطور باید یک جای مناسب و مجهز و دارای نیروی حفاظتی جهت حفاظت از هرگونه تعرض از سوی دشمن، تهیه و تدارک دیده شود...
- حفاظت خوب از قرارگاه، امری حیاتی است که باید کلیهی نقل و انتقالات از لحاظ امنیتی و حفاظتی به صورت نامعلوم و پوششی انجام شود. قرارگاهها را در یک مکان ثابت قرار ندهید، تغییر مکان قرارگاهها همانند تغییر مکان گردانها باشد. هیچ نیرویی در یک جا ثابت نباشد، باید بر فعالیتهای تعرضی شبانه مسلط شوید؛ به ویژه استفاده از نیروهای کمین و گشتی، از تحقق اهداف نیروهای دشمن برای انهدام قرارگاهها جلوگیری میکند.» در ادامه توصیههای بسیار جزئیتری هم وجود داشت؛ «در میادین نبرد باید هلیکوپترهای جنگی، از لحاظ استفاده از منور تأمین گردند. منور وقتی مفید واقع میشود که در حین تکهای شبانهی دشمن، از آن استفاده شود.
- باید بر عدم انباشتن سلاحهای ضدهوایی و به ویژه موشکهای زمین به هوای الکینا در نزدیک خط مقدم تأکید شود و تدابیر لازم جهت حمایت و با سهولت آوردن آنها به عقب در وقت ضروری اتخاذ شود - انهدام سلاح و ادوات موتوری (خودرویی) در زمان وقوع نبرد و در حالتی که امکان انتقال آنها به عقب وجود نداشته باشد صورت گیرد.
- همیشه باید نیرو برای جلوگیری از نیروهای نفوذ کننده داشته باشید. این نیروها جدا از نیروهای پاککننده هستند و علاوه بر آن، منطقه را نیز به صورت شبانهروزی کنترل میکنند. تمامی نیروها در تمام ردهها باید به این شکل عمل کنند.
- از وارد کردن تانکها در هنگام شب امتناع شود. بر این اساس، دشمن از نیروی اصلیاش که نیروهای پیاده هستند و به سلاح ضدتانک مجهز هستند، کمال استفاده را مینماید، لذا چون برای پشتیبانی نیروهای خودی جهت جلوگیری از تک دشمن از آتش تانک استفاده میشود، تذکر لازم را در این زمینه بدهید.»
دستورات صدام با جملاتی روحیهبخش به پایان میرسید؛ «یگانهای ما همچنان در خاک دشمن هستند و ما با وجود فرصتی که داریم میتوانیم بهترین مواضع را انتخاب کنیم. برای جلوگیری از نفوذ دشمن در یگانهای ما، باید خسارتهای فراوانی را به آن تحمیل کرد، تا امنیت این یگانها تأمین گردد. باید توازن نسبی بین شهیدان ما و کشتههای آنها وجود داشته باشد، مثلا اگر ما ده تا کشته بدهیم، میبایستی دشمن ۱۰۰ کشته بدهد و اگر مقدار نسبی ما ۱۰۰ شهید باشد؛ دشمن باید 1000 کشته متحمل گردد و این یک حالتی است که باید همواره در توازن نسبی قرار گیرد. فرماندهان لشکر باید این موضوع را مورد ملاحظه قرار دهند و هوشیار باشند. با هماهنگی و اجرای دقیق مفاد فوق، ما را در جریان امور قرار دهید.»