تصمیم سرنوشت‌ساز

تا سال‌ها تصمیم‌گیری در مورد ادامه‌ی جنگ پس از خرمشهر مسأله‌ای چالشی تلقی نمی‌شد اما وقتی ده سال پس از این تصمیم، احمد خمینی گفت امام موافق ادامه‌ی جنگ پس از فتح خرمشهر نبوده چالشی بزرگ ایجاد شد. ‌احمد گفت: «امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود، اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند که ما باید تا کنار شط‌العرب برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلاً با این‌کار موافق نبودند و می‌گفتند اگر بنا است شما جنگ را ادامه بدهید بدانید اگر این جنگ با وضعی که شما دارید ادامه یابد و شما موفق نشوید، دیگر این جنگ تمام‌شدنی نیست. ما باید این جنگ را تا نقطه‌ای خاص ادامه بدهیم و الان که قضیه‌ی فتح خرمشهر پیش آمده، بهترین موقع برای پایان جنگ است.»

جلسات شورای عالی دفاع  
روایت احمد خمینی تنها روایت از اعضای جلسات تصمیم‌گیری برای ادامه‌ی جنگ است که می‌گوید امام به دنبال پایان جنگ بود. محسن رضایی و هاشمی رفسنجانی بارها تأکید کرده‌اند امام به‌هیچ‌وجه موافق اتمام جنگ نبود و تنها با ورود به خاک عراق برای ادامه‌ی جنگ مخالف بود. دو ماه پیش از فتح خرمشهر، در ابتدای سال 61 همزمان با عملیات فتح‌المبین، هاشمی دریافته بود که خرمشهر آزاد خواهد شد و مسئله‌ی ورود به خاک عراق یک سوال جدی خواهد بود.
یکی از رایزنی‌های او با امام در فروردین 61 مشاوره درباره‌ی ورود به خاک عراق است. امام مخالف ورود به خاک عراق بود منتها نظرات خیلی تند بود و عده‌ای می‌گفتند دولت جدید عراق را هم تشکیل دهند اما نظر امام چیز دیگری بود. هاشمی در یادداشت روز جمعه، 6 فروردین 61‏ در حالی که هنوز عملیات فتح‌المبین پایان نیافته بود، نوشته است: «احمد‌آقا آمد و گفت: امام با ورود ما به خاک عراق موافق نیستند و تشکیل شوراى انقلاب عراق در ایران را هم صلاح نمی‌دانند.»
روز سوم خرداد خرمشهر آزاد شد و هاشمی نوشته است که اول شب؛ «خدمت امام رفتیم و راجع به آینده‌ی جنگ مشورت کردیم. ایشان خیلی خوشحالند. با آقایان رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر مهمان احمد آقا بودیم و مصاحبه‌ی مشترک انجام دادیم. فتح خرمشهر همه را بانشاط کرده است.» از محتوای گفتگوی این روز با امام اطلاعات چندانی در دسترس نیست. در طول سال‌های بعد روایت‌هایی انجام شده اما اغلبِ روایت‌ها متأثر از انتقادها و برای پاسخگویی به آن‌ها مطرح شده و از همین رو باید با وسواس بیشتری با آن‌ها رو به‌رو شد و منابع نزدیک‌تر به زمان واقعه می‌تواند مرجع بهتری باشد. سال 1365، چهار سال پس از ماجرا، تعدادی از راویان دفتر سیاسی سپاه مصاحبه‌ای مفصل و چندین ساعته با محسن رضایی، فرمانده کل سپاه در آن سال‌ها انجام دادند. مصاحبه‌ای که 25 سال بعد در کتابی با نام «بررسی عملیات والفجر 8، محسن رضایی در گفتگو با راویان جنگ تحمیلی-مرداد 65» توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شد.
روایت محسن  
در مصاحبه‌ای که به آن اشاره شد، هادی نخعی از اعضای دفتر سیاسی سپاه، از محسن رضایی درباره‌ی نظر امام برای ورود به خاک عراق می‌پرسد و این‌که ابهامی مطرح شده که امام در آن مقطع تردید داشتند که وارد خاک عراق بشویم یا نشویم. محسن رضایی می‌گوید: «یک‌بار من از جبهه برگشته بودم، برادران گفتند که ما یک جلسه‌ای خدمت امام داشتیم و امام فرمودند: خب حالا که ما رسیدیم به مرزها، دیگر چرا باید ادامه بدهیم؟» محسن رضایی در جلسه‌ی ششم خرداد در حضور امام حاضر بوده و توضیح او مربوط به جلسه‌ی سوم خرداد است که او در جبهه بود و در جلسه حاضر نبود. او درباره‌ی جلسه‌ی سوم خرداد می‌گوید: «مسئولین می‌گفتند ما در آن جلسه نتوانستیم حریف امام شویم.» رضایی در ادامه توضیح می‌دهد که در جلسه‌ی دوم که او حضور داشت استدلال‌هایی از نظر وضعیت خوزستان، از نظر نظامی و بعد دفاعی با امام مطرح کردند و توضیح دادند که وضعیت فعلی مناطق جنگی برای دفاع مناسب نیست و از نظر نظامی ماندن در این وضعیت صحیح نیست. او می‌گوید: «اولین استدلال را که ما به این صورت مطرح کردیم، حضرت امام اصلاً هیچ سوالی نکردند، گویا منتظر این بودند که یک استدلالی و مطلبی در این رابطه مطرح شود؛ لذا فرمودند: خوب حالا که این‌طور است ادامه بدهید...» این‌جای متن مصاحبه در زمان انتشار سه‌نقطه قرار گرفته و در پاورقی توضیح داده شده که این سه نقطه به معنای حذف قسمتی از متن است و ما نمی‌دانیم چه حجمی از متن در این بخش مصاحبه حذف شده است. به نظر می‌رسد در این سه نقطه توضیحات مهم‌تری وجود دارد. نکته‌ی دیگر این‌که در زمان انتشار مصاحبه توضیحی جدید از محسن رضایی در داخل کروشه اضافه شده که گفته است در جلسه ابتدا هاشمی و ظهیرنژاد استدلال‌هایشان را مطرح کردند و سپس او استدلال‌هایش را گفته است.

روایت هاشمی  
در مصاحبه‌ی سال 65 محسن رضایی گفت که با استدلال‌هایی که در جلسه با امام مطرح کردند؛ «امام گفت حالا ادامه بدهید.» هاشمی خیلی خلاصه جلسه‌ی این روز را این‌گونه روایت کرده است: «ساعت ده صبح شورای عالی دفاع در دفتر امام تشكیل شد. آقایان صیاد شیرازی و رضایی گزارش جبهه‌ها را دادند و گفتند در عملیات بیت‌المقدس مجموعاً ما حدود شش‌هزار نفر شهید داشته‌ایم و نوزده‌هزار و هفتصد نفر اسیر گرفته‌ایم و بیش از بیست‌هزار نفر از عراقی‌ها كشته و مجروح شده‌اند. نسبت به آینده‌ی جنگ هم تصمیم اتخاذ شد؛ قرار شد در نقاط محدودی وارد خاك عراق شویم؛ برای تأمین شهرهای خودمان و گرفتن خسارت.» به نظر توضیح هاشمی دقیق‌تر است و امام با ورود به خاک عراق به‌صورت عملیات گسترده‌ی نظامی موافق نبود. در این زمان شواهدی از تلاش برای طرح‌ریزی و شناسایی‌های فشرده‌ای که ایرانی‌ها در عملیات‌های پیشین داشتند شکل نگرفت. اگر بنا بود عملیات بزرگی شکل بگیرد فراهم کردن مقدمات عملیات این تلاش را طلب می‌کرد اما وقتی به دفترچه‌ی یادداشت‌های روزانه‌ی حسن باقری، از فرماندهان ارشد سپاه، در این ایام رجوع می‌کنیم نشانه‌ای از این تلاش وجود ندارد و کارهای روزمره‌ی او اغلب غیرمرتبط با عملیات جنگی است. همین دفترچه در تیرماه که نظر امام تغییر کرد و بنا شد ایران عملیات رمضان را انجام دهد اغلب فعالیت‌هایی را ذکر کرده که مرتبط با مقدمات عملیات جنگی گسترده است.
تلاش‌ها برای پایان جنگ  
تصمیم ایران برای جنگ هنوز مشخص نبود و با وجود موضع برترش، روند جنگ بستگی زیادی به تصمیم ایران داشت. در این میان تلاش‌هایی برای راضی کردن ایران برای پایان دادن به جنگ جریان داشت و ایرانی‌ها نیز در حال سبک سنگین کردن گزینه‌های مختلف بودند. هاشمی رفسنجانی در یادداشت روزانه‌ی 11خرداد از گفتگوی دونفره‌اش با موسوی اردبیلی، رئیس دیوان عالی کشور، این‌گونه روایت کرده است: «راجع به سیاست خارجی بعد از پیروزی‌های اخیر در جبهه‌های نبرد بحث كردیم. محور بحث این بود كه ابر قدرت‌ها و كشورهای عربی منطقه از پیروزی ما در عراق نگرانند و فكر می‌كنند اگر پیروزی ما منجر به تشكیل حكومت اسلامی در عراق شود، به كشورهای مجاور هم سرایت می‌كند و لذا دشمنان انقلاب اسلامی ایران، به‌شدت علیه ما مشغول توطئه هستند.» گمانه‌زنی‌هایی هم درباره‌ی پیشنهاد پرداخت خسارت به ایران مطرح شده بود. هاشمی در یادداشت 14 خرداد نوشته است: «منابع غربی شایع كرده‌اند كه كنفرانس شورای همكاری خلیج فارس درسعودی تصمیم گرفته مبلغ بیست‌وپنج میلیارد دلار به‌عنوان غرامت به ایران بپردازد و كنفرانس نتوانسته تصمیمی درباره‌ی حمایت از صدام بگیرد و تلاش‌ها روی راضی كردن ایران به صلح متمركز شده است. اكنون رسانه‌های ارتباط جمعی پذیرفته‌اند كه ایران پیروز و قدرتمند است و خطر صدور انقلاب اسلامی را برای ترساندن دولت‌های منطقه تبلیغ می‌كنند. معمولاً با این شایعات اهداف انحرافی را دنبال می‌كنند.»
موضع بعث  
ایرانی‌ها از سوی دیگر صدام و حزب بعث را زیر نظر گرفته بودند تا وضعیت عراق را دریابند. همین زمان گمانه‌زنی‌هایی درباره‌ی کودتا در عراق یا برکناری صدام به گوش می‌رسید. در حالی که صدام و بعثی‌ها لحنی صلح‌طلبانه به خود گرفته بودند، حضور آن‌ها در بخش‌هایی از خاک ایران و بمباران‌های گاه و بی‌گاه مرزی با یک اتفاق عجیب‌تر همراه شد؛ دوازده روز پس از آزادی خرمشهر، هواپیماهای عراقی مردمی را که در شهر ایلام برای راه‌‌پیمایی 15 خرداد آمده بودند بمب‌باران کردند و 41 نفر را کشتند و 200 نفر را مجروح کردند. ایلام منطقه‌ای مرزی نبود و این بمباران عجیب بود. این اتفاقات و در کنار آن نبود پیشنهادهایی که ایرانی‌ها آن را متناسب با جایگاه برترشان در جنگ بدانند اذیتشان می‌کرد. هاشمی جلسه‌ی سران قوا در فردای این روز را این‌گونه روایت کرده: «از طرف هیأت میانجی سازمان كنفرانس اسلامی، وزیر خارجه‌ی گینه نامه‌ای از آقای سكوتوره آورده است. از رئیس‌جمهور خواسته است كه ایشان به مكه بروند و معلوم شد كه از صدام هم چنین دعوتی كرده‌اند. ما منتظر پیشنهاد مثبتی بودیم و این پیشنهاد برخلاف انتظار بود. نظر مخالف دادیم و قرار شد كه آقای خامنه‌ای جواب بنویسند.»
صهیونیست‌ها در لبنان  
روز 16 خرداد خبر حمله‌ی صهیونیست‌ها به جنوب لبنان ذهن‌های بسیاری را متوجه تحولات خاورمیانه کرد. ایرانی‌ها در این ماجرا تصمیم‌هایی گرفتند که در بخش بعدی به جزییات آن می‌پردازیم. ایران در این ماجرا تا جایی پیش رفت که برای جنگ با صهیونیست‌ها نیروی نظامی نیز فرستاد. اما با مخالفت امام ماجرا شکل دیگری پیدا کرد. چند روزی بحث‌ها پیرامون این ماجرا بود و 20 خرداد بار دیگر جلسه‌ی شورای عالی دفاع با حضور امام تشکیل شد. ساعاتی پیش از این جلسه عراق آتش‌بس یک‌طرفه اعلام کرده بود و گفت طی دو هفته نیروهایش را از خاک ایران خارج می‌کند و سرنوشت جنگ را به میانجی‌های صلح می‌سپارد. عصر این روز در جلسه‌ی شورای عالی دفاع درباره‌‌ی مسئله‌ی جنگ گفتگو شد متأسفانه از این جلسات گزارشی در دسترس نداریم. هاشمی در یادداشت روزانه‌ی بیستم خرداد توضیحی نوشته است که ابهامات زیادی دارد. از طرفی نوشته است: «امام در مورد ادامه‌ی جنگ قاطع‌اند و اجازه نمی‌دهند حتی به گونه‌ای بحث شـود كه كوچك‌ترین تردیدی در جامعه و نیروها بروز كند و اهداف جنگ را به گونه‌ای اعلام می‌كنند كه همگی خودشان را برای مدت طولانی آماده كنند.» و از طرف دیگر نوشته است: «ضمناً توافقی برای ورود به خاك عراق هم نداشتند.» افراد دیگر همچون محسن رضایی نیز روایتی مشابه دارند و می‌گویند امام با توقف جنگ مخالف بود و از طرفی موافق ورود به خاک عراق نبود. متن یادداشت هاشمی در این روز به گونه‌ای است که گویا دو جلسه تشکیل شده؛ «در جلسه‌ی عصر هم خدمت امام، فرماندهان نظامی با حضور ما با امام بحث كردند و كارشناسانه ثابت كردند كه ادامه‌ی جنگ با منع ورود به خاك عراق سازگار نیست. دشمن در جاهای زیادی در خاك ما است و اگر مطمئن بشود كه نظام ما به خاك او وارد نمی‌شود یا ورود جزئی خواهد داشت نه امتیازی خواهد داد و نه از نقاط حساس بیرون خواهد رفت و هر وقت آمادگی پیدا كرد در خاك ما پیشروی می‌كند و با این استدلال امام را قانع كردند كه با ورود به خاك عراق در جاهایی كه مردم نیستند یا كم هستند و آسیب نمی‌بینند، موافقت كنند.»

وضعیت مبهم صدام  
به نظر می‌رسد امام نمی‌خواست روحیه‌ی مردان جنگی تضعیف شود و از طرفی منتظر سرنوشت صدام بود که این روزها خبرهای ضد و نقیضی درباره‌ی او می‌رسید. 20 خرداد که عراق اعلام عقب‌نشینی و آتش‌بس کرد شایعه‌ای به‌سرعت مطرح شد که صدام برکنار شده و سقوط کرده اما در پایان شب مشخص شد نادرست است. سرنوشت صدام از مهم‌ترین موضوعات در تصمیم‌گیری ایرانی‌ها بود. الکواری سیاست‌مدار قطری و نماینده‌ی قطر در سازمان ملل در تحلیل وضعیت صدام در این روزها نوشته است: «نشانه‌ای از تغییر در اهداف صدام» دیده نمی‌شد. خاویر پرز، دبیرکل آن روزهای سازمان ملل، نیز در خاطراتش می‌نویسد: «در پاسخ ششم جولای، صدام‌حسین بر خواست خود برای نشستن بر سر میز مذاكرات با ایران برای دست‌یابی به توافقی در این زمینه تأكید كرد. اما در این نامه یا هیچ كجای دیگر چرخشی در مواضع قبلی عراق در مورد ادعای ارضی برای حاكمیت بر اروندرود دیده نمی‌شد.» الکواری نیز توضیح می‌دهد که «در پی شكست‌های نظامی و خسارت‌های مالی شدید، شورای فرماندهی انقلاب عراق در دهم ژانویه بیانیه‌ای منتشر كرد و در آن خواستار آتش‌بس یك طرفه و عقب‌نشینی نیروها شد كه درواقع نوعی عقب‌نشینی از دعاوی سابق عراق بود. درباره‌ی این بیانیه تردیدهایی مطرح بود چون امضای صدام‌حسین را نداشت و همین مسئله برخی ناظران را به این اعتقاد واداشت كه گویا كودتایی در عراق در حال تدارك می‌باشد.»
سخنرانی امام  
امام در روز 22 خرداد در سخنرانی رسمی سخنانی گفت که نشان می‌داد هنوز برای ورود به خاک عراق قانع نشده است. سخنرانی به‌نوعی اعلام شرط‌هایی برای صلح یا پایان جنگ بود و گفت شرط‌های ایران «از اولی که این جنگ شروع شد تا حالا، چه آن روزی که صدام کوس قادسیه برای خودش می‌زد و چه امروز که دیگر اسمی از او نیست و رفته است آن‌جایی که خدا می‌داند، ما مسائلمان مسائلی بوده است که یکی بوده.» و گفت ایران شرط‌هایی دارد که همه‌ی عقلای دنیا آن را می‌پذیرند. بعد به شروط ایران اشاره کرد: «ما از اول می‌گفتیم که شما ریختید در منزل ما، در شهرهای ما، در کشور ما، حمله کردید و غافلگیرانه وارد شدید در کشور ما و آن همه خرابی کردید و آن همه جرم کردید و آن همه کشتار کردید، باید بروید بیرون. یکی از شرایط ما این است که بروید بیرون. این را چه انسانی می‌تواند بگوید که این شرط، یک شرط تحمیلی است؟» بعد اشاره کرد به خرابی‌هایی که بعثی‌ها ایجاد کرده‌اند و این‌که: «مغول هم که به ایران حمله کرده، این‌طور نبوده است که وقتی یک شهری را می‌گیرد تا آخر خرابش کند.» و شرط دوم را جبران خسارت‌های ایران دانست؛ «قضیه‌ی جبران خسارت یک جهت مادی دارد، یک جهت سیاسی و معنوی. جهت مادی‌اش گرچه زیاد است برای ما، این‌طوری که همه‌ی شهرها را خراب کرده‌اند و هرچه ما داشتیم به هم زده‌اند و البته جوان‌های ما هر دانه‌اش ارزش همه‌ی لشکر آن‌ها را داشت و از دست ما گرفته شدند این‌ها؛ ارزش مادی قضیه خیلی زیاد نیست، عمده ارزش معنوی است و ارزش سیاسی مسئله.» در بخش معنوی، صحبت‌های امام صدام را هدف می‌گرفت؛ «اگر بنا باشد که یک کسی بیاید، هرچه جرم دارد بکند و هرچه دستش می‌رسد جنایت وارد کند و بعد بگوید که خوب، حالا دیگر صلح می‌کنیم، من می‌روم بیرون؛ بسیار خوب، صلح می‌کنیم! خوب، این جنایتی که کردی، چرا؟» و گفت اگر از چنین شخصی بگذریم، «یعنی، یک ستمگر و یک گروه ظالم را ما تشویق کرده‌ایم به این‌که باز [ظلم‌] بکنید. فردا هم باز دوباره برگردند و همین بساط را در آورند، بعد هم بگویند که آقا، بسیار خوب، باز صلح می‌کنیم! هی خلاف کنند و هی بگویند صلح‌.» امام گفت باید خسارت‌ها را بدهد و از خاک ایران بروند و «همین حالا کارشناس‌ها هم بیایند و جریمه‌های این‌ها را ارزیابی کنند که چقدر بوده. یک گروه دیگر هم بیایند و ارزیابی کنند که کی مجرم است. ما اگر مجرم را امروز رهایش کنیم؛ امروزی که ما قدرت داریم، [جسور می‌شود.]» و تأکید کرد که ما عدالت را می‌خواهیم و طالب جنگ نیستیم. درباره‌ی وضعیت جنگ هم گفت: «طالب جنگ از اول نبودیم. اگر چنانچه عراق به ما حمله نکرده بود، ما دفاع نمی‌کردیم. اما دفاع ما کردیم، ما جنگ نکردیم تا حالا. در عین حالی که رزمندگان ما و فرماندهان ارتش و سپاه به ما گفتند اجازه بدهید ما وارد بشویم در آن‌جا و با آن‌ها چه بکنیم [ما گفتیم: فقط دفاع کنید] خوب، ما هم، ما می‌خواهیم دفاع بکنیم؛ دفاع که یک مسئله‌ی عقلی است.»
در ادامه‌ ماجرای آتش‌بس و ادعاهای صلح‌طلبی صدام را با صلح‌طلبی اسرائیلی‌ها مقایسه کرد که اسرائیل «وارد شده است و شهرهای لبنان را گرفته است و حالا می‌گوید که ما، بیایید حالا دیگر آتش‌بس کنیم. آن روز آتش‌بس است که با مشت بزنند اسرائیل را بیرونش کنند از شهرهای خودشان و آن وقت بگویند که بسیار خوب، حالا آتش‌بس! بنشینید مجرم را بفهمیم کی است. آن وقت هم صلح همین‌طوری نباید بشود. مجرم باید معلوم شود کی است. اسرائیل بیاید هرچه جرم دارد بکند، بعد بگوید که خوب، ما دیگر کاری نداریم، شما بروید سراغ کارتان، این‌جا هم که ما گرفتیم مال خودمان! معنای آتش‌بس این است؟» امام با اشاره به ماجرای بمباران آبادان پس از اعلام آتش‌بس توسط عراقی‌ها ادعای آن‌ها را به چالش کشید و در ادامه راه را بر توجیهات بعدی بست؛ «آبادان جنگجو نیست، آبادان یک جمعیتی دارند مشغول کسب خودشان هستند. این‌ها می‌گویند که این‌ها کردند و ما کردیم کی؟ کدام وقت این‌ها به این شهرهای شما کاری کردند؟»
امام در ادامه‌‌ی سخنرانی‌اش یک بار دیگر شرط‌های ایران را فشرده گفت و تأکید کرد: «دنیا باید این را بداند که ما حاضریم صلح کنیم.» اما گفت جنایت‌ها باید محاسبه بشود و جنایت‌های معنوی که قابل جبران نیست را به پیشگاه الهی می‌برد. پیشنهاد مشخص امام این بود که حالا که عراق اعلام کرده ظرف دو هفته از خاک ایران بیرون می‌رود، یک گروه از کارشناس‌های بین‌المللی بیایند خسارت‌هایی که به ایران وارد شده را مشخص کنند.

دیدگاه احمد  
روز 22 خرداد که امام در سخنرانی شرط‌های ایران را مطرح کرد، عراق عقب‌نشینی از برخی مناطق مرزی را آغاز کرد. امام تصمیم‌گیر اصلی درباره‌ی وضعیت ادامه‌ی جنگ در ایران بود و به نظر می‌رسد هنوز تصمیم قطعی نگرفته بود. از طرفی از این‌که فضای کشور متمرکز بر مسئله‌ی اسراییل شده نگرانی‌هایی داشت. 29 خرداد از طریق احمد خمینی پیامی به هاشمی رساند تا هاشمی در مجلس یا جایی دیگر بر اولویت مسئله‌ی جنگ تأکید کند.
از طرفی احمد خمینی، که از موافقان خاتمه‌ی جنگ و مخالفان ورود به خاک عراق بود، احساس کرد نظر امام در حال تغییر است و نامه‌ای به ایشان نوشت. سردار علایی که موفق شده این نامه را بخواند پس از چند سال مضمون به‌یاد‌مانده از آن را چنین روایت کرده است: «آقاسیداحمد آن‌جا خطاب به امام می‌نویسند: شما مخالف ادامه‌ی جنگ هستید؛ من می‌دانم. شما معتقد هستید که الان باید به جنگ خاتمه داد و مخالف عبور از مرز هستید اما به نظر متخصصین اهمیت می‌دهید و آن‌ها موافق هستند. من نگران این هستم. چون مرا فرزند خود می‌دانید و متخصص در این حوزه نمی‌دانید، بنابراین به حرف من توجه نخواهید کرد و حرف آن‌ها اثر می‌گذارد. لُبّ مطلبش این است که امام! نظر خود شما درست است... و روی نظر خودتان پافشاری کنید که معتقد هستید باید جنگ خاتمه پیدا کند. من هم موافق نظر شما هستم و نگران این‌که اگر از مرز عبور بکنیم، بعداً نتوانیم جنگ را جمع کنیم.»
سخنان صدام  
آن‌چه امام را به تصمیم نهایی برای دادن اجازه‌ی ورود به خاک عراق رساند، گوش سپردن و تجزیه‌تحلیل سخنرانی صدام در 30 خرداد بود. صدام به مناسبت آغاز ماه رمضان سخنرانی کرد. او درباره‌‌ی دلایل عقب نشینی از خاک ایران گفت که طولانی بودن راه ‌ارتباطی ارتش عراق در خاک ایران برای دفاع ارتشی‌ها این مشکلات را ایجاد کرده است: «1- مشكل مانور 2- نیروهای خودی به مسائل دفاع در خاك ایران كمتر اهمیت می‌دادند. 3- راه‌های مواصلاتی تداركاتی، طویل و در خاك دشمن بوده و از سوی دیگر ارتباط مركز فرماندهی با قرارگاه‌های میدان جنگ به علت طولانی بودن، مورد‌تهدید قرار می‌گرفت. در این حالت نیروهای جلو در معرض انزوا قرار می‌گیرند، به‌ویژه وقتی دشمن به‌طور مستقیم وارد محل شود.» در ادامه این دلایل را توضیح بیشتری داده بود. دلایلی که به نظر کاملاً واقعی بود و عقب‌نشینی صدام تصمیمی هوشمندانه برای مستحکم‌تر کردن خطوط دفاعی‌اش بود و اغلب زمین‌هایی را که موقعیت مناسبی برای دفاع نداشت رها کرده بود و در مناطق بهتر برای دفاع مستقر شده بود و حتی برخی مناطق مسلط به میدان نبرد را با وجود آن‌که متعلق به ایران بود، تخلیه نکرد.
تصمیم نهایی  
امام فردای سخنرانی صدام سخنرانی‌ کرد و در ابتدا مفصل به وقایع انقلاب و سال‌های مبارزه پرداخت و بعد به ماجراهای روز رسید؛ حمله‌ی اسراییل به لبنان و جنگ ایران و عراق. هر دو را به هم مرتبط معرفی کرد. امام، صدام و اسراییل را دو نوکر آمریکا معرفی کرد و حمله‌ی اسراییل به لبنان را توطئه‌ای معرفی کرد که ایران هم در آن بازی خورده است و گفت آمریکا از حساسیت ایران خبر داشت و «این دام را آمریکا درست کرد. یعنی، آن نوکر خودش را فرستاد به این‌که حمله کند به لبنان‌.» گفت که این آن‌ چیزی است که از ابرقدرت‌ها شناخته است و: «آن‌ها دنبال این هستند که صدام را در این طرف سر جای خودش نگه دارند.» امام گفت که حساسیت اصلی آمریکایی‌ها روی شوروی است و به‌شدت نگران هستند اگر صدام سقوط کند «شوروی بتواند در این‌جاها یک غلطی بکند، لکن ما می‌دانیم که نمی‌تواند.» تحلیلش این بود که ویرانی لبنان و مسائل آن‌جا برای آمریکا اهمیتی ندارد و به همین دلیل اسراییل را وادار به حمله کرده است و «توفیقی است برای امریکا که ایران جنگ خودش را فراموش کرد و هم عراق را از دست می‌دهد و هم لبنان را. نه می‌تواند در عراق کاری بکند و نه می‌تواند در لبنان. ما راهمان این است که باید از راه شکست عراق دنبال لبنان برویم، نه مستقلاً.» نظر امام این بود: «باید ما این نقشه‌ای که امریکا کشیده است برای ما، خنثی کنیم. یعنی، همه‌ی گویندگان ما در سرتاسر کشور و همه‌ی ائمه‌ی جماعت ما در سرتاسر کشور، این مسئله را بگویند، بگویند که ما از راهی که شکست عراق است، به لبنان برویم. عراق را نگذاریم سرجای خودش بایستد و جمع کند قدرت خودش را و دیگران هم به او کمک کنند و مرزهای خودش را قوی کند و بعد هم یک حمله‌ی ناگهانی به ما بکند.»
بعد گفت که نطق صدام را گوش داده است؛ نطقی که گویا از روی متن می‌خواند و امام معتقد بود: «آن‌هایی که نقشه در دستشان است نوشتند و دادند دست صدام که او بخواند و من آن طوری که از حال صدام در نظرم است، این است که حال صدام این نیست که بتواند تفکر کند یا بتواند یک چیزی بنویسد. او این چیزها را از دست داده است.» امام گفت که نطق صدام پر از هذیان است؛ «اگر یک آدمی بود که به قدر یک جوان کلاس اول ادراک داشت، این را نمی‌خواند، این چیزی که برایش نوشتند، نمی‌خواند. نمی‌دانید چقدر از پیروزی‌های خودش نقل کرده! چقدر از شجاعت‌های لشکر خودش که در همه‌ی جبهه‌ها پیروز شدند، چقدر ذکر کرده است! این را بخوانید و بخندید! می‌گوید که ما این عقب‌نشینی‌مان پیروزی بزرگی است برای ملت عراق! ما ملت عراق را نجات دادیم از این کشور. مثلا، کی؟ از این کشور اسلامی، این‌ها ریختند در کشور ما و جنگ شروع کردند و ما جلو آن‌ها را گرفتیم و عقب زدیم آن‌ها را و بردیم تا آبادان و اهواز! یک آدمی که عقلش تا یک اندازه‌ی یک جوانی سرجا باشد...»
امام گفت بیشتر از یک ساعت وقتش صرف سخنرانی صدام شده است. بعد گفت اگر عقب‌نشینی کامل شود تازه یکی از شرط‌های ایران محقق شده؛ «ولی چند تا مطلب دیگر داریم باید حاصل بشود، تا حاصل نشود ما در حال جنگ هستیم. یکی این‌که این همه خساراتی که به ما وارد کردی...»
پس از این سخنرانی امام، شعار راه قدس از کربلا می‌گذرد محور تبلیغاتی ایرانی‌ها شد و ایران مهیای عملیاتی تازه برای ورود به خاک عراق شد.

تابستان داغ  
تیرماه 1361 ایران برای عملیات بزرگ آماده می‌شد اما حقیقت این بود که در فرصت حدوداً یک ماهه پس از آزادی خرمشهر تمام همّ و غم عراقی‌ها سر و سامان دادن به خطوط دفاعی‌شان و همچنین ساختن موانع کوچک و بزرگ برای دفاع در برابر حمله‌ی ایران بود. فضا تغییر کرده بود. در یادداشت اول تیر هاشمی می‌خوانیم: «عصر در جلسه‌ی گروهی از نمایندگان شركت كردم و راجع به وضع جبهه‌ها و علل كمك به لبنان مذاكره شد. گفتند اكثریت نمایندگان مجلس و فضای جامعه نگرانند. از تأثیر مانورهای صلح‌خواهانه‌ی عراق و فشار خارجی‌ها می‌ترسند بی‌موقع آتش‌بس به بهانه‌ی ماه رمضان پذیرفته شود و نقل كردند كه آقای منتظری گفته‌اند مسئولان بوی دلار به دماغشان خورده و می‌خواهند جنگ را ختم كنند. گفتم آیت‌الله منتظری از نظر و تصمیم امام برای ادامه‌ی جنگ مطلعند، بعید است چنین چیزی بگویند. ممكن است افراد بی‌اطلاع گفته باشند و اصلا پای دلاری در كار نیست. اصل حرفشان این است كه كمیته‌ای مرضی‌الطرفین بررسی كنند و طرف متجاوز را مشخص كنند و سپس در مورد خسارت صحبت شود و معلوم است كه نتیجه چه خواهد شد.» صدام اعلام کرده بود در ده روز عقب‌نشینی‌هایش را کامل خواهد کرد. اول تیر در جلسه‌ی شورای عالی دفاع با حضور امام، امام گفت در این ده روز که عراق مدعی عقب‌نشینی است حمله نکنند. البته آماده‌سازی مقدمات عملیات نیز به زمانی بسیار بیشتر نیاز داشت.
در تدارک عملیات  
ایرانی‌ها در دوره‌ی عملیات‌های پیروز حتی یک روز را هم از دست نداده بودند اما حالا فرصت زیادی از دست رفته بود و باید به‌سرعت آماده‌ی عملیات می‌شدند. سردار علایی می‌گوید: «در تمامی عملیات‌ها، روال این بود که از مدت‌ها قبل شناسایی انجام می‌شد و برنامه‌ریزی می‌شد و بعد ما وارد طرح‌ریزی نهایی عملیات می‌شدیم.» اما حالا اوضاع تغییر کرده بود و فرصت محدود بود. از سوی دیگر زمین مقابل نیز با فرصت‌شناسی عراقی‌ها تغییر کرده بود. سردار علایی: «دشمن می‌دانست قرار است ما از کجا حمله کنیم و لذا بر روی زمین منطقه کار کرده بود و از نقطه نظر استحکامی زمین را برای ما سخت کرده بود و بهترین نیروهایش را هم در آن‌جا مستقر کرده بود، لذا وقتی که ما عملیات را شروع کردیم متوجه شدیم تصورات ما نسبت به زمین و تاکتیک عملیات با آنچه وجود داشت، متفاوت است. در مجموع، آرایش زمین به شکلی بود که نیروهای ما بعد از ورود به منطقه به نحوی کانالیزه می‌شدند که به نفع دشمن بود.»
شکست در رمضان  
22 تیر ایران عملیات بزرگ رمضان را آغاز کرد. فردای این روز امام پیامی برای مردم عراق نوشت تا به کمک رزمندگان ایرانی بیایند و زمینه‌ی سقوط صدام را فراهم کنند؛ «ملت مظلوم در بند عراق، عزیزان زجردیده و شکنجه کشیده‌ی محترم بین‌النهرین،‏‎ ‎‏اکنون که برادران مجاهد شما در دفاع از میهن خود و دفع حملات دشمن اسلام مجبور‏‎ شدند به خاک عراق بیایند تا به خواست خداوند متعال ملت ستمدیده‌ی عراق را از شرّ حزبی که در طول سلطه‌ی غیر‌مشروعش بر کشور اسلامی، آن‌چنان ضربه‌ها به این ملت‏‎ شریف وارد کرده که قابل‌شمارش نیست نجات دهند... بپا خیزید و با برادران صمیمی خود دست اخوت اسلامی دهید، و‏‎ این حکومت ستمگر را از صحنه‌ی خارج کنید و خود با تضمین خود، حکومت اسلامی‏‎ دلخواه را تشکیل دهید.»
اما همه‌چیز برخلاف پیش‌بینی ایرانی‌ها پیش رفت. عملیات ایرانی‌ها رمضان نام داشت و در این عملیات ارتش بعث هیچ‌کدام از اشتباهات قبلیش را تکرار نکرد و ایرانی‌ها را کاملا غافلگیر کرد. پس از چند پیروزی پی‌درپی رزمنده‌های ایران با مفهوم تلخ شکست و عقب‌نشینی آشنا شدند. ایرانی‌ها به‌سرعت مرحله‌ی دیگری طراحی کردند و دوباره به شرق بصره حمله کردند. عراقی‌ها در دفاع با سرعتی عجیب پیشرفت کرده و زمین‌هایشان را بر اساس طرح‌های پیچیده‌ی مهندسی مانع‌گذاری کرده بودند و مرحله‌ی دوم عملیات با شکست به پایان رسید.
ایرانی‌ها ضربه‌ای خورده بودند که احتمالش را نمی‌دادند و با این ضربه نتوانستند توان خودشان را هم به‌کار گیرند. هاشمی چهار روز پس از آغاز عملیات رمضان در دفتر خاطراتش نوشت: «روشن می‌شود كار به این آسانی نیست و دشمن در خاك خودش با انگیزه‌ی بیش‌تری دفاع می‌كند.» احمد خمینی نیز در دیدار با هاشمی از این‌که بعد از پیام امام به مردم عراق موجی ایجاد نشده نگران بود.
و جنگ ادامه یافت  
تصمیم‌گیری برای زدن ضربه‌ی نهایی به صدام و سقوط او پس از آزادی خرمشهر تصمیمی به‌جا به نظر می‌رسید. به روایت امیر مفید از فرماندهان وقت ارتش، فرماندهان نظامی با جمع‌زدن آمار تلفات و خسارت‌های عراق در عملیات‌ها (تا بعد از عملیات بیت‌المقدس) به نتیجه رسیده بودند بیش از 50‌ درصد توان ارتش صدام از بین رفته است. یک حمله‌ی دیگر می‌توانست ضربه‌ی آخر به حکومت نیمه‌جان صدام باشد. اما مشکل این‌جا بود که شاید هیچ‌کدام از فرماندهان نظامی و مسئولین سیاسی گزینه‌ای به نام شکست در عملیات بعدی را پیش‌بینی نمی‌کردند. از سوی دیگر رسیدن بالای سر بصره، استدلال مناسبی برای ادامه‌ی جنگ بود اما پس از عملیات رمضان، دو عملیات کوچک‌تر با نام مسلم و محرم انجام شد تا فضای تبلیغاتی پس از شکست عملیات رمضان را تغییر دهد و نسبتاً موفق هم بودند اما یک اتفاق مهم افتاد. عملیات محرم در شمال خوزستان توجه فرماندهان را به العماره‌ی عراق جلب کرد و حتی صیاد شیرازی به هاشمی پیشنهاد فتح العماره و تشکیل حکومت اسلامی عراق را در آن‌جا داد. پس از آن در چندین عملیات در مناطقی بودیم که فاصله‌ی زیادی با بصره داشت؛ از هورالهویزه گرفته تا فاو. چندین سال ما در مناطق دیگری جنگیدیم و سال 65 دوباره در عملیات‌های کربلای 4 و 5 به زمین‌های اطراف بصره بازگشتیم و پس از آن در آخرین سال جنگ در یک تغییر جبهه‌، عملیات‌ها را به دورترین فاصله از بصره در جبهه‌ی شمال‌غرب منتقل کردیم.
در پایان سال 61 مشخص شده بود که پایان جنگ با مقدورات ایران هم‌خوانی ندارد. به نظر می‌رسد سوالی مهم‌تر از سوال درباره‌‌ی دلایل تصمیم ایران برای ورود به خاک عراق پس از فتح خرمشهر، وجود دارد. سوالی که مربوط به طولانی‌شدن جنگ است و آن این‌که وقتی دریافتیم مقدورات ما برای شکست عراق کافی نیست، آیا می‌توانستیم در فرصتی زودتر به جنگ پایان دهیم؟