فاتحان خرمشهر
در نُه ماه ابتدایی جنگ، رئیسجمهور بنیصدر فرماندهی کل نیروهای مسلح را به عهده داشت و شورای عالی دفاع نیز تا حدی فعال بود. به دلیل اختلافات داخلی در این شورا، تنها نظرات رئیسجمهور مسائل جنگ را پیش میبرد. پس از برکناری بنیصدر، تا عملیات ثامنالائمه تیمسار فلاحی وظایف فرماندهی کل را به عهده داشت که در این دوره پیروزی بزرگ ایران در عملیات ثامنالائمه رقم خورد. با سقوط هواپیمای فرماندهان و شهادت افرادی مانند فلاحی و کلاهدوز ترکیب جدیدی در فرماندهی شکل گرفت. ترکیبی با محوریت محسن رضایی و صیاد شیرازی که نُه ماه طلایی جنگ در این دوره رقم خورد. فارغ از اینکه پس از آزادی خرمشهر به تدریج این ترکیب به اختلافات شدیدی رسیدند که تأثیر منفی بر جنگ نیز گذاشت، چگونگی شکلگیری این نُه ماه طلایی همچنان نیازمند تحقیق و بررسی و درسآموزی است. این بخش مرور مختصری است بر نکات مطرحشده توسط برخی فرماندهانی که این تحول بزرگ را رقم زدند.
دژ نفوذناپذیر
ناکامیهای ایران در سال اول جنگ خیال ارتش بعثی را آسوده کرده بود و در این سال موانعی پیچیده در مسیر ایران ایجاد نکرده بودند. از سال دوم جنگ که روند پیروزیهای ایران آغاز شد ارتش صدام به تدریج به فکر ایجاد موانع پیچیدهتری برای دفاع از مناطق اشغالشده افتاد اما سرعت عملیاتهای پیدرپی ایران اجازهی تکمیل این طرحهای دفاعی را نداد؛ مگر برای شهر خرمشهر. پیر رازو، پژوهشگر مطرح فرانسوی، در کتاب «جنگ ایران و عراق» نوشته است که در زمستان 1360 با تلاش تیم مهندسی ارتش بعث مهمترین دستاورد آنها خلق شد؛ دیواری نظامی و مستحکم برای حفاظت از خرمشهر؛ بعثیها به آن «دیوار ایران» میگفتند.
رازو توضیح داده که عراقیها میدانستند که ایران همواره برای آزادی این شهر تلاش خواهد کرد پس «از هیچ چیز برای تقویت دفاعیِ این شهر چشم نمیپوشند و آن را به یک دژی نفوذناپذیر تبدیل میکنند.»
رازو در ادامه، جزییات طرح دفاعی عراقیها از خرمشهر را شرح داده و نوشته که عراقیها ترکیبی از موانع را با مهندسیهای پیچیده به کار گرفته بودند و طوری طراحی کرده بودند که تمام منطقه مسلح محسوب میشد. طرحی که در آن جای تانکها، توپخانه و تیربارها و سنگرهای دفاعی و پناهگاهها به صورتی طراحی شدهاند تا در مسیرهای احتمالی حملهی ایرانیها دیوارهایی از آتش درست کنند. اما ایرانیها در عملیات بیتالمقدس از این دیوار نفوذناپذیر گذشتند. راز این پیروزی بزرگ چه بود؟
تفکر خلاق
غلامعلی رشید، از فرماندهان ارشد سپاه در عملیات بیتالمقدس، کلید موفقیت ایران در سال دوم جنگ را تفکر خلاق میداند. رشید امکانات سال دوم جنگ را کمتر از امکانات سال اول میداند و میگوید: «ابزار و امکانات ارتش ما در سال اول جنگ بیشتر بود. تانک، هلیکوپتر و توپخانهی بیشتری داشتیم و در چندین عملیات ناموفق، بخشی از امکانات ما از بین رفته بود.» او تأکید میکند که افرادی که در سال دوم موفقیتها را رقم زدند، در سال اول نیز در جبهه و میدان جنگ حضور داشتند؛ «در سال اول جنگ ماها (آقایان حسنی سعدی، قاسم سلیمانی، شمخانی و موسوی قویدل و عزیز جعفری و سوداگر و دیگر عزیزان) بودیم. اما آن تفکر خلاق نبود که ماها را جمع کند. شهید صیاد شیرازی هم بود و آقا محسن هم بود ولی این ها در رأس قدرت سپاه و ارتش نبودند و خیلی از فرماندهان دیگر.» او در توضیح این تفکر خلاق میگوید: «صحنهی جنگ، صحنهی رویارویی استراتژیها و افکار و ارادهی فرماندهان است، یعنی تفکرات با هم میجنگند. در دو سوی صحنهی نبرد علاوه بر تانک و توپ و هواپیما، نیروی انسانی و سرباز در یک طرف با نیروی کم و طرف دیگر با نیروی زیاد که اینها فیزیک جنگ است قرار دارد. تفکر در جنگ حرف اول را میزند. در کدام طرف جنگ تفکر برتری وجود دارد؟ تفکر خلاقی وجود دارد؟ آنکه استراتژی خلق میکند، راهبرد تعیین میکند، راهکار تعیین میکند. چگونگی جنگ را تفکر فرماندهان معلوم میکند. من دو سال پیش مصاحبهای از یک فرمانده دیدم که گفته بود ما یک سال صبر کردیم تا توانستیم به دشمن نزدیک شویم و بعد مناطق اشغالی را آزاد کردیم. واقعاً مشکل ما همین بود. بعد که نزدیک شدیم، غلبه پیدا کردیم. ما که در سال اول و از روزهای اول به دشمن نزدیک بودیم و خط تماس ما برقرار بود. ما در همان سال اول در بعضی جاها تا ۱۰۰ متر با دشمن فاصله داشتیم. چرا آزادسازی انجام نشد؟ ما باید قبول کنیم که در سال دوم یک تحول انجام شد، یعنی در هر صحنه که فرماندهانی با ایمانتر و فکورتر و هوشمندتر باشند، میتوانند به بهترین شکلی از امکانات استفاده کنند.»
تلاش سخت
غلامعلی رشید تفکر خلاق را حاصل کاری سخت و طاقتفرسا میداند؛ «کسی تصور نکند ما شرایط آسانی داشتیم، خیلی دشوار بود و در اضطراب بودیم. دشمن هیچ کمبودی به لحاظ نفرات و تجهیزات نداشت، احساس هم میکردیم حمله به این دشمن خیلی دشوار و سخت است و حتی احتمال شکست هم میدادیم. نقطهقوت ما، فرماندهان و رزمندگان ما بودند. انسانهایی صادق، باایمان و با دلها و روحهای بزرگ، شجاع، با تدبیر، هوشمند و به خدا امیدوار. من شهادت میدهم والله فرماندهان ما نه ماجراجو بودند و نه توهم داشتند و نه اینکه بدون کار و بررسی و طراحی و شناسایی عمیق و بحثهای فراوان و تفکر، همینطوری، خشک و خالی توکل بر خدا کنند. اگر فرصت باشد من سیر کار را شرح بدهم، معلوم میشود. برای این دو عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس ماهها کار صورت گرفت چون دشمن هیچ کمبودی نداشت و همهی تجهیزات را داشت و ما فکر میکردیم حمله به دشمن خیلی دشوار و سخت است. اولین جلسه را با برادران ارتش در تاریخ 10/1/61 گرفتیم، بعد از عملیات فتح المبین و بلافاصله آماده شدیم برای عملیات بعدی. من حساب کردم حداقل ۲۰۰ نفر روزی ۱۵ ساعت کار در حدود یک ماه میکردند. این را حساب کنیم، کار بسیار سنگین بود. وسعتی که ما میخواستیم عملیات بکنیم ۳۰ برابر عملیات ثامنالائمه، ۱۰ برابر عملیات طریقالقدس و بیش از نیمی از سرزمین لبنان بود. ما حدود ششهزار کیلومتر مربع عملیات کردیم و شما از هر جایی که میخواستید عملیات بکنید باید از رودخانه عبور کنید. در شمال، رودخانهی کرخه و در شرق، رودخانهی کارون و در جنوب، رودخانهی اروند بود و آن طرف هم هورالهویزه بود. یعنی محصور بود بین این آبها و به مدت ۲۲ ماه زمان در اختیار دشمن بود و در حد کافی میدان مین و استحکامات و سنگر درست کرده بود و این موانع طبیعی هم موانع غیر قابل عبور بودند و ما باید از تمام موانع طبیعی و مصنوعی عبور میکردیم. طرحریزی عملیات، یک کار بسیار مهمی بود و ما با برادران ارتش در تمام امور هماهنگی داشتیم، اما در بحث طرحریزی، جداگانه عمل میکردیم. تیمی را آقای رضایی آماده کرده بود که من و شهید باقری و آقا رحیم و آقای عزیز جعفری و آقای غلامپور بودیم و یک تیم هم شهید صیاد شیرازی آماده کرده بود شامل: امیر موسوی قویدل، امیر شاهان، امیر معین وزیری، امیر بختیاری، امیر مفید و امیر نوابی که با هم کار میکردند و نزدیک ۲۰ روز طول کشید. بعد اعضای دو تیم میآمدند در یک جای مشترکی در قرارگاه مرکزی پیش آقای رضایی و شهید صیاد شیرازی توضیح میدادند.»
شناخت از دشمن
با مرور روایتهای فرماندهان ایرانی درمییابیم از مشخصههای اصلی جبههی ایران در سال دوم جنگ شناخت دقیق از دشمن بود. در سال دوم جنگ دو تیم در سپاه و ارتش تحلیلهای دقیقی از وضعیت دشمن و موقعیت او داشتند. عبدالحسین مفید در تیم ارتشی این مسئولیت را به عهده داشت. مفید در کتاب بازخوانی جنگ تحمیلی میگوید در جلساتی که در قرارگاهها تشکیل میشد او و همتایش از سپاه حضور مییافتند؛ «لذا در جلسات ستادی و یا در اسناد اطلاعاتی مثل برآوردها و یا بررسی منطقهی عملیات وسواس عجیبی داشتم که آخرین اطلاعات و دقیقترین اطلاعات و حتی جزئیترینها را ارائه دهم وگرنه همتای سپاهی من ارائه میکرد که این دور از شأن من بود. از این لحاظ، تلاش، دقت و وسواس زیادی داشتم که در حضور فرماندهان کم نیاورم و امروز با مطالعهی برآوردها و یادداشتهایم احساس خوبی میکنم که همواره پاسخگوی مسئولیتم بودهام. در سامانهی اطلاعات رزمی، جمعآوری اخبار یک مطلب است و تحلیل و نتیجهگیری مطلب دیگر. فرمانده از من میخواست بگویم دشمن چهکار خواهد کرد؟ مثلاً در حملهی بیتالمقدس چطور؟ و در کجا؟ با چه استعدادی؟ و چه زمانی؟ تمام هنر افسر اطلاعات در همین جوابهاست.» مفید میگوید در طرحریزی عملیات بیتالمقدس اصرار زیادی داشت که پس از عبور از رودخانه سرپل بزرگتر گرفته شود و توضیح میدهد گاه یک افسر اطلاعاتی با یک پیشنهاد میتواند تأثیر زیادی بر نتیجهی عملیات بگذارد و میگوید سرپل بزرگ ایران در این عملیات کار دشمن را سخت کرد و ارتش صدام غافلگیر شد و دو فرمانده عراقی در همان مرحلهی اول به دستور صدام اعدام شدند. مفید در گفتگو با روزنامهی شرق میگوید که اطلاعات در عملیات آزادی خرمشهر نقش ویژهای داشت؛ «ما در فتحالمبین و طریقالقدس خیلی اسیر گرفته بودیم و آنها را هم تخلیهی اطلاعاتی کرده بودیم؛ برای مثال «ناظم گدار»، سرهنگدو زرهی، که افسر رکن سوم لشکر سه زرهی در منطقهی غرب اهواز و شمال خرمشهر مستقر بود و در فتحالمبین اسیر شد، افسر شیعه بود و با ما همکاری کرد. ایشان را بردیم در دارخوین که دکل بلندی داشتیم. دقیقاً تمام منطقه را از بالا برای ما تشریح کرد. ما اینگونه اطلاعات بهدست میآوردیم. عکسهای هوایی نیز بیشتر به دانش و علم ما و بچههای اطلاعاتی دربارهی عملکرد و اصول و قواعد رزم ارتش عراق کمک میکرد. همهی این عوامل به یک تحلیل کمک میکرد؛ فهمیدیم که ارتش عراق از حملهی ما با خبر است و چگونه و در کجا و با چه استعدادی دفاع خواهد کرد.»
شناسایی نزدیک
حسن باقری از فرماندهان ارشد سپاه تأکید زیادی بر شناخت نزدیک از دشمن داشت. شناختی که روی زمین و توسط نیروهای شناسایی بهدست میآمد. او از ابتدای جنگ سیستم و فرایندی برای جمعآوری اطلاعات از دشمن پایهگذاری کرد. تیمهای شناسایی تشکیل داد و اطلاعات را سامان میداد. تیمی برای بازجویی از اسرای عراقی تشکیل داد. او در این فرایند بر جبههی نبرد و وضعیت دشمن و نیروهای خودی مسلط شده بود و از آنجا که این اطلاعات را تدوین میکرد فرماندهان دیگر نیز میتوانستند با دقت بالا در جریان آخرین تحولات میدان نبرد قرار گیرند.
شناساییهای نزدیک در دورهی عملیاتهای پیروز نقشی بسیار اساسی داشت. این شناساییها با وسواس حسن باقری، بسیار دقیق انجام میشد. در عملیات طریقالقدس ابتکار عبور از منطقهی رملی نقشی کلیدی در پیروزی عملیات داشت. پیش از عملیات در جریان شناساییهای منطقهی رملی وقتی یکی از گروهها گزارشش را به حسن باقری داد، باقری از آنها پرسید چرا شب را در منطقه نماندهاند؟ تیم شناسایی توضیح داد که دقیق همهچیز را بررسی کردهاند اما حسن باقری گفت: «مگر عملیات در شب نیست؟ وضعیت مهتاب در خط پدافندی دشمن چطور است؟ تاریكی محض است یا روشنایی؟ نیروهای دشمن شبها چقدر فعالاند؟ تیربارها شب كار میكند یا نه؟ فرمانده تیپ دشمن را میشناسی؟ فرمانده گردانهایش را چطور؟ استعداد گردانهای تانك علی، حسن و حسین چند تانك است و آرایش آنها چگونه است؟ فكر كردهای با دشمنی كه نمیشناسی چگونه میخواهی بجنگی؟ چند راه تا ] تپههای [اللهاکبر داریم؟ جادههای عقبه چه وضعیتی دارد؟ شب كه در رمل حركت میكنی، صدای پایتان تا چند متری شنیده میشود؟ صدای تانك و نفربر یا ماشین روشن چطور؟ چند راهكار داریم؟ اگر در رمل گم شدیم چه باید بكنیم؟ اگر نیروهای شناسایی اسیر شدند چه میگویند؟ از فرمانده تیپ 26 زرهی، سرهنگ طارق فیزی الهزاع، چه میدانی؟»
راز اللهاکبر
شناخت دقیق از دشمن سبب میشد گاه در موارد بسیار سخت تدبیری به نظر ساده گرهی بزرگ را بگشاید. پیر رازو، نویسنده و تحلیگر فرانسوی، در کتاب جنگ ایران و عراق ماجرای جالبی را از عملیات بیتالمقدس نقل میکند. بسیاری از منابع کتاب رازو منابع عراقی و نوارهای پیادهشدهی جلسات صدام هستند. رازو اشاره میکند که در مراحل اولیهی عملیات بیتالمقدس ایرانیها از دهها بلندگو صدای «اللهاکبر» پخش میکنند تا نیروها را تشویق کنند و عراقیها به خیال اینکه لشکرهای زیادی به آنها حمله کردهاند فرار میکنند. احتمالاً عراقیها گمان کرده بودند که صدای اللهاکبر از بلندگو پخش شده است اما حسن باقری روایت دقیقتر این ماجرا را بیان کرده است. حسن باقری میگوید: «شب دوم عملیات عراقیها با تیپ مستقل 10 زرهی، از قویترین تیپهایشان که خیلی به آن دلگرم بودند، دیوانهوار به طرف جاده حمله كردند. چند دستگاه از این تانكهای عراقی موفق شدند تا روی جادهی آسفالت هم پیش بیایند و خودشان را به خاكریز نیروهای ما برسانند. ظاهراً دیگر كار از كار گذشته بود. رزمندگان هم واقعاً در آنجا به این نكته پی بردند، همانطور كه هدفشان الله است باید از او یاری بگیرند. به ذهن فرماندهان خط خطور كرد لازم است در سرتاسر خط رزمندهها تكبیر بگویند كه در جبهه خیلی مؤثر بود. بعد از اینكه اعلام شد برادران تكبیر بگویند در سرتاسر خط، بچهها شروع كردند به تكبیر گفتن و حمله كردن. عراقیها وحشت کردند. خدمه و رانندههای تانكهای این تیپِ عراقی كه روی جاده آمده بودند تانكها را گذاشتند و فرار كردند. آنهایی كه عقبتر بودند هم با تانكهایشان فرار كردند و آن حملهی دشمن هم با یاری خدا و سلاح اللهاكبر دفع شد.»
همدلی
فرماندهان بسیاری در این دورهی پیروزی نقش داشتند. افرادی همچون موسوی قویدل، معینوزیری، بختیاری، نیاکی، تراب ذاکری، لطفی و دهها فرمانده دیگر از ارتش و فرماندهانی مانند رحیم صفوی، احمد کاظمی، حسین خرازی، مرتضی قربانی و دهها فرمانده سپاهی دیگر. در روایت اغلب فرماندهان، دورهی پیروزیها دورهی همراهی و همدلی این فرماندهان بود؛ فرماندهانی که گاه اختلاف سنشان به بیش از دو دهه میرسید. در حالی که موسوی قویدل و مفید در آغاز جنگ، در میانهی پنجمین دههی زندگیشان بودند، فرماندهان ارشد سپاه هنوز در میانههای دههی سوم زندگیشان بودند. موسوی قویدل معتقد است: «یکی از اصول جنگ یعنی وحدت فرماندهی با دو فرمانده مشترک یعنی برادر رضایی و شهید صیاد شیرازی شکل گرفت، ضمن اینکه امام مردی بسیار بزرگ بودند. ایشان دست این دو جوان را در دست همدیگر گذاشتند و وحدت را دنبال میکردند و همین مسئله باعث شد وحدت بین ارتش و سپاه رقم بخورد.»
پیروزی بزرگ
تفکر خلاق و تلاش سخت در کنار همدلی و روحیهی ایمان پیروزیهای بزرگی را رقم زد که به آزادی خرمشهر ختم شد. سوم خرداد نظامیان پرشمار عراقی به یکباره تسلیم شدند و فتح نهایی شهر آسان بود اما پیش از آن نبرد بسیار سخت شده بود و تا رسیدن به دروازههای خرمشهر فرماندهان و رزمندههای ایرانی فداکارانه تا آخرین توانشان جنگیده بودند؛ همانگونه که عراقیها نیز تا یک روز مانده به آخر عملیات بسیار سخت جنگیده بودند. ورود به خرمشهر لحظهای تاریخی بود اما مهمتر از این ورود، جنگی سخت بود که در منطقهی شلمچه در جریان بود و رزمندگان ارتش و سپاه میجنگیدند تا دشمن نتواند محاصرهی خرمشهر را بشکند و به نیروهایش که در شهر محاصره بودند، کمک کند. اگر این محاصره شکسته میشد معلوم نبود روحیهی نظامیان عراق چنان فروبپاشد که تسلیم شوند. مرتضی قربانی، از فرماندهان جنگ، در کتاب «در مسیر پیروزی» روزهای آخر این عملیات در شلمچه را اینگونه روایت کرده است: «عراقیها در گوشهی شلمچه، روی خط مرزی و جادهی بصره به خرمشهر، تعداد زیادی تانک، نفربر و نیروی پیاده مستقر کرده بودند. اینجا گلوگاه ارتش عراق در مسیر رسیدن به خرمشهر بود؛ و ما در یک درگیری سخت با دشمن، بخشی از شلمچه را تصرف و آنجا را با چنگ و دندان حفظ کردیم. ما از شب دوم خرداد تا فردای آن یعنی روز دوم خرداد، حدود ۲۰۰ شهید در گوشهی شلمچه دادیم. دشمن با گلولهی ضدهوایی و تیر مستقیم تانک به جنگ با نفرات ما آمده بود و هر تعداد از تانکها و ضدهواییهایش که منهدم میشد، بلافاصله تانکها و ضدهواییهای دیگری را جایگزین میکرد.» قربانی توضیح میدهد که ناگزیر بارها در خط مقدم حضور یافته؛ «در بحبوحهی عملیات من خودم سینهخیز به خط مقدم رفتم. اگر نمیرفتم دلم آرام نمیگرفت. قصه و داستان نیست. صحنههای تکاندهندهای بود. نیروها در شلمچه و جادهی بصره-خرمشهر به دلیل آتش شدید دشمن، زمینگیر شده بودند و چون زمین منطقه صاف و بدون عارضه بود، بهاجبار پشت شهدا دراز کشیده بودند. هرکدامشان هم یک خشاب و چند تا گلولهی آرپیجی بیشتر نداشتند. دشمن مدام داشت به بچهها فشار میآورد، اما با وجود این وضعیت خطرناک، آنها یکقدم هم عقب نیامدند. به نظر من نیروهایی که آنجا آمدند، ماندند، مقاومت کردند و شهید یا زخمی شدند، بیشتر از نیروهای دیگر به گردن ملت ایران حق دارند. چون همهی آنها میدانستند که شهید میشوند. آنها پشت پیکر شهدا پناه گرفتند و خودشان هم یکییکی شهید شدند. من از میان خونهایی که توی مسیر جاری شده بود، رفتم و خودم با چشم خودم وضعیت رزمندهها را دیدم. بعضیها پایشان و بعضیها دستشان قطعشده بود و ناله میکردند. عدهای هم بیحال روی زمین افتاده بودند، ولی چشمانشان باز بود و نفس میکشیدند. تنها کاری که توانستیم بکنیم این بود که آتش خودمان را روی دشمن زیاد کردیم. فشار دشمن که کم شد، تصمیم گرفتیم تا شب آنجا را با آتش حفظ کنیم، چون از نظر نیرو اصلا تقویت نمیشدیم. تیرهای مستقیم دشمن اجازه نمیداد که شهدا و مجروحان را تخلیه کنیم. هرکس میرفت شهید میشد. میتوانم بگویم، دلیل اصلی تسلیم شدن نیروهای عراقی در خرمشهر این بود که تیپ ۲۵ کربلا و تیپ ۵۵ هوابرد، شب اول مرحلهی چهارم به شلمچه رسیدند. ما برای فتح خرمشهر، در حساسترین منطقهی نبرد بودیم. گلوگاه اصلی دشمن را گرفتیم تا اینکه دشمن در خرمشهر خفه شد.» شهر خرمشهر با جانفشانیهایی تاریخی آزاد شد.
پس از آزادی
مرور اسناد و روایتهای غیرایرانی اهمیت آزادی خرمشهر را روشن میکند و نشان میدهد که ایران چگونه از وضعیت ضعف به اوج قدرت رسید و به نوعی جنگ ماهیتی دیگر یافت و به تعبیر غلامعلی رشید: «با فتح خرمشهر ماهیت جنگ عوض شد، یعنی تا قبل از فتح خرمشهر اگر اهداف صدام و رهبران بعثی عراق براندازی و سقوط نظام و تهدید جدی انقلاب اسلامی و نابودی انقلاب و لغو قرارداد سال ۱۹۷۵ بود، با فتح خرمشهر همهی این اهداف از بین رفت و ایران را به قلهی پیروزی رساند و برعکس عراق در آستانهی سقوط قرار گرفت. عراق توانسته بود ظرف یک تا دو سال قدرت های جهان و حتی قدرتهای منطقه را متقاعد سازد که قدرت نظامی اش قدرت بزرگی است و توانست ایران را شکست بدهد و ایرانیها نتوانستند او را شکست دهند و همهی اینها با فتح خرمشهر از بین رفت و صدام در آستانهی سقوط قرار گرفت.»
پس از آزادی خرمشهر، در ادامهی جنگ تقریباً همین ترکیب فرماندهی جنگ را به عهده داشتند. حمایت و تجهیز ارتش صدام در دورهی جدید ابعاد تکاندهندهای دارد. با این حال برخی مسائل داخلی نیز در روند برخی ناکامیهای ایران بسیار تاثیرگذار بود. عبدالحسین مفید معتقد است پس از آزادی خرمشهر، صرف نظر از نگاه سیاسی، از نظر نظامی «ماندن ما در زمین باز و بدون عارضهی خوزستان کار صحیحی نبود» پس «باید خودمان را به یک عارضهی حساس و قابل دفاع برسانیم، یعنی شطالعرب.» مفید میگوید که او چندین هفته پیش از عملیات رمضان متوجه تلاش عراق برای ساخت موانع فراوان در منطقه شده بود و در اول تیر، در یک گزارش تلاش دشمن برای ساختن موانع معروف مثلثی شکل را برای فرماندهان توضیح داده است. مفید توضیح میدهد که برآوردها نشان میداد عراق در بسیاری از مسائل دفاعیاش پس از فتح خرمشهر تجدیدنظر کرده بود؛ «بنابراین ما باید فکر جدیدی برای جنگیدن در قبال این آرایش جدید عراق میکردیم. در صورتی که اینطور نبود. ما برابر همان روش قبلی وارد عملیات رمضان شدیم... در مراحل پنجگانهی بعدی عملیات رمضان هم باز ناکام ماندیم و این آغاز عدمالفتحهای ما بود.»
همانگونه که تجزیه و تحلیل و بررسی جزییات دورهی طلایی پیروزیها ضرورت دارد؛ پرداختن به دوران ناکامیهای بعدی و عوامل آن نیز ضروری است.