پرده‌ی دهم. جشـــــــــــن بزرگ

«شنوندگان عزیز توجه فرمایید! شنوندگان عزیز توجه فرمایید! خرمشهر، شهر خون آزاد شد! سرانجام تندیس استقامت و ایمان، اسطوره‌ی مقاومت و پایمردی، شهر شهیدان شاهد؛ شهری که برگ‌برگ نخل‌هایش کتاب جاودان رزم پرشکوه پیکارگران نستوه ماست بر فاتحان غرورآفرین اسلام، آغوش گشود و گام‌های استوار سلحشوران سرافراز و پیروز را بر گستره‌ی خون‌رنگ خویش پذیرا شد. اینک، به نام نامی خدای شهیدان، طومار فتنه‌ی حرامیان تجاوزپیشه‌ی بعث را در خطه‌ی خونین خونین‌شهر فرو می‌بندیم و حدیث پایمردی و استقامت یاوران خمینی را بر تارک افتخارات این امت بیدار، به رنگ سرخ خون، رقم می‌زنیم. بی‌شک تاریخ اگر نه امروز، در فردایی که یقینا دیر نخواهد بود اسطوره‌ی جان‌فشانی و دلاوری فاتحان خونین‌شهر را به عنوان بزرگ‌ترین و پرشکوه‌ترین فراز شهامت و مستوری انسان شهادت خواهد داد... سلام و درود بر شهر خون و شهادت، خونین‌شهر. سلام و درود بر فاتحان غرورآفرین اسلام، سلام و درود بی‌پایان بر امت شهیدپرور ایران.» متنی که در رادیو خوانده شد و جشن سراسری در ایران آغاز شد.

پیش از ظهر سوم خرداد خرمشهر فتح شده بود اما رادیو ایران خبر آزادی را بعد از ظهر اعلام کرد. حمید خزائی مسئول تهیه‌ی برنامه‌ای بود که بنا بود برای اعلام فتح خرمشهر پخش شود. خزائی در گفتگو با روزنامه‌ی صبح نو می‌گوید: «ساعت ۱۱ صبح که به صداوسیما اطلاع دادند خرمشهر آزاد شده است و خبرش اعلام شود؛ خیلی خوشحال شدیم! دور هم جمع شدیم تا یک سناریو برای اعلام این خبر چیده شود تا یک خاطره‌ی خوش جمعی شکل بگیرد. همه‌ی نویسندگان و گویندگان جمع شدند. هماهنگی بین مجموعه‌ی خبر و رادیو انجام شد. مقرر شد که خبرِ ساعت ۱۴ اشاره‌ای به این موضوع نداشته باشد تا بعد از خبر ما با پخش برنامه‌های عادی، سناریوی خودمان را پیاده کنیم! مرتب هم از جبهه زنگ می‌زدند که چرا خبر را اعلام نمی‌کنید؟ ساعت سه بعدازظهر با قطع برنامه‌های عادی و پخش یک مارش حماسی که مربوط به رژه‌ی ارتش بود، ویژه‌برنامه‌ی اعلام خبر آزادی خرمشهر آغاز شد. حدود سه دقیقه مارش پخش شد و در حین آن مردم دعوت به شنیدن خبری مهم شدند که قرار است چند دقیقه بعد اعلام شود. بعد از اعلام خبر قطعی، آقای محمود کریمی علویجه آن جمله‌ی تاریخی و رؤیایی را اعلام کرد.»
یک سال قبل از آزادی خرمشهر، خیابان‌های پایتخت و بسیاری از شهرهای کشور درگیر التهابات سیاسی شدید بود و صحنه‌های تلخی در زد و خوردهای خیابانی شکل گرفت. حالا پس از یک ‌سال به ‌یک‌باره خبر آزادی خرمشهر ایران را غرق شادی، جشن و پایکوبی کرد.
خرمشهر از صبح آزاد شده بود و چند ساعت تأخیر در اعلام رسمی آن از رادیو اجازه داد که روزنامه‌ها با تیتر «خرمشهر آزاد شد» تا بعدازظهر منتشر شوند. حالا بسیاری از مردمی که برای جشن به خیابان‌ها آمده بودند نسخه‌هایی از روزنامه‌های سراسری کشور را در دست داشتند با تیتر «خرمشهر آزاد شد.»
جشنی ملی برپا شده بود و هر کسی به روشی مشغول شادی بود. برخی بوق می‌زدند، برخی تکبیر می‌گفتند، بعضی شعار می‌دادند و برخی پایکوبی می‌کردند و می‌رقصیدند. خیلی‌ها هم شیرینی پخش می‌کردند و بعضی جیغ‌زنان و شادی‌کنان روی سر مردم نقل می‌پاشیدند.
تهران در ترافیکی شاد قفل شده بود و آن روز ایرانی‌ها تا ساعت‌ها پس از تاریکی هوا مشغول جشن و شادمانی بودند. این شادی پیش از این در جنگ سابقه نداشت و در سال‌های بعد نیز هیچ کدام از موفقیت‌های جنگی چنین جشنی ملی را رقم نزد.
آن شب ساعت 9 مردم روی پشت‌بام‌ها الله‌اکبر گفتند. کیلومترها دورتر در شهر آزاد‌شده‌ی خرمشهر نیز جشنی برپا بود و البته شهری که دیدنش گاه شادی را تبدیل به بغض می‌کرد. خبرنگار خرمشهری روزنامه‌ی کیهان که با آزادی خرمشهر وارد شهر شده بود در گزارشش نوشته است: «ابتدا وارد اولین فلکه‌ی شهر یعنی میدان راه آهن شدیم ولی از میدان خبری نبود. از ساختمان بزرگ راه‌آهن و همچنین از بنای عظیم خانه‌ی جوانان شهر حتی خشتی بر جای نمانده بود و من که بیش از سی ‌سال در این شهر زندگی کرده بودم، نمی‌دانستم برای ورود به مرکز شهر می‌بایست از کدام طرف حرکت کنم.» او در ادامه‌ی گزارشش توضیح داده که صدامی‌ها چگونه شهر زیبای خرمشهر را به ویرانه‌ای عجیب تبدیل کرده بودند؛ «آن‌ها به هیچ چیز رحم نکردند؛ خانه‌ها، خیابان‌ها، بیمارستان‌ها، مدارس، درخت‌ها و حتی آسفالت خیابان را هم کنده بودند... مغازه‌ها ویران و غارت شده‌اند و در خانه‌های مردم حتی شیر آب و یا یک تکه سیم برق وجود ندارد.» او از جشن و خوشحالی رزمنده‌ها در مقابل مسجد جامع خرمشهر نوشته است و از پخش‌کننده‌ی شربتی که داد می‌زد: «شربت مرگ بر صدام حاضر است.»