پرده‌ی چهارم. عملیات نصر

بنی‌صدر به نیروهای مردمی و غیر ارتشی نگاه خوبی نداشت و می‌گفت: «عده‌ای راه افتاده‌اند كه بله اسلحه‌ی سنگین را به خود مردم بدهید، به غیر ارتش بدهید، مردم می‌جنگند و پیروز می‌شوند. مثل مادری فكر می‌كنند كه بچه‌اش را در آهنگری برده بود و می‌گفت به محضی كه آهن را در كوره گذاشتند و نرم شد، دراز كنی میخ می‌شود، پهن كنی بیل می‌شود. بگذارید اهل خبره كارشان را بكنند و جنگ را به نتیجه برسانند.»

در جست وجوی پیروزی  
هرچند عراق به هدف‌هایش از تهاجم نرسیده بود و پیش‌بینی‌هایش اشتباه از آب درآمد اما به هرحال کیلومترها در خاک ایران پیشروی کرد و تلخی اشغال، ایرانی‌ها را آزار می‌داد.
در ایران، امام خمینی فرماندهی نیروهای مسلح را به رئیس‌جمهور بنی‌صدر داد؛ روحانی‌زاده‌ای همدانی كه در دانشگاه تهران حقوق و اقتصاد خوانده بود، در سوربنِ فرانسه دكترا گرفت، قبل از سال 42 عضو جبهه‌ی ملی و بعد از آن بیش‌تر در پاریس ساکن بود. از پاریس با امام به تهران آمد و سال 59 با حدود یازده میلیون رأی اولین رئیس‌جمهور ایران شد. او به گفته‌ی بسیاری در زمینه‌ی مسائل نظامی آگاهی چندانی نداشت و بعدها خودش نیز در برابر انتقادها به این موضوع اشاره کرد که او سررشته‌ای در امور نظامی نداشته و تنها تلاش کرده است که کار را به متخصصان نظامی بسپارد. با این حال در آن روزها او محور بسیاری از تصمیمات جنگی بود. چالش دیگر، چالش سیاسی غلیظ در ایران بود. رئیس‌جمهور در پایتخت در رقابت و رویارویی سختی با حزب جمهوری اسلامی و سران آن و نخست‌وزیر رجایی قرار داشت و این مسئله حتی گاه پررنگ‌تر از مسائل جنگ می‌شد و بر آن سایه می‌انداخت.
ناکامی بنی‌صدر در آزادی مناطق اشغالی انتقادها از او را بیشتر می‌کرد و کامیابی‌اش در این موضوع می‌توانست بر قدرت و محبوبیتش فوق‌العاده بیفزاید. مردم از ‌بنی‌صدر پیروزی می‌خواستند. بنی‌صدر هم از فرماندهان ارتش راهکار می‌خواست و به آن‌ها می‌گفت: «من دیگر نمی‌توانم مقابل نظر و خواسته‌ی مردم و رهبران مذهبی مقاومت کنم. یا طرحی تهیه و اجرا كنید یا بروید در رسانه‌های گروهی صریحاً علت عدم امكان عملیات آفندی را برای مردم توضیح دهید.» با این‌گونه فشارها طرح عملیات نصر آماده شد که بر اساس آن رزمندگان می‌بایست در مرحله‌ی اول جفیر و پادگان حمید را آزاد می‌کردند، در مرحله‌ی دوم كوشك، طلاییه و ایستگاه حسینیه را و در مرحله‌ی سوم خرمشهر را. بعد از آن هم عملیات تا نزدیكی‌های بصره‌ی عراق ادامه می‌یافت.
شکست در هویزه  
عملیات در پانزدهم دی‌ماه سال 1359 آغاز شد و پیش‌‌رویِ خوب نیروها در مرحله‌ی اول امید به پیروزی عملیات را زیاد کرد. نیروهای سپاه سریع‌تر از بقیه‌ی نیروها پیش رفتند و از نیروهای ارتش فاصله گرفتند. آتش بسیار سنگین دشمن و حمله‌ی هواپیماها به نیروها، ادامه‌ی عملیات را که پیش‌روی به سمت پادگان حمید و جفیر بود ناتمام گذاشت.
به نیروهای زرهی دستور عقب‌نشینی دادند در حالی که نیروهای علم‌الهدی از نیروهای زرهی جلوتر بودند. نیروهای زرهی ایران که عقب‌نشینی کردند، نیروهای عراق پیش آمدند و گروهی را که جلوتر بودند (علم‌الهدی و یارانش را) محاصره کردند. به‌رغم مقاومت مردانه‌ی گروه محاصره‌شده، عراقی‌ها آن‌ها را شهید کردند، به پیش‌رَویِشان ادامه دادند و تمام شهر هویزه را اشغال كردند. بعد هم شهر را غارت و مردمش را به بصره فرستادند. مواد غذایی، فرش و وسایل مردم هویزه را با ماشین‌های جنگی به بصره و شهرهای دیگرشان می‌بردند و می‌فروختند. بعد هم با بولدوزر و ماشین‌آلات سنگینْ شهر را ویران و خانه‌ها، ساختمان‌ها و به‌خصوص اماكن مذهبی را منهدم كردند.