نگاهی به مواضع محمدرضا پهلوی درباره جدایی بحرین

مفت‌فروشی خاک ‌‌ایران

صادق رخ فرد
نویسنده

 22 اردیبهشت سال 1349 با اعلام سازمان ملل بخشی از خاک کشور‌‌ ایران یعنی بحرین در دوران پهلوی جدا شد و‌‌ این ننگی تاریخی بر پیشانی محمدرضا شاه حک کرد تا آخرین پادشاهی باشد که بخشی از خاک وطن را به تاراج می‌گذارد.به مناسبت بحرین‌فروشی دوران پهلوی که هیچ دستاوردی برای میهن جز خسارت نداشت، به بخشی از اظهارات محمدرضا شاه درباره‌‌ این اقدام ننگین و بی‌غیرتانه می‌پردازیم تا پاسخی به افرادی باشد که می‌خواهند شاه را فردی وطن‌پرست قالب نسل جوان کنند.

شاه: ایران حاکمیتی بر بحرین ندارد
در ۱۶ دی ماه ۱۳۶۷ محمدرضا شاه پهلوی در ضمن سفری به هند در مصاحبه‌‌ای مطبوعاتی با مجله بیلتز در دهلی‌نو برای نخستین بار از حق حاکمیت ‌‌ایران بر بحرین صرف نظر کرد، شاه در‌‌ این مصاحبه گفت:
«این اولین بار است که من رسماً درباره‌‌ این مسأله سخن می‌گویم و دقیقاً به سؤالاتی در‌‌این زمینه پاسخ می‌دهم.‌‌ این جزیره (بحرین) صد و پنجاه سال پیش توسط انگلیس‌ها از وطن ما جدا شده و انگلیس‌ها یک امپراطوری با یک سیاست استعماری برپا  کردند. خود شما با گوشه‌‌ای از‌‌ این سیاست استعماری در هند، آشنا هستید ولی ‌‌اینک موقع آن رسیده است که انگلیس‌ها از‌‌ این نواحی بروند. باید اعتراف کنم که ما از انگلیس‌ها نخواستیم یا به آنها نگفتیم که خلیج فارس را تخلیه کنند. آنها داوطلبانه عازم شده‌اند. حرف ما‌‌ این است حال که آنها می‌خواهند بروند، تخلیه نواحی خلیج فارس باید واقعی و اساسی باشد. من می‌خواهم یک بار دیگر بیانی را که شخصاً در‌‌ این زمینه گفته‌ام، تکرار کنم و بگویم که اگر انگلیس‌ها از در جلو خارج می‌شوند، نباید از در عقب وارد شوند همچنین نمی‌توانم بپذیرم، جزیره‌‌ای که توسط انگلیس‌ها از کشور ما جدا شده، توسط ‌‌ایشان ولی به حساب ما به کسانی دیگر داده شود.‌‌ این اصلی است که‌‌ ایران نمی‌تواند از آن صرف نظر کند.‌‌ ایران از سوی دیگر پیوسته به‌‌ این سیاست خود دلبستگی داشته است که هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات ارضی، با وجود تمایل مردم آن سامان، به زور متوسل نشود. من می‌خواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد زیرا ‌‌این خلاف اصول سیاست دولت ما است که برای گرفتن‌‌ این سرزمین خود، به زور متوسل شود. دوم اینکه؛ گرفتن و حفظ کردن سرزمینی که مردم آن با شما ضدیت داشته باشند، چه فایده‌ای خواهد داشت؟ قبل از هر چیز، ‌‌این عمل، اشغال محسوب می‌شود. در هر اشغالی، شما باید مراقب سلامت و امنیت نیروهای اشغالگر خود باشید و در تمام اوقات، سربازان شما باید در خیابان‌ها پاس بدهند و پیوسته در معرض خطر گلوله، نارنجک و‌‌ این قبیل مخاطرات باشند. سیاست و فلسفه ما‌‌ این است که با اشغال و گرفتن سرزمین‌های دیگر از طریق زور مخالف باشیم.‌‌ این روشن‌ترین چیزی است که من می‌توانم در‌‌ این زمینه به شما بگویم. اما نمی‌توانیم تحمل کنیم چیزی را که به ما متعلق بوده است، به کسان دیگری بدهند.» شاه در ادامه‌‌ این مصاحبه در پاسخ به ‌‌این پرسش که‌‌ آیا برگزاری یک همه‌پرسی مدنظر است؟ ابراز می‌دارد «در‌‌این مرحله وارد جزئیات نمی‌شود، ولی هر وسیله‌‌ای که تمایل مردم بحرین را مشخص کند و مقبولیت بین‌المللی کسب کند، راه و روش صحیحی است.»
سخنان شاه چرخشی کامل در مواضع ۱۵۰ ساله ‌‌ایران در مورد بحرین بود.‌‌ ایران قبل از‌‌ این همواره بر حق حاکمیت کامل و غیرقابل چشم‌پوشی خود بر بحرین تأکید کرده بود ولی حال شاه ‌‌ایران صراحتاً اظهار می‌کرد که ‌‌ایران حاکمیتی بر بحرین ندارد.

شاه: بحرین به چه درد من می‌خورد. دیگر نه مروارید دارد و نه نفت
در بدنه حاکمیت پهلوی مخالفت‌هایی با تجزیه بحرین وجود داشت. یکی از افرادی که سعی کرد تا در برابر روند تجزیه بحرین ‌‌ایستادگی نماید، دیپلمات ارشد وزارت خارجه، مهدی پیراسته بود. پیراسته، که زمانی سفیر‌‌ ایران در بغداد نیز بود، در خاطرات خود از مذاکراتش با انگلیس‌ها و تلاش برای یافتن راه‌حلی سخن گفته که متضمن حق حاکمیت ‌‌ایران بر بحرین نیز باشد، پیراسته در‌‌این باره نوشته: هنگامی‌ که سر و صدای بحرین بلند شد، من سفیر‌‌ ایران در عراق بودم. روزی که با ریچارد بمون، سفیر وقت انگلیس در بغداد، که چون همسرش ‌‌ایرانی بود، روابط بیش از حد معمول داشتم، صحبت کردم و گفتم: اعلیحضرت در‌‌ این مورد، دچار وضع بغرنجی شده‌اند. اگر بخواهند بحرین را بگیرند که دولت شما مانع است و اگر بخواهند صرفنظر کنند، جواب مردم و تاریخ را چه می‌توانند بدهند؟ آیا به نظر شما نمی‌شود‌‌ ایران حاکمیت همیشگی خود را در بحرین حفظ  کند و ضمناً اگر انگلیسی‌ها منافعی در آنجا دارند، به نحوی منافع آنها محفوظ بماند...؟ دیدم آمادگی ندارد در‌‌ این مسأله اظهار نظری بکند، فقط  گفت: من از‌‌ این کار اطلاعی ندارم و به من فهماند که ‌‌این پیشنهاد عملی نیست. به مناسبت وضع حساس عراق، من از شاه فقید اجازه داشتم که گزارش‌های مهم را به وسیله کوریه (پیک) سیاسی وزارت خارجه به اسم مرحوم سپهبد‌ هاشمی‌نژاد فرمانده گارد در پاکت سربسته به عرض شاه فقید برسانم.
پیراسته در ادامه به دیدارش با شاه اشاره کرده و ابراز می‌دارد: «در اولین شرفیابی پس از‌‌ این گزارش، ابتدا به ساکن، شاه فقید گفت: بحرین به چه درد من می‌خورد. دیگر نه مروارید دارد و نه نفت و اگر هم جزء‌‌ ایران بشود، مثل تسلط اسرائیلی‌ها در خاک فلسطین خواهد شد که همیشه ترور و خونریزی خواهد داشت.»
شاه همه حقوق تاریخی ‌‌ایران و هویت ‌‌ایرانی بحرین و مبارزات مردم بحرین با استعمار و ارزش خاک و مرز و تمامیت ارضی‌‌ ایران را به فراموشی می‌سپارد و صرفاً یک نگاه اقتصادی و سودجویانه و منفعت‌طلبانه از حاکمیت سرزمینی ارائه می‌دهد. افزون بر‌‌این شاه همه استدلال‌های مخالفان حاکمیت‌‌ ایران بر بحرین را می‌پذیرد و‌‌ ایران با قدمت تاریخی و بحرین با هویت و پیشینه دیرینه‌‌ ایرانی را با حکومت جعلی اسرائیل و سرزمین اشغالی فلسطین مقایسه می‌کند. استدلال‌های شاه کاملاً ضد‌‌ایرانی و غیرتاریخی و نادرست بود.

شاه: بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد
شاه در جریان سفر خود به لندن در سال ۱۹۶۵ (۱۳۴۴) در مورد بحرین موضع نرمی‌ اتخاذ کرده بود. یک سال بعد شاه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه گاردین در ۵ شهریور ۱۳۴۵ (۲۷ اگوست ۱۹۶۶) در مورد بحرین تصریح کرد:«با توجه به اینکه نفت دارد به پایان می‌رسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد.» این استدلال شاه بسیار سخیف بود. ‌‌آیا شاه یقین داشت که در‌‌ آینده ثروتی دیگر در بحرین کشف نخواهد شد؟‌‌ آیا هیچ دولتی با‌‌ این استدلال که در قطعه‌ای از خاکش «هیچ ثروتی» کشف نشده حاضر به دست‌ برداشتن از حاکمیت خود بر آن سرزمین خواهد بود؟‌‌ آیا با استدلال شاهانه باید از کویر لوت دست کشید؟ دولت دانمارک حاضر است با همین استدلال از گرینلند دست بردارد؟ آیا اگر روسیه می‌دانست که بعدها در آلاسکا چه ثروتی کشف خواهد شد در برابر ثمن‌بخس از حاکمیت خود بر آلاسکا دست می‌کشید؟  شاه در فوریه ۱۹۶۸ (اسفند ۱۳۴۷) نیز در دیدار با والت روستو مشاور امنیتی رئیس‌جمهور جانسون نسبت به موضوع بحرین ابراز بی‌علاقگی کرده و تأکید می‌کند که برای به‌دست‌آوردن بحرین متوسل به زور نخواهد شد. البته شاه اشاره می‌نماید که ادعای ‌‌ایران بر بحرین قدمت ۱۵۰ ساله دارد و نمی‌توان بدون توجیه و علتی، یک‌باره از آن دست کشید.
شاه: به کلی مزخرف می‌گویید
برای توجیه جدایی بحرین از‌‌ ایران، ستاد ارتش جزوه‌ای در تأیید تجزیه بحرین منتشر و در میان اُمرا و افسران ارتش پخش کرد. در‌‌ این جزوه تأکید شده بود که چون بحرین دیگر نفت و مروارید ندارد، تجزیه آن‌‌ ایرادی ندارد.
 ارتشبد فریدون جم، رئیس وقت ستاد ارتش، از نشر‌‌ این جزوه ابراز بی‌خبری می‌کند و در ضمن مدعی شده که خودش نیز با تجزیه بحرین مخالف بوده است. جم سال‌ها بعد در‌‌ این‌ باره نوشت: «به خاطر دارم، روزی که اعلیحضرت شهبانو برای وضع حمل در بیمارستان نوساز لیلا پهلوی که برای خانواده‌های ارتشیان مهیا گردیده بود، تشریف داشتند و شاهنشاه هم با وزیران و بزرگان قوم در سالن تشریف داشتند، من هم به‌عنوان رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران حاضر شده بودم، شاهنشاه بسیار شاد بودند و قضیه بحرین تازه فیصله یافته بود و موضوعِ صحبت جمع بود. حضار مرتب، روشن‌بینی، واقع‌بینی و دورنگری شاهنشاه را در‌‌ این امر که بهانه بزرگ و دردسر بزرگی را رفع کرد، می‌ستودند و به شاهنشاه تبریک می‌گفتند. من ساکت در گوشه‌ای‌‌ ایستاده بودم. ناگاه شاهنشاه خطاب به من فرمود: شما نظامی‌ها در‌‌این باب چه می‌گویید؟ خوب به خاطر دارم که به شرف عرض رسانیدم: ما چون حق دخالت در سیاست و تصمیمات سیاسی نداریم، به خود حق هیچ‌گونه اظهارنظری نمی‌دهیم. تکلیف ما روشن است و باید در هر حال از سیاست کشورمان پشتیبانی کنیم. شاهنشاه فرمودند: بسیار خوب ولی‌‌ این که نمی‌شود در باطن خودتان هم نظری نداشته باشید و خود شما مثلاً در مورد کاری که در مورد بحرین کردیم، چه فکر می‌کنید؟ به شرف عرض رسانیدم: حال که شاهنشاه نظر باطنی و شخصی مرا سؤال می‌فرمایند، به شرف عرض می‌رسانم و آن ‌‌این است که یا بحرین جز خاک ‌‌ایران بوده یا بی‌جهت به آن ادعا داشته‌ایم. تصور می‌کنیم که همه سوابق نشان می‌دهد که بحرین مانند سایر نقاط، جزء خاک‌‌ ایران بوده است. بنابراین به هیچ‌وجه صحیح نمی‌دانم که از قسمتی از مردم ‌‌ایران سؤال شود که می‌خواهند جزء‌‌ ایران باقی بمانند یا راه دیگری پیش گیرند. آنهایی که چنین نظرهایی در بحرین داشته باشند، یاغی هستند و با آنها همان معامله را باید کرد که با یاغیان باید بکنیم. کشورهای خارجی هم حق مداخله در امور داخلی ما را نباید داشته باشند. شاهنشاه که از ناحیه یکایک حضار چیز دیگر شنیده بودند، یکه خورده، به من فرمودند: به کلی مزخرف می‌گویید! که دیگر صحبتی نشد.
منابع:
کتاب تمامیت ارضی‌‌ ایران در دوران پهلوی
هوشنگ طالع، تاریخ تجزیه‌‌ ایران، دفتر دوم تجزیه بحرین، تهران، سمرقند
بحرین یادی از آن استان آشنای گمشده

جستجو
آرشیو تاریخی