بر اساس یک پرونده واقعی

لباس‌هایی که راز 3 جنایت را فاش کرد

مرضیه همایونی/ یکی از شب‌های سرد زمستان، همراه دیگر همکارانم در اداره ویژه قتل پلیس آگاهی سرگرم رسیدگی به پرونده قتلی بودیم که تلفن روی میز به صدا درآمد. آن شب کشیک قتل من بودم، صدای زنگ تلفن که بلند شد با خودم گفتم: هنوز از این پرونده خلاص نشده یک قتل دیگر هم اضافه شد.
حدسم درست بود اما وقتی گوشی را برداشتم مأمور کلانتری از قتل سه عضو یک خانواده خبر داد. در حالی که بررسی پرونده قبلی را به همکارانم سپردم خودم راهی صحنه جنایت تازه شدم. محل حادثه خانه‌ای ویلایی بود، جسد زن 25 ساله‌ای مقابل ورودی راهرو به شکل طاقباز افتاده بود. زن جوان لباس‌های بیرون به تن داشت و روی صورت و گردن او، آثار شلیک گلوله به چشم می‌خورد.
در چند قدمی جسد او روی مبل جسد همسرش دیده می‌شد. مردی که لباس‌های راحتی خانه به تن داشت اما صحنه دردناک‌تر دیدن جسد فرزند 2 ساله‌شان بود که در گوشه دیگر سالن کنار اسباب‌بازی‌هایش روی زمین افتاده بود، ظاهراً طفل معصوم سرگرم بازی بوده که هدف گلوله قرار گرفته بود.

تخمین زمان قتل
تا ساعت دو بامداد در حال بررسی صحنه جرم بودیم و بعد از آن، تحقیق از همسایه‌ها و خانواده قربانیان آغاز شد. آن‌طور که یکی از اعضای خانواده مقتولان گفت، آخرین بار ساعت سه بعدازظهر با آنها تلفنی صحبت کرده بود و وقتی ساعت 4 بعدازظهر دوباره تماس گرفته بود دیگر کسی جوابگو نبود. با این حساب زمان احتمالی جنایات بین 3 تا 4 بعدازظهر بوده است.
در ادامه تحقیقات مشخص شد مرد جوان بهنام 30 ساله و همسرش مهوش 25 ساله بودند. همچنین بررسی‌ها نشان می‌داد حدود 20 سال قبل پدر بهنام نیز به خاطر اختلافات خانوادگی به قتل رسیده و قاتلش نیز در دادگاه به قصاص محکوم شده بود، اما پس از سال‌ها و درست چند روز قبل از این جنایت، خانواده بهنام قاتل پدرشان را بخشیده بودند. بدین ترتیب این فرضیه مطرح شد که شاید خانواده یا بستگان قاتل که 20 سال در زندان به سر برده بود برای انتقام‌گیری دست به این قتل عام خانوادگی زده باشند.
بنابراین تحقیقات روی این شاخه متمرکز شد و 11 نفر از اقوام و بستگان قاتل که می‌توانستند در این ماجرا دست داشته باشند همگی به‌عنوان مظنون بازداشت شدند اما سرنخی از این جنایت به‌دست نیامد و با اثبات بی‌گناهی مظنونان، آنها آزاد شدند.

بررسی دوباره صحنه جرم
در حالی که شاخه‌های مختلف تحقیقات یکی یکی به بن‌بست می‌رسید دوباره به سراغ پرونده رفتم و تمامی برگه‌ها را با دقت خواندم، ذهنم می‌گفت که سرنخ کشف این جنایت مقابل چشمم است و باید بیشتر دقت می‌کردم. در همین موقع ناگهان چشمم به برگه‌ای افتاد که داخل آن نوشته شده بود: همسر مقتول لباس‌های بیرون به تن داشت اما بهنام و فرزندش لباس‌های خانه.
این مسأله نشان می‌داد که شاید این خانواده پذیرای میهمان یا میهمانانی بودند که همسر بهنام مجبور به پوشیدن لباس رسمی بوده اما بهنام با آنها راحت بوده و لباس خانه به تن داشته است.
بنابراین تحقیقات از سر گرفته شد و دریافتیم مهوش همیشه هنگام حضور خانواده و بستگان درجه یک و دو خود و همسرش لباس خانه به تن داشته است بنابراین نام این افراد از فهرست مظنونان خط خورد.
حالا باید کسانی را پیدا می‌کردیم که از بستگان درجه یک و دو بهنام نبودند اما خیلی هم غریبه نبودند چون بهنام می‌توانست جلوی آنها لباس راحتی بپوشد.
در حالی که بررسی‌ها روی دوستان بهنام ادامه داشت به یکی از دوستان او به نام سهیل رسیدیم که از مدتی قبل به‌دنبال خانه‌ای اجاره‌ای بوده و در این کار از مقتول کمک خواسته است. همچنین مشخص شد وی ساعت یک بعدازظهر روز جنایت از محل کارش مرخصی گرفته و بعد از 4 روز به محل کارش برگشته بود و مهمتر از همه اینکه سهیل به یکباره وضع مالی‌اش بسیار خوب شده بود به‌طوری که تمامی بدهی‌ها و اجاره خانه‌اش را پرداخت کرده و وسایل زیادی نیز خریداری کرده بود.

واریز پول به حساب همسر
با توجه به این مدارک سهیل بازداشت شد و خانه‌اش مورد بازرسی قرار گرفت که یک دفترچه حساب بانکی متعلق به همسر سهیل پیدا شد که مقدار قابل توجهی پول به حسابش واریز شده بود.
سهیل و همسرش بلافاصله تحت بازجویی قرار گرفتند و تناقض‌گویی‌های این زوج احتمال دست داشتن آنها در جنایت‌ها را پررنگ‌تر کرد.

اعتراف به جنایت
سهیل وقتی پشت میز بازجویی نشست در حالی که رنگ به چهره نداشت و دستانش می‌لرزید، گفت: من قاتلم اما انگیزه‌ام به خاطر کینه و نفرتی بود که از بهنام داشتم. بهنام وضع مالی خوبی داشت و من فقیر بودم هر بار که مرا می‌دید مسخره‌ام می‌کرد. من به پول نیاز داشتم چون بدهکار بودم. حتی یک چهارم اموال بهنام هم می‌توانست زندگی‌ام را زیر و رو کند.
او ادامه داد: می‌دانستم که بهنام به خاطر اینکه به قاتل پدرش رضایت نمی‌داد تهدید شده بود و می‌توانستم از این فرصت استفاده کنم و گناه قتل‌ها را به گردن خانواده قاتل پدرش بیندازم. روز حادثه به همراه همسرم راهی خانه بهنام شدیم، همسر بهنام برای پذیرایی به آشپزخانه رفت و من در فرصتی مناسب اسلحه‌ای را که آماده کرده و زیر کتم بود، برداشتم و به بهنام شلیک کردم.
متهم جوان گفت: فرزند بهنام با دیدن این صحنه شروع به گریه کرد ترسیدم و ناخواسته دستم روی ماشه رفت و او را هم به قتل رساندم. همسر بهنام به‌دنبال سر و صداها خودش را به سالن پذیرایی رساند و با دیدن جسد همسر و فرزندش وحشت زده فریاد می‌زد که ماشه را چکاندم و او هم به قتل رسید. با کمک همسرم مقدار زیادی پول و طلا‌های داخل خانه را سرقت کردیم. بعد به یکی از شهرستان‌ها رفتم و بدهی‌ای که داشتم را پرداخت کردم زیرا  می‌خواستم با این کار صحنه‌سازی کنم و نشان دهم که در زمان جنایت در شهر نبوده‌ام.
همسر سهیل وقتی متوجه شد شوهرش به قتل اعتراف کرده، او هم سکوتش را شکست. 20 روز پس از این جنایت‌ها بود که متهمان در مقابل دوربین کارشناسان تشخیص هویت، بازپرس جنایی و پلیس به بازسازی صحنه جنایت‌هایشان پرداختند.

 

مهار زندگی را به دست حسادت نسپاریم

حسادت پدیده‌ای است که شاید بتوان گفت از بدو پیدایش انسان با او همراه بوده است و انگیزه قتل هابیل به دست برادرش قابیل نیز علتی جز حسادت نداشته است.حسادت خصلتی عجیب است که در همه انسان‌ها وجود دارد اما گاهی برخی قادر به مهار و کنترل آن نیستند و مانند یک حریق شعله می‌کشد و هم خود فرد حسود را می‌سوزاند و هم اطرافیانش را. وجود حس حسادت در کودکان شاید امری طبیعی باشد اما با افزایش سن و تقویت مهارت‌ها و خصلت‌های شخصیتی و عقلی می‌توان آن را مهار کرد. با این حال متأسفانه برخی افراد که دارای عقده‌های شخصیتی و رفتاری هستند و بنا به دلایلی نتوانسته‌اند در زندگی به آنچه خواهانش بوده‌اند برسند با دیدن افرادی که در زندگی تحصیلی، مالی و خانوادگی موفق هستند حس حسادتشان همانند آتشی از زیر خاکستر شعله می‌کشد و خود و اطرافیانشان را می‌سوزاند.
بنابراین باید با شناسایی خود و کسانی که با آنها در ارتباط هستیم سعی کنیم این حس را به خوبی کنترل کنیم و از آن در جهت موفقیت و پیشرفت و رقابت سالم استفاده کنیم و اجازه ندهیم حسادت مهار زندگی ما را در دست بگیرد و نابودمان کند.

ویژه نامه پلاس۸۱۷۳
 - شماره  - ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲