عشـــــق بــه سفـــر تا پـــای جـدایــــــی

کامران علمدهی
روزنامه‌نگار

صبح یکی از روزهای سرد فروردین که باران به آرامی می‌بارید و گرد و غبار را از چهره شهر می‌زدود، زوج جوانی با دلخوری راهی دادگاه خانواده تهران شدند. در طبقه دوم پشت در شعبه رسیدگی کننده به پرونده‌شان نشستند تا نوبتشان برسد. دقایقی بعد منشی شعبه با خواندن اسم آنها هر دو را به داخل شعبه فراخواند.
 پس از ورود زوج به داخل شعبه قاضی از آنها خواست در ردیف اول بنشینند. بعد هم دستی به ته ریش‌اش کشید و گفت: کدام یک از شما اول موضوع را تعریف می‌کند تا بدانم چه اتفاقی افتاده که پس از 4 سال زندگی مشترک تنها راه‌حل را در جدایی توافقی دانستید؟
سعید بدون تأمل گفت: آقای قاضی خسته شدم. 4 سال پیش با راحله ازدواج کردم اما دیگر نمی‌خواهم ادامه دهم. راحله دوست خواهرم بود و تا حدودی همدیگر را می‌شناختیم بنابراین باهم عقد و خیلی زود هم ازدواج کردیم. فردای عروسی برای ماه عسل دو هفته به یکی از کشورهای همسایه رفتیم. چند هفته بعد از اینکه برگشتیم دوباره همسرم از من خواست به خاطر اینکه روحیه‌مان عوض شود چند روزی به شمال برویم که من هم قبول کردم و رفتیم. من خودم چندان اهل مسافرت نبودم اما به خاطر همسرم قبول کردم غافل از اینکه همسرم از همان موقع تا الان مرا مجبور می‌کند که او را چند روزی به سفر ببرم وگرنه زندگی‌ام جهنم می‌شود. از زمانی که با من ازدواج کرده ما حداقل 40 بار به مسافرت رفتیم و این سفرها باعث شده که نه پس‌اندازی داشته باشیم و نه زندگی آرامی. اصلاً رفتن به سفر دغدغه زندگی‌ام شده و استرس گرفته‌ام. یا آنقدر به من فشار می‌آورد که باید برای سفر به فلان شهر تور رزرو کنم یا من را در مقابل عمل انجام شده قرار می‌دهد و به یکباره و بدون هماهنگی برنامه سفر می‌گذارد و من به ناچار باید از محل کارم مرخصی بگیرم. این ماجرا حتی کارم را تحت تأثیر قرار داده و مدام توبیخ می‌شوم. من فکر می‌کنم همسرم مشکل روانی دارد وگرنه این همه عشق به سفر طبیعی نیست.
در این لحظه راحله حرف‌های سعید را قطع کرد و گفت: من مشکل دارم؟ آقای قاضی من از بچگی علاقه زیادی به سفر داشتم و در همان دورانی هم که با هم آشنا شدیم به سعید گفته بودم من عاشق سفر کردن هستم و سعید هم همیشه می‌گفت وقتی باهم ازدواج کردیم هروقت خواستی تو را به سفر می‌برم. یک سال اول مشکلی نبود و طبق برنامه به مسافرت می‌رفتیم اما دیگر قول‌هایش را فراموش کرد و مدام به من اعتراض می‌کند. در ضمن سعید مبالغه می‌کند. ما دو سه ماه یک‌بار هم به مسافرت نمی‌رویم.
سعید در واکنش به حرف راحله گفت: دو سه ماه یک‌بار یا هرماه؟ آقای قاضی ما حتی وقتی تهران هم هستیم یا باید شب در رستوران شام بخوریم یا خانه مادر من یا مادر خودش. اینجوری زندگی کردن چه معنایی دارد؟
راحله جواب داد: آقای قاضی ما هر دو شاغل هستیم و صبح تا عصر سرکاریم، این آقا انتظار دارد که من به محض اینکه خسته به خانه می‌رسم تازه وارد آشپزخانه شوم و برایش غذا درست کنم و خودش جلوی تلویزیون لم بدهد. مگه چه فرقی بین من و سعید است؟ تازه بیشتر مواقع هم پول شام رستوران را من پرداخت می‌کنم...
سعید با عصبانیت گفت: تو پرداخت می‌کنی؟ یک‌بار در هفته پول شام را پرداخت می‌کنی و تا آخر ماه صدبار به بهانه‌های مختلف از من پول می‌گیری. تازه من به پول غذا کاری ندارم بحث من ماندن در خانه است. ما چند روز در هفته در خانه هستیم، یا مسافرت یا بیرون. ما در این چند سالی که ازدواج کرده‌ایم آنقدر ولخرجی کرده‌ و آنقدر پول‌مان را به خاطر مسافرت‌های بیهوده و شام و ناهار هدر داده‌ایم که نه پس‌اندازی داریم نه می‌توانیم در زندگی‌مان پیشرفت کنیم. هر وقت به این چند سال فکر می‌کنم می‌بینم فقط پسرفت کرده‌ایم و در عوض تا توان داشتیم مثل مارکوپولو در سفر بوده‌ایم.
قاضی از دو طرف خواست که آرامش‌شان را حفظ کنند و بعد لحظه‌ای تأمل کرد و رو به راحله گفت: دخترم سفر و گردش و تفریح خوب است اما افراط و تفریط در هرکدام از آنها می‌تواند تبعات جبران‌ناپذیری برایتان داشته باشد. از حرف‌های شما فهمیدم که مشکل شما بنیادی نیست و محصول یکسری خصوصیاتی است که به اشتباه در ذهن‌تان نهادینه شده است. من امروز برای شما تصمیمی نمی‌گیرم و شما را به جلسات مشاوره ارجاع می‌دهم. امیدوارم با در نظر گرفتن شرایط زندگی مشترک‌تان بعد از حضور در جلسه‌های مشاوره تصمیم بهتری بگیرید.

 

نـگاه کـارشنـاس

 احمد نوروند کارشناس علوم تربیتی و روانشناسی
امروزه با توجه به دغدغه‌های متعدد افراد جامعه، سفر یکی از ملزومات زندگی محسوب می‌شود و خانواده‌ها به فراخور شرایط اقتصادی و مشغله‌های کاری تلاش می‌کنند از آن به عنوان یک زنگ تفریح مؤثر در زندگی بهره‌برداری کنند.
اما افراط و تفریط در هرکاری می‌تواند باعث تبعات منفی شود.اگر در استفاده از یک قرص تسکین‌دهنده درد هم افراط کنید بی‌شک می‌تواند تبعات جبران‌ناپذیری را در پی داشته باشد.در مورد پرونده زندگی این زوج هم باید در نظر داشت که زن خانه اصرار بر سفرهای افراطی دارد این موضوع سبب شده تا علاوه بر ضررهای اقتصادی استرس‌ها و نگرانی‌هایی را برای مرد خانواده ایجاد کند و در نهایت مرد به جای گرفتن آرامش از مسافرت‌ها به دگرگونی و نگرانی رسیده است.زن این خانواده بر اساس ذهنیاتی که بیشتر محصول خامی و ناپختگی‌های دوران مجردی‌اش است تمایل به سفرهای متعدد و البته افراطی دارد موضوعی که با کمی تأمل و مشاوره قابل حل است. بی‌تردید خود او بعد از مدتی وقتی به گذشته برگردد و متوجه بی‌تدبیری در این زمینه شود تلاش می‌کند تا طرز فکرش را در مورد مسافرت رفتن‌های متعدد اصلاح کند.بی‌تردید سفر برای ایجاد حس آرامش در زندگی است و اگر سفر را به گونه‌ای در برنامه زندگی‌مان بگنجانیم که نگرانی را از وجودمان دور کند بسیارسودمند و تأثیرگذار خواهد بود.