گفتوگو در ساحل بیکرانه مکران با زوج جذاب گردشگر
سیستان و بلوچستان چراغ جادوی ایران است
این روزها از شبکه اول سیما برنامهای پخش میشود به نام «بیکرانه» به میزبانی داریوش ارجمند که به سراغ الماس تراش نخورده ایران یعنی منطقه مکران رفته است؛ مکران ساحل جنوب شرقی ایران است از جاسک تا گواتر.
در این برنامه بخشی وجود دارد با عنوان «زندگی بیکرانه» که زوج گردشگری با نامهای (شیما رئیسی) و (حمید نیکدل) سراغ خانوادههای این منطقه و آداب و رسوم آنها میروند و از زاویه نگاه خودشان، زندگی مردم بومی این منطقه را روایت میکنند.
زوجی که نه تنها روایتشان از زندگی مردم بومی این مناطق واجد ویژگیهای دیدنی خاصی است که زندگی خودشان هم جذابیت دارد. به بهانه پخش این برنامه به گفتوگو با این زوج نشستهایم.
از کجا با برنامه بیکرانه پیوند خوردید؟
ساده بگویم، اگر میخواهید پیوندی روی درخت ایجاد کنید، ابتدا باید آن درخت ریشه دوانده باشد. خانواده ما هم مدت سه سال است که در حال سفرهایی پرماجرا در منطقه سیستان و بلوچستان است. ما تلاش کردیم تا با نگاهی جدید به این چراغ جادوی ایران بنگریم. این نگاه ما و سفرهای پر ماجرای آن، باعث ایجاد پیوندهایی زیبا با مردم منطقه سیستان و بلوچستان شده است. حال تهیه کنندگان و کارگردان محترم برنامه بیکرانه، میتوانستند شاخهای از یک برنامه زیبا را به این نهال نوپا، پیوند بزنند. نکته مهم در این مسیر، اشتراک دیدگاه ما با نوع نگاه این برنامه به ایران عزیزمان است. بیکرانه میخواهد به ایران از چند زاویه خاص بنگرد. یکی از مهمترین زاویههای این نگاه، زندگی است. زندگی در ایران عزیزمان و مخصوصاً در روستاها و شهرهای خاص و در میان خانوادههای این مناطق، چگونه جریان یافته است؟ شاید بهترین مسیر برای پاسخ به همین دیدگاه کارگردان محترم برنامه، نیاز به ایجاد پیوند با یک خانواده ماجراجو و همیشه در سفر را میطلبید. ما نیز به علت علاقه زیادمان به ایجاد ارتباط و درک متقابل میان خود و خانوادههای ایرانی، این فرصت را غنیمت شمردیم و با بیکرانه پیوند خوردیم.
تجربه منحصر بفرد شما از مشاهده زندگیهای مختلف، در طول سواحل ایران چه بود؟
سفر در ایران زمین، همیشه جذاب است. آشنایی و گفتوگو میان هر فرد با فردی دیگر هم کاملاً منحصر به آن افراد میشود زیرا همه ما منحصر به فرد و خاص هستیم. تصور کنید که بهعنوان یک خانواده هنرمند، با هر فردی از این سرزمین زیبا برخوردی خاص خواهید داشت. ماهیگیری که گربور به دریا میاندازد، کودکی که در ساحل بهدنبال مرغان دریایی میدود، مادربزرگی که برای نوههایش لباس میدوزد، باغبانی که با تمام وجود به ریشههای درختان باغش پیوند خورده و روایتها و داستانهای زندگی منحصر بفرد هرکدام از آنها که برای ما نکات آموزنده و احساسی و شگفتانگیز دارد. پس بهتر میدانیم که تمام این سفر را منحصر بفرد بدانیم و میان تمام این شگفتیها، درگیر انتخاب نشویم.
یک خاطره جالب یا عجیب از بیکرانه برای ما بگویید.
شاید یکی از جذابترین خاطرات ما در حاشیه تهیه بیکرانه رخ داده. قرار بود برای پیگیری سوژهای با نام «مدرسه پایدار» از ساحل بیکرانه مکران، کمی فاصله بگیریم. پس با یک آشنای قدیمی تماس گرفتیم تا شب را در منزل او میهمان باشیم و صبح اول وقت، در بهترین شرایط نور و خنکای صبحگاهی، به تهیه برنامه بپردازیم.
اما تمام شرایط دست به دست هم دادند تا رسیدن ما به منزل ایشان، به جای ساعت 18، به ساعت 23 موکول شود. وقتی به منزل ایشان رسیدیم، با صحنهای عجیب مواجه شدیم. ایشان و پنج رفیق و یار همراهشان با تمام آلات موسیقی سنتی بلوچستان، از ساعت18، منتظر رسیدن ما بودند. وارد منزل شدیم و یک کنسرت سنتی تمام عیار، انتظار ما را میکشید. همراه شدن با یک گروه موسیقی و آوای سنتی بلوچی از یک سو ما را به هیجان آورده بود و از سوی دیگر میهماننوازی و انتظار کشیدن آنها برای رسیدن میهمان و احترام بیحد آنها به ما و تیم تولید، همه را شرمنده کرده بود. خانواده ما، تاکنون با مردمی تا این حد میهماننواز، جز در منطقه بلوچستان، مواجه نشده است.
تفاوت ویژگیهای عمومی خانوادهها در این منطقه چه بود؟
زندگی مردمان ساحلنشین، در ظاهر تفاوت چندانی با دیگر مناطق ندارد. هر خانواده وابستگی خاصی به زمین و باغ و جاده و کوه دارد. اما همین نوع وابستگی به هر نوع از ثروتهای طبیعی، باعث ایجاد تفاوت بین نوع نگاهها و زندگی میشود. بهعنوان مثال: یک خانواده کشاورز، دست به دست هم میدهند و پیوندی با زمین برقرار میکنند. زمین را میخراشند و در دل آن بذر پنهان میکنند و تشنگی آن را برطرف میکنند تا زندگی را در زمین جاری کنند. حال منتظر پاسخ زمین میمانند و به خورشید و ابرها و باد و حشرات، امید دارند تا ثمره تلاششان، بارور شود. اما اگر با دریا پیوند خوردند، قایقی میسازند و توری میبافند و در بیکرانه دریا محو میشوند. ساعتها، شاید روزها، شاید ماهها. مرد خانواده میرود و دل خانوادهاش هم با او به دریا میپیوندد تا بادها سرکش نشود و قایق و لنج را به تلاطم نیندازند. تا ماهیان همه در تور گرفتار شوند و بار قایقها و لنجها زودتر سنگین شود و مرد خانه زودتر بازگردد. تا هزاران صدفی که از دل دریا با حبس نفس بیرون کشیده میشود، مروارید سفید، سیاه و طلایی در دل داشته باشد. این آشوبی است که مانند دریا، همیشه در دل مردمان ساحل، موج میزند و آنها را صیقل میدهد تا رفتاری دگرگونه، نسبت به مردمان زمین و کوه و دشت داشته باشند.
تجربه کار، آن هم پرفشار، باهمدیگر، بهعنوان همکار و همسر چگونه بود؟
زندگی خانوادگی، پایه و اساس و ریشه در شناخت متقابل دارد. هر مواجههای با موضوعی نو، باعث ایجاد شناختی نو از همراه و همپا سفر زندگی میشود. تا پیش از این، تمام سفرهای ما، بر اساس زمانبندی خاصی به انجام میرسید تا بتواند فرصت را برای بهدست آوردن شناخت عمیق ما از خانوادههای دیگر و سبک زندگی آنها و حتی مشکلات عمومی منطقه، ایجاد کند. اما این سفر، کاملاً متفاوت بود. به قول شما، سفری پرفشار. اما همکاری و همراهی و همدلی، بخش جداییناپذیر زندگی ماست و همیشه قایق ما را در مواجهه با شرایط سخت، به ساحل میرساند. در این مسیر پرماجرا، به تمام تجربه خود از زندگی باهم و چگونگی مواجهه با دیگر خانوادهها، تکیه کردیم. تصور کنید که برای اولین بار، وارد یک خانه یا باغ یا کارگاه یا حتی یک میدان گازی عظیم میشوید و با فردی یا افرادی کاملاً جدید و متفاوت از یکدیگر برخورد میکنید. در چنین شرایطی، فقط و فقط تجربه ارتباط با مردم، بهعنوان یک خانواده کاملاً منسجم، میتواند مسیر شما را برای تهیه یک محتوای رسانهای مناسب، یاری کند. در عین حال، در طول سفر و وقتی که پایان یافته است، شما و همسرتان، دیگر آن خانوادهای که اولین گام را در این مسیر گذاشته، نیستید. حال، درخت زندگی شما، شاخهای از تجربیات جدید، با میوههایی نو، به خود میبیند.
شما ظاهراً مدتی است که در منطقه سیستان و بلوچستان زندگی میکنید.تجربه زندگی را اگر قرار باشد از دو نگاه زنانه و مردانه بنگریم، چگونه توصیف میکنید؟
شیما رئیسی: وقتی اولین بار وارد سیستان و بلوچستان شدم، خودم را در دنیایی جدید یافتم. همه چیز اینجا صمیمانه و ساده و زیباتر از تمام مناطقی است که پیش از این تجربه کردهام. اینجا من با یک خانواده بزرگ روبهرو هستم که من را به عنوان عضوی از این اجتماع بهم پیوسته پذیرفتهاند. در هیچ شهر یا روستا و خانهای از این استان، احساس غربت نداشتهام و مهربانی و لطف این خانواده بزرگ را در درجاتی بیش از هرجای دیگر از جامعه مهربان ایران، تجربه کردهام. شاید به این دلیل که این منطقه، کمتر از هرجای ایران، دچار بیماری ساختارهای زندگی شهر و ابرشهری شده است.
مسعود نیکدل: شاید بهترین توصیف من از سیستان و بلوچستان، همان اسمی است که برایش انتخاب کردهام.«چراغ جادوی ایران!». این منطقه سرشار از فرهنگها و خرده فرهنگهای جذابی است که تشنه چشیدن طعم آنها هستیم. بله! همه ما مردم شهرنشین و درگیر زندهمانی شهری، تشنه چشیدن آرامش و ثبات فرهنگی این منطقه هستیم. این تشنگی برای ما به نوعی نیاز مداوم تبدیل میشود که دیگر نمیتوانیم از آن جدا شویم. دیگر نمیتوانیم زندگی در ابرشهرها و حتی شهرها را تاب بیاوریم. اینجا همه چیز ساده و صمیمی و پر برکت است و این برکت، حتی در سکوت شبانگاهی و تعداد ستارگان آسمان هم خودش را به رخ می کشد.
زندگی در این منطقه، چه کمکی به پیشبرد کارتان در بیکرانه داشت؟
زندگی اجتماعی، بر پایه ارتباط با جامعه است. در این منطقه به طور مداوم در حال آشنایی و ایجاد ارتباط اجتماعی با پدیدههای جدید هستیم. این نکته، همیشه ما را برای ارتباط گیری با هر سوژه جدیدی، آماده و تشنه نگه داشته است. این مهمترین دستاورد زندگی در این منطقه، در جهت نیاز بیکرانه بود. اما در کنار آن و در سطحی بسیار بالاتر، مهمترین ثروت خانواده ما در این استان، تمام عزیزانی هستند که آنها را از نزدیک میشناسیم، با آنها زندگی کردهایم و نان و نمک خوردهایم. در این استان، در تمام خانهها به روی میهمان باز است، اما شبکه بهم پیوسته اجتماعی در این منطقه میتواند شیرینی روابط را دو چندان کند. به عنوان مثال، شما در این استان، با 10 نفر ارتباطی مداوم و پیگیر دارید، حال شما در همه استان و در همه شهرها و روستاها، دارای پیشینه اجتماعی و اعتبار ویژه هستید. ما نیز تلاش کردیم با تکیه بر همین پشتوانه مردمی، همه داشتههای خود را در خدمت تهیه هرچه بهتر این برنامه قرار دهیم.
حالا که از پخش بیکرانه، چند وقتی گذشته، مردم منطقه چه واکنشهایی به شما از این برنامه داشتهاند؟
پیش از این عرض کردیم که جامعه سیستان و بلوچستان، دارای شبکه پیوسته خاص خود است. حالا مگر میشود که یک خانواده از استانی دیگر، چند سال، روستا به روستا و خانه به خانه سفر کنند و عدهای بیخبر باشند؟ حالا این نکته را بر آن بیفزاییم که با این پیش زمینه، در یک برنامه رسمی از شبکه یک سیما، به عنوان یک خانواده، در حال به نمایش گذاشتن زیباییها و جاذبههای اجتماعی این جامعه باشید. خبر همه جا منتشر میشود و همه بازخوردهای همراه با محبت و لطف خود را به سمت شما سوق میدهند. از همسایهای که از صفحه تلویزیون فیلم میگیرد و به دیگران نشان میدهد و به داشتن همسایهای چون شما افتخار میکند، تا عزیزانی که در روستاهای دوردست ما را در قاب تلوزیون میبینند و خبر را سینه به سینه به دیگران میرسانند تا همه باهم برنامه و حتی گاهی تکرار آن را هم ببینند. اینجا واکنشها، فقط سرشار از محبت و لطف است و ما را بیش از پیش مدیون این مردم مهربان میکند.
اگر نکتهای میخواستید گفته شود و ما نپرسیدیم، در خدمتیم.
اجازه دهید به عنوان کلام آخر، از سیستان و بلوچستان برایتان بگویم. سیستان و بلوچستان، به راستی بسیار ثروتمند است. در جامعه ایران، این نگاه رایج وجود دارد که این منطقه بسیار محروم است. اما محروم از چه؟ از امکانات مدرن شهری و کلانشهری؟ بله، درست است. اما آیا باید تمام تلاشمان را صرف تبدیل زاهدان یا نیکشهر یا سراوان و هر شهری دیگری در این منطقه، به یک تهران دیگر، اصفهان دیگر، تبریز دیگر و یا هر کلانشهر دیگری کنیم؟ آیا باید نگاهی از بالا به پایین به این عزیزان داشته باشیم؟ توجه کنیم که هیچگاه نباید یک نقشه و ساختار پیشرفت یکسان را در همه کشور ایجاد کرد. باید نقشه پیشرفت این استان، منطقه به منطقه و متناسب و در پیوند با فرهنگ آن به اجرا درآید تا این ثروت عظیم، دچار از هم گسیختگی فرهنگی نشود.
از سوی دیگر تجربه زندگی ما در این استان، نشان داده است که این استان بسیار امن و دارای قابلیتهای بالای پیشرفت منطقهای است. فرصتهای گردشگری و معادن و همجواری با مرز زمینی و دریای آزاد، فقط فرصتهای اولیه این منطقه هستند. شاید مهمترین فرصت این منطقه، بافت جمعیتی جوان و باهوش آن است که باید بهکارگیری شده و از هدر رفتن و حتی تغییر مسیر آنها در مواجهه با فرهنگهای غیر بومی، جلوگیری شود.
روایت کلی زندگی
ما یک خانواده هنرمند طرفدار محیط زیست هستیم. مرد خانواده (حمید نیکدل) کارشناس صنایع دستی، پیکر تراش، پرفورمنس آرتیست و یک طراح و ایده پرداز هنری است و بانوی خانواده (شیما رئیسی) کارشناس ارشد پژوهش هنر، نقاش و یک مدیر روابط عمومی تمام عیار است. خانواده ما در مشهد و در طول اجرای آثار هنری در رابطه با محیط زیست کشور عزیزمان شکل گرفت. اما شروع آشنایی ما در دانشگاه و در مسیر تدریس هنر به وقوع پیوست و این آشنایی ساده با طی مسیر اجرای آثار هنری مشترک و ایجاد هرچه بیشتر شناخت متقابل به تصمیم برای ادامه مسیر زندگی برای ایرانمان، تبدیل شد. این سفر پر ماجرا با ورود به سیستان و بلوچستان و این چراغ جادو، رنگ و بویی خاص به خود گرفت و از همیشه پرماجراتر و زیباتر شد. هدف از این سفر، بهدست آوردن شناخت کامل از منطقهای بود که از دور به عنوان بحرانیترین منطقه ایران به ما معرفی شده بود. اما سفر در این مسیر به ما نشان داد که تنها یک بحران واقعی در این منطقه وجود دارد و آن، نابودی تدریجی محیط زیست و اکوسیستم منطقه، به دلیل سست شدن پیوند میان مردم و محیط زیست و همچنین، بهکارگیری روشهای کشاورزی مخرب آن است. پس یک پروژه خاص با نام «باغ بهشت» را طراحی کردیم تا بتوانیم کشاورزی این استان را با محیط زیست همگام و از کود و سموم شیمیایی، پاکسازی کنیم. ما هم اکنون در حال ایجاد باغچههای خانگی در دو روستای منطقه بحرانی، سیستان و بلوچستان هستیم و با این کار به روستاییان، روشهای کشاورزی محیط زیستی را آموزش داده و آنها را با نتیجه کار، شگفتزده میکنیم.