سفر رابطه ما را با خودمان و دنیا بازتعریف میکند
آتشبسمیانذهن و بدن بهترین توصیه کارشناسان به نوجوانان کنار آمدن با جسم و توده بدنی خود است. ما باید بین جسم و ذهن آتشبس اعلام کرده و پیمان صلح امضا کنیم. دوگانگی و تصور دائمی از گوشت و چربی اضافی را کنار بگذارید و با الفاظ «خیلی چاق شدم»، «زیادی گندهام»، «دست و پا چلفتی» و «زشت» خداحافظی کنید. عشق واقعی را دریابید. شاید عشق درمان همه چیز نباشد، اما کمک میکند. این دارو نیست، بلکه ویتامینهایی برای تقویت سیستم ایمنی ماست، تا قوای مبارزه با حملات از بیرون یا درون را داشته باشیم. بپذیریم که دیگران باید ما را آنطور که هستیم دوست داشته باشند و این نیازمند آن است که خود را دوست بداریم.
راضیه خوئینی/ چگونه سفر اجازه میدهد که انسان رابطه بهتری با جسم خود برقرار کند و تصویر ذهنیاش نسبت به خود را بهبود ببخشد و توسعه دهد؟
غرور نوجوانی
بسیاری از نوجوانان دارای احساس مشترکی هستند، اینکه نسبت به خود حس خوبی ندارند. اغلب آنان توقعی افراطی از سر و وضع و قیافه خود دارند. این حس غالباً انزجار با ناامیدی همراه بوده و آنها را به سوی تلاشی بیوقفه برای ایجاد ظاهری بینقص تحریک میکند؛ چرا که احساس تنهایی و زشتی بر آنها حاکم است.
چرا نباید فکر کنید زشت هستید؟
یک زن جهانگرد به نام آماندا با توصیف تجربیاتش میگوید: من و بدنم همیشه دو بُعد جدا از هم بودیم. ذهنی که روی آن کار میکردم و میخواستم از طریق مطالعه و علاقهام به کتاب آن را تغذیه کنم و سپس بدنم که مانند غل و زنجیر مرا زندانی میکرد. منظورم همان بسته گوشتی است که انتخاب خودم نبود، دوستش نداشتم و به نوعی همیشه فکر میکردم به من نمیآید. با دیدن مجلهها و مدلهای مشهور دوست داشتم بیش از حد لاغر و کشیده باشم؛ چون در آن دوران «همه را بجز خودم زیبا میدیدم». یک تفکر تکراری در زندگی روزمره دوران نوجوانی!
خانم جهانگرد ادامه میدهد: قطعاً زیبا بودن مهم است؛ اما باید همه اطرافیان خود را با چشمی خوب دید. بازیگران اصلی فیلمها و کارتونها، تبلیغات، ویترین مغازهها، جذابترین دانشآموزان کلاس و... خلاصه در دوران نوجوانی بویژه برای دختران، زیبایی یعنی همه چیز! واژههای ورد زبان دختران کمسن اغلب صفاتی با پسوند «تر» و «ترین» است مثل زیباتر، دوستداشتنیتر، باهوشتر، جسورتر و شجاعتر. در اصل احساس زشت بودن باعث کاهش عزت نفس و محدود کردن تواناییها و هوش ما میشود.
دلایل منفینگری نسبت به ظاهر خود
احساس زشتی فیزیکی نه تنها بخش بزرگی از تفکر انسان را اشغال و وقت او را تلف میکند؛ بلکه باعث میشود باور کنیم، حق نداریم مورد توجه قرار بگیریم! باید بیصدا و بیرنگ در گوشهای باشیم. با این افکار منفی حس بیشخصیتی و کمهوشی را به خود القا میکنیم، ارتباطاتمان را کاهش میدهیم و خود را در همه سطوح نفرتانگیز خواهیم دید. آماندا از تجربیات بد دوران نوجوانیاش میگوید: مجبور شدم بدنم را از بین ببرم تا بفهمم که باید به آن خوب گوش بدهم و دوستش داشته باشم. رژیم گرفتن در سن 13 سالگی گریهآور است، ولی پزشکم توصیه کرد رژیم لاغری بگیرم؛ آنچه که مهر تأییدی بر افکار منفی و تفاوتم با دیگران زد؛ یعنی بدشکلی، زشتی و چاقی. در 20 سالگی زمانی به خود آمدم که طی چند ماه، با کاهش وزن بیش از 10 کیلو، به مرحله خطرناکی رسیده بودم و غذا هیچ جذابیتی برایم نداشت. به همین دلیل دختران امروزی را که به بیماریهای بیاشتهایی یا پرخوری عصبی مبتلا میشوند، درک میکنم.
ارتباط دوباره با خودمان و دنیا
سفر باعث میشود که ذهن بر بدن چیره و غل و زنجیرهای روح و جسم زدوده شود؛ آنقدر که دیگر به جسم و توده بدنی خود فکر نکنید.
سفر شفابخش
درباره فواید روانشناختی سفر زیاد صحبت شده؛ اما اهمیت آن برای بدن اغلب فراموش میشود. در عمق تجربه مسافر، پیشرفت روانشناختی نهفته است؛ تکاملی که روی سطوح فیزیکی و پیوند شخص با بدنش تأثیر مستقیمی دارد، چراکه به دنبال ایجاد رفاه فکری، افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس، تصویر ظاهری فرد بهبود مییابد.
سفر، حرکتی بسیار متناقض را القا میکند. از طرفی انسان از توجه به بدنش میکاهد و از سویی دیگر به آن میافزاید. در مسافرت تمرکز افراطی روی بدن که شامل مقایسه دائمی خود با دیگران به خصوص در میان نوجوانان است، کاهش یافته و تمرکز روی نیازهای واقعی جسم افزایش مییابد. پس درمییابیم که تنها راه زیبا بودن، لاغری به تقلید از مدلهای غربی و مانکنها نیست؛ میفهمیم که تعریف و سمبل واحدی برای زیبایی وجود ندارد و این از تنوع در میان ما انسانها نشأت میگیرد.
مسافر یاد میگیرد که زیبا نبودن اشکالی ندارد. اگرنه، باید برای عواقب ضربالمثل «بکش و خوشگلم کن» آماده شود! هرچندکه برخی رنج را به جان میخرند.
آیا در قرن 21 بشریت هنوز به ایده
زیبایی زنانه نیاز دارد؟
در مسافرت، با زنان متفاوت از نژادها و قومیتهای مختلف با شغلهای گوناگون آشنا میشویم. با لباسها، آرایش، مدل موها و پوششهای متنوع یا حتی ساده. اکثریت این نگاه را ندارند که دارای زیبایی، درخشش، موفقیت یا شادی نیستند؛ بسیاری از آنها معتقدند که پول خوشبختی نمیآورد.
قطعاً زیبایی هم اینطور است. با نگاهی متفاوت، متوجه میشویم که زیباترین زنان، کسانی هستند که میدرخشند، نه کسانی که با کلیشههای زیبایی تحمیل شده از سوی جوامع غربی در تطابق باشند. در طول سفر، رقابت میان جسم و ذهن پایان یافته، هر دو با هم شریکی واقعی، زوج، همگروهی یا دوست میشوند و برای رسیدن به هدفی واحد متحد میشوند. پس از برقراری ارتباط معقول میان ذهن و جسم، صدای هردو را میشنویم و نیازهای جسمی خود را رمزگشایی میکنیم. مثلاً چگونه خوشحال میشویم یا چه چیزهایی دوست نداریم. با مرور تمام عادات و سبک زندگی خود، مثلاً درباره محصولاتی که استفاده میکنیم، میپرسیم: «آیا همه اینها ضروریاند؟ به نفع ما هستند؟» با درک بدن خود، اکثر پاسخها به «نه» ختم میشود و درمییابیم که بسیاری از کارهایمان ضرورتی نداشته است. با رسیدن به این دیدگاه، دیگر افکار منفی که به بدن و شخص خود تزریق میکردیم، برایمان عجیب خواهد شد و میبینیم که احساسات و افکارمان، میتوانند بزرگترین متحد یا بدترین دشمنان ما باشند. وقتی مسافریم فقط به نیازهای واقعی بدن توجه کرده و ظواهر بیاهمیت میشود. دیگر به فکر رژیم گرفتن، محرومیت و رنج نخواهیم بود. تنها در جستوجوی هماهنگی و احترامی متقابل خواهیم بود. در میانه جادهها، بدن با احساساتی تازه نسبت به تجربههای جدید واکنش نشان میدهد. حواسی مانند شنیدن صداها، بویایی، چشایی و بینایی با لذتها، نارضایتی، سرخوشی، ترس و آدرنالین همراه میشود. برای مثال پرواز با پاراگلایدر، غواصی، شنا کنار دلفینها، یافتن دوستان جدید، توأم با خندهها، گریهها، فریادها و زمزمهها خواهد بود. این تجربیات اجازه میدهد جسمی را که در آن ساکنیم بهتر تجسم کنیم و احساس کنیم که روح و ذهن، درون ما لنگر انداختهاند، روی سیاره خاکی، تا به این دنیا متصل شویم. هماهنگی، صلح، احترام، عشق، بردباری و خیرخواهی، بدون شک بزرگترین درسهای سفر برای ماست تا رابطه ما با این دنیا و بدن خودمان را تغییر دهیم.
سفر برای رهایی
در نهایت سفر برای رهایی از فشارهای اجتماعی و مهمتر، فشارهایی که روزانه خود در سر میپرورانیم و بتدریج ما را نابود میکند، ضروری است. این امر بخشی از بهداشت فردی، سلامت روان و گاهی بقا به شمار میآید. پس تا دیر نشده به کمک خودتان بشتابید. قلب خود را روی دیگران و بالاتر از همه، روی خودتان باز کنید تا یاد بگیرید که خود را دوست بدارید. انسان وقتی خودش را دوست نداشته باشد، چگونه میتواند دیگران را دوست داشته باشد؟