تجارت «خشونت با اسلحه» بزرگتر از بازار 28 میلیارد دلاری اسلحه است!
ë Elizabeth MacBride
نویسنده و روزنامهنگار
دو هفته پیش که از یک کافه در مرکز واشنگتن دی.سی به سمت منزل در حرکت بودم، با قطعی برق مترو مواجه شدم. از آنجایی که قطار مترو حرکت نمیکرد، چنان ترافیک بدی ایجاد شده بود که بیشتر از یک ساعت طول کشید تا اتوبوس جایگزین مترو مسیری کمتر از هشت کیلومتر را طی کند. در اولین ایستگاه از اتوبوس پیاده شدم و تصمیم گرفتم تا زمانی که ازدحام و ترافیک تمام بشود، سر خود را با یک نوشیدنی گرم کنم.
ناگفته نماند این همان هفتهای بود که ابتدا تیراندازی در کنیسه در پیتسبرگ و بعد از آن تیراندازی در یک باشگاه یوگا در تالاهاسی و دست آخر هم تیراندازی در یک رستوران واقع در کالیفرنیا رخ داده بود. وقتی در کافه بودم با مسافری از شهر آتلانتا هم صحبت شدم. وقتی فهمید درباره چه موضوعی مینویسم، از من پرسید: «چرا در اینباره مینویسی؟ مگر تو واقعاً میدانی ما برای چه نمیتوانیم معضل اسلحه را حل کنیم؟» این سؤال را قبلاً و در کافه، زنی که با او قهوه میخوردم هم از من پرسیده بود.»
من یک کارشناس و متخصص نیستم، اما بعد از نزدیک به یک سال نوشتن درباره تجارت سلاح، صحبت کردن با افرادی که اسلحه دارند، مالکان کسب و کارهایی که به فروش اسلحه میپردازند و کسب و کارهای مرتبط، به هر دو افرادی که آن سؤال را از من کردند توضیح دادم که چرا از نظر من بحث تجارت اسلحه از چیزی که به نظر میرسد پیچیدهتر است.
تعداد خیلی زیادی از مردم فرض را بر این میگذارند که ریشه معضل خشونت سلاح در امریکا این است که فعالیتهای «انجمن ملی سلاح»1 (یعنی همان گروه اصلی که دارندگان یا مصرفکنندگان اسلحه را نمایندگی میکند) همسو با منافع تولیدکنندگان سلاح هست و اگر این موضوع درست باشد، امری بسیار عجیب خواهد بود زیرا قاعده بر این است که مصرفکنندگان سلاح، باید ناظر بر اعمال تولیدکنندگان باشند و نه همسو با منافع آنها. البته این شاید بتواند بخشی از جواب باشد اما قطعاً تمام آن نیست. این پاسخ مخصوصاً از آن جهت مناسب است که توجیه مناسبی را برای عدم مسئولیتپذیری گروه خاصی از شهروندان امریکایی ایجاد میکند. در واقع با تکیه بر این موضوع، امریکاییهایی که صاحب سلاح نیستند میتوانند شانه از بار مسئولیت حل معضل سلاح خالی میکنند.
درآمد اسلحهفروشیها در سال 2018، چیزی نزدیک به 11 میلیارد دلار بوده است. تولیدکنندگان اسلحه و مهمات درآمدی 17 میلیارد دلاری داشتند که البته بیشتر این مبلغ، نتیجه خرید سازمانهای دفاعی دولت ایالات متحده امریکا و دولتهای خارجی بوده است. این اعداد و ارقام در مقایسه با درآمد برخی دیگر از شرکتها چندان هم بزرگ نیست. به عنوان مثال درآمد شرکت معروف «آمازون» که به فروش آنلاین محصولات میپردازد، در سال 2017 بالغ بر 178 میلیارد دلار بوده است. همچنین تولید ناخالص داخلی ایالات متحده امریکا در حال حاضر بیش از 19 میلیارد دلار است. اما جالب اینجاست که هزینهای که شهروندان امریکایی بابت حفاظت از خود در برابر خشونت سلاح متحمل میشوند، بیشتر از درآمد تجارت اسلحه است، البته تفکیک این دو مقوله هم کار چندان آسانی نیست.
برای نمونه، تجارت سیستمهای امنیتی اعلام خطر (مانند دزدگیرها) به تنهایی و سالانه چیزی حدود 25 میلیارد دلار درآمد ایجاد میکند. طبق آمار وزارت کار ایالات متحده بیش از یک میلیون نفر در این کشور به عنوان نگهبان استخدام شده و مشغول به کار هستند. به همین دلیل حدس میزنم شرکتی مانند «مؤسسه آموزشی آلیس» که به آموزش شهروندان درخصوص نحوه واکنش به تیراندازی میپردازد، اکنون باید کسب و کار پررونقی داشته باشد. براساس تخمین روزنامه واشنگتن پست، مدارس سراسر امریکا، سالانه مبلغی نزدیک به 7/2 میلیارد دلار صرف تمهیدات امنیتی میکنند. متوسط هزینه سالانه دولت امریکا طی سالهای 2002 تا 2017 جهت تأمین امنیت داخلی این کشور، مبلغی حدود 65 میلیارد دلار بوده است.
شما میتوانید استدلال کنید که تمام بنگاههای سیاسی و شرکتهای غیرانتفاعی فعال در این حوزه (از انجمن ملی سلاح گرفته تا گروههای حامی کنترل سلاح) در عمل کاری جز رونق بخشیدن به تجارت خشونت سلاح انجام نمیدهند، زیرا به نظر میرسد هرچه مدت زمان بیشتری از حضور این گروهها در میدان مبارزهای که خود تعریف کردهاند میگذرد، منافع آنها نیز بیشتر گسترش پیدا میکند.
هرچند بودجهای که به خدمات بهداشتی و درمانی تخصیص داده میشود (در این میان فقط بودجه بیمارستانها چیزی حدود 2.8 میلیارد دلار است) از جیب مالیاتدهندگان تأمین میشود، اما شما حتی میتوانید استدلال کنید که همین هزینه در عمل و برای شرکتهای بهداشتی و درمانی تبدیل به درآمد میشود و در نتیجه بخشی از تجارت خشونت سلاح است.
افرادی که ترس احساسی و غیرمنطقی سراسر وجودشان را دربرگرفته و نیازمند محافظت شدن هستند، برای تأمین این نیاز دست به هر کار عاقلانه و احمقانهای میزنند. از لابیگری گرفته تا خریدن اسپری فلفل، از خرید اسلحه گرفته تا نصب حفاظ دو متری جلوی در ورودی که مانع ورود نور خورشید به داخل منزل میشود، و حتی گفتن این مورد به فرزندانشان که اگر فرد مسلحی را در خیابان دیدند، برای محافظت از خود، اسباب بازی پلاستیکی خود را به سوی او پرتاب کنند. برخی افراد در ناخودآگاه خود دچار تمایل غیرارادی و اعتیاد به ترس هستند. همچنین افرادی که دارای شخصیت حامی هستند و همیشه میخواهند از دیگران محافظت کنند، ممکن است موجب القای دائمی حس ترس در اطرافیان خود شوند.
به طور خلاصه یکی از دلایلی که نمیتوانیم معضل خشونت سلاح را حل کنیم، پیچیده و عاطفی بودن این موضوع است و البته گره خوردن آن با حس قدرت و غرور در امریکا (و این جدای از نوعی فرهنگ میهنپرستی در امریکا است که داشتن و ترویج مالکیت سلاح را یک وظیفه ملی میداند.) در حال حاضر شرکتهایی وجود دارند که کارشان مبارزه با خشونت سلاح است و از این طریق درآمدزایی میکنند. همین امر میتواند به خوبی نشان بدهد که مسأله خشونت سلاح و حاشیههای سیاسی پیرامون آن، از چه قدمت و سابقه تاریخی زیادی در امریکا برخوردار هستند.
همیشه افرادی هستند که سعی میکنند از مسائل بغرنج و حل نشدنی سوءاستفاده کنند تا به سود شخصی برسند و به اصطلاح از آب گلآلود ماهی بگیرند. آنهایی که به فکر درآمدزایی و عایدات شخصی از قِبَل جنگ هستند در اشکال مختلفی خود را ظاهر میکنند؛ از آنهایی که در جنگ تجارت میکنند گرفته تا افرادی که علناً به تشویق و تحریک جنگ میپردازند تا حتی آنهایی که در ظاهر، ضد جنگ و مروج صلح هستند. وجود اینگونه منافع اقتصادی در هر صورت موجب استمرار و تداوم کشمکشها و مناقشات میشوند.
گذشته از اینکه یکی از عوامل اصلی تداوم خشونت سلاح، رابطه مالی موجود بین انجمن ملی سلاح و تولیدکنندگان اسلحه هست، یکی دیگر از تصورات رایج و غلط این است که خشونت سلاح یک مقوله واحد است و انواع و اقسام ندارد. من تمایل دارم به منظور نوشتن این گزارش، مقوله خشونت سلاح را به انواع مختلفی تقسیم کنم.
البته ناگفته نماند که انواع دیگری از خشونت سلاح وجود دارند که از دید مردم و به لحاظ اجتماعی، کاملاً یا نسبتاً موجه تلقی میشوند: مانند استفاده از اسلحه برای انجام شکار مجاز توسط شکارچیان، یا استفاده نیروهای نظامی و انتظامی از سلاح برای دفاع از کشور و برقراری نظم و ترتیب عمومی.
در ادامه به بیان انواع خشونت سلاح، و برخی سازمانها و شرکتهایی پرداخته خواهد شد که بهطور فعال به تبلیغ راهحلهای خود در بازار میپردازند. بدون شک علاوه بر مواردی که در ادامه ذکر خواهد شد، موارد دیگری نیز هستند، اما اینها مواردی بودهاند که من در طول یک سال کار گزارشگری خود به آنها برخورده کردهام. در ادامه همچنین به آن دسته از شرایط حقوقی و سیاسی پرداخته خواهد شد که بازارها را تحت تأثیر قرار میدهند.
تیراندازی کور و در اماکن عمومی
به نوعی از حمله به عموم مردم گفته میشود که در آن تیرانداز و قربانیها یکدیگر را نمیشناسند و میزان تلفات حداقل چهار کشته است. تعداد چنین تیراندازیهایی در طول یک سال، هر چند احتمالاً رو به افزایش میباشد، اما همچنان بسیار اندک است. اما همین تعداد اندک با نرخ افزایشی که دارند، فرصت فعالیت را برای صدها هزار کسب و کار که مدعی داشتن راه حلی برای این معضل هستند فراهم میکنند.
محصول تولیدی «شرکت سینترفایر» گلولههای شکننده هستند. استفاده از این نوع گلولهها توسط پلیس یا نگهبانان در فضاهای سربسته، ایمنی بیشتری نسبت به استفاده از گلولههای معمولی دارد. در حال حاضر کولهپشتیهای ضدگلوله هم در بازار موجود است. همچنین مراکز مشاوره امنیتی و آموزشی متعددی نیز در این زمینه فعال هستند.
خیلی از باشگاههای تیراندازی، دورههای ویژهای را برای تربیت متقاضیان در خصوص نحوه مقابله با تیراندازان، طراحی و ارائه میدهند. چیزی که ممکن است برای افراد فاقد اسلحه و طرفداران کنترل سلاح جالب باشد این است که دارندگان سلاح و طرفداران حق مالکیت سلاح، به اسلحه به عنوان یکی از راهحلهای مسأله خشونت سلاح نگاه میکنند.
در واقع خیلی از افرادی که به وسیله فروش یا ارائه راهکارهای مبارزه با خشونت سلاح، اقدام به تجارت و کسب درآمد میکنند، از پدیده تیراندازیهای دسته جمعی به عنوان یک ابزار تبلیغی برای کسب و کار خود استفاده میکنند. در این خصوص نباید فراموش کرد که ما هنوز به راهکارهای قطعی عملی برای متوقف کردن تیراندازیهای دسته جمعی نرسیدهایم، زیرا از یک سو میزان وقوع این موارد زیاد نیست و از سوی دیگر تا کنون تحقیقات اندکی در خصوص انواع خشونت سلاح صورت گرفته است.
وقوع خشونت مسلحانه به عنوان جرم
میزان قتل مسلحانه از سال 2014 با 008,11 مورد قتل، با افزایش 31 درصدی به 415,14 مورد قتل در سال 2016 رسیده است. طبق آمار، در سال 2011 تعداد 300,467 مورد تجاوز، سرقت و ضرب و جرح شدید صورت گرفت که در همه این موارد هرچند قربانیان کشته نشدند، اما در اعمال خشونت مجرمانه در تمام این موارد از سلاح استفاده شده بود.
برخی جرایم مسلحانه در عین خشن بودن، دارای حساسیت کمتری هستند. شرکتها و سازمانهایی که بر این جرایم متمرکز هستند اغلب با شهرداریها و مراکز پلیس همکاری میکنند. برای نمونه میتوان به شرکت «شات اسپاتر» اشاره کرد که «فناوری شلیکیاب» را ایجاد کرده و میتواند صدای شلیک گلوله را ردیابی کند و بلافاصله موضوع را به پلیس اطلاع دهد.
بسیاری از گروههای کنترل سلاح برای ریشهکن کردن جرایم مسلحانه از طریق راهکارهای قانونی، اقدام به تبلیغ این موضوع و جذب و جمعآوری کمکهای مالی برای آن میکنند. در حال حاضر «بررسی سوء پیشینه» یکی از پیشروترین ایدهها در زمینه مبارزه با خشونت سلاح است.
افرادی که صاحب سلاح نیستند از اینکه میبینند از دید دارندگان سلاح، اسلحه ابزاری برای مقابله با جرایم مسلحانه تلقی میشود، تعجب میکنند. طرفداران حق مالکیت سلاح اغلب با اشاره به تحقیقاتی که درباره نقش مثبت داشتن سلاح در دفاع شخصی انجام شده، داشتن سلاح را به عنوان یکی از عوامل کاهش جرایم مسلحانه معرفی میکنند، اما در حال حاضر واقعیت این است که اجماع بسیار اندکی درخصوص این موارد وجود دارد و در این شرایط صحبت درباره اینکه آیا داشتن سلاح به کاهش آن دسته از جرایم منجر میشود یا نه، امر معقول و موجهی نیست.
ایده استفاده از سلاح برای دفاع شخصی ناشی از تصور این موقعیت است که وقتی دو شهروند (که یکی مطیع و دیگری ناقض قانون است) با هم مواجه میشوند و فرد قانون شکن سعی میکند به دیگری خسارتی وارد آورد، شهروند مطیع از این حق برخوردار است تا در چهارچوب قانون برای حفاظت از خود و علیه فرد خاطی، از سلاح استفاده کند. شکی نیست که این یک تصور نادرست است زیرا در واقعیت و در بیشتر موارد، نزاع بین دو فرد عادی رخ میدهد که هیچیک لزوماً نماد یک شهروند خوب یا بد نیستند و ثانیاً استفاده از سلاح زمانی رخ میدهد که بین این دو مشاجره و جر و بحث اوج میگیرد و یکی از طرفین کنترل خود را از دست میدهد.
در اینکه شهروندان مطیع قانون برای حفاظت خود و خانوادههایشان در برابر جنایتکاران از اسلحه استفاده میکنند، شکی نیست اما در عین حال ایده صاحب سلاح بودن یک شهروند قانونمدار که از اسلحه فقط برای دفاع خود و خویشانش در برابر افراد شرور استفاده میکند، میتواند یک استراتژی تبلیغی عالی برای افزایش فروش سلاح باشد، زیرا تمرکز روشهای تبلیغاتی، بیان حقایق تلخ نیست بلکه جذب مشتری با ایجاد تصورات رؤیاگونه است و چه تصور خام کنندهای بهتر از شهروند رشید و قهرمانی که یک تنه با تفنگی که در دست دارد در برابر آدم بدها میایستد و جان بسیاری را نجات میدهد؟! این دیگر انسان نیست، اسطوره است!
خشونت خانگی
بین سالهای 1990 تا 2005 در بیش از دو سوم مواردی که یکی از زوجین، زوج دیگر یا زوج سابق خود را به قتل رسانده، از اسلحه استفاده شده است. در حال حاضر ترجیح میدهم درباره این مقوله بحث نکنم چون به نظرم باید ابتدا و در چند ماه آینده، تحقیقاتی درخصوص شرکتهایی که در زمینه استفاده سلاح در خشونت خانگی صاحب نظر هستند، انجام بدهم.
در گذشته قوانینی توسط ایالات متحده علیه افرادی که سابقه محکومیت به یک جرم شدید خشونت خانگی را داشته باشند، وضع شده بود. این قوانین که مورد حمایت طرفداران کنترل سلاح هم قرار گرفتهاند، سختگیریهای بیشتری را بر افراد دارای چنین سوابقی اِعمال میکنند. طبق این قوانین، افراد مذکور در مقایسه با دیگران، با محدودیتهای بیشتری در خرید و مالکیت سلاح مواجه خواهند بود.
هرچند ممکن است آگاهیام محدود باشد اما نظر شخصی من این است که شرکتهای خصوصی در زمینه ارائه شیوههای حفاظتی برای زنان (یا مردان)، یا حداقل ارائه راهکاری که به احساس ایمنی بیشتر آنها در برابر همسر یا شوهرشان منجر شود، راهکارهای درخور و ارزندهای ارائه ندادهاند، البته این سوای باشگاههای تیراندازی و کسب و کارهای مرتبط با آن است که سلاح را به عنوان یک ابزار عامل افزایش قدرت زنان تبلیغ میکنند. فروش سلاح به زنان یکی از نقاط روشن فروش سلاح است (میزان فروش سلاح به زنان در نرخ ثابتی باقی مانده، در حالی که نرخ فروش سلاح به مردان با کاهش مواجه شده است.) یکی از دلایل این امر، توجه خاصی است که باشگاههای تیراندازی و تولیدکنندگان اسلحه توجه خاصی به زنان نشان میدهند و سلاح را به عنوان ابزاری معرفی میکنند که میتواند از آنها در برابر خشونت محافظت نماید.
حوادث ناگوار
در سال 2015 در ایالات متحده 489 نفر بر اثر تیراندازی غیرعمد کشته شدهاند. ناگفته نماند که سال 2015 آخرین سالی است که چنین آماری برای آن موجود است. همچنین آمار مرکز کنترل و پیشگیری بیماری نشان میدهد که در سال 1999، این میزان 824 نفر بود. با احتساب عامل افزایش جمعیت، مشاهده میکنیم که میزان مرگ و میر ناشی از تیراندازی غیرعمد در طول این 16 سال، 48 درصد کاهش داشته است.
طبق مصوبات قانونی در برخی ایالات امریکا، چنانچه شخصی سلاح خود را در حالی که قفل نشده یا پُر است در اطراف کودکان رها کند، با مجازاتهای مدنی و کیفری مواجه خواهد شد. برای مثال قانون موجود در شهر کوچک «لی» در ایالت ماساچوست، دارندگان سلاح را ملزم میکند موقع عدم استفاده از سلاح و در قفسه یا کشو گذاشتن آن، سلاح را حتماً قفل کنند. هر چه تعداد ایالتهایی که این نوع قوانین را اتخاذ میکنند بیشتر میشود، به همان نسبت نیز بازار فروش قطعات حفاظتی سلاح (مانند قفل سلاح) افزایش مییابد.
برخی شرکتهای اسلحه سازی مانند «لود استار» و «آی گان» با اتخاذ روشی هوشمندانه علاوه بر عرضه محصولات خود در بازار جهت رفع تقاضای افرادی که نگران ایمنی سلاح خود هستند، توانستهاند برای خود یک بازار دیگر بین نیروهای انتظامی پیدا کنند و محصولات خود را به آنها نیز بفروشند.
یکی از مواردی که موجب نارضایتی شدید مالکان سلاح و سازمانهای مدافع داشتن حق سلاح میشود، عدم قدردانی درخور از آنها بابت تلاش و کوشش ایشان درخصوص ترویج مقوله ایمنی سلاح است. برای نمونه یکی از همین شرکتهای حامی حق سلاح به نام «بنیاد ورزشهای تیراندازی» جهت ترویج ایمنی سلاح، یک طرح ملی را با عنوان «پروژه فرزند ایمن» به اجرا گذاشت که طی آن 37 میلیون بسته ابزار ایمنی (که ابزار قفل سلاح نیز جزو آن بود) را در سراسر امریکا بین مردم توزیع کرد.
در یک مورد جالب دیگر، کنگره ایالت فلوریدا قانونی را به تصویب رساند که بر اساس آن متخصصان اطفال از گفتوگو درباره سلاح با بیماران خردسال خود منع میشدند. این قانون که مورد حمایت انجمن ملی سلاح نیز قرار گرفته بود، واکنش تندی را از سوی گروهی از پزشکان و جوامع درمانی به همراه داشت. این گروه نهایتاً درخصوص قانون مزبور، ایالت فلوریدا را در دادگاه قضایی مورد پیگرد قانونی قرار داد.
خودکشی
شاید ندانید که حدود دوسوم قتلهایی که با اسلحه صورت میگیرند درواقع قتل نفس یا خودکشی هستند. جالب است بدانید که طبق آمار نه چندان جدید، تعداد متوفیان حوادث مسلحانه با تعداد کشتههای حوادث جادهای در ایالات متحده برابر است. دو دلیل بر این امر وجود دارد: اولی، کاهش میزان تلفات جادهای امریکا از سال 1950 و دوم، افزایش میزان خودکشی در بین مردم امریکا. طبق نوشته لورا اینگراهام (که یک مفسر سیاسی محافظهکار است)، میزان قتل نفس و قتل غیر، در سه سال اخیر همواره در حال افزایش بوده است. از این رو به نظر میرسد در حال حاضر تعداد متوفیان خودکشی از میزان تلفات جادهای هم بیشتر باشد.
پدیده خودکشی یک مقوله از جنس بیماریهای ذهنی زودگذر است. به این معنی که اندیشه دست زدن به چنین کاری ممکن است به دلایل گوناگون یکباره و به شکل قوی در ذهن شخص شکل بگیرد و پس از مدت زمان کوتاهی نیز فروکش کند. بدترین حالت در این بازه زمانی که شخص مستعد آسیب رساندن به خود بوده و فاقد کنترل بر اعصاب خویش است، وجود یک ابزار کشنده مانند سلاح در اطراف یا در دسترس اوست. در صورت عدم دسترسی به سلاح ممکن است شخص پس از مدت کوتاهی کلنجار رفتن با خود، از این اقدام منصرف شود اما در صورت قابل دسترس بودن سلاح برای آن شخص در آن بازه زمانی سرنوشتساز، اقدام به انصراف او چندان محتمل نیست. از این رو میتوان با قاطعیت گفت که نرخ خودکشی ارتباط مستقیمی با نرخ مالکیت سلاح دارد، زیرا شخص صاحب سلاح، همواره قابلیت دسترسی به یک ابزار کشنده در هر زمانی را دارد.
بررسی و تحقیق درخصوص رابطه اقدام به خودکشی و در دسترس بودن سلاح و همچنین توجه به آمار رو به رشد خودکشی، اموری متأخر هستند و پیش از این، تا به این حد مورد بحث و گفتوگو قرار نمیگرفتند.
1- NRA: National Rifle Association