حق برخورداری از خانه حیاطدار
دکتر محمدصالح شکوهی بیدهندی
عضو هیأت علمی دانشگاه علم و صنعت ایران
شاید بشود ادعا کرد که از آغاز پیدایش نخستین شهرها، سالهای انقلاب صنعتی در اواخر قرن هجدهم میلادی، شهرها همیشه محل اصلی رؤیاهای مردم بودند. اما با انقلاب صنعتی، شهرهای جهان تغییر شکل دادند. پیدایش کارخانهها به آلودگی شهرها منجر شدند. همزمان کشاورزی هم مکانیزه شد و در نتیجه نیروی کار روستایی به صورت گسترده به شهرها مهاجرت کردند و در کارخانهها به کارگری مشغول شدند. شهرها به تدریج تبدیل به نقاطی بسیار شلوغ و پرازدحام، در معرض آلودگی و بیماری، و با نابرابری و فقر و فساد و فاقه تبدیل شدند. به تدریج، ثروتمندان از مرکز شهرها دور شدند و به حومهها پناه بردند. در نتیجه برای اولین بار، رؤیای شهر با رؤیای حومه جایگزین شد. این روند بویژه در سده بیستم محسوس بود. حومهها جایی بودند که هم زیرساختهای شهری و خدمات تخصصی در دسترس بود، هم امکان بهرهمندی از طبیعت و آرامش محیطهای روستایی وجود داشت. تحقیقات مؤسسات آیندهپژوهی، حتی پیش از همهگیری کووید 19 نشان میداد که تا سال 2050، چهل درصد از 10 میلیارد نفر مردم جهان نه حاضر به ماندن در شهرها هستند و نه میخواهند در روستا زندگی کنند، بلکه به نوع سومی از سکونتگاه احتیاج دارند که مزایای شهر و روستا را همزمان داشته باشد.
این روند اگر چه در برخی کشورها بیش از صد سال سابقهدارد، در ایران گرایش نسبتاً جدیدی محسوب میشود. در یکی دو دهه گذشته، به تدریج کسانی که تمکن مالی بیشتری داشتند، گرایش به حومهنشینی در اطراف کلانشهرها پیدا کردند. برای نمونه رشد بیبرنامه باغ-ویلاها در اطراف تهران را میتوان در جهات مختلف جغرافیایی دید: لواسان، دماوند، شهریار و کردان نمونههایی از چنین گرایشی هستند.
واقعیت این است که در پس این گرایش، یک نیاز طبیعی وجود دارد. انسانها نیاز به طبیعت دارند و کلانشهرهای بزرگ و آلوده، با آپارتمانهای کوچک خود نمیتوانند این نیاز را پاسخ دهد. همانگونه که ادوارد ویلسون هم در کتاب «در جستوجوی طبیعت» خود توضیح داده، «زیستگرایی» بخشی از غریزه همه انسانهاست. در نتیجه برنامهریزان شهری ناچارند این نیاز را به رسمیت بشناسند. در شرایط کنونی، کسانی که از ثروت و سرمایه بیشتری برخوردارند، به طور غیررسمی و بیبرنامه، باغات اطراف کلانشهرها را تبدیل به فضای ویلای خود کردهاند و بسیاری از آنها، هر آخر هفته از کلانشهرها فرار میکنند و به این باغات پناه میبرند. یک جریان سوداگر نیز از این گرایش سود میبرد. اما کسانی که چنین ثروت و سرمایهای ندارند، یعنی بیشتر مردم، امکان دسترسی به چنین فضاهایی ندارند. عموم مردم باید فرزندان خود را در آپارتمانهای کوچک بزرگ کنند و با بازیهای رایانهای سرگرم کنند. بسیاری از مردم و بویژه زنان، در کشور پرآفتابی مثل ایران، با کمبود ویتامین دی مواجهند، زیرا دیگر خانهها حتی یک حیاط کوچک اختصاصی و بدون مشرف ندارند. شهرسازان هم با تأکید روی خط محدوده و حریم شهر، امکان احیای برنامهریزی شده اراضی قابل استفاده برای دسترسی به طبیعت را از میان میبرند. به این ترتیب، «حق برخورداری از طبیعت» برای بیشتر ساکنان کلانشهرها وجود ندارد.
تجارب مختلف جهانی، راهحلهایی را برای این موضوع پیشنهاد کردهاند. مثلاً در روسیه، نقاطی که اراضی درجه یک کشاورزی محسوب نمیشوند، به صورت برنامهریزی شده برای این موضوع در نظر گرفته شدهاند. در این چهارچوب، دولت روسیه قطعات زمین (با مساحت تقریبی 600 تا 1200 مترمربع) را به هر خانواده اختصاص میدهد (نیازی به واگذاری مالکیت نیست. دولت میتواند مالک بماند، اما اجازه بهرهبرداری را به صورت بلندمدت به خانوادهها بدهد). این قطعات زمین که «داچا» نامیده شدهاند، خانههای دوم و گاهی اول شهروندان محسوب میشوند. هر خانواده حق دارد یک واحد (مثلا با مساحتی حدود 100 مترمربع) را در داچای خود بسازد و در کنار آن، کشاورزی یا باغداری کند. جالب است که داچاها با اینکه در اراضی درجه یک کشاورزی روسیه مستقر نیستند، و با اینکه تنها سه درصد مساحت اراضی کشاورزی روسیه را شامل میشوند، 53 درصد از محصولات کشاورزی آن کشور را تولید میکنند. در بسیاری موارد، برای ساکنان داچاها، کشاورزی یک شغل به حساب نمیآید، اما میتواند کمکخرج خوبی باشد.
پروژه «رگن» در هلند نیز نمونهای دیگر از چنین رویکردی است. رگن یکی از بیش از دههزار «بومروستا»یی است که در «شبکه جهانی بومروستاها» (Global Ecovillages Network) ثبت شدهاند. در چین، از سال 2012 تا سال 2021، صد میلیون نفر در «دهکدههای مدرن خودکفا» استقرار یافتهاند و از زیر خطر فقر خارج شدهاند. صد میلیون نفر حتی در کشوری نظیر چین هم جمعیت زیادی حساب میشود، اما برنامه دولت این است که تعداد این دهکدههای مدرن خودکفا را تا سال 2030 افزایش دهد. در رژیم صهیونیستی، «کیبوتص»ها چنین کارکردی دارند. «کیبوتص»ها هم از نظر تولید کشاورزی و حفظ امنیت غذایی برای رژیم صهیونیستی حیاتی هستند و هم اینکه ساکنان آنها (در مقایسه با جوانان شهرها) تمایل بیشتری برای حضور در ارتش دارند. نمونههای دیگری نیز شبیه به این در نقاط مختلف دنیا وجود دارد.
باید پذیرفت که گرایشی فزاینده برای بازگشت به طبیعت وجود دارد. کلانشهرها اگرچه فرصتهای زیادی را از نظر اشتغال و دسترسی به خدمات فراهم میکنند، اما به دلیل محدودیتهای زیاد خود، ساکنانشان را با انواع فشارهای جسمی و روانی مواجه میکنند. وقت آن رسیده که برنامهریزان شهری و منطقهای، این نیاز را به رسمیت بشناسند و متوجه میزان اهمیت آن در سلامت روانی، تربیت کودکان و نوجوانان، تقویت بنیان خانواده، و ارتباط ذاکرانه با طبیعت بشوند. به علاوه بیبرنامگی سبب میشود که فقط افرادی که سرمایه و نفوذ ویژهای دارند، به چنین فضاهایی دسترسی داشته باشند و نیاز عموم مردم بیپاسخ بماند. بستر کلانشهرهای ایران در حال حاضر از نظر ظرفیت محیط زیستی و منابع (به ویژه آب) با محدودیت روبهروست، اما میتوان نقاطی را به فاصله قابل قبول از کلانشهرها برنامهریزی کرد که برای مردم معمولی (و نه فقط متمولان) فرصت زندگی سالم فراهم کند. بویژه اینکه ترکیب هرم سنی در ایران به گونهای است که یک موج جمعیتی از متولدان دهه شصت، تا حدود بیست سال دیگر در معرض بازنشستگی قرار میگیرند و احتمالاً دنبال فرصتی خواهند گشت تا بتوانند کمی از ازدحام کلانشهرها فاصله بگیرند. آیا سیاستی برای توسعه افقی منفصل از کلانشهرها وجود دارد؟ آیا شهرسازان به حد کافی نسبت به آینده اسکان تحلیل دارند؟ آیا میشود نسبت به این گرایش چشمپوشی کرد و بدون ارائه راهحلی برای رفع نیاز به بهرهمندی از طبیعت، صرفاً بر حفظ محدوده شهرها تأکید کرد؟ در حال حاضر پاسخ به همه این پرسشها منفی است، اما به نظر میرسد لازم است تدریجاً متوجه مفاهیم جدیدی شویم که پیشتر بدانها نمیاندیشیدیم.