در حافظه موقت ذخیره شد...
مردِ خستگیناپذیرِ فرهنگِ ایران
« »، ایرانشناسی که باید او را بیشتر بشناسیم
روزنامهنگار
خیلی حیف است که آدمهای بزرگ سرزمینمان را بخوبی نشناسیم و بگذاریم گذشت روزگار بر نامشان گردِ فراموشی بپاشد. این خاک آدمهای بزرگی به خودش دیده که عمرشان را برای تاریخ و فرهنگش گذاشتهاند و سالها خستگیناپذیر در راه اعتلای فرهنگ ایران کار کردهاند. ایرج افشار یکی از انسانهای بزرگ ایران زمین است که تمام دقایق عمرش را صرف فرهنگ ایران و ایرانشناسی کرد. جدیت و عشقِ افشار به ایران، به قدری زیاد بود که او از هر موقعیتی برای پژوهش، نوشتن و ایرانشناسی استفاده میکرد و تمام عمرش را در این راه گذاشت. افشار کارش را در اوج جوانی و در سن 20 سالگی با پرداختن به ادبیات ایران شروع کرد. در همان زمان در دهه 20 تحصیلش در رشته حقوق دانشگاه تهران را آغاز کرد و سپس در کتابخانه دانشکده حقوق مشغول به کار شد. حافظه و کتابشناسی افشار، کمک زیادی به پیشرفت کتابخانه دانشکده کرد. او در همین زمان با نشریات و مجلات همکاری داشت.
نکته جالب در زندگی افشار اینجاست که او پس از اینکه مدت کوتاهی کار وکالت انجام میدهد، بیخیال این کار میشود و رو به قضاوت میآورد. اما قضاوت هم کاری نیست که روح پرشور و جستوجوگر افشار را ارضا کند. پس او کلا از کار در رشته حقوق صرفنظر میکند و قدم در راهی دیگر میگذارد. افشار سفرهایش به نقاط مختلف ایران را با جدیت دنبال میکند. او برای سفر و دیدن و شناختن ایران آرام و قرار نداشت. با اتومبیلی که نه رادیو داشت و نه ساعت سفرهایش را شروع کرد و تا دور دستترین مناطق ایران رفت. او در سفرهایش از کنار کوچکترین موارد رد نمیشد و هر چیزی را با دقت مشاهده و ثبت میکرد. او هرجا کتیبهای بر دیواری یا بر سنگ قبری میدید که فواید تاریخی داشت آنها را یادداشت میکرد و یا مشغول عکسبرداری از آنها میشد. افشار از سادهترین دستنوشته روی دیوار بسادگی رد نمیشد و همه چیز را با عشق و علاقه ثبت میکرد. او همچنین بنیانگذار و سردبیر چندین مجله درباره فرهنگ و تاریخ ایران نیز بود. ایرج افشار انسانی چندبعدی بود که کمتر کسی را به پُرکاری و پُرباری عمر او میتوان سراغ گرفت. سراسر زندگی افشار صرف ایران و شناخت ایران شد. محمدابراهیم باستانی پاریزی، از دوستان افشار، درباره او چنین میگوید: «افشار قدرشناس وقت بود به خوبی میدانست چگونه از لحظات و دقایق خود بهره ببرد». همچنین رابطه نزدیک و عمیق میان افشار و محمدعلی جمالزاده که دور از وطن زندگی میکرد، برقرار بود. با نامهنگاری از حال و احوال یکدیگر مطلع میشدند. جمالزاده از طریق همین نامهنگاریها در جریان رخدادهای ادبی و فرهنگی کشور قرار میگرفت. او صدها نامه برای افشار نوشت که در کتابی با عنوان نامههای ژنو چاپ شده است. این کتاب شامل ۳۵۵ نامه از سوی جمازاده طی سالها دوری از وطن به افشار است. جمالزاده در این نامهها افشار را «روح زنده و فعال کتاب در ایران»، «ایرج پهلوان» و «ابوالکتاب» لقب داده بود.
محمدرضا شفیعی کدکنی نیز در بعضی از سفرهای افشار، او را همراسی میکرد. شفیعی کدکنی در یادداشتی کوتاه درباره افشار مینویسد: «حدود نیم قرن با او زندگی کردم؛ در کوه و دشت، در سفر و حضر، در وطن و سرزمینهای بیگانه، و یک جمله سیاسی از او نشنیدم. او روزنامه نمیخواند و در منزلش رادیو و تلویزیون نداشت». تمام مسئولیتهای ایرج افشار، فرهنگی و دانشگاهی بود. افشار سال 1389 درگذشت و در عمرِ پربارِ 85 سالهاش، بیش از ۳۰۰ کتاب و ۳۰۰۰ مقاله در زمینههای کتابشناسی، کتابداری، تاریخ، جغرافیای تاریخی و فرهنگ مردم تصنیف و تصحیح کرد.