مجید بهستانی در گفتوگو با «ایران» سیاست دوگانهسازی غرب نسبت به مردم ایران را بررسی کرد
بازنمایی غیر واقعی از مطالبات یک ملت
تجمع ضد انقلاب در خارج از کشور برغم اینکه صدها هزار ایرانی در اروپا و آمریکا ساکن هستند اما وابستگان به گروههای سلطنتطلب، تجزیهطلب، منافقین وهمجنسبازان در تجمعات چند دهنفره، خود را نماینده مردم ایران معرفی میکردند
«خیزش انقلابی مردم ایران»، «اعتراضات مردم ایران» اینها تعابیری است که از سوی رسانههای فارسی زبان آن سوی مرزها در بازتاب اغتشاشات رخداده در پاییز امسال و برخی اعتراضات و ناآرامیهای سالهای گذشته استفاده میشود. اینکه تصور کنیم گردانندگان این رسانهها نمیدانند که نمیشود اعتراضات بخشهایی از جامعه را به کل مردم یک کشور تعمیم داد، حتماً اشتباه است. با این حال آنها که میخواهند خود را صدای «مردم ایران» معرفی کنند در قفای این ادعا منافع برخی قدرتها و نهادهای امنیتی شان را پیگیری کنند از چنین اغراقی ابا ندارند. اما این مردم تا آنجایی از سوی این رسانهها حساب میشوند که حرکتی قابل بهرهبرداری بروز داده باشند اگر نه سانسور هر ساله حضور گسترده آنها در راهپیماییهایی همچون راهپیمایی 22 بهمن به عنوان یک آیین ملی و میثاق جمعی برایشان امری قطعی است و اینکه همین رسانههای مدعی از پیروزی تیم ملی ایران در جام جهانی ماتم بگیرند چندان عجیب نیست. حال آنکه ملت ایران هنوز توهینهای متعدد برخی عوامل این رسانهها به ایران و ایرانی را فراموش نکردهاند. همچون اظهارات چند سال پیش یکی از مجریان وقت بیبیسی که ایران را کشوری جعلی و مردم ایران را متوهم خطاب کرد و در ازای این خوش خدمتی از اولین مجریانی شد که به استخدام اینترنشنال سعودی درآمد. همچنانکه تلاش مستمر این رسانهها برای تریبون دادن به تجزیه طلبان در سالهای اخیر برای ایرانیان نابخشودنی است.
مخالفان جمهوری اسلامی هم به تأسی از همین سیاست ریاکارانه در همه این سالها سعی کردهاند واژه مردم را دستاویز قرار دهند و مدعی نمایندگی و حمایت همه مردم ایران شوند. اما هیچ گاه به اینکه چرا برای پیشبرد اهدافشان متمسک به ترغیب کشورهای غربی به اعمال تحریمهای شدیدتر میشوند در حالی که میدانند خواسته شان چیزی جز ترتیب دادن جنگ اقتصادی علیه ملت ایران از هر طیف و با هر عقیدهای نیست، پاسخ ندادهاند.
جالب این است که آنها در این مدت حتی نتوانستند همه ایرانیان خارج کشور را هم نمایندگی کنند. این حقیقتی است که در مقایسهای ساده بین عدد شرکت کنندگان در تجمعات براندازان با جمعیت ایرانیان ساکن کشورهای محل برگزاری تجمع هویدا میشود. وضعیتی که سبب شده آنها برای یک تجمع مثلاً از برلین ملتمس حضور هواداران خود از چهار گوشه جهان شوند و بعد تجمعات معدودی به راه بیندازند که در آنها پرچم تجزیه طلبان پر رنگتر از پرچم ایران به چشم میآید.
واقعیتهای متعددی از رفتار جریان معاند نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که آنها حتی طیفهای مختلف مردم ایران را در شبکههای اجتماعی نیز تحمل نمیکنند. در مقابل همه تلاش خود را معطوف دوگانهسازی و تشدید شکافهای مختلف سیاسی و اجتماعی کردهاند. سیاستی که در گفتوگو با مجید بهستانی استاد علوم سیاسی و عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین(ع) به چرایی و چگونگی آن پرداختیم.
کلمه «مردم» و اطلاق آن به گروههای کوچک یا بزرگ اجتماعی که میتوانند عقاید متفاوت و حتی مخالفی داشته باشند، همواره دستمایه مباحثات سیاسی و اجتماعی است. این کلمه خاصه در هنگامه یک تحول اجتماعی و سیاسی با ملاحظه چه مختصاتی کاربرد دارد؟
در ادبیات مدرن برای مردم یک سرزمین که ذیل یک واحد سیاسی مشخص قرار میگیرند از واژه «ملت» استفاده میشود. ملت یک واحد کلان اجتماعی مشتمل بر خرده فرهنگهای دارای آیینها، مناسک، هنجارها و ارزشهای مختلف است. بنابر این در تعریف یک ملت باید همه این اجزا و پراکندگیها را ملاحظه کرد. ملت مفهومی است که در عین وحدت بر تکثر اتکا دارد و هر نگاه صفر و صدی به آن مخاطرهآمیز است. اگر ما تمرکزمان را بر اجزا بگذاریم سبب پراکندگی و فروپاشی اجتماعی میشود که همه اجزا را متضرر خواهد کرد و اگر سیاست نادیده گرفتن خرده فرهنگها را پیشه کنیم و همه را ذیل یک واقعیت اعتباری تعریف کنیم باز هم آن کل واحد یعنی ملت است که آسیب میبیند. چنانکه عواقب شوم سیاست یکسانسازی را در دوره استبداد رضاخانی و در قالب اثرات حضور قدرتهای استبدادی در کشورهای مستعمره دیدهایم.
تصویری که در رسانههای فارسی زبان خارج کشور از مردم ایران بویژه تحت عنوان مردم «معترض» و «ناراضی» معرفی میشود چه نسبتی با کلیت جامعه ایران دارد و آنچه به عنوان «ملت»های مختلف به اعتبار ویژگیهای قومی طرح میکنند تا چه حد قابل اعتنا است؟
سیاست رسانهای سیاست بازنمایی است؛ اما این رسانهها که با بودجه چندین میلیون دلاریشان به دولتها و سرویسهای امنیتیشان وابستهاند؛ نه در پی بازنمایی حقیقت که به دنبال بازنمایی منفعت و قدرتاند و نگاهی به سمت و سوی اخبار و تیترهای انتخابی شان بخوبی این منافع و مناسبات را آشکار میکند. بنابر این وقتی سیما ثابت در اینترنشنال صحبت میکند لازم نیست گذشته او را جستوجو کنیم بلکه باید ببینیم او پشت کدام تریبون و برای حفظ منافع کدام کشور یا سرویس امنیتی حرف میزند.
خصوصاً در مورد شبکههایی که با پشتیبانی سرویسهای امنیتی اداره میشوند، دعواها و دشمنیهای آنها با منافع ملی ایران کاملاً هویدا است و حتماً در تحلیل محتوایشان مؤثر است.
این رسانهها برای تأمین منافع مورد نظرشان حتی اگر چیزی وجود نداشته باشد آن را تولید میکنند و چنان پروپاگاندایی انجام میدهند که مخاطبان همیشگی شان کاملاً از واقعیت و حقیقت انقطاع پیدا میکنند زیرا مخاطبان همیشگی یک رسانه مانند هواداران شیفته سکنات یک سلبریتی، آرام آرام به جزئی از آن رسانه تبدیل میشوند و اندک اندک رسانه میتواند جهانبینی، هنجارها و باورهای آنها را تعیین کند.
از جمله سیاست هویتی که این رسانهها در راستای منافع و سلطه قدرتهای بزرگ پیگیری میکنند یکی همین واژهسازی و تاریخسازی است تا از یک قومیت که در ذیل یک ملت تعریف میشود ملیتی جداگانه بسازند. سیاستی که در پساش هیچ حقیقتی وجود ندارد.
برای رسانههای فارسی زبان وابسته به دولتها و سرویسهای امنیتی خارجی اصلاً مهم نیست که ایرانیها چند میلیون اند، ده میلیون یا صد میلیون، برایشان مهم نیست که ایرانیها فرهنگ و هویت چند هزار ساله دارند، مهم نیست که هنجارها، ارزشها و باورهای ما چه بوده است و در راهپیمایی 22 بهمن سالگرد انقلاب اسلامی سال 57 بر چه ارزشهایی پایداری میکنند؛ بلکه تنها به دنبال دستکاری ذهن ملت ایراناند و در راهبرد دوگانهسازی خود به شکل کودکانهای ملتی متنوع، متکثر و تاریخمند همچون ملت ایران را به دو قسمت «با ما» یا «بر ما» تقسیم میکنند. آنها سعی میکنند جمعیتی را که بر آنها است اقلیتی رو به فراموشی، رانت خوار و وابسته و مرتزق است از نظام سیاسی و حکومت معرفی کنند و از طیفی از مردمی که به بعضی مسائل اعتراض دارند تصویر اکثریتی خواهان براندازی نظام بازنمایی کنند و استدلالشان هم در امثال «بی بیسی»، «منو تو» و «ایران اینترنشنال» این است که حقیقت همان است که ما میگوییم. گو اینکه در بین خودشان دعوا دارند و چون منافع طرفهای مختلفی را نمایندگی میکنند در افشاگریهایشان علیه یکدیگر این دم خروس پیدا میشود که تیترها و هشتگهایشان تا چه حد خروجی منافع ملی سرویسهای امنیتی و کشورهای بیگانه است.
اغلب این رسانهها اخبارشان را به محتواهای منتشر شده در شبکههای اجتماعی مانند توئیتر و اینستاگرام مستند میکنند. این شبکهها و محتوایشان را تا چه حد میتوان بازتاب نظرات مردم ایران تلقی کرد و مورد استناد قرار داد؟
بدون شک محتوای منتشر شده در این شبکهها را نمیتوان آیینه تمام نمایی از فضای ذهنی همه مردم جامعه تلقی کرد. دلیلش هم ساده است. مشاهده کردهایم اینستاگرام یا توئیتر چگونه صفحات افراد را به صرف انتشار تصویری از شهید سلیمانی مسدود کردند یا آن پست را حذف کردهاند. همچنان که حساب کاربری هواداران شخصیتهای شاخص جبهه مقاومت هم از این دست اندازیها مصون نیست. جز این باید دانست که این شبکهها با بکار بردن الگوریتمهای شناختی مفاهیم، ارزشها و هشتگهای مطلوب خود را فراگیر میکنند. بطوری که مخاطب نوعاً منفعل است ناخواسته با آن مواجه شود و تحت تأثیر قرار گیرد. این رویه در حدی است که حتی صدای دولتهای غربی را هم در آورده و بارها به همین دلیل علیه این شبکهها شکایت کردهاند.
بنابراین، این طور نیست که همه نگاهها به مساوات بتوانند از امکان شبکههای اجتماعی برای بازنمایی خود استفاده کنند. نباید تصور کنیم ابر ثروتمندان مالک این شبکهها میخواهند کار خیرخواهانه کنند، بلکه آنها مالیات میدهند و باید به قوانین و مهمتر از آن به امنیت ملی کشور متبوع پایبند باشند. بطور کلی مشخص است که غربیها بسیار مراقبت میکنند چهارچوب بازی را خودشان تعریف کنند و تنها در آن چهارچوب است که اجازه میدهند این شبکهها فعالیت کنند.
فارغ از عده و عُده گرایشهای مختلف سیاسی رایج در جامعه واضح است، که مردم ایران مانند مردم هر کشور دیگری درباره یک موضوع دیدگاه واحدی ندارند، عدهای با آن موافق و جمعی دیگر مخالفند. با وجود این تکثر و تباین به صورت مکرری از زبان مقامات کشور میشنویم که دشمنان ملت ایران را نشناخته اند. چه عامل یا عواملی به این مردم متکثر هویت واحد داده است و نظام سیاسی بر اساس چه ویژگیهایی روی این مردم به عنوان پشتوانه مهم قدرت خود تأکید میکند؟
مردم ایران عمیقاً دیندارند. حتی اگر نسبت به گرانیها، سوء مدیریتها و... معترض باشند اما به دلیل عمق دینداریشان نسبت به نظامی که خودشان بر پا کردند که مقوم این دینداری است و مردم میدانند که با اراده خودشان میتوانند در آن تغییر ایجاد کنند، پایبندند.آنها پس از هزاران سال رفتن و آمدن حکومتهای پادشاهی و پس از دههها حکومت استبدادی یک نظام مردم سالار به نام جمهوری اسلامی بنا کردهاند که بد و خوبش را از آن خودشان میدانند. بخش عمدهای از مردم این نظام سیاسی را تا حد زیادی بازتاب اراده خودشان میدانند و این شامل اشتباهات و موفقیتها است. زیرا نمیتوانیم بگوییم که موفقیتها مربوط به فرد یا گروه خاصی است و ناکامیها حاصل فرد و گروهی دیگر.
مردم دیندار ایران معتقدند که این نظام همچنان یک موجودیت دینی و بازتاب هویت ملی و ایرانی و ارزشهایی است که سال 57 برایشان انقلاب شد. آنها عهد اخوت با مجموعهای نبستهاند یعنی به محض اینکه قضاوت عمومی که البته قضاوتی کلی و نه قطعی است بر این قرار باشد که نظم سیاسی موجود کاملاً با آنچه که سال 57 برقرار شد، تفاوت پیدا کرده همان کاری را میکنند که در آن سال انجام دادند. بنابراین ارزشهایی که برای مردم ایران اهمیت دارند ارزشهایی نیستند که قدرتهای غربی و گروههای مورد حمایت شان بتوانند تأمین کنند. ویژه آنکه یکی از مهمترین این ارزشها استقلال در سیاست خارجی و ایستادگی در برابر قدرتهای استکباری است. از نظر مردم هوشیار ایران آنها نمیتوانند نقش دایه مهربانتر از مادر ایفا کنند و لزوماً نظم سیاسی که آنها پیشنهاد میدهند نظمی نیست که برای مردم ایران امید بخش باشد.
شما وقتی میگویید «مردم ایران» منظورتان دقیقاً متوجه چه گروه جمعیتی است. آیا معتقدید همه 80 و چند میلیون ایرانی در آنچه گفتیم هم نظرند؟
وقتی میگوییم «مردم ایران» منظورمان همه احاد جمعیتی است که در وهله نخست از طریق نظامات انتخاباتی اراده سیاسی شان را تسری دادهاند و به هر ترتیب این نظام سیاسی را به رسمیت میشناسند و از قوانین آن پیروی میکنند. البته حتماً بخشی از مردم با این حرفها و حتی با گذشته ایران موافق نیستند. مثلاً ممکن است ایران خوب برایشان جایی شبیه فرانسه یا امریکا باشد. اما به هر حال مشخص است که بخش قابل توجهی از جامعه نسبت به نظم سیاسی موجود علی رغم همه پستی و بلندیها و علی رغم همه ناکامیها و خطاها همچنان اعتماد دارد و این را مثلاً با شرکت در انتخابات مختلف، راهپیماییها و... نشان میدهند.
چه باید کرد که آن بخش از مردم که نگاه متفاوت دارند اما مسلماً عضوی از این پیکره واحد محسوب میشوند احساس حذف شدگی نکنند و تبدیل به ابزاری برای دشمنان ایران نشوند؟
بدون شک باید در برخی سیاستهای هویتی بازنگری شود. ما از بعضی ایدههای درخشان سال 57 فاصله گرفتهایم. ما نیاز به بازخوانی هوشمندانه نسبت به شعارهای سال 57 و نسبت به امنیت هستی شناسی خودمان داریم. باید بازخوانی کنیم و ببینیم که آیا هر اعتراضی و هر اختلاف سلیقهای باعث ضدیت ما میشود. آیا میتوانیم و بجا است که بخواهیم هر چه میپسندیم تمام آحاد ملت بپسندند. ببینیم اگر نپسندند برخورد درست با آن چیست. آیا باید آن نگاه کنار گذاشته شود یا باید بهصورت مداوم گفتوگو کنیم. به نظرم سیاست هویتی همه جانبهگرا بهترین پاسخ به ملت شریف ایران است که باید از طرف نظام سیاسی نسبت به آنها اعمال شود.
بــــرش
ë آنها تنها به دنبال دستکاری ذهن ملت ایراناند و در راهبرد دوگانهسازی خود به شکل کودکانهای ملتی متنوع، متکثر و تاریخمند همچون ملت ایران را به دو قسمت «با ما» یا «بر ما» تقسیم میکنند.
ë آنها سعی میکنند جمعیتی را که بر آنها است اقلیتی رو به فراموشی، رانت خوار و وابسته و مرتزق است از نظام سیاسی و حکومت معرفی کنند و از طیفی از مردمی که به بعضی مسائل اعتراض دارند تصویر اکثریتی خواهان براندازی نظام بازنمایی کنند .
ë استدلالشان هم در امثال «بی بیسی»، «منو تو» و «ایران اینترنشنال» این است که حقیقت همان است که ما میگوییم. گو اینکه در بین خودشان دعوا دارند و چون منافع طرفهای مختلفی را نمایندگی میکنند در افشاگریهایشان علیه یکدیگر این دم خروس پیدا میشود که تیترها و هشتگهایشان تا چه حد خروجی منافع ملی سرویسهای امنیتی و کشورهای بیگانه است.