«ایران» از سرنوشت ایدههای اندیشکدههای غربی در توسعه جریان آشوب در کشور گزارش میدهد
شکست تدریجی یک رؤیا
آنتونی بلینکن و جیمز کلورلی وزرای خارجه امریکا و انگلیس بسیاری از ناظران سیاسی و تحلیلگران معتقدند که پروژه آشوب همان پلن B ادعایی ایالات متحده امریکا بوده است. به بیان بهتر مقامات کاخ سفید و 3 کشور اروپایی پس از آنکه نتوانستند توافقی سست، ضعیف و بدون ضمانت اجرا که بر اساس آن تحریمها نیز به طور مؤثر رفع نمیشد به تیم مذاکرهکننده ایرانی تحمیل کنند، تلاش کردند تا اهرمهای فشار بیشتری را خلق کرده و به اصطلاح تنبیه ایران را پیگیری کنند
عبدالرضا هادی زاده نائینی
روزنامه نگار
آشوب در تهران و برخی از محدود شهرهای دیگر به بهانه فوت مرحومه مهسا امینی با ذوقزدگی و ترسیم ایدهآلهای مطلوب توسط اندیشکدههای غربی روبهرو شد. اتاقهای فکر دشمنان مردم ایران تمام توان خود را برای توسعه این آشوبها و همچنین گسترش و رادیکالیزه کردن آن به میدان آوردند. آنها تلاش داشتند تا این اغتشاشات را به عنوان مدلی از انقلاب معرفی کرده و به نیروهای میدانی و فریبخوردگان این گونه القا کنند که آنها در مسیر رقم زدن یک انقلاب هستند و برگهای تاریخ آینده ایران را رقم میزنند. این انگاره و تصور فانتزی از شکلگیری انقلاب در میان برخی سلبریتیها و افراد ناآگاه منجر به واکنشهای دفعی و هیجانی آنها و البته پشیمانی پس از آن شد.
بسیاری از ناظران سیاسی و تحلیلگران معتقدند که پروژه آشوب همان پلن B ادعایی ایالات متحده امریکا بوده است. به بیان بهتر مقامات کاخ سفید پس از آنکه نتوانستند توافقی سست، ضعیف و بدون ضمانت اجرا که بر اساس آن تحریمها نیز به طور مؤثر رفع نمیشد به تیم مذاکرهکننده ایرانی تحمیل کنند، تلاش کردند تا اهرمهای فشار بیشتری را خلق کرده و به اصطلاح تنبیه ایران را پیگیری کنند. از همین رو بود که اتاقهای فکر آنها با انتشار دستورالعملهایی تلاش داشتند تا جمهوری اسلامی ایران را در مقابل مردم خود قرار داده و مجبور به امتیازدهی در میز مذاکرات و در وضعیت استیصال قرار دهند. از دستور کار خارج کردن مذاکرات، فضاسازی حقوق بشری علیه ایران، توسعه تحریمها و استفاده از بیسابقهترین جنگ روانی و رسانهای در دستور کار قرار گرفت تا جنگ ترکیبی منجر به سست کردن اراده مردم و حاکمیت شود.
با این حال به نظر میرسد اکنون که جریان آشوب شکست خورده و امریکاییها به دنبال بازگشت آبرومندانه به میز مذاکرات هستند، نگاهی به برخی پیشنهادهای اندیشکدههای غربی و سرنوشت آنها بتواند تصویری واضحتر از شکست سهمگین دشمنان ایران از مردم به نمایش بگذارد. در ادامه برخی از همین ایدهها در جریان حوادث ماههای گذشته مورد بررسی قرار گرفته است.
توهم اعلام شکست مذاکرات برجامی
یکی از ایدههای اندیشکدهها بهخصوص محافل و اتاقهای فکر صهیونیستها اعلام پایان مذاکرات رفع تحریم برای ایران بود. فارین افرز در این خصوص نوشته بود: «امریکا باید این موضوع را روشن کند، با حکومت ایران که مردم این کشور را سرکوب و همسایگان خود را از منظر امنیتی بیثبات میکند، مذاکره نخواهد کرد.» نیوزویک نیز همین پیشنهاد را به شکلی دیگر مطرح کرد و اعلام داشت: «ایالات متحده امریکا باید مذاکرات با ایران برای احیای برجام را متوقف کند. این مذاکرات چیزی جز یک بازی مسخره برای خرید زمان توسط حکومت دینی ایران در مسیر دستیابی به توانایی سلاح هستهای نیست.» نویسندگان مقاله نیوزویک ادامه دادند: «برای کمک به پایان دادن به آپارتاید مذهبی و جنسیتی ایران، باید تحریمهای هوشمندانه را برای دستیابی به اهداف استراتژیک اعمال کرد.» سندیکای خبری یهود نیز اینگونه نسخه اعلام پایان رسمی مذاکرات برجامی توسط کشورهای غربی را نوشت: «خروج فوری از مذاکرات توافق هستهای با ایران الزامی است. زیرا این توافق بدون رسیدگی به هیچ کدام از موارد نقض حقوق بشر، میلیاردها دلار به ایران خواهد داد.» اندیشکده هادسون نیز همین پیشنهاد را به مقامات غربی اعلام کرد و نوشت: «ایالات متحده میتواند دست بازیگران ایرانی را از دستیابی به بودجه لازم برای دامن زدن به سرکوبها کوتاه کند... دسترسی بیشتر به منابع حاصل از یک توافق، امنیت متحدان کلیدی ایالات متحده را به خطر خواهد انداخت.»
رسانهها و اندیشکدههای غربی همه بهخوبی ناامنی صورت گرفته را به عنوان فرصتی مدنظر قرار داشتند که از قبال آن میتوانستند اهدافی را که تا به حال قادر به تحقق آن نبودند، به دست آوردند. رویترز در این باره نوشته بود: «چهار سال تحریم، برنامه هستهای ایران را متوقف نکرده و حمایت ایران از نمایندگان خارجی و نیروهای نیابتیاش را کاهش نداده است. اما بحران داخلی آن احتمالاً به قدرتهای غربی فرصت و فضای بیشتری برای افزایش فشار بر تهران میدهد».
با این حال دولتمردان غربی هیچگاه خطرپذیری نکرده و توقف مذاکرات برجامی را اعلام نکردند. با آنکه پارلمان اروپا دو طرح قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در لیست گروههای تروریستی و همچنین اعلام پایان مذاکرات برجامی را در دستور کار داشتند، اما سرنوشت هر دو محکوم به شکست بود؛ اولی با وجود تصویب در پارلمان اروپا مورد موافقت شورای وزیران قرار نگرفت و عملاً بیخاصیت شد و دومی حتی مورد استقبال نمایندگان پارلمان نیز واقع نشد. این اتفاق در حالی بود که عناصر ضدانقلاب و اپوزیسیون نگاه ویژهای به این دو مسأله داشتند. شبکه ایران اینترنشنال با پخش مستقیم جلسه پارلمان اروپا این ذوقزدگی را بخوبی به تصویر کشید. اما اروپاییها بخوبی میدانستند که انتهای تبعات سیاسی و امنیتی اقدام آنها از سوی ایران قابل تصور نیست. از همین رو نه تنها جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا اعلام کرد که نمیتواند به دلیل علاقهمند نبودن به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آن را تروریست اعلام کند که حتی با حضور در نشست بغداد2 در اردن به وزیر امور خارجه ایران پیام از سرگیری مذاکرات را اطلاعرسانی کرد. این شکست واضح بود که باعث شد امریکا و اروپا آرامآرام فضا را برای بازگشت آبرومندانه به میز مذاکرات فراهم آورند.
کاهش مراودات دیپلماتیک
منزوی کردن ایران از جمله دیگر اهدافی بود که به کشورهای غربی پیشنهاد شد و البته این کشورها تلاش کردند تا آن را محقق کنند. عربنیوز در این خصوص خواستار آن شده بود تا جامعه بینالمللی از محکومیت صرف ایران عبور کرده و گامهای مشخص برای منزوی کردن و تضعیف ایران را تسریع کند. مؤسسه هادسون نیز گفته بود، باید رویکرد تعاملی را کنار گذاشت و سیاستی جدید در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران اتخاذ کرد. در چهارچوب همین پیشنهادها، دیلی بیست راهکارهایی دیپلماتیک را ارائه میدهد. این رسانه در خصوص چگونگی کاهش روابط دیپلماتیک با ایران مینویسد: «فراخواندن سفیران ایران یک سیگنال قوی است مبنی بر اینکه اعدامها باید متوقف شود. سفارتخانهها میتوانند با کاردار کار کنند و همچنان ظرفیت نظارت بر محاکمهها و دادگاهها را داشته باشند.» کاهش روابط دیپلماتیک اما یک هدف مهم دیگر را نیز پیگیری میکرد. اندیشکده مؤسسه استراتژی و امنیت ملی اورشلیم در این خصوص مینویسد: «کشورهای غربی باید یک جبهه متحد در مورد آزادی فردی در برابر ایران ایجاد کنند، بویژه اگر اوضاع سرکوب معترضان بدتر شود تا سرانجام این کشور مجبور به سازش شود» همانگونه که از این تحلیلها نیز آشکار است اجبار ایران به عقبنشینی از مؤلفههای قدرت و انزوای سیاسی ایران از اهداف مشخص این سناریو بوده است. مطالبه خارج کردن سفرای کشورهای اروپایی که منافقین، سلطنتطلبان و تجزیهطلبان در تجمعهای سفارشی خود در کشورهای اروپایی انجام میدادند، بارها مطرح شده بود. اما عدم فراخواندن سفرای کشورهای اروپایی و فرستادن سفیر از سوی پاریس به تهران رسماً شکست این سناریو را اعلام کرد. حتی کشورهای اروپایی قادر به نمایش این انزوانمایی نیز نشدند. دیدار وزیر خارجه حاشیهساز بلژیک که در میانه اغتشاشات موهای خود را بریده بود با همتای ایرانی خود در ژنو، مکاتبات و گفتوگوهای تلفنی و مستقیم ایران با کشورهای جهان بهخصوص کشورهای اروپایی و مسئولان اتحادیه اروپا این شکست را بخوبی فریاد زد.
اعتصاباتی که شکل نگرفت
غربیها تلاش داشتند تا مشکلات معیشتی را با اغتشاشات همافزا کرده و مردم را به همین بهانه به خیابانها بیاورند و ابعاد جدیدی به آشوبها بدهند؛ ابعادی که رنگ و بوی مردمی داشته و مطالبات بحق اقتصادی را هم بظاهر پوشش دهد. سندیکای یهود بصراحت اعلام کرد، بهانه حقوق زنان به تنهایی کافی نیست و با شکلگیری ائتلافی از میان طبقات پایین و متوسط جامعه، داستان آشوبها به نفع آنها پیش خواهد رفت. برای همین منظور کشاندن کارگران و معلمان و اقشاری که در دوران نابسامانیهای اقتصادی بخصوص در دهه 90 دچار مشکلات شدید شدند در دستور کار ضدانقلاب و کشورهای غربی قرار گرفت. بنیاد دفاع از دموکراسی حتی در پیشنهادی چگونگی حمایت از اعتصابات را نیز طراحی و پیشنهاد داد. این اندیشکده پیشنهاد داد که صندوقی با عنوان «صندوق اعتصاب» تشکیل شود و از داراییهای مسدود شده ایران در خارج از کشور به نفع حمایت از اعتصابکنندگان استفاده شود. این پیشنهاد بسرعت مورد توجه رسانههای غربی قرار گرفت و واشنگتنپست نیز آن را ضریب داد. بنیاد صهیونیستی دفاع از دموکراسی البته با آنچه دهها هزار معلم و دانشآموز خشمگین معرفی کرد، خواهان استفاده رژیم صهیونیستی از ظرفیت آنها در جریان آشوبها شد. فارن افرز نیز نوشت: «واشنگتن باید تمام تلاش خود را برای حمایت از اعتصابات در ایران و کمک به فعالان کارگری در برقراری ارتباط با یکدیگر به کار گیرد.» با این حال نه معلمان و دانشآموزان به میدان آمدند و نه ایده اعتصاب کارگران تحقق یافت و بار دیگر مشخص شد که مردم ایران بخوبی به صحنه جنگ ترکیبی شکل گرفته علیه ایران واقف بودهاند.
امریکا؛ تسهیلگر ارتباط آشوبگران خیابانی
استفاده از رسانه به عنوان ابزاری مهم، همواره مورد توجه اتاقهای فکر امریکایی بوده است. به عنوان نمونه، رسانه هیل به مقامات امریکایی پیشنهاد کرد که با مردم ایران به طور مستقیم ارتباط برقرار کنند. این رسانه نوشت: «جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی امریکا و سایر مقامات دولتی باید در صدای امریکا، بیبیسی فارسی، و رادیو فردا حضور یابند و مستقیماً با مردم ایران صحبت کنند.» با این حال اندیشکدهها و رسانههای امریکایی همواره نگران بودند که عیان بودن وابستگی اغتشاشگران به بیگانگان منجر به عدم همراهی مردم شود. بلومبرگ در این خصوص با ابراز نگرانی مینویسد، نباید اجازه داد کسانی که در خیابان حاضر میشوند «مزدور» معرفی شوند. این رسانه امریکایی البته توجه جدی به محدودیتهای اعمال شده به فضای مجازی در ایران جهت جلوگیری از سوءاستفاده دشمنان داشته است. بلومبرگ مینویسد: «بهترین کاری که امریکا میتواند انجام دهد این است که صدای معترضان را رساتر و به آنها کمک کند تا از قطع اینترنت در ایران فرار کنند.» شورای روابط خارجی نیز بصراحت نوشت که دولتهای غربی میتوانند در دور زدن محدودیتهای اینترنتی اغتشاشگران نقشی فعال ایفا کنند. اندیشکده صلح کارنگی نوشت: «تلاش برای ارائه یک برنامه ارتباطی به مردم ایران باید تسریع شود تا توانایی نظام برای حفظ انحصار بر اینترنت و خطوط مخابراتی فلج شود.» بنیاد هریتیج نیز با اشاره به اراده دولت جو بایدن برای حمایت از اغتشاشگران از طریق حمایتهای فنی در جهت تسهیل استفاده از فضای مجازی و اینترنت در ایام آشوبها نوشت: «تلاش برای تهیه تجهیزات لازم برای استفاده واقعی از پهنای باند بدون سانسور و رمزگذاری شده، میتواند دسترسی بیسابقهای ایجاد کند....ایالات متحده میتواند و باید با ابراز همبستگی و کمک به دسترسی به اینترنت، کانالهای رسانههای اجتماعی محبوب و اخبار بدون سانسور، حمایت از معترضان ایرانی را نشان دهد.» با این حال این روشها نیز نتوانست به بهبود وضعیت اغتشاشگران و توسعه آشوبها منجر شود.
رهبرتراشی برای اغتشاشات
شورشهای کور و سفارشی و بدون داشتن رهبری مشخص محکوم به شکستاند و این مهم را غربیها بخوبی میدانند. ایندیپندنت در این خصوص نوشته بود: «پس از پیام واحد چند تن از چهرههای شاخص و شناختهشده مخالف نظام، بحث راهبری و جهتدهی راهبری این انقلاب از خارج از کشور توسط یک گروه همسخن و بعداً متحد و مؤتلف بالا گرفته است.» به همین دلیل ایلان برمن، معاون ارشد شورای سیاست خارجی امریکا اعلام کرد: «معترضان به شخصیتهایی نیاز دارند که بتوانند با آنها ائتلاف تشکیل دهند و متحد شوند.» سندیکای خبری یهود نیز بصراحت نوشت: «جهت ایجاد یک تهدید واقعی برای نظام، اعتراضات باید تحت رهبری قوی و متحد قرار بگیرد.»
مؤسسه امریکن اینترپرایز برای حل این مشکل پیشنهاد داد: «ولیعهد سابق میتواند یک کنوانسیون قانون اساسی را سازماندهی کند... او میتواند در مورد پارامترهای یک دولت موقت میانجیگیری کند.» با این حال پروژه رهبرتراشی از رضا پهلوی نیز جواب نداد و گروههای مختلف اپوزیسیون به ابراز مواضع ضد یکدیگر مشغول شدند. توهم ایجاد رهبر برای اغتشاشات در حالی پیگیری میشد که هیچ کدام از اعضای گروههای ضدایرانی ساکن خارج مقبولیتی نداشتند. به عنوان نمونه کمپین «من وکالت میدهم» تلاش داشت تا رضا پهلوی را به عنوان لیدر معرفی کند، اما با وجود پولپاشیهای اپوزیسیون تنها 350 هزار نفر در یک هفته به این کمپین پیوستند. این درحالی است که برنامههای تلویزیونی ایران مانند برنامه عصر جدید تا 9 میلیون نفر رأی از سوی مخاطبان دریافت میکنند.
همه اینها نشان میدهد، شکست کلانپروژه ناامنسازی ایران و شکست تاکتیکهای دیگر که ذیل این پروژه انجام شد به دلیل عدم همراهی مردم و شناخت دقیق صحنه، قدرت بازدارنده ایران و توهمات گروههای ضدانقلاب و ضدایرانی به شکست انجامیده است.
بــــرش
ë غربیها تلاش داشتند تا مشکلات معیشتی را با اغتشاشات همافزا کرده و مردم را به همین بهانه به خیابانها بیاورند و ابعاد جدیدی به آشوبها بدهند؛ ابعادی که رنگ و بوی مردمی داشته و مطالبات بحق اقتصادی را هم بظاهر پوشش دهد.
ë سندیکای یهود بصراحت اعلام کرد، بهانه حقوق زنان به تنهایی کافی نیست و با شکلگیری ائتلافی از میان طبقات پایین و متوسط جامعه، داستان آشوبها به نفع آنها پیش خواهد رفت.
ë برای همین منظور کشاندن کارگران و معلمان و اقشاری که در دوران نابسامانیهای اقتصادی بخصوص در دهه 90 دچار مشکلات شدید شدند در دستور کار ضدانقلاب و کشورهای غربی قرار گرفت. بنیاد دفاع از دموکراسی حتی در پیشنهادی چگونگی حمایت از اعتصابات را نیز طراحی و پیشنهاد داد