بازتاب جنگ و سیاست در ادبیات داستانی اروپای شرقی

صین سین مثل صلح سلاح!

محمد وحیدی
کارشناس ارشد ادبیات نمایشی  

عید سال 1402 که دارید این مطلب را می‌خوانید، حدوداً یک ماهی از یک‌سالگی شروع جنگ روسیه با ناتو در اوکراین گذشته و دارد به مرزهای غربی و جنوبی اوکراین با حوزه بالکان یا همان اروپای شرقی کشیده می‌شود. اتفاقی که از دید بعضی نویسندگان و کارشناسان بلغاری، مجاری و رومانیایی و... شبیه اتفاقی مثل فروریختن دیوار برلین یا فروپاشی شوروی است. اما از دید آن‌ها، این بار برعکس، این ناتو و غرب است که احتمال دارد فروبپاشد. جنگی که در سالگردش، برای پیرمرد پیرزن‌های ساکن اروپای شرقی دارای نشانه‌های مشابهی است؛ نشانه‌هایی از دوران بعد از جنگ جهانی دوم و دوران جنگ سرد و انقلاب‌ها و کودتاهای متعدد و... که احتمالاً تنها برای مای ایرانی، قسمت جنگ بوسنی‌اش درشت‌تر از بقیه نزاع‌هایش باشد. اولین نشانه، اسفند ماه از مرز میان مولداوی و رومانی نشان داده شد. صفی طولانی از ماشین‌ها با اسباب و اثاثیه، که درحال رفتن به سمت بلغارستان و مجارستان هستند. عید امسال می‌تواند فرصتی باشد تا قسمتی از سرنوشت و اتفاقات مردم کم‌برخوردار از مواهب باغ اروپا، یعنی حوزه بالکان و اروپای شرقی بعد از جنگ و انقلاب‌های متعدد را از دید رمان‌نویسان ببینیم. رمان نویسانی که از نزدیکی به جنگل اطراف اروپا و سرایت توحش آن به داخل باغ اروپا در رنج و عذابند.

 

خیابان کاتالین

اگر جنگ جهانی اول، نقشه آسیای غربی را با فروپاشی عثمانی عوض کرد، جنگ جهانی دوم در اروپای شرقی تقریباً کارکردی مشابه داشت. با این تفاوت که سال‌ها بعد حتی تا بعد از جنگ سرد نیز پس‌لرزه‌های این جنگ ادامه داشت. یکی از این پس‌لرزه‌ها در مجارستان بود. ماگدا سابو، داستان بلینت پسر سرگرد، ایرن و بلانکا فرزندان خانواده‌ الکس و هنریت، پسر کوچک خانواده یهودی هلد، که با هم‌ همبازی هستند را روایت می‌کند. خانواده‌هایی که از شروع جنگ جهانی دوم تا قبل از شلوغی‌ها و به هم ریختن وضع مجارستان، نزدیک دو الی سه دهه زندگی‌شان به هم گره خورده. بیشتر اتفاقات در همین خیابانی که نام کتاب است، یعنی کاتالین در بوداپست رخ می‌دهد. آلمان به مجارستان حمله می‌کند و نازی‌ها به‌دنبال خانواده‌های یهودی ساکن در بوداپست. خانواده هلد مخفی می‌شوند و پسرشان را به خانواده الکس می‌سپارند و فرار می‌کند. خانواده الک هم که تنها خانواده‌ای هستند که زنده مانده‌اند، بعد از جنگ، توسط شوروی به یک آپارتمان منتقل می‌شوند و مجبورند در جایی بسیار کوچک زندگی کنند. طبق معمول تمام این رمان‌ها، افراد باقی مانده به خاطر رنج دوستان از دست داده، هیچ راهی جز مبارزه مدنی و پیوستن به گروه‌های سیاسی اجتماعی ندارند. این رمان داستان همین احساس گناه و حس انتقام است. روایتی تقریباً آشنا از وضعیت انسان درحال زندگی در زیر یوغ ایدئولوژی. چه در دوران نازی‌ها و چه بعد از آن که مجارستان دست کشمکش‌های بلوک شرق و غرب و گروه‌های به اصطلاح انقلابی می‌افتد. ماگدا سابو با داستان گویی به روانکاوی انسان رنج کشیده می‌پردازد. اینکه چطور می‌شود برای کاهش رنج، درگیر کنش‌گری سیاسی اجتماعی شد. آیا خودت را گول می‌زنی یا واقعاً در مسیر بهبود وضع بشری هستی؟ این رمان توسط فریبا ارجمند در نشر همان و نصرالله مرادیانی در نشر بیدگل به فارسی ترجمه و به چاپ رسیده است.
 

 

خانه لیلا
چند صفحه ابتدایی را که بخوانی و قصه دستت بیاید، اگر اسم نویسنده و شهرها را ندانی خیال می‌کنی داستان در فلسطین می‌گذرد. باور نمی‌کنی که داستان و شخصیت‌هایش، اگرچه زاییده ذهن نویسنده است اما خودش می‌گوید که از اتفاقات و فضای واقعی مهاجرهای اروپای شرقی در ترکیه الهام گرفته. فضایی سرد و بی‌روح از بندری که حدفاصل بخش اروپایی و آسیایی ترکیه است. ماجرا، ماجرای اشغال زمین و خانه مهاجران در ترکیه است. جایی که زمانی پناهگاه مهاجران بوسنیایی و صرب و... بوده که بعد از فروپاشی عثمانی و جنگ‌های استقلال، به ترکیه آمدند. زولفو لیوانلی، آهنگساز و فیلمنامه نویس و رمان نویس اهل ترکیه، پیرزنی بوسنیایی، به نام لیلا را روایت می‌کند، که در زمان کودکی‌اش، بعد از فروپاشی عثمانی و جنگ‌های استقلال کشورهای اروپایی، توسط خانواده‌ای ترک تبار در زیر آوار پیدا شده و به فرزندخواندگی قبولش می‌کنند. پیرزن حالا خانه پدری‌اش که سند آن را هم دارد، توسط پسرِ مردی پولدار و بانفوذ در دولت ترکیه، به اشغال و تصرف درآمده و لیلا سخت در تلاش است تا خانه‌اش را پس بگیرد. لیوانلی، با فلاش بک‌هایی به کودکی لیلا، که زمان جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی است و جوانی‌اش‌ که زمان شکل‌گیری کشورهای متعدد و تغییر نقشه اروپای شرقی‌ است و زمان میانسالی لیلا، که دوره آغاز جنگ سرد و اوج حکمرانی بلوک شرق در بالکان است، این گستره تاریخی را به تصویر می‌کشد. لیلا برای پس گرفتن خانه‌اش از بخش آسیایی ترکیه به بخش تقریباً مدرن و اروپایی آن می‌رود و لیوانلی به‌خوبی تقابل سنت و مدرنیته در کشور ترکیه و ارتباطش با مردم اروپای شرقی، تغییر به یکباره سبک زندگی و خلقیات جوانان و تغییر ذائقه مردم، در فاصله‌ای کم بین دو شهر در یک کشور را به مخاطب نشان می‌دهد. این رمان توسط صابر حسینی در نشر مروارید و محمدامین سیفی‌اعلا در نشر ناصرالدین به فارسی ترجمه شده.

 

آزارشان
به مورچه هم نمی‌رسید!
بسیاری آثار اسلاونکا دراکولیچ را مرز میان داستان، ناداستان و وقایع‌نگاری می‌دانند. بعضی از آثارش حتی در بعضی مواقع طعنه به جستار هم می‌زنند. نویسنده‌ای اهل کرواسی که بیشتر آثارش درمورد وضعیت انسان بعد از جنگ جهانی در اروپای شرقی‌ است. یا اینکه کمونیسم و جنگ و تغییر مرزهای بالکان چه بلایی سر اخلاقیات آورده. آزارشان به مورچه هم نمی‌رسید، سومین کتاب از سه‌گانه دراکولیچ درمورد یوگسلاوی است. کشوری که امروز دیگر در نقشه وجود خارجی ندارد. همان جنگ بوسنی هم از همین تجزیه یوگسلاوی شروع شد، که الان شده کشورهای جدید، اسلووِنی، بوسنی هرزگوین، کرواسی، صربستان، مقدونیه، مونته‌نگرو و آلبانی، که این دوتا آخری هنوز هم با هم درگیرند و مناطقی هستند که هنوز مرز مشخصی ندارند و برای استقلال می‌جنگند. کتاب درمورد حد و حدود اخلاقیات و تناسبش با صدور حکم کشتارهای جمعی است. اینکه چه می‌شود فجیع‌ترین کشتار بعد از جنگ جهانی دوم، در این منطقه روی می‌دهد. عیان‌ترین آن هم در سِرِبرِنیتسا بوسنی اتفاق افتاد. در چند روز، بیشتر از هشت هزار مرد و پسر مسلمان به دست ارتش صرب اعدام شدند. دراکولیچ کنکاش می‌کند در محاکمه مظنونین به جنایات جنگی در دیوان لاهه که برای جنایت در یوگسلاوی انجام شد حد فاصل سال‌های 1991 تا 1995. و جالب اینجاست که این محاکمه‌ها و صدور احکام بین‌المللی کارساز نیست. درست بعد از آن بود که محاصره و کشتار سِرِبرِنیتسا و ادامه جنگ بوسنی اتفاق افتاد. دارکولیچ سخت می‌تواند قبول کند که مثلاً رادوان کاراژیچ یا راتکو ملادیچ که یکی از افراد دخیل در کشتار هستند، دیوانه یا روانی باشند. شاید در دادگاه یا مقالات بتوان آنها را جانی یا قاتلین بالفطره نامید، اما در طی تجزیه یوگسلاوی، جنگ بوسنی و تشکیل کوزوو یا انقلاب مجارستان همه آدم‌ها جانی و روانی بودند؟ دراکولیچ که با کتاب‌های کافه اروپا و کمونیسم رفت و ما ماندیم و حتی خندیدیم در ایران معروف شده، در آزارشان به مورچه هم نمی‌رسید به همین سؤالات پرداخته. این کتاب توسط نازیلا محبی در نشر ستاک به فارسی برگردان شده است.
 

 

دختری
در جنگ
 

آنا سرگرم بازی با دوستش لوکا در کوچه پس کوچه‌های زاگرب است. کودکی که هیچ تصوری از مرگ و درد و کشتار و آوارگی ندارد و سرخوشانه در حال دوچرخه سواری‌ است. مدتی از این سرخوشی کودکانه نمی‌گذرد که اجسامی آهنی از آسمان فرومی‌افتند و آدم‌هایی درحال فرارند و تعدادی هم ناپدید شده‌اند. آنا رکاب زنان از میان پناهجویان و آوارگان و خانه‌‌های درحال انفجار می‌گذرد. اینها تصاویر ذهنی‌ از گذشته آنای بیست ساله، یا همان فلاش‌بک‌های کودکی اوست. تصویری که از کودکی‌اش در زمان جنگ و تجزیه یوگسلاوی به یادش مانده. رفتن به سارایوو و انتقال خواهرش به بیمارستان سازمانی که قرار است او را برای درمان به امریکا ببرد. آنای بیست ساله در امریکاست و درحال فراموشی گذشته‌اش. اما کابوس‌ها دست از سرش برنمی‌دارند. در آخر مجبور می‌شود به زاگرب برگردد و مرور کند که چه بر سر خانواده‌اش آمده. آنا هویتی دیگر گرفته و سعی می‌کند هیچ حس بازگشت یا نوستالژی‌ای او را از هویت جدیدش دور نکند. شاید داستان رمان عین به عین واقعی نباشد اما مشخص است که تقریباً می‌تواند برای خود خانم نویسنده یعنی سارا نوویچ رخ داده باشد. سارا نوویچ امریکایی-کروات. اهل زاگرب. داستان‌نویسی خوانده در دانشگاه کلمبیا امریکا. تقریباً تصویری که از کشمکش‌های درونی آنا نشان مخاطب می‌دهد، نقطه اشتراک نویسندگانی‌ است که از اروپای شرقی و آسیای غربی به امریکا یا اروپای غربی رفته‌اند. شرمندگی از‌ نژاد و قطع کامل گذشته و اتفاقاتی که افتاده. جالب اینجاست که در این رمان‌ها عامل اصلی جنگل بودگی بخشی از دنیا، با قبول فرض آنکه باغی وجود دارد و اصلاً این تقسیم‌بندی درست است یا خیر، در داستان‌ها مغفول مانده. و در آخر به عامل اصلی تمام این اتفاقات پناه برده شده از سر شرمندگی از زندگی در جنگل. رمان دختری در جنگ توسط هانیه رجبی در نشر شمشاد به فارسی ترجمه شده است.

 

اردوگاه عذاب

وقتی اسم اردوگاه را می‌شنویم، ناخودآگاه یاد اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها برای یهودی‌ها می‌افتیم و آشویتس و فیلم معروف فهرست شیندلرِ اسپیلبرگ. اما اردوگاه عذابِ هرتا مولر، اتفاقات در اردوگاه کار اجباری در روسیه رخ می‌دهد، که محل نگهداری آلمانی‌تبار‌های دستگیر شده در کشورهای اروپای شرقی‌ است. سال پایان جنگ جهانی دوم و انداختن بمب اتم است، که شوروی تا وسط‌های اروپا رفته. در رومانی، جوانی 17 ساله به نام لئو به خاطر رگ و ریشه آلمانی‌اش دستگیر می‌شود. لئو، اتفاقات و احوالاتش را در این پنج سال اسارت در اردوگاه، به‌صورت پراکنده بازگو می‌کند. سیر روایی رمان به‌صورت داستان یکپارچه و به هم متصل نیست. هر بخش رمان انگار یادداشت‌های روزانه یا نامه‌های واقعی شخصی حقیقی‌ است که از زبان لئو برای کسی‌ در بیرون اردوگاه نوشته شده. البته که داستان این کتاب برداشتی قصه‌گون از سرنوشت واقعی شاعر رومانیایی، اسکار پاستیور است، اما مولر تفاوت‌هایی بخصوص برای سرنوشت لئو درنظر گرفته که با سرنوشت اسکار در واقعیت تفاوت دارد. بخصوص اتفاقات بعد آزادی از اردوگاه. اسکار پاستیور، بعد از آزادی و چندین و چند سال زیر نظر گرفته شدن توسط سرویس اطلاعات رومانی کمونیستی با آنها همکاری کرد و خبرچین‌شان شد. عنوان اصلی کتاب، فرشته گرسنگی‌ است که در ترجمه به فارسی به اردوگاه عذاب تغییر کرده. در دل داستان متوجه می‌شویم که فرشته گرسنگی چیست. موجودی یا در اصل مفهومی انتزاعی که لئو با آن قصد دارد تغییر رفتار آدم‌ها، تغییر عقیده و چهارچوب‌های اخلاقی‌شان را هنگام تحت فشار بودن عنوان کند. او به کار کردن زیاد و غذای کم دریافت کردن اسرا اشاره می‌کند و می‌خواهد بگوید هرکسی با هر خلقیات و روحیه‌ای دست به چه جنایت‌هایی برای چند لقمه غذای بیشتر که نمی‌زند؛ این تغییر از نظر لئو چیزی است مثل فرشته مرگ. اردوگاه عذاب با ترجمه شروین جهانبخت در نشر خوب منتشر شده است.‌

 

 

ویژه نامه جمعه۲۲
 - شماره  - ۲۵ اسفند ۱۴۰۱