نهضت ملی شدن صنعت نفت نتیجه نگاه و عملکرد انقلابی

قهر بی‌جا در مورد قیام 30 تیر 1331 که با هدایت و رهبری مذهبی سیاسی آیت‌الله کاشانی انجام گرفت به این شکل واقع شد که سران نهضت ملی و در رأس آنها آیت‌الله کاشانی تمام قدرت ملی را برای برداشت ثمره ملی شدن نفت به دکتر مصدق سپرده بودند. وی در نیمه اول نخست‌وزیری خواست عمومی را دنبال نموده بود اما در شرایطی که هنوز دلایل آن معلوم نشده بود به یکباره این قدرت مأخوذ از ملت را با استعفای خود به سادگی در اختیار شاه گذارد. او حق نداشت قدرت عمومی را که به رسم امانت در اختیار داشت با یک حق خصوصی یکسان ببیند و بی‌اطلاع ملت قهر کند و استعفا بدهد و به خانه‌اش بازگردد. اگر قیام 30 تیر با خون شهدای مسلمان به وجود نمی‌آمد نتیجه توطئه28 مرداد 1332 در همان تیرماه 1331 فراهم شده بود. کار مهمی که در 30 تیر انجام گرفت این بود که ملت یک بار دیگر با پایداری و تلاش و خون فرزندان خود قدرت حاکمیت ملی را که رها شده بود به چنگ آورد. این نهضت با توجه به نیروهایی که در صحنه ایستادند و گروه‌هایی که ساکت ماندند یا مخالف بودند یک نهضت اسلامی هستند. 30 تیر نشان داد چنانچه وحدت در جامعه اسلامی تحقق پیدا کند، می‌تواند نیرویی به وجود آورد که ارکان استعمار و استبداد را بلرزاند و مقدمات فروریختن آن را فراهم سازد و در واقع در ارزیابی نیروی متحد مسلمین در برابر مسلسل و تانک و توپ قیام 30 تیر نمونه است. این قیام به گروه‌های مختلف اعم از ملی، ضد ملی، مذهبی، عوامل بیگانه، شاه و ایادی‌اش نشان داد که در ایران یک نیروی ریشه‌‌دار نهفته، پرتوان و متکی به معنویتی خاص وجود دارد که می‌تواند محصول شگفت‌آوری تحویل دهد و اگر این قدرت در اختیار زمامداران قرار گیرد می‌توانند در صحنه سیاست بین‌المللی با استقلال عمل نمایند و از ابرقدرت‌ها ترس و واهمه‌ای نداشته باشند.

صادق رخ فرد
دبیر گروه تاریخ

نهضت ملی شدن صنعت نفت دارای پیام‌های گوناگونی است. اما یکی از مهم‌ترین پیام‌های آن خودباوری و توانمندی از مسیر انقلابی‌گری است. وقتی در دوران طاغوت نگاه تحقیرآمیز در راستای سیاست‌های انگلیس استعمارگر حاکم بود که ایرانی‌ها توانایی ساخت وسایل مبتدی را هم ندارند، یک روحانی با تفکر انقلابی توانست با شجاعت جلوی آنها ایستادگی کند و عزت و وحدت را برای مردم ایران به ارمغان بیاورد. در ادامه به مناسبت روزهای پایانی اسفند به موضوع نهضت ملی شدن صنعت نفت
 می‌پردازیم:

بازخوانی بخشی از عملکرد مصدق در پرونده نهضت ملی نفت 
مبارزه برای آزادی و استقلال با عنوان ملی کردن نفت از حدود اسفند 1320 شروع و در اسفند 1329 با تصویب قانون ملی شدن نفت به اوج رسید. عنوان این مبارزات، نهضت ملی بود که صفحات درخشانی را در تاریخ ثبت کرد. آیت‌الله کاشانی برای رسیدن به نتیجه با فداکاری و ایثار و از جان‌گذشتگی بسیاری از سدها را شکست؛ سدهایی که تبدیل به باور و اعتقاد شده بود. اوضاع و احوال و تجربیات چنان شرایطی را به‌وجود آورده بود که گویی سیاست آن هم در زمینه مقابله با بیگانه در‌ شأن روحانیون نیست و روحانی باید در بخش عبادات مردم را هدایت کند و سیاست حرفه او نیست.

اقلیتی که قدرتش بیش از اکثریت بود
تعقیب، دستگیری و زندانی کردن کاشانی در ابتدا با خوشبینی مواجه نبود. عامه مردم که در آن روزگار از وجود نفت در کشور و غارت آن به وسیله بیگانگان آگاهی نداشتند، مخفی شدن و سپس دستگیر شدن او را حمل بر خروج از کسوت روحانیون می‌پنداشتند. انتظار این نبود که در کار دولت دخالت کند. ‌آیت‌الله کاشانی با استمرار در مبارزه کار را به جایی رساند که با یک اعلامیه سراسر کشور را تعطیل کرد. او به گونه‌ای ملت را بیدار ساخت که ملی شدن صنایع نفت شعار روز ملت ایران شد و هر چند که دولت‌ها با انتخابات کذایی مجلس را به‌وجود می‌آوردند که حافظ منافع ملت نباشد اما اقلیتی در مجلس پیدا می‌شد که با حمایت مردم قدرتش بیش از اکثریت بود. آیت‌الله کاشانی اگر آزاد بود امکان انتخابات فرمایشی وجود نداشت. بنابراین در تمام انتخابات دوران مبارزه، آیت‌الله کاشانی یا زندان بود یا در تبعید خارج از کشور. آیت‌الله کاشانی معتقد بود که کشورهای اسلامی باید متحد شوند زیرا به تنهایی مشکل است در مقابل طمع دول استعمارگر غرب بایستند. او بارها بر ارتش بیست‌ میلیونی مسلمان تأکید داشت تا بتوانند در مقابل تهاجمات قدرت‌های متجاوز از تمامیت ارضی و اعتبار و حیثیت اسلامی خود دفاع کنند و هنگامی که انگلیس در مقابل ملی شدن نفت اعلام کرد که ناوگان خود را به خلیج فارس آورده، آیت‌الله کاشانی با اعلام اینکه دستور جهاد می‌دهم آنها را به عقب‌نشینی وادار ساخت و رسماً اعلام کردند که تهاجمی در کار نیست و از طریق شورای امنیت و دیوان لاهه موضوع را دنبال می‌کنند.

یک رهبر اسلامی برای استقلال و آزادی سرزمین‌های اسلامی
آیت‌الله کاشانی در دورانی که شهرت جهانی پیدا کرده بود به‌عنوان یک رهبر اسلامی برای استقلال و آزادی سرزمین‌های اسلامی فعالیت داشت. با تلگراف‌های خود از جانب ملت مسلمان ایران به مجامع بین‌المللی برای استقلال مراکش، تونس و مردم کشمیر تأثیر‌گذار بود. اسرائیل را غده سرطانی می‌دانست که آینده خطرناکی برای مسلمین دارد. بسیاری از جوانان ایران مهیا شدند تا برای دفاع از فلسطین به فلسطین بروند ولی زمامداران وقت ایران مانع این بودند که کمک‌های مالی مردم به آن سوی ارسال شود. آیت‌الله کاشانی هنگامی که ایران را محاصره اقتصادی کردند و از فروش نفت ایران جلوگیری نمودند برای فروش اوراق قرضه ملی دولت، عامه مردم را به کمک‌رسانی دعوت کرد که مردم ایران نیز با جان و دل به خرید اوراق قرضه ملی پرداختند.

رقبای انگلستان
شوق و ذوق مردم در حمایت از دولت به درجه‌ای رسید که بعضی بخشی از حقوق ماهانه خود را به دولت بخشیدند. بعضی زینت‌آلات خانوادگی خود را در اختیار گذاشتند تا از این طریق پاسخ دندان‌شکنی به قدرت‌های استعمار داده باشند و محاصره اقتصادی را بشکنند. این فعالیت به خوبی انجام گرفت. دولت انگلستان با بهره‌گرفتن از عوامل داخلی خود که در سطوح مختلف ناشناخته قرار داشتند در مقام تثبیت سلطه انحصاری خود بر منابع نفت جنوب بود ولی در همین حال با چالش‌های دشواری نیز روبه‌رو شد. از یک طرف مبارزات ملت ایران برای پایان بخشیدن به احیای حقوق خود بر منابع نفتی و از طرف دیگر درخواست‌های شرکت‌های نفتی امریکایی و دولت شوروی برای سهیم شدن در بخش‌های دیگر از منابع نفتی کشور اوضاع و احوال جهانی دولت انگلیس را ناگزیر می‌کرد برای دفاع از منابع انحصاری شرکت نفت انگلیس در ایران اندکی بر درآمد نفتی ایران بیفزاید تا با حفظ اساس قرارداد، امتیاز نفت جنوب را حفظ کند و ملت ایران را هم ساکت کند و دولت ایران در برابر درخواست‌های شرکت‌های رقیب ایستادگی کند. گفت‌و‌گوهای دولت ایران و مقامات شرکت نفت انگلیس به تنظیم اصلاحیه‌ای بر قرارداد 1312 انجامید که به لایحه الحاقی گس ـ گلشائیان معروف شد که در زمینه لایحه گس ـ گلشائیان دو نگرش وجود داشت. آیت‌الله کاشانی که پیشگامی مبارزات نیرومندی را در سطح کشور داشت در اندیشه برچیدن بساط استعماری شرکت نفت انگلیس بود. این شرکت که به شیوه دولتی در درون دولت ایران عمل می‌کرد، اهرم‌های واقعی قدرت را در دست داشت. همچنین عامل اصلی رکود و بازدارنده هرگونه پیشرفت اقتصادی و اجتماعی در کشور بود ولی مقامات دولت ایران که گفت‌و‌گوهای تدوین این لایحه را پیگیری کرده بودند و اکثریت نمایندگان مجلس که از سیاست انگلستان پیروی می‌کردند و گروهی از وابستگان به انگلیسی‌ها از تصویب این لایحه پشتیبانی می‌کردند. یکی از حامیان جدی لایحه گس‌‌ ـ گلشائیان حاجعلی رزم‌آرا بود که وی را برای پایان بخشیدن به نهضت ملی و فیصله نفت با این لایحه به کرسی صدارت نشانده بودند.

دوران مصدق
رزم‌آرا سدی در مقابل ملی شدن نفت شناخته شد که با قتل او به وسیله فدائیان اسلام این سد برداشته شد. کمیسیون نفت مجلس هم زیر فشار افکار عمومی نتوانست لایحه گس ـ گلشائیان را که خواسته انگلیس استعمارگر بود تأیید نماید. بعد از مدت کوتاهی زمامداری علاء که به دولت محلل اشتهار داشت، مصدق برای ارجاع اصل ملی شدن نفت مأمور تشکیل دولت شد. دوران مصدق از دو قسمت تشکیل می‌شود: بخش اول از سال 1330 تا قیام تاریخی 30 تیر که آیت‌الله کاشانی با رهبری تام و تمام آن را عهده‌دار است و نهضت با قدرت پیش می‌رود و همه موانع را پشت سر می‌گذارد، بخش دوم زمامداری مصدق که با سقوط قوام‌السلطنه در 30 تیر شکل می‌گیرد وضع مصدق عوض می‌شود و مصدق کسانی را به تصدی امور نفت و دولت می‌گذارد که شایستگی و صلاحیت آن امور را از لحاظ سوابق مشکوک ندارند، بدین ترتیب آیت‌الله کاشانی اعتراض می‌‌کند اما پاسخ مصدق این است که دولت باید در انتخابات آزاد باشد و کسی دخالت نکند.

مخالفت آیت‌الله کاشانی با مصدق
دکتر مصدق اختیارات مجلس را می‌خواست یعنی خود قانونگذار باشد اما آیت‌الله کاشانی آن را خلاف قانون اساسی می‌دانست و بعد از دریافت اختیارات حزب توده، عوامل دیگری را وادار ساخت که همه مبارزان ملی و در رأس آنها آیت‌الله ‌کاشانی را لجن‌مال کنند. او با استفاده از رسانه‌ها بالاخص رادیو که در اختیار دولت بود تلاش کرد آنهایی را که از پیشگامان نهضت بودند بی‌اعتبار کند. آخرین اقدام مصدق در مقابله با آیت‌الله کاشانی انحلال مجلس بود که در این شرایط هم با احزابی که مطیع او بودند، خانه کاشانی را که ‌آخرین سنگر ضد‌استعماری و در مقام نجات نهضت بودند، سنگباران کردند. آیت‌‌الله کاشانی در 27 مرداد جوابی داد که نشان می‌‌دهد راه نهایی او غیر از راه مصدق است و بالاخره آخرین پرده با دخالت عوامل امریکا و انگلیس با فرمان برکناری مصدق و انتصاب زاهدی در حوادث 28 مرداد، نهضت با شکست مواجه می‌شود و دکتر مصدق سقوط  می‌کند.
تمام حوادث و جریانات بخش دوم نخست‌وزیری دکتر مصدق در تاریخ سیاسی معاصرتوضیح داده شده است. دکتر محمود کاشانی استاد دانشگاه و فرزند آیت‌الله کاشانی با توجه به اسناد و مدارک و مصاحبه‌ها و روزنامه‌ها و خاطراتی که بجا مانده نتیجه می‌گیرد که در 28 مرداد کودتا واقع نشده و توطئه‌ای را امریکا و انگلیس با شرکت عوامل داخلی علیه نهضت ملی ایران راه انداختند.

تبعید آیت‌الله کاشانی
چون سالگرد ملی شدن نفت است، بخشی از مقاله ایشان را که در شماره یک بهار 1386 مجله دانشکده حقوق وعلوم سیاسی آمده و متکی به اسناد و نتیجه‌گیری علمی است، ذیلاً می‌آوریم:
عوامل داخلی انگلستان در مقام زمینه‌سازی تصویب لایحه الحاقی برآمده و نخست در 15 بهمن 1327 با دستاویز ترور نافرجام شاه، آیت‌الله کاشانی را دستگیر و به لبنان تبعید کردند. آیت‌الله کاشانی از لبنان مبارزه خود را با سیاست انگلستان ادامه داد و با فرستادن پیام مفصلی به مجلس در اردیبهشت 1328 دلایل تبعید خود را چنین بیان داشت: «تبعید این خادم اسلام و ملت با آن وضع فجیع برای تغییر قانون اساسی و انتخابات فرمایشی و سوار کردن خیانتکاران و نورچشمان به گرده این ملت فلک‌زده و مسأله نفت و تجدید بانک شاهی است...» و در بخش دیگری با تأکید بر ضرورت بهر‌ه‌مند شدن ملت ایران از سرمایه‌های نفتی خود خطاب به نمایندگان مجلس دوره پانزدهم که در انتظار تقدیم لایحه الحاقی بودند، افزود: «راضی نشوید نفت را که باید عمده اصلاح بیچارگی این ملت سخت و گرسنه از آن بشود به رایگان به نفع اجنبی از کفَ‌اش برود و شرکت نفت علاوه بر آنچه از گذشته از دست داده است و می‌خواهد پایمال کند سعی دارد کلیه اراضی نفت خیز جنوب را که جزء امتیازش نیست در قرارداد جدید جزء امتیازاتش کند. در این امر خطیر حیاتی لازم بود اشخاص مورد اعتماد از طرف دولت تعیین شوند که این اشخاص معین شده‌‌اند و بالجمله جدیت و فداکاری لازم است که با آن همه داد و بیداد و فریاد حق ملت ضایع نشود (این پیام روز پنجشنبه 8 اردیبهشت 1328 در جلسه علنی مجلس دوره پانزدهم از سوی آقای سید‌ابوالحسن حائری‌زاده خوانده شد و در صورتمجلس مذاکرات مجلس چاپ شده است) سرانجام لایحه الحاقی به مجلس تقدیم شد و در تیرماه در واپسین روزهای این مجلس در دستور کار قرار گرفت. فضای استبدادی حاکم بر جامعه و شرایط اجتماعی این امید را برای آنان به وجود آورده بود که لایحه در چنین شرایطی از تصویب مجلس بگذرد و دولت انگلیس بتواند بر چالش‌هایی که با آنها روبه‌رو بود، پیروز شود ولی تعداد اندکی از نمایندگان اقلیت مجلس در برابر تصویب لایحه ایستادگی کردند. در این نبرد سرنوشت‌ساز دوره 15 مجلس، مصدق زندگی آرامی داشت و کمترین نقشی در مقابله با هدف‌های دولت انگلستان ایفا نمی‌کرد. در همین هنگام یکی از نمایندگان اقلیت مجلس به خانه او مراجعه کرد و با اصرار خواستار برخورد او با لایحه الحاقی شد ولی او همچنان در لاک بی‌عملی باقی ماند و حاضر به نشان دادن مخالفتی نشد تا آن که در تاریخ 30 تیر 1328 نامه‌ای به مجلس فرستاد و با شگفتی فراوان به گونه‌ای ضمنی آن را تأیید کرد.

حداکثر خواسته مصدق
 بخشی از این نامه با اشاره به این لایحه چنین آمده است که:«... در صورتی که باید بگذرد اگر می‌توانید درباره ماده واحده توضیح دهید که شش شیلینگ حق‌الامتیاز لیره طلاست که به نرخ روز لیره کاغذی پرداخت می‌شود یا کلاه کاغذی است...» بنابراین حداکثر خواسته مصدق این بود که در صورت تصویب این لایحه الحاقی حق امتیاز دولت ایران بر پایه لیره (پوند) طلا پرداخت شود که این هم چیز تازه‌ای نبود زیرا در قرارداد 1312 مکانیسمی برای جبران کاهش قیمت لیره اسکناس پیش‌بینی شده بود.

نتیجه نامه‌های مصدق
خوشبختانه نمایندگان مخالف لایحه به این اندرز مصدق گوش فرا ندادند و با پیروی از پیام آیت‌الله کاشانی به مخالفت با اساس لایحه الحاقی ادامه دادند تا دوره مجلس پانزدهم سپری شد و موقتاً خطر بزرگی از سر ملت ایران گذشت (حسین مکی در یادداشت‌های خود می‌نویسد پس از خواندن این نامه از تریبون مجلس متوجه شده که این نامه اصل لایحه الحاقی را تأیید کرده است. به همین دلیل به مصدق تلفن می‌کند و تقاضای نامه دیگری می‌کند. مصدق هم این درخواست را می‌پذیرد و دو روز بعد نامه دیگری علیه لایحه الحاقی به مجلس می‌نویسد. به گفته مکی، مصدق در برخورد با لایحه الحاقی گام مهمی برنداشت و این دو نامه را هم به اصرار من نوشت. البته دلیل فرستادن نامه دوم به احتمال قوی این بوده که مصدق متوجه شده است نمایندگان اقلیت زیر بار لایحه نمی‌روند.) با این حال دولت انگلستان و عوامل داخلی آن در مقام برگزار کردن یک انتخابات فرمایشی برای مجلس دوره شانزدهم بودند تا بتوانند کار نفت را برپایه خواسته‌های خود سامان دهند ولی انتخابات مجلس شانزدهم به ناکامی رسید. در انتخابات مجدد دوره شانزدهم در تهران، آیت‌الله کاشانی که در تبعید در لبنان به سر می‌برد به نمایندگی مجلس انتخاب شد و با استقبال تاریخی بی‌مانندی به ایران بازگشت و خانه او کانون اصلی مبارزات ملت ایران گردید. در این انتخابات مصدق نیز با کمک هواداران نهضت ملی ایران به مجلس شانزدهم راه یافت و با خواندن پیام‌های آیت‌الله کاشانی در این مجلس هر چه بیشتر خود را به کانون قدرت نزدیک کرد و اعتماد سران نهضت ملی ایران را به دست آورد.

راهبرد جدید انگلیس
دولت انگلستان که خود را در برابر امواج خروشان نهضت مردمی در ایران ناتوان یافت، استراتژی تازه‌ای در پیش گرفت. نخست شخص مصدق را که پیش از این خود را بازنشسته سیاسی معرفی می‌کرد به صحنه آورده و او را بر موج نهضت سوار کردند (مصدق از گذشته‌های دور روابط پنهانی و نزدیک با انگلیسی‌ها داشت و بر همین پایه او را در دوران جوانی به استانداری فارس رساندند که زیر کنترل سیاسی و نظامی انگلستان بود. حتی مستر نورمن وزیر مختار این کشور در ایران در نامه‌ای به نخست‌وزیر وقت ایران در آبان 1299 خورشیدی خواستار ادامه استانداری اودر فارس گردید) انگلیسی‌ها از این پس گروه قابل توجهی از مهره‌‌های وابسته خود را در دولت و مجلس و دیگر پست‌های کلیدی بسیج کرده و بتدریج برای نخست‌وزیری مصدق زمینه‌چینی کردند و او هم توانست نقش خود را بسان یک بازیگر ماهر به مورد اجرا گذارد.
هنگامی که مصدق توانست با جلب موافقت آیت‌‌الله کاشانی و نمایندگان مجلس در 16 اردیبهشت 1330 به نخست‌وزیری برسد، نخستین بند برنامه دولت خود را اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و به‌ کارگیری درآمدهای حاصله در جهت تقویت بنیه اقتصادی کشور و ایجاد موجبات رفاه و آسایش عمومی اعلام کرد. این همان خواسته‌ای بود که آیت‌الله کاشانی در پیام خود در اردیبهشت سال 1328 به مجلس به‌دنبال آن بود و نمایندگان اقلیت مجلس نیز برای آن مبارزه کرده و آن را از هدف‌های خود قرار داده بودند. ولی مسأله مهم این است که در زمینه این برنامه در خلال دو سال و سه ماه این حکومت چه اقداماتی انجام شد؟ سیاست انگلستان این بود که با قطع درآمدهای نفتی ایران، کشور ما را در تنگنای اقتصادی قرار دهد تا از بهره‌برداری از صنعت نفت ملی شده محروم شود و سرانجام تسلیم افزون‌طلبی‌های این دولت گردد. دولت امریکا که علاقه‌مند به ورود شرکت‌های نفتی امریکایی به حوزه‌های نفت‌خیز کشور ما بود در آغاز کار نقش میانجیگری میان ایران و انگلیس را به عهده گرفت.

امریکا میانجیگر کاسب
آچسن وزیر امور خارجه امریکا که علاقه‌مند به ورود شرکت‌های امریکایی به حوزه‌های نفت‌خیز کشور ما بود در ‌آغاز کار نقش میانجیگری میان ایران و انگلیس را به عهده گرفت. وی در اردیبهشت 1330 در پیشنهاد خود از انگلستان خواست که اصل ملی شدن نفت را در ایران بپذیرد و در همین راستا نماینده بلند‌پایه خود آورل‌ هاریمن را برای گفت‌و‌گو با دولت ایران در 23 تیرماه 1330 به تهران فرستاد تا راه‌حلی برای نفت ایران و صدور آن به بازارهای جهانی فراهم کند. دولت انگلستان تصویب قانون ملی شدن نفت را در حکم الغای یک سویه قرارداد سال 1312 و بی‌اعتبار می‌دانست ولی ناگزیر شد اصل ملی شدن نفت در ایران را که از حقوق پذیرفته شده دولت‌ها بود به رسمیت شناسد و در همین حال با طرح شکایتی در دیوان بین‌‌المللی دادگستری خواستار توقف صدور نفت ایران و پرداخت غرامت ناشی از ملی شدن نفت در ایران شد. در خلال این سال‌ها کشورهای اروپایی و ژاپن نیاز فراوان به نفت ایران داشته و پاره‌ای از کشورهای اروپای شرقی چون لهستان، چکسلواکی، مجارستان و کشور چین با داشتن امکانات حمل نفت درخواست‌های جدی برای خرید نفت ایران داشتند ولی دولت مصدق به آنها ترتیب اثر نداد و در آبان 1330 رابرت‌ گارنر قائم‌مقام بانک جهانی با مصدق در امریکا دیدار کرد و سپس نمایندگان این بانک تا پایان سال مزبور گفت‌و‌گوهای خود را برای حل و فصل مسأله نفت ایران ادامه دادند. بانک جهانی پیشنهادی را بر پایه میانجیگری میان ایران و انگلیس به دولت ایران ارائه کرد که می‌توانست مشکل نفت را موقتاً و برای دو سال حل کند و کشور ما را از بن‌بست مالی برهاند ولی دولت مصدق هیچگاه پاسخ روشن به آن نداد و سرانجام کار و کوشش‌های خود را متوقف کرد. در سال 1331 پس از صدور حکم دیوان جهانی دادگستری و اعلام عدم صلاحیت این دیوان در رسیدگی به دعوی انگلستان، زمینه‌های لازم برای حل و فصل نفت ایران از هر سو فراهم بود ولی دولت مصدق با استفاده ابزاری و سیاسی از موضوع نفت همچنان از پیمودن هر راهی برای تعیین یک چهارچوب قراردادی برای حل این موضوع خودداری می‌کرد. در 16 مرداد 1331 نخستین پیشنهاد مشترک امریکا و انگلستان به ایران تسلیم شد که برپایه آن تعیین غرامت مورد ادعای دولت انگلیس که در قانون 9 ماده‌ای اجرای قانون ملی شدن نفت هم پرداخت آن پیش‌بینی شده بود به دیوان جهانی دادگستری در لاهه واگذار می‌شد.

حمایت‌های آیت‌الله کاشانی
آیت‌الله کاشانی که مظهر مبارزات اسلامی آن دوره بود، این نیرو را در حد اعلی درجه در اختیار دکتر مصدق قرار داد و در یکسال و چند ماه به شیوه خستگی‌ناپذیری توده‌‌های ملت را در صحنه نگه داشته بود. تمام اجتماعات بزرگ این دوره در حمایت از مصدق با اعلامیه آیت‌الله کاشانی شروع می‌شد و بارها سراسر کشور با پیام او در جهت تقویت مصدق به تعطیل عمومی رسیده بود. گروه‌های چپ و راستی که به کرات خواسته بودند سنگ‌هایی جلو حرکت قرار دهند اما کاشانی با شیوه دینی و اسلامی آنها را از میدان به دور ساخته بود. او در مصاحبه‌های مطبوعاتی و در ملاقات با هیأت‌هایی چون جاکسون، استوکس و‌هاریمن گفته بود که دولت مجبور است در اجرای قانون ملی کردن صنایع نفت اراده ملت را تحقق بخشد و مصدق نباید از این اصل عدول نماید از این‌رو قابل پذیرفتن نبود که مصدق با استعفای خود ثمره مبارزات مردم را از بین ببرد. در این شرایط در حالی که سیاست‌های خارجی و دربار دست نشانده، قوام‌السلطنه را به صحنه آورده و به او فرمان نخست‌وزیری داده بودند، آیت‌‌الله کاشانی با مجاهدت خاص روحانی خویش و به اتکای ملت مسلمان به‌پا خاست و مسیر تاریخ را در آن روز عوض کرد و نشان داد عمیق‌ترین نیروهای ملی را در سرزمین ایران قشرهای مذهبی دارند که در مبارزه در راه حق تا پای شهادت و از جان گذشتگی ایستاده‌اند. مردمی که در 30 تیر به ندای آیت‌الله کاشانی کفن پوشیدند و با قصد شهادت آماده شدند، نیرویی جز ایمان و اعتقاد به رهبر آن نداشتند و با این نیرو با سرعت تمام مبارزه را ثمربخش ساختند. هیأت حاکم جدید به سرپرستی قوام‌السلطنه با وجود حمایت خارجی وقتی دیدند که فشار مردم مسلمان متراکم و گلوله چاره آن نیست عقب نشستند و بار دیگر دولت مصدق شکل گرفت. البته حق این بود که در این تاریخ برای ادامه راه یک نیروی انقلابی با ایمان عهده‌دار امور و ادامه نهضت گردد و مواضع نامشروع قدرت مورد حمایت بیگانه را در هم کوبد تا پیام نهضت و رسالت ضد استعماری ملت ایران بارور شود. مجلس هفدهم تازه با الهامات ناقص شکل گرفته بود که هیأت رئیسه دو مجلس توافق کردند مشترکاً نسبت به نخست‌وزیری مجدد مصدق ابراز تمایل کنند. بر این اساس 19 تیر فرمان نخست‌وزیری مصدق صادر شد. وی قبل از معرفی کابینه در 22 تیر درخواست اختیارات را نمود تا 6 ماده قوانین آزمایشی را تصویب کند. روز 25 تیر پس از سه ساعت مذاکره با شاه، دکتر مصدق استعفا داد. در حالی که همه جا بحث از معرفی دولت‌ و اعضای کابینه بود علت استعفا عدم موافقت شاه با وزارت جنگ مصدق بود. مصدق بدون مشورت با سران نهضت استعفا داده و به خانه رفته بود و فعالیت برای جانشینی او آغاز گردید.