رشته پلوها و نون و سبزی شب عید مامان مهین بهترین عیدی برای همسایه‌ها بود

محرمی: من مرد تنهای شبم عید جایی نمی‌روم

بهترین سیزده من روزی بود که کنار علی پروین و قلعه‌نویی و درویش بودم

ناصر قراگزلو
روزنامه‌نگار

مجتبی محرمی مدافع اسبق پرسپولیس و تیم ملی یکی از خواندنی‌ترین مصاحبه‌های خودش را با ایران ورزشی انجام می‌دهد و در آن به خاطرات خودش از نوروزهای زندگی‌اش می‌پردازد. گفت‌و‌گوی خواندنی محرمی که شدیداً به مادرش وابسته بود و در مصاحبه‌ای هم به شکل پررنگی به خاطراتش اشاره می‌کند را با ایران ورزشی تا پایان بخوانید.
 
آقامجتبی به نظر بهتر است از شرایط جسمانی‌تان بعد از شکستگی شدید استخوان ران پای شما شروع کنیم.
تازه فیزیوتراپی را شروع کرده‌ام. توکل به خدا و امیدوارم شرایط آمادگی‌ام خوب پیش برود و بتوانم به هر شکلی که شده راه بروم البته فعلاً که باید با واکر راه بروم اما امیدوارم با تمرین‌های ویژه بدنی و فیزیوتراپی هر چه زودتر مجوز راه رفتن را از دکتر فیزیوتراپ خودم بگیرم.
دوست داریم بدانیم برای شب عید چه غذایی را بیشتر از همه دوست دارید که میل کنید؟
من که تنها هستم و بالاخره یک چیز ساده‌ای می‌خوریم و خدا را هم شکر می‌کنیم.
اما معمولاً سبزی پلو با ماهی غذای مورد علاقه خیلی از ایرانی‌ها درشب عید است؟
آقا الان که شرایط اقتصادی را می‌دانید ماهی خیلی گران است و من هم سبزی‌پلو با ماهی نمی‌خورم چون اگر ماهی بخورم استخوان ماهی در گلویم گیر می‌کند. واقعاً شرایط سختی است و مردم خیلی سخت زندگی می‌کنند من هم مثل بقیه هستم و فرقی با آنها ندارم.
کسی برای شما در شب عید غذا نمی‌آورد؟
نه آقا من مرد تنهای شبم و کسی هم برای من غذا نمی‌آورد و واقعاً تنهای تنها هستم. خدا حبیب خواننده خوبمان را بیامرزد که آن ترانه زیبای «من مرد تنهای شبم» را خواند که الان در مورد شرایط من هم این ترانه بخوبی صدق می‌کند البته آهنگ زیبای مادر حبیب هم واقعاً خوب و بیادماندنی است.
یعنی شما برادر یا خواهری ندارید که حداقل عید را در کنار آنها باشید؟!
پدر و مادرم که به رحمت خدا رفته‌اند و خواهر هم ندارم. دو برادر دارم که یکی از آنها شهید شده و یک برادر دیگر هم دارم که خانه آنها نمی‌روم و به هر حال همین طور که گفتم ترجیح می‌دهم تنها باشم.
غذای مورد علاقه شما چه غذایی است؟
لوبیاپلو را دوست دارم اما خب سختم است که درست کنم و گفتم بالاخره شب عید هم مانند روزها و شب‌های دیگر یک چیزی می‌خوریم که سیر شویم. خدا هم بزرگ است.
در بین سین‌های عید شما کدام سین را بیشتر دوست دارید؟
من سماق را دوست دارم چون فواید زیادی دارد و چربی خون را می‌گیرد و کلی فایده دیگر دارد.
در عید واقعاً بیشتر از هر چیزی چه دعایی می‌کنید؟
برای سلامتی مردم و شفای مریض‌ها دعا می‌کنم و البته دعای اصلی‌ام هم حتماً مربوط به شرایط مردم و نجات از این شرایط اقتصادی سخت و کمرشکن است که زندگی را دشوار ساخته به همین دلیل بیشتر از هر دعایی این موضوع ورد زبانم بوده و هست و از ته دل و قلبم آن را آرزو خواهم کرد.
از عید نوروز چه خاطره ورزشی دارید که در ذهن‌تان باقی مانده؟
بهترین خاطره‌ام ورزشی‌ام به بازی باز می‌گردد که من به اتفاق مرتضی فنونی‌زاده و مرحوم کریم باوی در ماشین بودیم و بعد از پیروزی مقابل تیم گیلان در حال برگشتن به تهران بودیم که در یکی از تونل‌های جاده شمال، سال تحویل شد به همین دلیل من و مرتضی و کریم در ماشین به همدیگر تبریک گفتیم و آن عید را در ماشین گرفتیم که در ذهنم به‌عنوان یک خاطره جالب باقی مانده است.
بهترین عیدی را از چه کسی گرفتی؟
خدابیامرز مادرم یعنی مامان مهین به من عیدی می‌داد البته برای همسایه‌ها هم به نوعی عیدی می‌داد که به نظرم جزو بهترین رسم‌هاست که هر وقت به آنها فکر می‌کنم حس خیلی خوبی پیدا می‌کنم. خدا بیامرزد مادرم را. واقعاً اخلاق‌های خوب زیادی داشت و رسوم را به بهترین شکل ممکن به جا می‌آورد. خدابیامرز مادرم عید بیرون می‌رفت و نان و پنیر و سبزی می‌خرید و بعد هم به خانه می‌آمد برای هر کدام از همسایه‌ها یک تکه از آن نان و پنیر و سبزی می‌برد چون معتقد بود این نان و پنیر و سبزی، برکت به زندگی می‌دهد و خوش‌یمن است البته مادرم یک رسم خوب دیگر هم داشت که عید‌ها، رشته‌پلو درست می‌کرد و بین همسایه‌ها پخش می‌کرد چون معتقد بود این رشته‌پلو مانند رشته‌های زندگی است که آن را تداوم می‌بخشد و برای مردم خوش‌یمن است. رسوم زیبایی که واقعاً آن را دوست داشتم و از فکر کردن به آن همیشه حس خوبی پیدا می‌کنم.
از خاطراتی که با بهترین دوست‌تان مرحوم سیروس قایقران هم دارید صحبت کنید؟
در دوران مجردی یک روز هوس رفتن به شمال کردم و بی‌خبر به انزلی رفتم. سیروس هم از همه چیز و همه جا بی‌خبر بود. من هم مستقیم وقتی به انزلی رسیدم به محله مرحوم سیروس رفتم. خدابیامرز، آن زمان ماشین پاترول داشت و وقتی از حضورم باخبر شد استقبالی کرد که هیچ وقت از ذهنم بیرون نمی‌رود. جای همه خالی با سیروس، اوزون‌برون خوردیم که واقعاً خوشمزه بود. با سیروس در چند روزی که عید شمال بودم کلی صفا کردیم و با یکدیگر خوش گذراندیم.
با علی پروین و دیگر دوست نزدیکتان امیر قلعه‌نویی عیدی در کنار هم نبودید که خاطره‌انگیز باشد؟
چرا یک‌بار من و علی آقا و امیر قلعه‌نویی و آقای درویش، سیزده بدر در کنار هم بودیم که اتفاقاً عکسش هم هست. سیزده بدری که هیچ وقت از ذهنم بیرون نمی‌رود و آن هم یکی از سیزده‌های ماندگاری است که در ذهنم باقی مانده. جای شما خالی از آش رشته و کلی بازی و حرف و گپ زدن در مورد مسائل مختلف که موجب شد آن روز هم یکی از روزهای ماندگار من شود البته من مجرد بودم و بقیه دوستان با خانواده آن سیزده بدر در کنار هم بودند.
خاطره پایانی را هم دوست داریم از پدر خدابیامرزتان برای ما بگویید؟
پدرم زیاد اهل فوتبال نبود اما وقتی دید پسرش فوتبالیست خوبی است چند بار به استادیوم آمد و بازی مرا دید. در این بین وقتی هواداران تیم رقیب شعارها و حرف‌هایی در مورد من زده بودند پدرم ناراحت شده بود و این موضوع را به من گفت که من هم به پدرم گفتم استادیوم این‌طوری است و اگر ناراحت می‌شود بهتر است که به ورزشگاه نیاید!