در گفتوگو با دکتر نصراللهی مطرح شد
ضرورت تغییر در ساختارهای رسانهای کشور
اعظم ذوالفقاری
روزنامهنگار
حوادث چند ماه اخیر ایران نشان داد کارکرد رسانهها فراتر از چیزی است که ظرفیتهای رسانهای و مدیران رسانهها میپنداشتند. تصاویر اغتشاشات در شبکههای اجتماعی و صفحههای شخصی افراد مختلف دست به دست میشد. آنچه رخ داد، پدیدههای اجتماعی جدیدی را در کشور ما به ظهور رساند که به نظر میرسد فعالان رسانهای کشور در مواجهه با این پدیده غافلگیر شدند. دکتر اکبر نصراللهی، رئیس دانشگاه آزاد تهران واحد شمال و رئیس دانشکده علوم اجتماعی، ارتباطات و رسانه این دانشگاه است. او معتقد است ظرفیتهای رسانهای کشورمان در ماجراهای مربوط به فوت مهسا امینی و پس از آن مسمومیت دانشآموزان، دست برتر را نداشتهاند و مرجعیت رسانهای جامعه در اختیار «آنور آبیها» قرار گرفته است. در ادامه گفتوگوی مشروح ما را با دکتر نصراللهی درباره کارکرد رسانههای ایران در کنشهای اجتماعی میخوانید:
به نظر شما نقش رسانه در هجمههای جدیدی که غرب علیه جوامع مستقل راهاندازی میکند، چه بوده است؟
پیش از این نقش رسانهها برای عموم مردم حتی کنشگران حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روشن نبود، اما در یکی دو سال گذشته به دلیل حوادثی که در کشورهای مختلف بویژه ایران اتفاق افتاد، همه به طور کامل به نقش رسانه پی بردند و فهمیدند رسانه نقش پیشینی و مقدم را در امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دارد و کارکرد آن راهبردی و اساسی است.
رسانه؛ ابزاری برای رسیدن کمهزینهتر به اهداف
اما اکنون به این نتیجه رسیدهایم که تمام امور مهم و انجام یک عملیات اجتماعی، اقتصادی یا سیاسی اتفاق میافتد مگر اینکه کنشگران به فکر بازخوردهای رسانهای آن باشند و برای جنبه رسانهای آن برنامهریزی کرده باشند. اکنون کسانی که میخواهند هوشمندانه و حرفهای عمل کنند و هزینه کار خود را پایین بیاورند، از ابزار رسانه استفاده میکنند. رسانه، هم کار را تسهیل میبخشد و هم رسیدن به هدف را عملیتر میکند.
می توان گفت اگر در گذشته از ابزار زور استفاده میشد، اکنون دیگر به ندرت قدرت و زور میتواند راهگشا باشد. تمام تلاش کنشگران این است که از ابزارهای نرم و شناختی برای تغییر رفتار مردم و رسیدن به اهداف ملی و بینالمللی استفاده کنند.
در سالهای اخیر میتوانیم شواهد و مصادیق زیادی را نشان دهیم که در وقوع آنها نقش رسانه کاملاً آشکار و عریان بوده است. اگر دقت کنید بویژه در ماجرای مربوط به مرحوم مهسا امینی که در شهریورماه امسال اتفاق افتاد، کشور چند ماه درگیر اعتراضات، ناآرامیها و اغتشاشات بود و به دنبال آن هم سلسله وقایعی رخ داد که نقش رسانه بویژه رسانههای دشمن در آنها مشهود بود.
امتداد اغتشاش در بستر رسانه
در این چند ماه دیدیم که دشمن از رسانه استفاده میکند تا پروژهای را که چند ماه قبل شروع کرده، امتداد دهد و از پیشرفت مردم ایران جلوگیری کند، نظام را هم با وارونه جلوه دادن حقایق مربوط به ایران سرنگون سازد و از رسانه برای تهییج افکارعمومی علیه مردم کشور خودمان استفاده کند.
چهره عریان رسانه در انتخابات 2020 امریکا
ما نقش رسانه را در اعتراضات قبلی هم دیدیم؛ چه در اعتراضات سال 98 و 96 یا حتی در ماجرای انتخابات 2020 امریکا که نقش رسانه عریانتر و شفافتر از قبل برای مردم مشخص شد. در انتخابات ریاستجمهوری امریکا، رسانههایی که ادعا میکردند آزاد هستند و حق مردم به دانستن را ترویج میکردند و شعار و گفتمانشان این موضوع بود، دیدیم که رئیسجمهور مستقر امریکا را از فعالیت در شبکههای اجتماعی محروم کردند و این امری بیسابقه بوده است.
شاید مردم هیچ وقت با این شفافیت نمیدیدند که آنچه غرب میگوید با آنچه عمل میکند، زمین تا آسمان فرق دارد. اگر حس امنیت صاحبان این رسانهها به خطر بیفتد و این خطر از سمت هر کسی حتی رئیسجمهور امریکا باشد، حق انتشار و توزیع خبر را از او میگیرند.
همچنین میتوانیم به تأسیس شبکههای متعدد رسانهای بویژه تلویزیونی در سالهای اخیر اشاره کنیم که اوج فعالیت خود را به این اعتبار عنوان میکردند که خبر موثق نشر میدهند، اما دیدیم که در چند ماه گذشته حتی بیبیسی، ایران اینترنشنال یا منوتو، نه در قامت یک رسانه بیطرف که وظیفه آگاه کردن مردم را دارد، بلکه به صورت تمامقد برای ترویج و تهییج مردم به خشونت و مقابله با پلیس، ساخت کوکتل مولوتف، هماهنگی و ساماندهی اعتراضات و حتی ایجاد ناامنی در جامعه فعالیت کردند و تبدیل به اتاق جنگ و عملیات روانی و شناختی علیه مردم ایران شدند. نکته جالب این بود که اینبار این رسانهها نگران نبودند که دروغهایشان افشا شود و اعتباری که برای خود قائل بودند از دست برود. به همین دلیل چه از طریق کانالهای تلویزیونی و چه توسط روزنامههایی مانند نیویورکتایمز درباره ماجرای مربوط به فوت مرحوم مهسا امینی و حتی سخنان رهبر انقلاب به راحتی دروغ گفتند و تکذیبیهای هم منتشر نکردند! این رفتار رسانههای غربی قبلاً هم سابقه داشته است اما اینبار بسیار شفافتر به منصهظهور رسید.
کارگاه بزرگ ارتباطات جمعی در اغتشاشات اخیر
ما در اعتراضات و اغتشاشات اخیر دروغهای بیسابقهای از سوی رسانههایی مانند بیبیسی که ادعای بیطرفی و صحت اخبار دارند، شاهد بودیم. در یک جمله میتوانم بگویم شاهد یک قمار رسانهای بودیم. آنان تمام اعتبار خود را نزد مردم باختند. در واقع در کنار تلخیها، مشکلات و اخبار ناگواری که از رسانهها شنیدیم و پوشش غیراخلاقی اخبار مردم ایران، در این چند ماه با پدیده ارتباط جمعی شخصی و دسترسی مردم به رسانههای مختلف و مقایسه اخبار و در نتیجه افزایش سواد رسانهای مردم مواجه شدیم.
مردم خود را در یک کارگاه بزرگ ارتباطات جمعی میبینند و هر کسی به راحتی میتواند حرف رسانهها را با واقعیت جامعه انطباق دهد و عیار اخبار و مطالبی را که رسانهها منتشر میکنند بسنجد. در چند ماه اخیر در ایران اعتراضاتی وجود داشته است و کسی منکر ناآرامیها در کشور نیست، اما بیبی سی، ایران اینترنشنال و منوتو برخی از مناطق کشور یا کلانشهرها را به گونهای بازنمایی میکردند که گویی انقلابی صورت گرفته است و رئیسجمهور و وزرا برکنار شدهاند، اما وقتی مردم به خیابان میآمدند، میدیدند که زندگی عادی در جریان است. این تجربه عینی مردم ما در چند ماه گذشته بود. میخواهم بگویم در کنار ناآرامیهای اخیر، اگرچه مشکلاتی برای مردم و جامعه ایجاد کرد، اما باعث شد آنها خود را در یک کارگاه بزرگ سیاسی و ارتباطی ببینند.
مردم دروغها را میفهمند
در واقع بر خلاف گذشته که امکان راستیآزمایی از خبرها و مطالب رسانههای مختلف برای مردم مهیا نبود، اکنون آنان میتوانند به راحتی متوجه دروغهای رسانهها شوند. در اعتراضات اخیر دیدیم که رسانههای غربی با وجود برنامهریزی دقیقی که برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و تضعیف مردم ایران داشتند، نظام و مردم توانستند از این بحران بیسابقه بیرون بیایند؛ اگرچه ضررها و زیانهای اقتصادی و معنوی بسیار زیادی به کشور وارد شد و تعداد قابلتوجهی از مردم و نیروهای امنیتی جان خود را از دست دادند. دشمن تصور نمیکرد جمهوری اسلامی بتواند از این فشارها و عملیات چند لایه سر برآورد و قامت راست کند.
به نظر شما چه ساختار رسانهای میتواند در برابر این هجمههای رسانهای دشمن مقاومت کند و عملکرد خوبی هم داشته باشد؟
واقعیت این است که اگر بخواهیم منصفانه و دقیق عملکرد رسانهها را ارزیابی کنیم، باید بگوییم رسانههای ما نتوانستند کاری انجام دهند. درباره رسانههای رقیب گفتیم که چگونه عملیات کردند و غیراخلاقیترین پوشش خبری را داشتند و از همه ظرفیتهای خود استفاده کردند. حتی میتوانیم از عبارت لشکرکشی رسانهای غرب استفاده کنیم که با انبوهسازی دروغ و سونامی اخبار منفی و جعلی، تمام ظرفیت خود را به کار گرفت تا به اهداف خود برسد که البته موفق نشد، اما از این طرف هم میبینیم عملکرد ضعیف رسانههای ما هم در این امر دخیل بود.
از دست رفتن روایت اول در اغتشاشات اخیر
رسانههای غربی توانستند برخی شبهات را جا بیندازند و برخی وصلههای ناقص را به مردم و نظام بچسبانند و تصویر نادرستی را از جامعه به افکارعمومی دنیا و حتی داخل کشور ارائه دهند. در مقابل این رفتارها، رسانههای داخلی ضعفهای بسیار زیادی از خود نشان دادند و نتوانستند اقدامات خود را در تولید و انتشار اخبار به حالت بازدارنده برسانند و جلوی تهاجم رسانهای غرب را بگیرند.
اگر مردم ایران در این بحران قامت راست کردند، نه به واسطه اقدامات رسانههای داخلی و رسمی یا کار حرفهای و مسئولانه رسانهها، بلکه به دلیل بالا رفتن هوشیاری خود مردم و سواد رسانهای آنان بوده است. البته نباید از کمک و امدادهای غیبی هم غفلت کرد. رسانههای داخلی اخبار مربوط به فوت مرحوم امینی را با فاصله حدوداً 72 ساعته پوشش دادند و به این ترتیب عرصه افکارعمومی داخلی در اختیار رسانههای غربی قرار گرفت. آنان هم هرچه دلشان خواست، گفتند و هر اتهامی را وارد کردند.
بعداً که رسانههای داخلی کار خود را آغاز کردند، با اینکه زحمت زیادی کشیده شد، اما آنطور که باید و شاید نتوانستند کنشگری فعالی را در این زمینه داشته باشند و روایت اول اعتراضات و اغتشاشات را در اختیار خود بگیرند. رسانههای داخلی نتوانستند راهبرد واقعنمایی را محقق کنند و همچنین توانایی شکست مارپیچ سکوت را از دست دادند و هنوز که هنوزه آن برخی نخبگان ما در آن مارپیچ سکوت قرار دارند و تمایلی به حرف زدن درباره موضوع ندارند.
اینها دلایلی است از ضعف رسانههای جمهوری اسلامی و نشان میدهد رسانههای رسمی و غیررسمی ما در تراز انقلاب اسلامی نیستند و جمهوری اسلامی رسانه بازدارنده ندارد. اگر رسانهها بتوانند در این نظام کار خود را به درستی انجام دهند، روایت اول را در اختیار بگیرند و خبرهای مورد نیاز مردم را منتشر کنند، عرصه به رسانههای غربی و لشکر رسانهای غرب واگذار نمیشود. در این شرایط رسانههای آن طرف آبی اگر فعالیتی هم داشته باشند، کارشان بیاثر یا کماثر میشود. در واقع رسانهها میتوانند با کار حرفهای و بموقع جلوی تعرض رسانهای غرب را بگیرند اما سؤال این است که آیا واقعاً اینگونه است یا تعرض و تهاجم رسانههای غربی همیشه هست و همیشه میدانهای جدیدی برای کار خود پیدا میکنند؟
ناکارآمد بدون راهبرد واکنشی
راهبرد رسانههای کشور به طور کلی در مواجهه و مقابله با جنگ شناختی رسانههای فارسی زبان و غربی بیشتر واکنشی، انفعالی و پسینی است؛ در صورتی که اعتقاد من این است که رسانههای داخلی برای خروج ایران از محاصره تبلیغاتی و بازنمایی وقایع درست جامعه، باید راهبردهای کنشگری فعال، راهبردهای واقعنمایی، بازسازی کشنگری فعال و روایت اول را اجرایی کنند و این راهبردها محقق نمیشود مگر اینکه بازسازی و بازاریابی اساسی در عرصه فرهنگ و رسانه اتفاق افتد؛ بازسازی و بازآرایی در ساختار، در نیروی انسانی، در فرایندها و روندهای تولید و انتشار اخبار.
آیا موافقید مرجعیت رسانهای افکارعمومی کشور در چند ماه اخیر به خارج از کشور منتقل شده است؟
هم تحقیقاتی که انجام داده و هم اظهارات محققان دیگر نشان میدهد مرجعیت رسانهای ایران تا حدود زیادی دچار تضعیف شده است و این مرجعیت رسانهای به رسانههای غیررسمی یا فارسیزبان خارج از کشور منتقل شده است. این امر را نمیتوان انکار کرد و دلایل آن را مطرح کردم. در کنار این دلایل میتوان این موضوع را هم اضافه کرد که آستانه تحمل مسئولان ما در برابر فعالیتهای رسانهای و سواد رسانهای آنان کم است و به همین دلیل نمیتوانند استفاده و حمایت حداکثری از رسانهها داشته باشند. بنابراین نمیتوانند دست رسانهها را باز بگذارند، آنان را توانمند کنند، امکانات لازم را در اختیار رسانهها قرار دهند و حمایتهای مادی و معنوی را از رسانهها اعمال کنند تا آنان بتوانند کار خود را قبل از اینکه دشمن بتواند عملیات خود را روی افکارعمومی ایران پیاده کند، انجام دهند.
از دست رفتن مرجعیت رسانهای با عدم حمایت از رسانههای داخلی
چون سواد رسانهای مسئولان ناکافی است یا وجود ندارد، حمایتهای لازم از رسانهها هم صورت نمیگیرد و به جای حمایت از رسانهها، مانع راهشان میشوند. این مشکلات در دولتهایی که مدعی حمایت از رسانه بودند هم مشاهده میشد. همین عوامل باعث شد کشور در محاصره تبلیغاتی گیر افتاده و برای اینکه بتوانیم مرجعیت خبری را بار دیگر کسب کنیم، نیاز به تلاش زیادی داریم.
دلایل دیگری که میتوانیم برای از دست رفتن مرجعیت خبری در کشور اشاره کنیم، به این موضوع مربوط است که قوانین لازم و بهروز تصویب نشده، حمایتهای لازم صورت نگرفته و به اندازه کافی به رسانهها میدان داده نشده است. از آن طرف رسانههای معاند فربهتر و قویتر شدهاند و رسانههای داخلی ضعیفتر.
مدیران رسانهها آرایش رسانهای جدید را درک نمیکنند
از طرف دیگر نمیتوان از سواد رسانهای خود رسانهها غفلت کرد. باید با تأسف بگویم که رسانهها در این آشفتگی، کم تقصیر ندارند. آنها همچنان در تجربههای 30 یا 40 سال قبل محبوس هستند و آرایش رسانهای را درک نمیکنند. فرایند و پروسههای کار رسانهایشان مانند قبل است و فکر میکنند غیر از آنها، رقیب دیگری وجود ندارد. مدیران رسانهای رقابتی فکر و عمل نمیکنند. شرایط و مخاطب تغییر کرده و رقبای جدیدی آمدهاند و تعداد دشمنان و نوع کارشان هم پیچیدهتر شده است اما رسانههای داخلی به موازات این پیشرفتها در پروژههای ارتباطی پیشرفت نکردهاند و همین باعث شده خبرها از مسیرهای اشتباه و دیر به دست مردم برسد. از طرفی اعتماد مردم به رسانههای داخلی پایین آمده و همین مسأله علت دومی برای از دست رفتن مرجعیت رسانهای در جامعه ما است.
علت سوم به سرمایهگذاری عظیم دشمنان و جبهه معاند در عرصه رسانه برمی گردد. آنان به خوبی متوجه شدهاند که اگر بخواهند جمهوری اسلامی را از پای درآورند و از پیشرفت ایران جلوگیری کنند، باید از طریق ابزار رسانه وارد شوند. یعنی اکنون میدانند که راههای نظامی فایده ندارد و حتی تحریمهای به قول خودشان فلجکننده اقتصادی هم اثرگذار نبوده است، بنابراین تمام سرمایهگذاری و تلاش خود را به ایجاد رسانههای مختلف و متنوع معطوف کردند. از ظرفیتهای سرگرمی، خبری، تحلیلی و... و قالبهای رسانههای متعدد استفاده میکنند تا به هدفشان برسند. طبیعی است که اگر سواد رسانهای پایین و ناکافی مسئولان و رسانهها و از آن طرف سرمایهگذاری حداکثری و همافزایی رسانههای معاند را کنار هم قرار دهیم، میتوانیم به خوبی متوجه شویم که چرا مرجعیت رسانهای داخل به خارج منتقل شده است.
بخشی از جریان رسانهای دشمن مرهون استفاده از ظرفیتهای تبلیغی چهرهها و سلبریتیها بود. دیگر نظامهای حاکمیتی دنیا برای مدیریت این فضا چه تدابیری اتخاذ کردهاند؟
ابتدا باید اشاره کنم که سلبریتیها، بلاگرها و اینفلوئنسرها بهعنوان پدیدههای جدید در دنیای رسانهها هستند. نه اینکه قبلاً این پدیده وجود نداشته، بلکه با این شمایل، گستردگی و این حجم اثرگذاری حضور نداشتند که میتواند ظرفیتی برای هر کشوری باشد. در کشور ما فعالیت اجتماعی افراد مشهور سابقهدار است؛ مثل زمانی که مرحوم تختی در بحران زلزله بوئینزهرا کمکهای مردمی را جمعآوری کرد.
آشفتگی سیاسی و قانونی در مواجهه با سلبریتیها
ظرفیت سلبریتیها و بلاگرها میتواند یک ظرفیت مثبت برای کشور تلقی شود و این بستگی دارد به اینکه از این پدیدهها به خوبی استفاده کنیم؛ یعنی فعالیت این افراد سازماندهی شود نه اینکه یک جریان اجتماعی یا سیاسی بخواهد این پدیده را به نفع خود مصادره کند، بلکه کشور باید این افراد را برای رسیدن به منافع ملی سازماندهی کند، به این صورت که آنها در چهارچوب مقرراتی فعالیت کنند و هم خود را در حیطه تخصصیشان معرفی نمایند و هم از ظرفیت آنان در جلب مشارکت مردمی در امور عامالمنفعه یا رسیدن به اهداف راهبردی کشور استفاده شود؛ همان اتفاق برد-برد. مثلاً اگر در کشور بحرانی اتفاق بیفتد که در حوزهای به آموزش عمومی یا به جلب کمکهای مردمی نیاز باشد، از ظرفیت رسانهای این افراد استفاده شود. مردم این افراد را میشناسند و رفتار و کنش آنان روی مردم اثر میگذارد، چه درست و چه غلط. بنابراین میتوان از ظرفیت آنان برای کمک به کشور استفاده کرد؛ اما در کشور ما متأسفانه تکنولوژیهای ارتباطی و پدیدههای منبعث از آن مانند پدیده ارتباط جمعی شخصی، بلاگری یا سلبریتیها، رشدی بیشتر از رشد قانونگذاری در این زمینه دارند. به همین دلیل این پدیدهها با سرعت بسیار در همه عرصههای سیاسی، اجتماعی، سیاسی، امنیتی و مذهبی ورود میکنند و قوانین و مقررات ما همچنان متعلق به گذشته است و متناسب با رشد این فعالیتها توسعه پیدا نکرده و این امر یک نابسامانی و آشفتگی در جامعه ما در عرصه فعالیتهای بلاگری و سلبریتیها ایجاد کرده است.
این افراد به خود اجازه میدهند درباره هر موضوعی اظهارنظر کنند حتی آنچه که مربوط به حوزه آنان نیست؛ گاهی حتی دروغ میگویند بدون آنکه کسی آنان را مجازات کند یا کارشان را زیر سؤال ببرد. در ماجراهای مربوط به اغتشاشات اخیر فردی به نام گلشیفته فراهانی به راحتی عکس دستگیری یک سارق را که فراجا در حال دستگیری او است و از اسلحه خود استفاده میکند، منتشر کرده و این عکس با تصویر یک خانم هندی مونتاژ شده است. این خانم مطرح میکند که نیروی انتظامی اصفهان با معترضان چنین کاری میکند. دروغ او ثابت شده و محرز است اما کسی به او کاری ندارد و دریغ از اینکه بخواهد عذرخواهی کند. حتی اگر اقدامی انجام شود، بسیاری از افرادی که از اصل موضوع اطلاعی ندارند، در برابر این اقدامات موضع سخت میگیرند.
نمونه بعدی درباره یک بازیگر دیگر به نام الناز شاکردوست است که در صفحه مجازی خود اعلام میکند اگر تظاهرات مردم در مدت مشخصی ادامه پیدا کند، طبق قانون باید ارتش دخالت کند. در صورتی که چنین چیزی در قانون اساسی ما وجود ندارد. این آشفتگی و بیقانونی در حوزه فعالیت مربوط به سلبریتیها باعث شده هر کسی به خود اجازه دهد با اخبار دروغ یا حاشیهپردازی خود را معروف کند و وارد حوزههایی شود که امنیت روحی و روانی مردم را به مخاطره میاندازد. کسی هم معترض این افراد نمیشود، اما اگر قانونی در این زمینه وجود داشت، چنین مسائلی هم مطرح نمیشد.
در واقع بازیگر یا ورزشکار خوب بودن یا به خوبی آواز خواندن، دلیلی برای اظهارنظر درست درباره موضوعات امنیتی نیست. افکارعمومی هم به دلیل اینکه رسانههای رسمی و مسئولان در این زمینه اقدامی نکردهاند، توجیه نیستند.
به تازگی مجلس درباره بحران روانی مصوباتی داشته اما این قانون هنوز برای مردم و این افراد تبیین نشده است و مشخص نیست حوزه فعالیت آنان باید چطور باشد، به همین دلیل اگر سلبریتیها بخواهند در یک امر اجتماعی وارد شوند و کمکی هم بکنند، مردم از فعالیت آنان
جلوگیری میکنند.
بــــرش
ما در اعتراضات و اغتشاشات اخیر دروغهای بیسابقهای از سوی رسانههایی مانند بیبیسی که ادعای بیطرفی و صحت اخبار دارند، شاهد بودیم. در یک جمله میتوانم بگویم شاهد یک قمار رسانهای بودیم. آنان تمام اعتبار خود را نزد مردم باختند. در واقع در کنار تلخیها، مشکلات و اخبار ناگواری که از رسانهها شنیدیم و پوشش غیراخلاقی اخبار مردم ایران، در این چند ماه با پدیده ارتباط جمعی شخصی و دسترسی مردم به رسانههای مختلف و مقایسه اخبار و در نتیجه افزایش سواد رسانهای مردم مواجه شدیم. مردم خود را در یک کارگاه بزرگ ارتباطات جمعی میبینند و هر کسی به راحتی میتواند حرف رسانهها را با واقعیت جامعه انطباق دهد و عیار اخبار و مطالبی را که رسانهها منتشر میکنند بسنجد