وقایع نیمه دوم 01 زیر ذرهبین تئوریک
محسن صمیمی
روزنامهنگار
اتفاقات و وقایع چند ماه اخیر در کشور که با محوریت درگذشت مرحومه مهسا امینی شروع و تداوم یافت، هرچند دستخوش بازیهای رسانهای شبهرسانههایی چون اینترنشنال جهتهای عمدتاً رادیکال و فارغ از وجوه عمیق تحلیلی یافت، ولی دراین میان شخصیتهایی که واجد حداقل تفکر هستند نیز اظهارنظرهایی کردند که جای مداقه دارد.
آصف بیات؛ سبقه دانشگاهی و ادبیات مجازی
آصف بیات دیگر شخصیتی است که در محافل رسانهای تحت عنوان پژوهشگر جامعهشناسی و نویسنده ایرانی است اما به نظر میرسد دیدگاههایش در خلال اغتشاشات اخیر بیشتر متأثر از فضای مجازی بود تا فضای علمی و آکادمیک. در یکی از اظهارنظرها میگوید: شرایط فعلی ایران «یک شرایط انقلابی» است.
او در مصاحبه با روزنامه اعتماد در تشریح خصائص اتفاقات به اصطلاح خود خیزش اخیر میگوید: «خیزش کنونی گویی خیزش فراگیر و یکپارچه است که توانسته طبقات مختلف متوسط، متوسط فرودست و نیز اقشاری از فرودستان را کنار قومیتهای ایرانی کرد، ترک، فارس و بلوچ حول پیام محوری «زن، زندگی، آزادی» گرد آورد. خیزشی که در آن زنان نقش مرکزی را ایفا کردهاند. این خصائل، کاراکتر جدیدی به این اعتراضات داده است. به عبارت دیگر به لحاظ ذهنی یک تغییر پارادایم به وجود آمده، چیزی که در جنبشهای انقلابی شاید کمنظیر است و آن مطرح شدن زن و کرامت او و اصولاً کرامت انسانی در مرکز آن قرار گرفته است. گویی مردم خواهان بازپسگیری جوانیهای برباد رفته، زندگیهای ناکرده، شادیهای سرکوبشده و آرزومندی یک زندگی عادی و آبرومندانه هستند. به نظرم این خیزش، زندگی را طلب میکند.»
او نیز مانند سروش در کنار گزارههای مطروحه خود حاضر نیست از نگاه یک جامعهشناس عملکرد و کنش انقلاب اسلامی را در میدان دادن به زنان در عرصههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مورد بررسی قرار دهد و صرفاً همان صحبتهایی را که میتوان در لابهلای سطور مجازی نیز یافت تکرار میکند.
طباطبایی و انقلاب ملی
سیدجواد طباطبایی در یادداشتهایی، گزاره انقلاب ملی را مطرح میکند و این انقلاب را روندی میداند که از نهضت مشروطه آغاز شده و حتی انقلاب اسلامی را در این قالب تفسیر و اتفاقات اخیر را هم دراین چهارچوب تحلیل میکند.
طباطبایی میگوید: «امروزه، نزدیک به 120 سال پس از پیروزی مشروطیت، حقوق مردم ایران و آگاهی مردم از حقوق خود، به یک کل تجزیهناپذیر تبدیل شده است».
این استاد دانشگاه، آلاحمد و شریعتی را ایدئولوگهای انقلاب اسلامی قلمداد کرده و میگوید: «نباید توهمهای ایدئولوژیپردازان انقلاب اسلامی، از آلاحمد و شریعتی تا استادان ریز و درشتی را که دانشگاههای از صافی انقلاب فرهنگی گذشته تحویل جامعه دادهاند ما را – و البته حکومتیان را – فریب دهد که مردم تکلیفهای بسیاری دارند، اما هیچ حقوقی ندارند. جنبش مشروطهخواهی مردم ایران، انقلابیملی برای بازپس گرفتن حقوق ملت از «دو شعبه استبداد» بود. پیروزی مهم آن جنبش، باوجود آنچه بر آن و هواداران آن رفت، ایجاد نظام حقوقی و نهاد آن، دادگستری بود. تاریخ معاصر نشان داده است که مردمایران هرگز نتایج این پیروزی را به فراموشی نسپردهاند. دراین مورد نیز – بویژه دراین مورد نیز – «خاموشی برهان فراموشی» نیست.»
دراین مدت اما طباطبایی اظهارنظر جنجالی دیگری نیز داشت. او در یادداشتی تلگرامی به بهانه دیدار چند نفر از اپوزیسیون ازجمله مسیح علینژاد با مکرون، درباره اعتراضات سه ماه اخیر نوشت: درایامی که گذشت، خبرگزاریها گزارش کردند که چند نفر از بانوان ایرانی به دعوت رئیسجمهور فرانسه در کاخ الیزه با او دیدار کردهاند. برای کسانی که خبرهای سیاسی را اندکی جدیتر، و کمی بیشتر از ظاهر خبرها، دنبال میکنند، بویژه با توجه به شخصیت سخت گمنام بانوان دیدارکننده ایرانی در فرانسه، این گزارش شگفت مینمود. رسانههای فارسی عکسهایی نیز از این دیدار منتشر کردند که اصل خبر را تأیید میکرد. آنچه در رسانههای فارسیزبان بازتاب چندانی پیدا نکرد این بود که طرف دعوتکننده این بانوان در فرانسه شخصی به نام برنارـ آنری لِوی بود و هم او ترتیب ملاقات با رئیسجمهور فرانسه را داده است. خبرنگار روزنامه فرانسوی فیگارو که در جریان این دیدار بود و گزارشی نیز از آن تهیه کرد، اعلام کرد که کاخ ریاستجمهوری مایل نبود برنارـ آنری لوی در عکس حضور داشته باشد. گزارش یورو نیوز فارسی چنین است: «ژورژ مالبرونو، خبرنگار روزنامه فیگارو، به نقل از منبعی در کاخ الیزه، گزارش داد که دفتر ریاستجمهوری فرانسه مایل نبود برنارـآنری لوی، نویسنده فرانسوی و چهره رسانهای مشهور در جریان دیدار امانوئل مکرون با گروهی از زنان مخالف حکومتایران در عکسها دیده شود.»
اگر نیازی به دلیلی برای مشکوک بودن اصل دیدار وجود داشت، میشود گفت از آسمان نازل شد. کسانی مانند من، که در دهه شصت و هفتاد سده گذشته دانشجوی دانشگاه پاریس بودهاند، به خوبیمیدانند که مشکوکتر از این شخص، حتی در فرانسه نیز وجود ندارد. لوی از یهودیان متولد الجزیره و از دانشجویان دانشسرای عالی پاریس است. او در دوره دانشجویی از شاگردان مائویست لویی التوسر و شارل بتلهایم بود. او از آن پس از مائویسم به سوسیالیسم گروید و به رهبر حزب سوسیالیست فرانسه، فرانسوا میتران، نزدیک شد و در شمار نزدیکان او درآمد، اما شگفتاینکه سالها پس از آن نیز اعلام کرد که حزب سوسیالیست تمام شد و باید منحل شود!
در دهه هشتاد، لوی، با گروهی از همفکران خود، از مائویسم به راست و در مواردی، به راست افراطی گرایش پیدا کرد و گروه دست راستی «نوفیلسوفان» را ایجاد کرد. در جریان انتخابات ریاستجمهوری فرانسه در سال ۲۰۱۴، او از نامزد راست لیبرال، نیکلا سارکوزی، حمایت کرد، اما با شکست او در انتخابات مناسبات حسنه خود را با فرانسوا اولند، نامزد حزب سوسیالیستی که قرار بود منحل شود، حفظ کرد و سال ۲۰۱۵ گروهی از کردها را به ملاقات همین اولند برد. از کارهای شگفت او، به عنوان تحلیلگر مناسبات بینالمللی، این بود که پیشبینی کرد که رفراندوم برای خروج انگلستان از اتحادیه اروپا شکست خواهد خورد و در انتخابات ۲۰۲۱ امریکا نیز پیشبینی کرده بود که دونالد ترامپ پیروز خواهد شد. سال ۲۰۱۷، دانشگاه اسرائیلی بارایلان برای «سهم مؤثری که او در بیش از چهل سال برای تحقق آرمان مردم و ملت یهود» داشته دکترای افتخاری به او داد. او پیشتر نیز همین درجه را از دو دانشگاه تلآویو و اورشلیم گرفته بود.
از شاهکارهای لوی در سیاست عملی تشویق دولت فرانسه برای فراهم کردن مقدمات سقوط قذافی بود و اعلام کرد که دراین جنگ «من وفاداری به نامم، به صهیونیسم و اسرائیل را همچون پرچمی به دوش کشیدم.» لوی از آن پس نیز تأکید کرد که با شرکت در بحران لیبی«به فکر منافع اسرائیل بوده است». لوی یکی از میلیونرهای فرانسوی و مالک هفت شرکت مالی و اداره املاک است.
از لوی کتابهای بسیار و نیز چند فیلم و نمایشنامه انتشار یافته که با گذشت زمان اقبال خوانندگان به آنها روز به روز کمتر شده است. شخصیتهای علمی مهم فرانسه بر آنند که نوشتههای او انباشته از اشکالات، جعلیات و بدفهمیهای بسیار است و نباید او را جدی گرفت. یکی از فاجعهبارترین بیدانشی او در فلسفه آن بود که با استناد به کتاب فیلسوفی به نام ژانـ باتیست بوتول انتقادهایی را به فلسفه کانت وارد کرده بود، اما نمیدانست که چنین فیلسوفی وجود ندارد و ساخته یکی از روزنامهنگاران کنار آنشنه – نشریه فکاهی فرانسوی – است.
شاهکارهای برنارـ آنری لوی اندک نیست؛ آنچه گفتم یک از هزار بود. لوی مردی هزار چهره است، اگرچه در سالهای اخیر اهمیت خود را از دست داده ولی به نوشته یکی از روشنفکران فرانسوی، ذکر خیر او «مایه انبساط خاطر در محافل» دوستان است! این لوی برای ما اهمیتی ندارد، اما بسیاری از ایرانیان – ماننداین بانوان هموطن– که از فرط جاهطلبی در سیاست با بلاهت پهلو میزنند نمیدانند که آدم مجانی با مکرون – و پیشتر با پُمپئو و بسیاران دیگر – دست نمیدهد و عکس نمیگیرد. من میدانم که جاهطلبی برخی از این بانوان مانند طاعون است که – به تعبیر زیبای یک رجل سیاسیایتالیایی – تنها میتوان از آن فرار کرد. این یادداشت ناچیز را برای جوانان وطن مینویسم که بدانند کسانی که «آدمهای خندهدار» دست آنان را میگیرند و در دست مکرون میگذارند، شاید هدفهایی را دنبال کنند که جوانایرانی را از چاله درآورد و در چاه بیفکند!
محقق داماد و متأثر از فضای مجازی
آیتالله محقق داماد نیز از روحانیون متفکری شناخته میشود که لابهلای اظهاراتش در ماههای اخیر به مسائل روز اشاراتی داشته است. او در اظهارنظری میگوید: «ما نتوانستیم اخلاق اسلامی را ارتقا ببخشیم و نسل امروز را مهربان، رحیم و بدون خشونت تربیت کنیم. سیاهترین و دشوارترین خشونت، خشونتهای ناشی از انگیزههای قدسی و دینی است؛ یعنی، به نام خدا، آدمکشی کردن و بردهسازی کردن و سر بریدن و به نام خدا اسیر و ویران کردن.»
او میافزاید: «تمام جنگهای تاریخ ناشی از خشونت بوده است. هیچ خشونتی هم به تلخی خشونت مقدس نیست. ما نمونههای آن را در قرون وسطی دیدهایم که به نام خدا و دین چه کردند و متأسفانه هنوز هم ادامه دارد. منظور از جهل، نادانی و نفهمیدن مفهوم خدا و سوءبرداشت از مفاهیم قدسی است. اینها ناشی از کجاندیشی دین است. مفاهیم قدسی همه همینطور است که اگر درست فهمیده نشود، گمراهکننده میشود. چه باید کرد؟ باید وقت خودمان را برای پرورش اخلاق قبل از دینداری گذاشت.»
مع الاسف در اظهارات این محقق سرشناس نیز نشانههایی از تحت تأثیر قرار گرفتن از فضای مجازی دیده میشود. ماجرا از این قرار است که یک نماینده مجلس در یکی از مصاحبههای خود به طرحی اشاره میکند که ذیل آن اظهارات شخصیتهای معروف درصورت خلاف بودن و بار روانی منفی برای جامعه مورد پیگرد قرار گیرد ولی چنین طرحی حتی به مرحله جمعآوری امضا هم نرسیده بود که تبدیل به یک غوغای مجازی شد. حال این استاد حوزه و دانشگاه متأثر از این فضا بیان میکند: «ما در کشوری زندگی میکنیم که پارلمانش میخواهد تصویب کند که هرکس خلاف حاکمیت حرف میزند به ۱۰ تا ۱۵ سال حبس محکوم شود. نمیدانم در کره شمالی چنین چیزی هست یا خیر؟ آیتالله محقق داماد در حاشیه نشست شاخه اقتصادی فرهنگستان علوم میگوید: یک اتهامی مطرح میشود که میگوید فقه کشور را ویران کرده است. در حوزه اقتصاد، عمل نکردن به حلال و حرام، کشور را بهاینجا کشانده است. دولت در زمینه ثروتهای ملی مرتکب خلاف شرع علنی شده است. یک نفر در مجلس نیست این مسائل را بفهمد. فروختن نفت و تقسیم آن حرام است.»
حسین کچویان و تحلیل جنجالی
حسین کچویان استاد دانشگاه و شخصیت نزدیک به جریان انقلابی نیز در برنامه تلویزیونی شبکه افق در برنامه زنده تلویزیونی جهانآرا با اظهاراتی دقیقاً برعکس موضعگیریهای فوق میگوید: «شعار زن، زندگی، آزادی یعنی؛ زن، فحشا، هرزگی.غرب ویران شده آنجا هم جهنم است. شعارها فاشیستی است. اینها زن، فحشا، هرزگی و مرد، بیناموسی، شهوترانی میخواهند. رهبران اینها یک مشت نخود مغز بیمار و بدبخت هستند.»
این اظهارات کچویان البته مورد انتقاد حتی شخصیتهای همجریان با وی نیز قرار گرفت و برخی رسانهها علیه آن مطالبی نوشتند و شبکه افق در مقام پاسخگویی گفت: بعضی عبارتها اگر بیان نمیشد، بهتر بود.
با این حال کچویان اظهاراتی نیز داشت که در سایه آن اظهارات جنجالی دیده نشد. او در نقد ادعای انقلاب توسط رهبران اغتشاشات اخیر میگوید: «جنبشهای اجتماعی نیازمند رهبرانی هستند که با آن جنس اعتراضات نسبتی دارند؛ رهبران گاهی متفکر و مصلح هستند و هر چه جنبش عمیقتر باشد، متفکران در رأس هم بیشتر هستند. تمام انقلابهای قبل از انقلاب اسلامی، از خشونت و روشهای مسلحانه استفاده میکردند.»
کچویان بیان میکند: «هیچ انقلابی جز انقلاب اسلامی را نمیبینیم که بلافاصله بعد از پیروزی، رفراندوم برگزار کند و همینطور چند انتخابات دیگر که آزادترین انتخابات بودند، چرا که گروههای مختلف حتی مجاهدین خلق هم در آن نماینده داشتند هر چند نتوانستند کسی را به مجلس و دیگر نهادها بفرستند.»
این استاد دانشگاه در پاسخ به آن دسته از افراد که میگویند مردم 40 سال قبل به یک قانون اساسی رأی دادند و حالا مورد قبول ما نیست، تصریح میکند که «پس در غرب باید تاکنون دهها بار رفراندوم قانون اساسی برگزار شده باشد!»
کچویان تأکید دارد که هیچ ملتی اختیار خود را دست بازیگر و ترانهسرا نمیدهد و بازیگری که در حوزه خودش تخصص ندارد چگونه تشخیص زندگی دیگران را میدهد؟
سروش و پرسشهایی بیپاسخ
یکی از این شخصیتها، عبدالکریم سروش است که بواسطه سبقه سیاسیاش با جمهوری اسلامیایران مواضعی عمدتاً سوگیرانه دارد و در این مدت با صحبتهایی سعی کرد نظام جمهوری اسلامی را به تعبیری نقد کند.
به نظر میرسد سروش نیز تحت تأثیر فضای مجازی هشتم آذرماه 1401 در بیانیهای صوتی خطاب به علما میگوید: «کشور ما در خاک و خون میغلتد و مردم ما به خشم و التهابی آمدهاند که در طول 40 سال اخیر نظیر و مانندی نداشته است.»
چونان که حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه در مقام پاسخ، سؤالاتی از سروش میپرسد که هنوز بیپاسخ است: «...آیا واقعاً وفات مرحومه مهسا دغدغه شما و امثال شما خارجنشینان و قاتلان و اغتشاشگران و تخریبچیان اموال عمومی و خصوصی است؟ اگر در گفتار و نوشتار خود، صدق اخلاقیداری ـ که بیشک نداری ـ چرا برای قتل مرحومه میترا بیانیه ندادی؟ چرا برای ترور هزاران شهید بهدست منافقان و کومله و سلطنتطلبها نقدی ننگاشتی؟ چرا برای شهدای علم و دانش دانشگاه که سرمایههای این ملت بودند، ننالیدی؟ چرا این همه قتلعام و مجروحسازی مردم مظلوم و بیگناه و تخریب اموال شخصی و عمومی آشوبگران را نادیده گرفتی؟ چرا این همه ظلم بر سیاهان واشنگتن که در آنجا سکنی گزیدهای، دردی در دلت برپا نمیسازد؟ و حاضر به ارشاد گشت خشن پلیس امریکایی نیستی؟ چرا ستم بر کودکان و زنان مظلوم فلسطین و یمن را نمیبینی؟...»
صحبتهای فوق سروش در حالی است که بعداً در 26آذرماه تلویحاً تأیید میکند که حاضران در خیابانها کار را از اعتراض برای اصلاح فراتر برده و به اغتشاش کشاندهاند. سروش خطاب بهاین افراد میگوید: «گوش به ویرانیطلبان و رسانههای سعودی و امریکایی ندهند و اعتراضات مسالمتآمیز را به خشونت و کشتار نکشند و همچنان به اصلاح امور دلگرم بمانند. این در حالی است که هدف بنسلمان و اسرائیل ایجاد جنگ داخلی در کشور از طریق تعمیق گسلها
است».
ابراهیم فیاض و ایده شورش جنسی
ابراهیم فیاض نظرات متفاوتی دارد. او در مصاحبهای این گزاره را مطرح میکند که «ما از نظر غریزهای اوج گرفتهایم»
فیاض معتقد است که باید ساختار جامعه خودمان را از نظر زمانی، تاریخی و جغرافیایی تئوریزه کنیم. الان سیر جامعه معاصر ایران اصلاً تئوریزه نشده یا خیلی کم این اتفاق افتاده یا با نظریات غربی تئوریزه شده است.
او این سیربندی را اینگونه تشریح میکند که «از سال ۶۸ تا ۸۸ در کشور شاهد حاکمیت امر اقتصادی بودیم، یعنی دنبال ماشین بهتر، خانه بهتر، محله بهتر و مدرسه بهتر و این قبیل موارد بودیم. از سال ۸۸ که آن جنبش و مسائل پیش آمد ما از امر سیاسی به امر جنسی در سالهای بعد کشیده شدیم و از سال ۱۴۰۰ هم وارد امر ارتباطی شدیم. در امر اقتصادی غریزه گرسنگی پشت مسائل قرار داشت، بعد از سال ۸۸ غریزه جنسی و الان هم غریزه ارتباطی انسان است که حاکم شده است».
او در تحلیلش پای نهادهای فرهنگی را به میان کشیده و میگوید: «ما چون این مسائل را به هیچوجه تئوریزه نکردیم و آنجایی که باید در این زمینه سیاستگذاری انجام میگرفت توسط به عنوان مثال دفتر تبلیغات، شورای انقلاب فرهنگی و دانشگاههای علوم انسانی، این امور تئوریزه نشد و ما دچار یک بنبست و شوک شدیم. الان هم شاهدیم که هرروز یکی میآید و میگوید باید گشت ارشاد را سختگیرانهتر کرد، یا میگوید کسی که بدون حجاب وارد بانک میشود باید جریمه کرد، یا گفته میشود تاکسیهایی که بدحجاب سوار میکنند باید جریمه شوند واین قبیل حرفها. آنان چنین گفتند و ازاینطرف هم شروع شد؛ این حوادث فقط یک کبریت نیاز داشت که آنهم فوت خانم مهسا امینی بود. مثل مواد منفجره که حجمی به اندازه یک دنیا دارد، اما چاشنیاش یک بند انگشت هم نیست، ولی در عینحال باعث یک انفجار شدید میشود که شد.»
فیاض آسیبشناسی خود رااینگونه ادامه میدهد که «نهادهایی مثل جهاد دانشگاهی یا دیگر مؤسسههای مشابه فقط در علوم تجربی، رویان و مهندسی پیشرفت داشته است و در علوم انسانی مثل سایر نهادهای علمی جلو نرفته است. به همین دلیل ما دچار فقر سرمایه اجتماعی و علوم انسانی شدهایم، یعنی فقط پزشکی و مهندسی اوج گرفتند و علوم انسانی را به تمام معنا کنار گذاشتند یا بشدت ضعیفش کردند. این امر منجر به آسایش جامعه - هرچند نه برای همه – شد اما آرامش را از میان برداشت. الان هم به همین دلیل که آسایش به دست آوردیم و آرامش را از دست دادیم شورش را تجربه کردهایم.
این استاد دانشگاه بر این باور است که جنبشهایی که میبینید شکل گرفته و در کنار آن همچنان فقر هم جای خود را در وقایع روز دارد و این نکتهای بسیار مهم است؛ چراکه تقریباً کل طبقات اجتماعی هم در جنبش اخیر درگیر هستند.
فیاض میگوید محور اصلی این جنبش مورد اشاره خود دختران جوان و نوجوان هستند که مطالبه جنسی هم دارند و تا دیروز پسران مطالبه جنسی داشتند و امروز دختران این مطالبه را دارند، چون غریزه جنسی یک غریزه زنانه است تا مردانه.
فیاض ایده جنجالی خود را در قالب خانههای 20متری تکرار کرده و میگوید: «امری که دراین میان دولت و شهرداریها باید پیگیری کنند ساخت مسکن است تا روابط جنسی مشروع شکل بگیرد. آن خانههای ۲۰ متری که من گفتم و بعضیها سروصدا کردند، در همین راستاست. در شرایط فعلی خانه اقتصادی یک خانه ۲۰ متری است. یعنی یک قالی ۱۰ - ۱۲ متری در آنجا میشود تا دو انسان که میخواهند باهم ازدواج و زندگی کنند بتوانند آرامش داشته باشند و بتوانند کرایهاش را هم پرداخت کنند.»
فیاض بهصورت کلی خانوادهگرایی برایایجاد آرامش جنسی در جوانان را نسخه خود برای حل مشکل جامعه میداند تا آنجا که معتقد است ورزشگاهها هم مانند سینما و جاهای دیگر باید با حضور خانواده باشد.
تکثر درتحلیل وقایع چند ماه منتهی به سال 1401ورای هر کنش مجازی و رسانهای سطحی، نشان از این دارد که به واقعاین اتفاقات ظرفیت تفکر و بررسی در محافل فکری را دارد و این تحلیلها میتواند در صورت انسجام و پرهیز از پراکندگی، جریان گفتوگوی عالمانه را در جامعه تقویت کرده و لایههای تصمیمگیر و تصمیمساز را به جنبههای مختلف وقایع اینچنینی آگاهتر کند.
عماد افروغ
عماد افروغ که به قول خودش هیچ منصبی در دولت ندارد، نگاه نقادانهای به کشور دارد. او میگوید این اعتراضات هماکنون روی غلتک جنبش نیست. چیز آشفتهای است که البته ریشه دارد. علاوه بر آن ریشه طردشدگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که شامل اکثریت میشود، این جریان، خشم شهری است. شورش طردشدگی است.
بااین حال بیان میکند که این خشم قابل پیشبینی بود و اگر کتاب خشم شهری و شورش طردشدگان را خوانده باشید مطالعه موردی را در برخی از کشورها از جمله امریکا، انگلیس فرانسه، سوئد یونان و ترکیه انجام داده است. هرجا پلیس وارد شده و یک قتل غیرمترقبهای اتفاق افتاده مردم به خیابان ریختهاند.
افروغ میگوید: «در یونان 200 بانک و 150 ماشین پلیس و دیگر خودروها به آتش کشیده شد. من همیشه نگران بودم که این شوک روحی و روانی که از سوی پلیس وارد شده به اعتراضات گستردهای دامن بزند. پلیس باید مسئولیت آن شوک روحی و روانی وارد بر خانم مهسا امینی را بر عهده گرفته و عذرخواهی میکرد. نگران بودم که ایشان فوت کند. چرا که میدانستم چنین اتفاقی میافتد. خیلی از جنبشها را پیشبینی کرده بودم.» افروغ براین باور است که باوجود اینکه عدهای رند سیاسی از اول انقلاب سعی کردند که جامعه را قطبیکنند اما جامعه ما قطبی نیست. او جامعه امریکا را قطبی میداند چون طبقه اجتماعی در آن شکل گرفته است و معتقد است که ما(ایران) یک طبقه داریم و یک طبقه اجتماعی. طبقه همه جا هست، اما طبقه اجتماعی در صورتی شکل میگیرد که یک انسدادی در اقتصاد، جامعه مدنی و در سیاست شکل بگیرد. الاناین دو قطبی را کاملاً میتوانید در امریکا ببینید. انسداد ساختاری یعنیاینکه طبقه کارگر نمیتواند به متوسط تبدیل شود و متوسط هم نمیتواند به طبقه بالاتر تبدیل شود. چون انسداد وجود دارد. ممکن است که کسی حسب تصادف تحرک اجتماعی داشته باشد. طبقات مانند لایههایی از هم جدا هستند. حتی محل کار طبقه کارگر و متوسط در یک کارخانه از هم جداست. محل استراحت و محل مسکونیشان هم جداست. مااینها را نداریم.
این جامعهشناس معتقد است که جامعه مدنی ما قطبی نیست، بلکه طیفی است. یعنی تعاملات بینطبقاتی و تعاملات بینگروهی قومیتی و مذاهب زیادی داریم. آن تعاملات هم در آنجا(امریکا) به شکل عمودی است. یعنی هرکسی با هر کس دیگری به دلیلاین جدایی، تعاملات ایدئولوژیک ندارد. سیاست آنان هم مشخص است. یا حزب جمهوریخواه هستند یا حزب دموکرات. در انگلیس هم همین است. یا حزب کارگر است یا حزب محافظهکار. حزب لیبرال هم نمودی ندارد. همین نشانه این است که ما جامعه طیفی هستیم. قومیتها و مذاهب متکثر داریم.