مروری بر اتفاقاتی که بعد از درگذشت مهسا امینیشکل گرفت
جوکر تایم به نام آزادی
شهر آشوب بررسی فیلمهایی از شلوغیها و ناآرامیها در اکثر نقاط کشور نشان میداد هدف اغتشاشگران بیشتر تسویه حساب شخصی با نظام جمهوری اسلامی و نیروی انتظامی است تا خونخواهی مهسا امینی. حتی برای پررنگ نشان دادن اعتراضات دست به دامان فریب دادن برخی به وسیله پر کردن حساب بانکی برخی اراذل و اوباش شدند تا هم اموال عمومی را به آتش بکشند و هم اموال شخصی مردم را
آرزو نوروزجم
روزنامهنگار
ماجرا از اینجا شروع شد، یک نام.
نامی که با گذر از مرز ۲۰۰ میلیون توئیت و ریتوئیت ترند جهانی شد و رکورد جهانی تاریخ این شبکه اجتماعی را شکست.
«مهسا امینی»
دختری بیست و دو ساله اهل کردستان که طبق گفتههای خانواده آمده بود تهران برای دیدار اقوام.
شهریور 1401، پارک طالقانی، ون گشت ارشاد، ساختمان وزرا، 37 دقیقه انتظار، بیمارستان کسری و در نهایت گورستان آیچی سقز. تمام زمان و مکانهایی است که مرور آن به چندین ماه ناآرامی و التهاب در کشور ختم شد.
خبر فوت مهسا امینی ابتدا در رسانهای آن طرف آبی منتشر شد. «ایران وایر» در گزارشی روز بیست و سوم شهریور ماه مدعی شد، طبق خبرهایی که از فضای مجازی و شهروند خبرنگارانش به آنها رسیده دختری جوان پس از درگیری با نیروهای گشت ارشاد به خاطر شدت جراحات وارده و آسیب مغزی در بیمارستان کسری تحت درمان قرار گرفته است. این رسانه همچنین مدعی شد با پیگیری و نفوذش در میان مأموران پلیس، توانسته با برادر مهسا امینی ارتباط بگیرد و اولین خبر و عکسهای او را منتشر کند.
همین کافی بود تا سایتهای خبری معاند و فضای مجازی یکصدا شوند و در بوق و کرنا کنند که گشت ارشاد یک نفر را کشت.
اتفاقی که واکنشهای زیادی را نه تنها در ایران بلکه در میان رسانهها و نهادها و حتی چهرههای هنری دنیا بهدنبال داشت.
آژیر هم صدایی ضد انقلاب علیه ایران با اسم رمز مهسا امینی
خوراک خبری برای رسانههایی که بهدنبال تضعیف نظام جمهوری اسلامی بودند فراهم شد، یک کلاغ چهل کلاغهایی که پشت سر هم از این رسانه و آن رسانه ردیف شد تا حرفشان را به کرسی بنشانند و بگویند مهسا امینی را کشتهاند. پروژهای که سالهاست توسط خط خبری رسانههای آن طرف آبی پیگیری میشود و سرنخش را میتوان در ماجراهای سیاسی گذشته ایران چون 88 و 98 پیدا کرد. اما گفتههای رئیس پلیس تهران با آنچه رسانههای غربی مخالف ایران بیان کردند، تفاوت داشت. طبق آنچه که از سوی پلیس تهران گفته شد، مأموران گشت ارشاد در حالی به خانم مهسا امینی تذکر میدهند که وی به همراه سه خانم و برادرش در پارک طالقانی تهران حضور داشتند؛ پلیس به سه نفر دیگر تذکر میدهد و در محل میپذیرند، اما از این خانم درخواست میشود به پلیس امنیت مراجعه کرده و از همراهان او میخواهند برایشان لباس مناسب بیاورند. برادر مهسا امینی با پلیس کمی درگیر میشود اما در نهایت خانم امینی به همراه پنج زن دیگر به مقر پلیس امنیت اخلاقی منتقل میشود.
VAR مقر پلیس، دروغ رسانههای معاند را فاش و ادعای پلیس را ثابت کرد
پلیس همچنین اعلام کرد طبق شهادت دو نفر از کسانی که داخل ون پلیس بودهاند، خانم امینی هیچگونه استرس یا ترسی نداشته و مدام با بقیه شوخی میکرده است. تصاویر ضبط شده توسط دوربین مقر پلیس هم بر ادعای رئیس پلیس تهران صحه گذاشت و نشان داد خانم امینی با یکی از مأموران در حال گفتوگو بوده است که دچار حمله قلبی میشود و از حال میرود.
خبر انتقال وی توسط اورژانس به بیمارستان کسری در حالی به رسانههای آن طرف آبی مخابره میشود که گویی برای روزهای آتی ایران با رمز مهسا امینی برنامهریزی کردهاند.
کیارش امینی برادر مرحومه در گفتوگویی که با یک رسانه خارجنشین داشته مدعی شده بیرون از مقر پلیس امنیت اخلاقی ایستاده بودم و منتظر خواهرم بودم که بعد از گذشت حدود 30 دقیقه با سر و صدا و جیغ به سمت درب اصلی مقر رفتیم، به ما با گاز اشکآور حمله کردند و دیدم که هر کسی بیرون میآید میگوید یک نفر را کشتند. عکس خواهرم را به افرادی که بیرون میآمدند نشان دادم و یکی او را شناخت و گفت او را به بیمارستان بردند.
خانواده امینی راهی بیمارستان میشوند و طبق ادعای آنها صورت دخترشان ورم کرده و قسمتی از بدنش هم کبود بوده است. ادعایی که تصاویر منتشر شده از بیمار چیزی مبنی بر ورم و کبودی را نشان نمیداد.
متأسفانه دختر 22 ساله سقزی در نهایت پس از سه روز از دنیا میرود و روز 26 شهریور، در سقز به خاک سپرده میشود. اما ماجرای گشت ارشاد و دختری که ناگهانی در مقر پلیس دچار حمله قلبی میشود به همین چند روز ختم نمیشود.
سر و صدای زیادی بهدنبال این اتفاق در رسانهها به راه افتاد، نام مهسا امینی این بار برای براندازان نظام جمهوری اسلامی به یک اسم رمز تبدیل شد؛ اسم رمزی که شمشیرش را برای حجاب دختران و زنان ایرانی از رو بسته است.
اتفاقی که به سرعت در شبکههای اجتماعی و فضای نخبگانی کشور مورد توجه قرار گرفت و به یکی از ترندهای میلیونی تبدیل شد.
به دنبال اعتراض پدر خانم امینی در خصوص مرگ دخترش و اعلام شکایت آنها، پلیس تهران اعلام میکند هیچ گونه برخورد فیزیکی از سوی مأموران با این خانم صورت نگرفته است و دوربینهای مدار بسته داخل مقر پلیس امنیت در دسترس رسانه قرار خواهد گرفت.
علت فوت: سکته قلبی و مغزی و در نهایت کما
پزشکی قانونی نیز طی گزارشی اعلام میکند علت مرگ خانم امینی بهدلیل سکته قلبی و مغزی بوده نه آسیب ناشی از برخورد فیزیکی.
خانواده امینی اما هیچ کدام از این گزارشها را قبول نکردند و با وجود داشتن دو وکیل برای پیگیری موضوع در مراجع قضایی، مصاحبه با رسانههای لندنی را انتخاب کردند.
حرفها و ضد و نقیضهایی که تنها عایدیاش متهم کردن نظام به قتل یک دختر آن هم به بهانه بدحجابی و چندین ماه ناآرامی برای کشور بود.
برای دامن زدن به این موضوع همه بدخواهان پای کار آمدند، از بودجهبگیران کاخ باکینگهام گرفته تا مترسکی به نام مسیح علینژاد.
ظاهر امر نشان میداد هدف این رسانهها یک چیز است: دلسوزی برای زنان و دختران ایران و آزادیهایی که از آنها توسط حکومت جمهوری اسلامی سلب شده است.
همان دوستی خاله خرسه که سالهاست تلاش میکند زن ایرانی را به یک عروسک تبدیل کند و از او یک کالای تجاری بسازد.
اما باطن ماجرا چیز دیگری را نشان میدهد؛ همان تلاش قدیمی غربیها برای جلوگیری از قدرت گرفتن ایران.
به دنبال شدت گرفتن اعتراضات و کاسه داغتر از آش شدن بیبیسی و اینترنشنال، از سوی رئیس جمهور و وزیر کشور به پزشکی قانونی دستور داده شد تا پیگیری جدیتری را روی این پرونده داشته باشند.
بر همین اساس سازمان پزشکی قانونی بیانیهای منتشر کرد که در آن شرح مختصری از گزارش علت فوت مرحومه مهسا امینی ارائه شده به مرجع قضایی که بر اساس پرونده بیمارستانی عمل جراحی کرانیوفارنژیومای مغز در بیمارستان میلاد در سال ۱۳۸۶، پرونده درمانی بیمارستان کسری در زمان منتهی به فوت، شرح معاینه ظاهری جسد و کالبدگشایی، نتایج آزمایشهای سمشناسی و آسیبشناسی، تحقیقات قضایی و کمیتههای کارشناسی متعدد تخصصی و فوق تخصصی تنظیم شده بود. در این بیانیه همچنین آمده است: متوفیه پس از عمل جراحی تومور کرانیوفارنژیومای مغزی در سن ۸ سالگی دچار اختلال در محور مهم هیپوتالاموس ـ هیپوفیز و غدد تحت فرمان آن (از جمله آدرنال و تیروئید) شده است. به علت این بیماری زمینهای متوفیه تحت درمان با داروهای هیدروکورتیزون، لووتیروکسین و دسموپرسین بوده است.
ایشان در تاریخ ۱۴۰۱/۶/۲۲ ساعت ۱۹:۵۶ بهطور ناگهانی دچار افت هوشیاری شده و متعاقب آن بر زمین میافتد که با توجه به بیماری زمینهای، متوفیه توانایی لازم جهت جبران و تطابق با وضعیت ایجاد شده را نداشته، لذا در شرایط مذکور دچار اختلال ریتم قلب و کاهش فشار خون و متعاقب آن کاهش سطح هوشیاری شده که بهدلیل انجام عملیات احیای قلبی تنفسی غیرمؤثر در دقایق حساس اولیه، دچار هیپوکسی شدید و در نتیجه آسیب مغزی شده است.
باوجود برگشت عملکرد قلبی متعاقب عملیات احیای پرسنل اورژانس، حمایت تنفسی انجام شده کارساز نبوده و با وجود انتقال ایشان به بیمارستان و زحمات کادر درمانی بیمارستان کسری، بیمار به علت نارسایی چند ارگانی (M.O.F) ناشی از هیپوکسی مغزی در تاریخ ۱۴۰۱/۶/۲۵ فوت مینماید.
حرف و حدیثهای مرگ مهسا امینی و معمای ون گشت ارشاد
برگردیم به اول ماجرا. مهسا تا زمانی که سوار ون میشود، هیچ مشکلی نداشته است، ولی ۳۷ دقیقه بعد از ورود به ساختمان وزرا دچار ناراحتی میشود و به زمین میافتد. آنچه مسأله است، ادعای خانواده وی مبنی بر مدت زمان ورود به ون تا خروج از ساختمان وزرا است؛ پدر و برادرش میگویند اگرچه ما میپذیریم مهسا در هنگام دستگیری سالم بوده و هیچ ضرب و شتمی هم صورت نگرفته، ولی شاید مرگ او در ساختمان وزرا بهدلیل عملی بوده که پیش از این یا در مراحل بعدی رخ داده است؛ یعنی جایی بین دستگیری و رسیدن به وزرا.
دعوا و ادعایی که بیشتر شبیه آب به آسیاب ریختن دشمن است تا شوک از دست دادن یک عزیز.
رسانههای ضد انقلاب در همصدایی با خانواده مهسا امینی مدعی هستند این فرد در اثر شکنجه به کما رفته و در نهایت منجر به مرگاش شده است؛ ادعایی که هر چند دلیل محکمی برای آن وجود ندارد کما اینکه در سابقه پلیس نیز تاکنون گزارشی از برخورد فیزیکی با بدحجابان فقط به خاطر پوشش نامناسب گزارش نشده است.
قانونشکنی در لباس اعتراض مدنی
فضای اجتماعی ایران اما بهدنبال مرگ مهسا امینی، لحظات ملتهبی را تجربه کرد؛ التهابی از جنس قانونشکنی، اغتشاش، ضرب و شتم پلیس، قتل و ارعاب.
شاید کمتر کسی فکرش را میکرد مرگ غمانگیز دختر کرد، به جز خانواده او، رخت سیاه به تن خیلیها بکند و خیلیهای دیگر را راهی زندان و حبس کند.
پوشش خبری تقریباً بیست و چهار ساعته شبکههای لندنی، که تلاش میکردند ماهیت و وظایف قانونی پلیس را زیر سؤال ببرند، هزینههای زیادی را روی دست نظام جمهوری اسلامی گذاشت؛ از خسارتهای مالی گرفته تا خسارتهای سیاسی.
حالا خیلیها دندان تیز کردند تا پیراهن جمهوری اسلامی را پاره کنند، آن هم به اسم دفاع از حقوق زن و مشروعیت بخشیدن به فعلی که با وجود شرعی نبودناش خلاف قانون اساسی کشور است.
اغتشاشات داخلی ایران با اسم رمز «زن، زندگی، آزادی» و «ژینا امینی» بالا گرفت، در این میان خودکشی و مرگ چند دختر و کشف حجاب چهرههای شناخته شده سینمای ایران و حتی حمایتهای برخی از چهرههای مطرح سیاسی کشور از این شرایط به وجود آمده به این غائله دامن زد.
حالا در کنار نام مهسا امینی، چند نام دیگر هم میهمان شبکههای مجازی شد و همین چند نام کافی بود تا اغتشاشات سازمان یافته آغاز شود.
اگر برای شروع این اتفاقات دنبال یک سرنخ باشیم، قاعدتاً از تجمع کردن در روز خاکسپاری ژینا امینی باید یاد کنیم، جرقه ناآرامیها از آنجا شروع شد و مصاحبه امجد امینی مبنی بر اینکه دخترش هیچگونه سابقه بیماری نداشته و پزشکی قانونی دروغ میگوید.
اعتراضات کم کم از گورستان آیچی سقز به تهران کشیده شد؛ اعتراضاتی منظم با آموزش دیدههایی که آمده بودند تا طبق یک الگوی مشخص و از قبل برنامهریزی شده نه تنها پایتخت، که همه شهرهای ایران و دنیای اقتصاد ایران را ناامن کنند و این نشان میداد که اعتراضات با وجود ادعا و شعارهای این افراد اصلاً رنگ و بوی مردمی ندارد.
با دستگیری چند لیدر و افرادی که دل به آشوب خیابانی داده بودند مشخص شد ابزارهای استفاده شده آنها تقریباً مشابه است و همه آنها از یک خط دستور میگیرند، رصد دوربینهای مداربسته سطح شهر هم نشان داد لیدرها هدایت کوتاهمدت را در دستور کار دارند تا هم یک جا ثابت نباشند و هم دامنه اعتراضات را گستردهتر کنند.
البته بازیگردانان این اتفاقات به جز ناآرام کردن جو خیابانها و کوچهها مؤلفههای دیگری را در دست داشتند تا شعله این آتش روشن شده شعلهورتر شود، جریانی که به خوبی به علایق نوجوانان ایرانی آشنایی دارد و آگاه است که سلبریتیها و برخی ورزشکاران در میان جامعه جوان ایران محبوبیت دارند.
باز هم داستان سلبریتیها
پس این بار تاس خود را به هدف همراه کردن آنها و چند پلتفرم محبوب در فضای مجازی در زمین بازی انداخت. شبکههای ماهوارهای فارسیزبان، اکانتهای متعدد در فضای اینستاگرام و توئیتر، بازیگران و چندین ورزشکاران مطرح و برخی هنرمندان، یک شبه به لیدرهای مجازی تبدیل شدند که جوانان را تشویق میکردند میدان اعتراض را ترک نکنند و با نیروهای بسیج و انتظامی برخورد کنند و حتی آنها را بکشند.
چهرههایی که با دلسوزان لندنی همصدا شدند و به هر آنچه از جمهوری اسلامی به دست آورده بودند پشت پا زدند و شروع کردند به خط و نشان کشیدن برای نظام.
هر چند همه سلبریتیها در این پروسه وارد نشدند، اما همان تعداد که در حمایت از اغتشاشات موضعگیری کردند، بهدلیل ضریب نفوذ بالایی که در جامعه، خصوصاً در نسل جوان داشتند، متأسفانه در شعلهورتر کردن آتش اغتشاشات مؤثر بودند.
به جز فضای مجازی و اعتراض چند نفر به اصطلاح سلبریتی که تلاش کردند به این اغتشاشات، رنگ و بوی اعتراض مدنی بدهند؛ اما نسخه تکراری همه اغتشاشات گذشته در ایران این بار هم اجرا شد.
بررسی فیلمهایی از شلوغیها و ناآرامیها در اکثر نقاط کشور نشان میداد هدف اغتشاشگران بیشتر تسویه حساب شخصی با نظام جمهوری اسلامی و نیروی انتظامی است تا خونخواهی مهسا امینی.
حتی برای پررنگ نشان دادن اعتراضات دست به دامان فریب دادن برخی به وسیله پر کردن حساب بانکی برخی اراذل و اوباش شدند تا هم اموال عمومی را به آتش بکشند و هم اموال شخصی مردم را.
به جز بستن چهارراهها و شکستن چراغهای راهنمایی و رانندگی، آتش زدن سطل آشغالها و شکستن شیشه اتومبیلها و مغازهها اما یک مؤلفه دیگر در دو دوتا چهارتای برنامهریزان این آشوبها خودنمایی میکرد.
حضور همیشگی گروههای تجزیهطلب و تروریستی مانند کومله و منافقین.
همیشه پای منافقین در میان است
نفوذ برخی اعضای این گروهها در میان مردم به این ناامنیها دامن زد، تا هم جو را ملتهب کنند و هم اسم سلطنتطلبها رو روی زبانها جاری کنند تا بین مردم و نظام جمهوری اسلامی یک مرزبندی عمیق ایجاد کنند.
سلطنتطلبهایی که بررسی اکانتها و فعالیتهایشان در فضای مجازی نشان میداد واقعی نیستند و و از جای دیگری تغذیه میشوند.
متأسفانه اغتشاشات اخیر در ایران، با همه تشابهها و الگوهای یکسان رفتاری افراد حاضر در این فقره، یک تفاوت اصلی داشت؛ تفاوتی که گویی برایش از مدتها قبل برنامهریزی کردهاند و خط و ربط چیدهاند.
«خشونت»
افزایش بیسابقه خشونت و رفتارهای جنونآمیز از سوی اغتشاشگران تفاوت معناداری با اغتشاشات در سالهای گذشته داشت، بررسی رفتارهای لیدرها در اعتراضات نشان میداد آنها تلاش میکنند یک مأمور را از بقیه جدا کرده و با سلاح سرد یا آتش زدن او را به قتل برسانند.
رفتارهای خشونتآمیزی که بزرگترین هدفش خدشهدار کردن چهره و ابهت پلیس و کم کردن اعتماد مردم نسبت به نیروهای پلیس، بسیج و سپاه پاسداران بود. اتفاقی که با گراهای خارج کشوری آن از تریبون رسانههای ضد انقلاب، نظیر آموزش ساخت سلاحهای دستساز مانند کوکتل مولوتوف، حمله به خانه نیروهای امنیتی و کشتن و فیلم گرفتن از صحنه قتل، سازمان یافته بودنش نیز اثبات میشود.
کشتهسازی، از ندا آقا سلطان تا نیکا شاه کرمی و غیره
البته در این غائله نباید از نقش پررنگ سرویسهای اطلاعاتی غربی به راحتی عبور کرد، آنها از ترفندهای مختلفی برای بحرانسازی و آشوبآفرینی استفاده میکنند، هر چند در گیر و دار ناآرامیهای سالهای 88 و آبان 98، از ترفند کشتهسازی و قهرمانسازی خود رونمایی کردند اما انگار این ترفند قصد کهنه شدن ندارد و به یک پای ثابت در ناآرامیهای ایران تبدیل شده است.
ندا آقا سلطان اولین قربانی این ترفند غربی بود و ظاهراً قرار نیست آخرین مورد برایش ثبت شود.
چهار ماه ناآرامی در داخل کشور، ریخته شدن خون نیروهای امنیتی و انتظامی، آتش زدن چندین بانک و آمبولانس و اتوبوس، ایجاد ترس و وحشت در میان مردم، خسارتهای مالی به کسب و کار مردم در بازار و فریب خوردن تعداد زیادی جوان و نوجوان، شد نتیجه یک حرف و حرکت نسنجیده از سوی خانوادهای داغدار.
سناریوسازان این ناآرامیها، با موج سواری بر مرگ یک دختر آن هم به بهانه بدحجابی، تلاش کردند پرونده تحریم ایران در مجامع بینالمللی را سنگینتر کنند و پروژه شکست خورده دختران انقلاب و چهارشنبههای سفید را احیا کنند؛ پروژههایی که اگرچه برای مدتی کوتاه چندین نفر را با خود همراه کرد اما نتوانست جایش را در میان فرهنگ ایران و زنان ایران باز
کند.
کشورهای غربی چون انگلیس، امریکا، فرانسه و چندین کشور اروپایی دیگر هم فضا را برای دشمنی علیه ایران مناسب دیدند و تمام زورشان را زدند تا از آب گلآلود برای خودشان و نواده دست نشانده سالهای گذشته ایران ماهی بگیرند.
صیدی که 44 سال است بینتیجه مانده.
بــــرش
اغتشاشات داخلی ایران با اسم رمز «زن، زندگی، آزادی» و «ژینا امینی» بالا گرفت، در این میان خودکشی و مرگ چند دختر و کشف حجاب چهرههای شناخته شده سینمای ایران و حتی حمایتهای برخی از چهرههای مطرح سیاسی کشور از این شرایط به وجود آمده به این غائله دامن زد. حالا در کنار نام مهسا امینی، چند نام دیگر هم میهمان شبکههای مجازی شد و همین چند نام کافی بود تا اغتشاشات سازمان یافته آغاز شود
بــــرش
بررسی فیلمهایی که از شلوغیها و ناآرامیها در اکثر نقاط کشور نشان میداد هدف اغتشاشگران بیشتر تسویه حساب شخصی با نظام جمهوری اسلامی و نیروی انتظامی است تا خونخواهی مهسا امینی. حتی برای پررنگ نشان دادن اعتراضات دست به دامان فریب دادن برخی به وسیله پر کردن حساب بانکی برخی اراذل و اوباش شدند تا هم اموال عمومی را به آتش بکشند و هم اموال شخصی مردم را. به جز بستن چهارراهها و شکستن چراغهای راهنمایی و رانندگی، آتش زدن سطل آشغالها و شکستن شیشه اتومبیلها و مغازهها اما یک مؤلفه دیگر در دو دوتا چهارتای برنامهریزان این آشوبها خودنمایی میکرد